تاریخ : Mon 22 Aug 2022 - 02:20
کد خبر : 73795
سرویس خبری : سیاست

تاملی بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در افغانستان

میراحمدرضا مشرف

تاملی بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در افغانستان

مواضع رسمی جمهوری اسلامی با درخواست‌های جناح‌ها و گروه‌های مخالف طالبان هماهنگی بیشتری داردچون هردوطرف خواستاربرقراری دولتی‌ فراگیرند.

میراحمدرضا مشرف، پژوهشگر بین‌الملل: اظهارات و مواضع اخیر نماینده ویژه جمهوری اسلامی درمورد تحولات افغانستان و به‌ویژه جبهه مقاومت در روزهای گذشته جنجال‌هایی به پا کرده است. حسن کاظمی‌قمی اعلام کرد نسبت به اظهاراتش درمورد جبهه مقاومت سوءتعبیر شده و جمهوری اسلامی هرگز جبهه مقاومت را وابسته به آمریکا نمی‌داند؛ بااین‌حال نفس به‌وجود آمدن چنین جنجال‌ها و سوءتعبیرهای احتمالی را شاید بتوان به‌منزله هشداری برای تامل هرچه بیشتر در رویکرد سیاسی تهران در قبال تحولات افغانستان تلقی کرد. در این راستا جمهوری اسلامی ایران از ابتدای تسلط مجدد طالبان در افغانستان بر تشکیل دولتی فراگیر در این کشور تاکید داشته و شناسایی هر دولتی در کابل را به همین موضوع منوط ساخته، اما نوع ارتباط تهران با طالبان و حاکمیت موقت تشکیل‌شده از سوی آنها از یک‌سو و چگونگی تعامل با مخالفان طالبان از سوی دیگر، تهران را در موقعیت و انتخابی دشوار قرار داده است. براساس این، تردیدی وجود ندارد که مواضع رسمی جمهوری اسلامی با درخواست‌های جناح‌ها و گروه‌های مخالف طالبان هماهنگی بیشتری دارد؛ چراکه هر دوطرف خواسته‌ای مشترک همچون برقراری یک دولت فراگیر در افغانستان را دنبال می‌کنند. اما از سوی دیگر در بازه زمانی یک‌ساله که از سلطه طالبان در افغانستان می‌گذرد، آنها نه‌تنها هیچ‌گونه انعطافی از خود در این زمینه نشان نداده‌اند بلکه با درپیش گرفتن رویکردهای سرکوب‌گرایانه و گاه توام با خشونت، هرگونه امیدواری برای تغییر در وضعیت فعلی را به یأس تبدیل کرده‌اند. بنابراین به نظر می‌رسد جمهوری اسلامی دو گزینه پیش‌رو خواهد داشت؛ نخست پذیرش تداوم شرایط فعلی که به معنی استمرار حکومت طالبان و صرف‌نظر کردن تدریجی از خواست تشکیل حکومتی فراگیر در این کشور خواهد بود. درصورت انتخاب این گزینه تکلیف جبهه مقاومت و نیروهای مخالف طالبان نیز تا حد زیادی روشن بوده و به‌طور طبیعی جمهوری اسلامی باید به‌دنبال راه‌های تعامل هرچه بیشتر با طالبان برمبنای منافع سیاسی و اقتصادی خود باشد. اما درصورت انتخاب گزینه دوم یعنی تداوم پافشاری برای تشکیل دولت فراگیر از سوی طالبان، به نظر می‌رسد رویکرد فعلی تهران در قبال تحولات افغانستان به برخی بازنگری‌ها نیاز داشته باشد.
در وهله اول باید در چگونگی تعامل تهران با جناح‌های مخالف طالبان و به‌ویژه جناح موسوم به جبهه مقاومت شفافیت بیشتری به وجود آید. درواقع تهران می‌تواند با اتخاذ رویکردی صریح‌تر و در چهارچوب نزدیکی سیاسی (و نه لزوما همکاری نظامی) با مخالفان، از ظرفیت سیاسی آنها برای اعمال فشار بیشتر به طالبان در جهت توجه به درخواست‌های ایران و جامعه جهانی بهره‌‌گیری کند. علاوه‌براین نزدیکی سیاسی بیشتر به جناح‌های مخالف طالبان ممکن است مزیت جانبی دیگری هم به‌همراه داشته باشد؛ این مزیت که احتمالا آنها را از کشیده شدن به‌سوی غرب و افتادن در دام و تله آمریکا باز می‌دارد.
اما در وهله دوم موضع تهران دربرابر شرایط سیاسی و امنیتی شیعیان افغانستان نیز باید شکل شفاف‌تری به خود بگیرد. در یک سال گذشته طالبان نه‌تنها شیعیان را در ساختار سیاسی حکومت موقت خود جای نداده‌اند بلکه حتی معدود شیعیان همراه خود، همچون مولوی مهدی را به حاشیه رانده‌اند. علاوه‌براین آنها تاکنون مواضع خود درمورد به رسمیت‌شناختن حقوق شیعیان در افغانستان را همچنان در ابهام نگه داشته‌اند. در کنار اینها طالبان در تضمین و تامین امنیت شیعیان هم موفق نبوده‌اند، چنان‌که آخرین مورد آن در مسجد «صدیقی‌ها»ی کابل، نزدیک به 100 نفر از نمازگزاران شیعه در جریان یک حمله انتحاری شهید و زخمی شدند. در چنین وضعیتی اتخاذ مواضع انفعالی در برابر طالبان یا نادیده‌گرفتن صورت‌مساله (همچون عدم پوشش کامل خبری چنین وقایعی از سوی مراجع رسمی) نه‌تنها کمکی به حل مشکلات نمی‌کند بلکه شرایط را برای ارتباطات آینده با جوامع شیعه افغانستان پیچیده‌تر خواهد کرد. درنهایت باید گفت تهران به اتخاذ رویکردی شفاف‌تر و تا حدی محکم‌تر در برابر طالبان نیاز دارد تا بتواند با اعمال فشار هرچه بیشتر بر آنها، راه را بر تحلیل‌هایی که میان رویکرد رسمی تهران و عملکرد آن شکاف قائل می‌‌شوند، ببندد.