سیدمهدی ناظمیقرهباغ، پژوهشگر فلسفه: «بدانیم جهان به جهان فریب مبدل شده و مردمان خود به استقبال فریب میروند... دسترسی داشتن به اطلاعات بیهوده آزادی نیست. این انبوه اطلاعات، دشمن فهم و خرد مشترک است.» ص174
درباره فضای مجازی بهندرت از دکتر داوری شرح و تفصیلی دیده بودیم. اینجا هم احتمالا انتظار باید این باشد که اگر کسی مدعی پاسداشت آزادی است، باید فضای مجازی را امری مغتنم برای آزادی قلمداد کند. مگر بهخاطر فضای مجازی نیست که سیاستمداران مجبور به پاسخگویی میشوند و گاهی لازم میآید که تغییراتی در روش و منش خود بدهند؟ مگر در فضای مجازی نیست که سریعترین تبادل اطلاعات انجام میشود و اگر ظلمی در هر گوشهای از دنیا صورت پذیرد، احیانا افشا میشود؟ مگر در فضای مجازی، امکانات جدیدی برای کسبوکار و گشایش روزی مردم وجود ندارد؟
شاید بتوان پاسخ مثبتی به این پرسشها داد؛ اما باید دانست که ماهیت فضای مجازی، معادل کاربردهای آن، آنهم کاربردهایی که ما حسب وضع و حال خود گزینش و برجسته میکنیم، نیست. دکتر داوریاردکانی نیز بنایی بر نگاشتی مستقل درباره فضای مجازی نداشتند؛ اما طی صفحاتی در کتاب «آزادی، قانون و سازمان» شرحی بر فضای مجازی دارند که به نظر میرسد برای مطالعه و مداقه فرهیختگان، ارزشمند باشد.
رویکرد استاد داوری، مندرج در کتاب فوقالذکر، فهم فضای مجازی براساس تغییرات متأخر جهان غربی است. به همین خاطر و براساس نقلقولی از دلوز چنین طرح میکنند که تا قبل از سیطره فضای مجازی، کنترل، متوجه ابعاد فیزیکی انسانها و جوامع بود و در دوره فضای مجازی، کنترل، متوجه اذهان و افکار آدمیان است. بهعبارت رساتر، فضای مجازی، ملک طلق «تکنیک» است و بسط این ملک برای مهندسی افکار انسانها رخ داده است.
قبل از اینکه به توضیح این تلقی بپردازیم، لازم است یادآور شویم که از نظر راقم این سطور، بخشی از اهمیت دیدگاه فوق به «من قال» آن است و نه «ما قال» آن. درواقع دکتر داوریاردکانی با همه آنچیزی که از او میشناسیم، در کتابی که درباره آزادی نگاشته و در آن از وضع موجود سیاسی کشور بسیار انتقاد کرده است و درضمن در شرایطی که اغلب نخبگان و فعالان گلایهمند عدم توسعه و نیز محدودیتهای فضای مجازی هستند (که البته این خود فینفسه ربطی به دعوی مذکور ندارد) به صراحت و به شجاعت، فضای مجازی را جهان محدودیت و محل اسارت انسانها میخواند.
اسارت انسان در چنگ تکنیک یحتمل برآمده از پرسش مارتین هیدگر از تکنولوژی باشد. آنجا هیدگر تاکید میکند که تکنولوژی در تحقق، ابزار است؛ اما از لحاظ ذاتش، ابزار نیست بلکه انضباطبخشی و به چهارچوب کشیدن هستی و طبعا حیات آدمی است. به همین خاطر است که تکنولوژی در نسبتی وثیق با علم، با ریاضیات و با تصرف در طبیعت قرار میگیرد. همهچیزی که مارتین هیدگر درباره نسبت انسان و تکنولوژی بیان میکند و مبدل به یکی از تاثیرگذارترین فقرات فلسفه او میشود، توضیح نسبت انسان با تکنولوژی کلاسیک است. درواقع هیدگر توضیح چندانی درباره رسانهها نمیدهد و فضای مجازی هم اصلا در زمان او وجود نداشت. از نظر نگارنده آن توضیح اساسی هیدگر درباره ذات تکنولوژی بسیار راهگشاست؛ اما توضیح خوبی درباره اساس تکنولوژیهای رسانهای جدید نمیدهد. همه تأملات اندیشمندان بعدی درباره رسانه و فضای مجازی هم مانند دلوز، بودریار، دریفوس و دیگران، آنچنان فهم ریشهای به ما نمیدهد که هیدگر درباره ذات تکنولوژی میدهد.
به هرحال و در همدلی با تلقیهای مذکور، امروز دیگر باید روشن دانست که تکنولوژی، انسان و جامعهای منضبط ایجاد میکند و این انضباط درواقع تحقق تام و تمام متافیزیک غربی است و نباید آن را با نظمهای انضمامی انسان در ادوار پیشین خلط کرد. این انضباطبخشی تکنیکی بهتدریج زندگی اقتصادی، سیاسی، نظامی، فرهنگی و... را تحتتاثیر خود قرار داده است. با این قید که کشورهای غربی از آنجا که به تعبیری خود مولد تکنولوژی بودهاند و با ذات آن انس و قرب بیشتری دارند، طبعا موفقیتهای بیشتری هم در محدود کردن اقتضائات آن داشته و از تلقیهای جهانسومی به آن بهمثابه یک الهه نجاتبخش، خود را رها ساختهاند. به همین خاطر و بهویژه در ابعاد فرهنگی و علمی کوشیدهاند تا روزنههایی برای خلاصی از سیطره تکنولوژی بیابند. این فیالمثل منجر به این نشده است که در دانشگاه از رایانه و سیستمهای الکترونیک استفاده نشود (و چرا نباید بشود؟) ولی منجر به این شد که راه بیشتری برای حفظ سنت علمی و فرهنگی بشر گشوده بماند.
اما اینبار و در زمانه سیطره فضای مجازی، سیطرهای که درست مانند زمانه سیطره تکنولوژی کلاسیک باعث فزونییافتن ترس و نگرانیهای اندیشمندان شده است، رخداد جدیدی خود را نشان میدهد و این رخداد، محو شدن ذهنیت انسان در فضای مجازی است. امری که با محو شدن انسان عادی با همگنان متفاوت است. در محو شدن انسان در اجتماعات بشری، این عادتهای ذهنی به ارث رسیده و عمومیاند که آدمی را به بند میکشند. درواقع همهچیز، انسانی و متعارف است و وقتی انسان بازنده این مناسبات است که سودای بیداری از خواب عوامیت و نیل به تصمیمات اساسی برای حیات خود داشته باشد. اما در سیطره فضای مجازی، اساسا خود عامه نیز بازندهاند؛ زیرا بهدنبال آزادی هستند ولی اسارت مضاعفی را در فضایی بهشدت کنترلشده تجربه میکنند. اینجا و در فضای مجازی، عوام و خواص کمابیش یکسان قربانی هستند. هر دو قربانی ظاهری بس فریبنده از روابطیاند پرشتاب، آزاد و موثر که در اصل تحقق کنترلپذیری هرچه بیشتر انسان عصر تکنیک است.
استاد داوری سعی میکند با تنبهاتی این پرسش را ایجاد کند که ما در فضای مجازی چه به دست میآوریم و چه از دست میدهیم؟ آیا غیر از این است که با تولید انبوهی از اطلاعاتی که غاصب منصب علم شدهاند، عطش به دانش را بهجای چشمههای معرفت و حکمت با مردابهای اباطیل و سرگرمی پر میکنند؟ آیا نه این است که فضای مجازی مسلخ اخلاقیات و محل بسط منهیات شده است؟ کدام پرسشگری جدی در فضای مجازی رخ میدهد و محل تجربه چه تحولی وجود آدمی ممکن است باشد؟ چه تجربهای از آزادی قرار است در فضای مجازی رخ دهد وقتی امکانات انضباطپذیری صدچندان شده و امکان تفاوت، سخت و دشوار است؟
از نظر دکتر داوریاردکانی این وضع، در ارتباطی تام و تمام با وضع تاریخی امروز انسان قرار دارد. انسانی که درحال تجربه نهیلیسم درصورتی تمامیتیافته است. این نهیلیسم تمامیتیافته درست چنانکه موجودانگاری مستتر در متافیزیک اقتضا میکند، دیگر کمترین امکانات را برای تجربه آزادی، تفکر، درنگ، تأمل و... باقی میگذارد. این محو امکانات آزادی و تفاوت، عبارت دیگری از نئولیبرالیسم در برابر لیبرالیسم کلاسیک است. لیبرالیسم اساسا از آنجا که عنوان دیگری از سرمایهداری است، انحصارطلب و تمامیتخواه است و این انحصارطلبی در نئولیبرالیسم درحالی به اوج خود میرسد که در نگاه اول به نظر میآید نئولیبرالیسم صورت اصلاحشده لیبرالیسم کلاسیک است. در نئولیبرالیسم که با اتکای بر تکنولوژی اطلاعات و فضای مجازی محقق میشود، امکان هر نوع قضاوت از بین میرود و انسانها تفاوتهای فرهنگی و تاریخی باقیمانده خود را به نفع روابط قدرت و سرمایه متصلشده به انضباط تکنولوژیک از دست میدهند.
فضای مجازی بسط تام و تمام نهیلیسم، بیهودگی، سلطهپذیری، عوامزدگی و بیفکری است.