علی صولتی، خبرنگار:میاندیشم اگرچه میدانم هر موضوعی ارزش اندیشیدن ندارد. از معدود دفعاتی است که برای اندیشیدن نیز نمیتوانم نقطه شروع یا مبدایی پیدا کنم. دقیقا چه اتفاقی افتاد؟ شخصی که خود را هالک ایرانی میدانست در فلان مبارزه، مسابقه، نمایش یا هر چیز دیگری که هست، بهعنوان نماینده ایران به رینگ میرود، شاخ و شانه میکشد و طوری برای حریفش کریخوانی میکند که تن مرحوم محمدعلی کلی در گور به لرزه میافتد. اما بعد از سوت آغاز مبارزه جایی از بالاتنهاش نمیماند که مشت نخورده باشد، بهعنوان نماینده ایران در رینگ رقص پا میرود و پشت هم کتک میخورد و تحقیر میشود، به 30 ثانیه هم نرسیده از نفس میافتد و پخش زمین میشود. ویدئوی نحس مبارزهاش را که دیدم اعصابم به هم ریخت، برایم عجیب بود، بهعنوان فردی که کوچکترین اهمیتی برای این بلاگرهای فیک و شاخهای مجازی قائل نبودم و تا میتوانستم سعی میکردم از کنار ایندست پدیدهها با یک لبخند ساده و سکوتی بیمعنا عبور کنم، حالا اعصابخوردیام برایم جای تعجب داشت. مشغول یافتن پاسخی برای سوال فوق بودم که همکارم متوجه درگیری ذهنیای شد که دیگر در محدوده ذهنم نمانده بود و به سمتم آمد، پرسید: «چرا این گوشه وایسادی؟» گوشه کتابخانه را میگفت. البته که گوشه کتابخانه جای ایستادن نیست، باید نشست، ایستادن در کتابخانه به آنهایی که مشغول مطالعه هستند، استرس وارد میکند، دلیلش شاید مشخص نباشد و تابهحال هم به آن فکر نکردهام، بیرون از اینجا در هر محیط دیگری میتوان گوشه، کنار وسط یا هر جای دیگری ایستاد، اینجا اما حالت خوبی ندارد. جمعی نشسته و مشغول مطالعه هستند، اینجا اگر بایستی ناهنجاری ایجاد کردهای. گفتم: «دارم فکر میکنم. مشخصه که روبهراه نیستم؟» گفت: «بله. کاملا مشخصه، چی شد یهو؟» گوشی در دست خشکم زده بود، ویدئو را مجدد پلی کردم و مقابل چشمانش گرفتم، چند ثانیه به صفحه گوشی خیره شد و خندید، چیزی نگفتم، خندهاش را ادامه داد، اینبار با صدای بلند. گوشی را گرفتم و خندهاش را قطع کردم: «خنده داره؟» قهقهههایش را کمتر کرد و گفت: «خیلی جدیش نگیر، ما که دیگه برامون عادی شده و به این فضای اینستاگرام عادت داریم، تو معلوم نیست چت شده، خیلی وقته اکانتت رو دیاکتیو کردی، این چیزا برات تازه است.» سوالی که کمی قبلتر از خود پرسیده بودم: «اگر هنوز اینستاگرامم باز بود، دیدن این ویدئو تا این حد برام آزاردهنده بود؟» بارها این بهاصطلاح هالک ایرانی را در شبکهها و صفحات مختلف مجازی دیده بودم، هیچوقت برایم موضوعیتی نداشت، هیچگاه برایم هیچ تفاوتی با سایر بلاگرها و شاخهای زرد مجازی نداشت. اینبار اما همهچیز فرق دارد. نمیتوان بهسادگی از ماجرا گذر کرد، اگر کسی میخواهد خود را تحقیر کند، موضوع شخصی است و به خودش مربوط است، اما حق ندارید به اسم ایران و مردم این کار را کنید.
آبروی خودت نیست اما...
پیش از آنکه بخواهیم این اتفاق را صرفا به یک نمایش و ویدئوی اینستاگرامی تقلیل دهیم و همچون دفعات بیشمار گذشته، توصیههایی همچون «واکنش نشان دهی بدتر است»، «به دیدهشدنش کمک نکن»، «اسمش را نبر»، «او همین را میخواهد» و «اصلا در این حد نیست و گندهاش نکن» به خورد یکدیگر دهیم، خوب است نگاهی به نمونه اخبار بینالمللی و «بازتاب نمایش تمسخرآمیز هالک بادکنکی» در این مورد بیندازیم؛ دیلی میرور: «هالک ایرانی فقط یک مشت توانست بهسمت حریف قزاق خود بزند و درواقع بهطور مداوم پشت خود را به حریفش کرده بود و در همان دقیقه اول ناکاوت شد.» سایت asianmm: «خیلی زود مشخص شد که غریبی هیچ ایدهای برای بوکسکردن ندارد. داور مسابقه را لغو کرد و او را از تحقیر بیشتر نجات داد.»، نمونههایی دیگر از نوشتهها و توئیتهایی که از سراسر دنیا در وصف این اتفاق نوشته شده: «این مسابقه برای شش راند دودقیقهای برنامهریزی شده بود، ولی در همان راند اول هالک بادکنکی ایرانی شکست خورد و نتوانست به مبارزه ادامه دهد. شایعاتی وجود داشت که عکسهای سجاد غریبی که ماهیچههای باورنکردنی را نشان میداد ویرایش شده است. او شب گذشته تیشرت را از تنش خارج نکرد.» «هالک ایرانی پس از مسابقه بوکس گذشته مقابل رقیب توئیتریاش تایتان قزاقستان، چند علامت سوال واقعی روی هالکبودن خود گذاشته است. هیکل هالک ایرانی مطمئنا با عکسهای چشمگیر او مطابقت نداشت و تکنیک مبارزه او باید یکی از بدترین عملکردهایی باشد که تابهحال در رینگ بوکس دیده شده است!» «طرفدارانشان مشتاقانه منتظر مسابقه بین هالک ایرانی و تایتان قزاقستانی بودند تا حلوفصل این دو فوقسنگینوزن را که در توئیتر ایجاد شده بود شاهد باشند، این مبارزه قرار بود تنها شش راند دودقیقهای باشد و بهعنوان رویداد اصلی Wicked N’ Bad شب گذشته در دبی برگزار شد.» «مدتهاست که گفته میشود تصاویر منتشرشده توسط هالک ایرانی، سجاد غریبی، نمایانگر فیزیک واقعی این جوان 30ساله نیست و تحت ویرایش در فتوشاپ قرار گرفته است. نمایش دیشب به میزان قابلتوجهی این اتهامات را افزایش داد. هالک ایرانی از نظر فیزیکی بسیار دور از هالک بهنظر میرسید! اما چیزی که حتی بدتر و تکاندهندهتر از فیزیک بدنی ضعیف هالک ایرانی بود، مهارتهای وحشتناک او در بوکس بود. در 30ثانیه اول مبارزه، هالک ایرانی شروع به چرخیدن میکند و از تایتان قزاقستان فرار میکند، بهنظر میرسد او انتظار نداشت که یک مسابقه بوکس شامل مشت شود.» «برای کسانی که مبارزه را دیدهاند، مطمئنا نمایشی نبود که از یک نبرد قدرتمند بین هالک و تایتان انتظار میرفت.» «هر دو مرد در رینگ تاپ میپوشیدند و هیکل خود را میپوشاندند که هیچ شباهتی به تصاویری که در شبکههای اجتماعی آنلاین منتشر کرده بودند نداشت.» «یکی لطفا به هالک ایرانی پول بدهد تا دیگر پا به داخل رینگ بوکس نگذارد.»
خنده ندارد، حق ندارید غرور و افتخار ملی را به سخره بگیرید
هر ایرانی حق دارد برای سوال فوق، جوابی مجزا و شنیدنی داشته باشد، بهشخصه اما نمیخواهم قصه را دراز و ماجرا را بیجهت پیچیده کنم، بر کسی پوشیده نیست که ورزشکار حرفهای بودن و افتخارآفرینی برای ایران، هیچگاه دستاورد سهلالوصولی نبوده و نیست، وقتی تیم والیبالمان در لیگ جهانی حریفهای قدر را پشتسر میگذارد، تیم ملی فوتبال در جامجهانی جلوی قدرتهای فوتبال اروپا از جان مایه میگذارد، وقتی در المپیک هر ورزشکاری در هر رشتهای، زندگیاش را پای کسب عنوان و افتخار میگذارد تا اندکی حال خوب برای این مردم خسته از فشارهای شبانهروزی معیشتی، به ارمغان آورده و قدری آبرو و اعتبار برای نام این کشور و این پرچم جمع کند، هر عقیدهای هم که داشته باشید، نمیتوانید این زحمات را نادیده بگیرید، زحماتی شبانهروزی، از عرق ریختن و تمرین کردنهای متوالی در 16ساعت از شبانهروز، از رژیمهای سخت و عجیب، نخوردنها و نخوابیدنها و محدودیتها تا تمام هزینهها و فرصتها و قیمتهای گزافی که ورزشکاران پرداخت میکنند تا نام ایران را بالا ببرند، نمیتوانید همه این لحظات و زحمات ارزشمند را نادیده بگیرید و اجازه دهید هالکهای فتوشاپی، گندهها و شاخهای مجازی بیایند و چوب حراج به این دستاوردها بزنند. ناراحتی و عصبانیتمان طبیعی است، ناراحتی و عصبانیت ورزشکاران طبیعیتر. هادی چوپان، یکی از همین ورزشکاران که برای دریافت عنوانی مثل «قهرمان مردم» سالها در رشته پرورشاندام تلاشهایی بیمانند داشت، بیآنکه کسی به او لقب هالک و هرکول بدهد، در واکنش به نمایش مضحک و تحقرآمیز غریبی نوشت: «اگر پرواز کردن آسان بود، الان آسمان پر بود از پرواز مرغ و خروسها. در خیالات و تخیلات به سر نبرید. همهچیز سریال یا فیلم سینمایی نیست که جوگیر شوید. بس است دیگر آبروی ما را کمتر ببرید. هر ورزشکار 25 سال جان گذاشتیم، جوانیمان رفت، درد تنمان خوابمان را گرفت، خوشی را به درد تبدیل کردیم تا اینکه نام ایران بماند. به چه قیمتی همه ارزشها را میفروشید؟ دست بردارید؛ بس است. به زبان اسم میآورم جناب سجاد غریبی دیگر بس است، به آشیانه برگرد و زندگی روزمره خود را با شکر از خداوند متعال پیش ببر و دیگر بیش از این به عرصه ورزش لطمه وارد نکن. تا همینجا برای مدتها جای خنده به جا گذاشتهای، لطفا دیگه بس کن.»
چه کسی از هالک فتوشاپی، مدافع حرم ساخت؟
آن اوایل مطرحشدنش با تصاویر و نوشتههایی همراه بود که نشان میداد شخصی هیاتی و مدافع حرم است! چندیبعد در این مورد گفت: «ضمن اینکه من هرگز درمورد سوریه صحبتی نکردم چون نمیخوام وارد جو رسانهای بشه، کار خیر زمانی خوبه که در سکوت باشه هرچند من تو پیجم چیزی نگفتم، من گفتم قبل از هرچیز مدافع کشور و مثل بقیه سرباز هستم، هرجا که امنیت کشورم بهخطر بیفته جونم فدای خاک میهنم میکنم، فقط برای ایران هستم خدمت میکنم.» ماجرا به جایی برمیگردد که چندسال پیش روزنامه ایندیپندنت با انتشار ویدئویی فارسی از سجاد غریبی مدعی شد او در این ویدئو میگوید میخواهد ظرف دو، سهسال آینده بهعنوان مدافع حرم به جنگ داعش در سوریه برود. پیرو این خبر در شبکههای اجتماعی ایران او بهعنوان «جلاد داعش» معرفی شده بود. وبسایت روزنامه واشنگتنپست آمریکا هم پس از توجه رسانههای انگلیسی ازجمله گاردین و ایندیپندنت به موضوع هالک ایرانی، به این جوان پاورلیفتکار ایرانی توجه نشان داده است. خبرسازیها تا جایی ادامه پیدا کرد که درنهایت به او لقب مدافع حرم نیز داده شد، شایعاتی که مشخص نبود توسط خود وی طراحی یا گفته شدهاند اما خودش مدتی بعد همه آنها را تکذیب کرد و گفت: «جرقه همه اینها از شایعه «جلاد داعش»بودن من آغاز شد. عکس یک فرد عربستانی را کنار من گذاشته و نوشته بودند «جلاد داعشی پیدا شد.» این موضوع ابتدا وارد رسانههای عربی شد سپس وارد رسانههای آمریکایی. آنها این موضوع را سرچ کردند و دیدند که اصلا این موضوع صحت ندارد و آنها از من حمایت کرده و من را تشبیه به هالک ایرانی کردند و سعی داشتند من را به جهان معرفی کنند. البته هالک چیزی بود که هوادارانم به من لقب داده بودند و شخصا خودم خوشم نمیآید.» پس از این اما رسانهها با دادن لقبهایی همچون هرکول یا هالک ایرانی به وی دامنه شایعات را بهجایی رساندند که او باز هم مشتاق حضور در جبهههای نبرد در سوریه بهعنوان مدافع حرم معرفی شود، یکی از خبرگزاریها حتی تصاویر وی را با عنوان «هالک ایرانی لرزه بر اندام داعش انداخت» در وبسایت خود منتشر کرد، مطلبی که البته الان از روی سایت پاک شده است اما از نتایج جستوجوی گوگل خیر! هنوز مشخص نیست چه کسی مسئول پاسخگویی به این پروژههای زرد قهرمانسازی در خبرگزاریهای رسمی کشور است؟
جامعه سرمایهداری به انباشت سرمایه به هر شکلی علاقهمند میشود
از جنبه مالی و اقتصادی پدیدههای اینچنینی و پیجها و شاخهای مجازی مانند سجاد غریبی نمیتوان غافل شد. به گفته امیرمحمد شهسوارانی، جامعهشناسی که به مباحث دیجیتالمارکتینگ مسلط است: «در کل 2000 نفر هستند که همه پیجهای سلبریتیها و بلاگرهای اینستاگرامی را در اختیار دارند و با همکاری با یکدیگر، پروژه تعریف کرده، فالوور فیک و واقعی جذب کرده و از راه تبلیغات هماهنگ در این پیجها پولهای هنگفت به جیب میزنند. از 30 تا 100 میلیون تومان برای هر استوری! خب برای اینها میصرفد که یک جوان بیکاری مثل غریبی را بیاورند و از بزرگ کردن یا تحقیرش پول دربیاورند؟ امثال غریبی هم اگر به این کارها تن ندهند، از کجا پول درآورند؟» سیدمجید حسینی، استاد اقتصاد سیاسی و عضو هیاتعلمی دانشگاه تهران نیز نگاه جالبتوجهی به جنبه اقتصادی این پدیده دارد، او در گفتوگو با «فرهیختگان» میگوید: «من مطالعهای روی سجاد غریبی ندارم ولی آنچه میفهمم این است که به لحاظ اجتماعی یک مشکلی پیدا کردیم که هر شکلی از ساخت و انباشت پول و شکل دادن به انباشت ثروت از زاویه جامعه مشروع و محبوب تلقی میشود، یعنی جامعه کاری ندارد شما الان چطور کسب درآمد میکنید، میگوید الان کسب درآمد میکنید پس کار خوبی میکنید. انگار عقده انباشت ثروت به هر وسیلهای میتواند باز شود. این پول میتواند با دزدی فراهم شود و الگو بابک زنجانی شود، میتواند با تحقیر فراهم شود و الگو سجاد غریبی شود، میتواند با بدنفروشی تامین شود و الگو دنیا جهانبخت شود، میتواند با لوازمآرایشفروشی تامین شود و الگو صدف بیوتی شود. فرقی نمیکند. جامعه شیوههای متنوع انباشت را مشروع و محبوب میداند چون عقده انباشت دارد، چون جامعه اصولا هر شکلی از انباشت ثروت برایش آرزوست. به این دلیل اصلا مهم نیست شما با تحقیر ثروتمند میشوید یا با دزدی! از این منظر به این اشخاص اهمیت داده میشود که علاقه جامعه به اشکال مختلف انباشت ثروت یا مشروع و محبوب بودن آن است. شیوه آن هم مهم نیست که همراه با رقم خوردن یک تحقیر ملی باشد یا خیر. مگر انباشت توسط بدن دنیا جهانبخت تحقیر نیست؟ اشکال متنوعی از تحقیر است که سلبریتی مملکت شما یک زمانی تختی بود و الان ساسی و دنیا جهانبخت است، این تحقیر نیست؟»
در نقد فضای فیکپرور مجازی
حسینی همچنین درباره جنبه جامعهشناختی محبوبیت انباشت ثروت میگوید: «تنوع شیوههای انباشت ثروت هم مطرح است. جالب است که جامعه همه این روشها را مشروع میداند. من در مدرسه غیرانتفاعی از بچهها پرسیدم آرزوی شما چیست. بچه نوشته به دست آوردن یک میلیارد پول به هر وسیلهای! زیر به هر وسیلهای دو خط کشیده است یعنی حاضر است دزدی هم کند. از کل بچهها پرسیدیم الگوی شما چیست نفر اول بابک زنجانی شده است. بابک زنجانی چرا اول است؟ مگر با شیوههای مشروع پول انباشت کرده است؟ بچه میبیند پدر او در پشت تریبون از مبارزه با فساد حرف میزند و در خانه میگوید دم بابک زنجانی گرم که یک مو از خرس کند. اینها باعث محبوب و مشروع بودن شیوههای متنوع انباشت است. سرمایهداری اصولا شیوه غیراخلاقی انباشت ثروت است. به تعبیر دقیقتر سرمایهداری شیوههای غیراخلاقی انباشت ثروت است و آنچیزی که قرآن درباره قارون میگوید این است که قارون حاصل تولید کم از محل تولید غیراخلاقی ثروت است. جامعه سرمایهداری با شکلهای مختلف سرمایهداری مشکلی ندارد.» بهطورکلی خیلی از کارشناسان معتقدند بستر فضای اینستاگرام فیکپرور است و موضوع تنها همین یک نفر نیست. به اعتقاد آنان هرچه در اینستاگرام میبینید، فیک است. این فیکپرور بودن به کجا برمیگردد؟ به ماهیت اینستاگرام برمیگردد یا به ماهیت جامعه ما؟ مجید حسینی در پاسخ به این سوال میگوید: «مگر الان تلویزیون رئالپرور است که اینستاگرام فیکپرور باشد؟ مگر مجریان تلویزیونی خیلی غیرفیک هستند که سلبریتیهای اینستاگرام را فیک میدانیم؟ در منطق سرمایهداری افرادی را که به نفع انباشت کار میکنند، برجسته میکنند. کار رسانه همین است. بلاگری همچون مستر تستر خیلی با فلانمجری تلویزیونی فرق دارد که بچه خود را در کانادا به دنیا میآورد؟ این هم یک جنس از آن افراد است. تنها جنس رسانه فرق میکند. او فرزند خود را در کانادا به دنیا میآورد ولی در تلویزیون میگوید من ایران را دوست دارم. این فیک نیست؟ بزرگترین سلبریتی تلویزیون هم هست.»
وقتی پول به جنبه روانشناسی ماجرا میچربد
احتمالا بتوان پدیده امثال سجاد غریبی را از حیث روانشناسی مورد بررسی قرار داد که چطور کسی حاضر است در چشم مردم دنیا تحقیر شود و کشورش را نیز تحقیر کند تا صرفا انتفاع مالی به دست آورد؟ یک روانشناس در این مورد به ما میگوید: «زحمت بررسی روانشناختی را به خود ندهید، همین که مرتبه اولیه و پایینی هرم نیازهای مازلو برای امثال سجاد غریبی برآورده نشده، نمیتوان به او گفت چرا روی به اینگونه کارها آورده است؟ با کسی که گیر نیازهای اولیهاش است نمیتوان صحبت از ارزشهای اینچنینی کرد. پول اهمیت دارد نه فقط به این خاطر که ثروت از نظر انسان جذاب است، بلکه پول وسیله برطرف کردن نیازهای اولیه نیز هست.» از این نظر ظاهرا وجه اقتصادی ماجرا و در یک کلام پول نسبت به جنبههای روانشناختی این پدیده ارجحیت دارد. مجید حسینی در این مورد میگوید: «رسانه در منطق سرمایهداری در خدمت آدمهایی است که انباشت را تسریع میکنند. حال فرق نمیکند اینستاگرام باشد یا تلویزیون. هر دو یک خروجی میدهند. در تلویزیون عادل فردوسیپور نیست اما رضا گلزار هست، دلیلش چیست؟ در تلویزیون جمهوری اسلامی مجید حسینی ممنوعالتصویر است که علیه مافیای کنکور حرف بزند اما به جای او رضا گلزار حرف میزند. این خیلی غیرفیک است؟ این هم فیک است. رضا گلزار میتواند الگوی ایرانیان باشد؟ وقتی در لسآنجلس کاپشن دست میگیرد و میگوید من از بیژن خرید میکنم که گرانترین بوتیک دنیاست و بعد میگوید من با ذکر گفتن پولدار شدم، این غیرفیک است؟ بچههای بلوچستان صبح تا شب دعای کمیل میخوانند چرا پولدار نمیشوند! تلویزیون و رسانه همین است. در شرایط سرمایهداری تلویزیون و اینستاگرام با هم فرقی نمیکنند. منطق بحث را در چهارچوب جزئیات نبینید. کلیات را ببینید. کلیات یعنی بازی انباشت سرمایه و سرمایهداری در لحظهای که فرهنگ خود را میسازد، جامعه خود را میسازد، مردم خود را میسازد. در این لحظه همهچیز فیک است چون همهچیز پول است. به تعبیر زیمل پول همهچیز را پوک میکند. در این لحظه دانشگاه هم پوک است چون پول است، در این لحظه مدرسه هم پوک است چون پول است، در این لحظه رسانه هم پوک است چون به جای مقاومت پول است. در همهچیز پوک است، به قول جوانان امروزی فیک است؛ چراکه پول است. پول کار میکند. قویترین چیزی که کار میکند، پول است و نتیجه این وضعیت عمیقا ترسناک است.»