سیدمهدی طالبی، خبرنگار گروه بینالملل: مشهور است در دههها قبل بهدلیل دشواریهای رفتوآمد در میان روستا و شهر برای اخذ شناسنامه خانوادهها درصورت مرگ فرزندی و به دنیا آمدن فرزندی دیگر، شناسنامه موجود برای مولود جدید مورد استفاده قرار میگرفت.
به نظر میرسد با مرگ برجام، آنچه تحت این نام احیا شود یا پایه توافقی موقت یا جدید قرار گیرد، صرفا شناسنامه برجام را برای خود استفاده خواهد کرد. نه زمین و نه زمانه نشانهای از حیات برجام نشان نمیدهند بلکه چیزی که از آن موجود است قطعاتی جدا و یادگاریمانند است.
مذاکرات برجام از سال 2013 آغاز شد و در سال 2015 به ثمر رسید، از سال 2016 تا 2018 اجرا شد و از سال 2018 تاکنون در کما به سر برده است. در سوی دیگر دستکم بیش از یکسال مذاکره برای احیای این توافق به جایی نرسیده است. اخیرا نیز برت مک کورگ، هماهنگکننده کاخ سفید در امور خاورمیانه به گروهی از کارشناسان هفته گذشته گفته بسیار بعید است توافق هستهای با ایران در آینده نزدیک احیا شود؛ موضوعی که نشان میدهد مدت اغمای توافق پیشین هستهای احتمالا بیشتر از پنج سال کنونی خواهد بود.
تهران بهدنبال بهرهگیری از معادله جدید
برای ورود به بحث درباره بررسی وضعیت فعلی پرونده هستهای ایران باید در ابتدا تعاریف کوتاهی از معادله در حوزه سیاسی و توافق ارائه کرد. معادله در حوزه سیاسی نسبتی است که میان بازیگران براساس عوامل قدرتشان برقرار میشود. بهعنوان مثال یک کشور هستهای به این دلیل که دارای تسلیحاتی با قدرت بسیار زیاد است و میتواند به دشمن ضربهای کاری وارد سازد، در هر معادلهای با تمام کشورها دارای «بازدارندگی» خواهد بود. «بازدارندگی» در اینجا معادلهای است که میان کشورهای دارنده سلاح با دیگر کشورها فارغ از اینکه آنها دارای سلاح هستهای باشند یا خیر، برقرار است. این معادله بیان میدارد که کشور دارنده سلاح هستهای هیچگاه مورد حمله فراگیر کشوری دیگر قرار نمیگیرد؛ هرچند بروز تنشهای نظامی در سطوح پایین میان آنها قابل تصور است. این معادله زمینه تعاملات کشور دارنده تسلیحات هستهای با دیگر کشورها میشود. در مراحل بعد معادلهای که شکل گرفته است میتواند به برخی توافقات میان کشورها بینجامد. بهعنوان مثال در جنگ سرد میان شوروی و آمریکا بهعنوان دو کشور بهشدت هستهای جهان، براساس معادلهای که وجود داشت، توافقاتی درباره کاهش تسلیحات هستهای، کاهش برد موشکها و همچنین نقاط استقرار آنها برقرار شد. در اصل تواناییهای هستهای گسترده آنها معادلهای را ساخته بود که در بستر آن توافقات شکل میگرفت. فهم دقیق از تفاوت معادله و توافق میتواند یاریگر درک وقایع صورتگرفته در پرونده هستهای ایران بهویژه در برهه کنونی باشد. براساس این، ایران درحالحاضر به جای آنکه بهدنبال احیای توافق هستهای باشد بهدنبال ایجاد معادله است، البته نه به جهت آنکه دیگر توافقی را دنبال نکند بلکه برای موثرتر و بادوام ساختن هرگونه توافقی در آینده. درحقیقت در زیربنای روابط باید ابتدا معادلهای برقرار شود و پس از آن برمبنای معادله موجود و برای تثبیت آن توافقی نوشته شود؛ بهعبارت دیگر معادله زیربنای توافق است. ایران پیشتر بهدلیل اضطرار در وادی توافقی قرار گرفت که دارای پیشزمینه معادلاتی متعادلی نبود، ازاینرو توافق حالتی سست داشت و تحت فشار معادله موجود که به آن بیتوجهی شده بود، درنهایت ضرباتی بزرگ را متحمل شد. ازهمینرو بود که ایران با درک این موضوع پس از خروج آمریکا از توافق، با بهحرکتدرآوردن مهرههایش بهدنبال پیریزی معادلهای جدید گام برداشت تا بتواند توافق را تثبیت کرده و به جای اصلی خود بازگرداند. درحقیقت تهران در تمام مدت با تعدیل تعهدات هستهای و دیگر اقدامات بهدنبال ایجاد معادله پسینی برای توافقی بود که پیشتر نگارش شده بود.
بااینحال حرکت مهرهها میتواند با توسعه محیط تنشها و برخوردها باعث به وجود معادلاتی شود که الزاما با توافق نگاشتهشده منطبق نیست. در اینجا دو موضوع بازگشت به برجام را تحتتاثیر قرار داده است. نخست غرب که با تاکید بر متن توافق، حاضر به پذیرش معادله جدید و انطباق توافق با آن نیست. البته در اینجا منظور از توافق عام بوده و بهطور توامان شامل متن توافق و نوعی برخورد است که آمریکا با نقضهای مکرر با آن داشت. باید توجه داشت آمریکا حتی اگر برمبنای معادله جدید بخواهد دقیقا طبق متن عمل کند، این اقدام یک عقبگرد اساسی از ادعاها و رفتارهای قبلیاش خواهد بود. رفتارهایی که نقشهای مکرر متن و روح برجام را دربرمیگرفت.
دوم آنکه ایران بهدلیل تغییر معادله درحالیکه حق خود را تغییر متن توافق میداند، به بازگشت به متن پیشین رضایت داده است اما کمتر از آن را نمیپذیرد. تهران معتقد است همین که براساس معادله جدید شکلگرفته در پی تغییر اساسی متن توافق نیست، یک امتیاز بزرگ به طرف غربی داده است و دیگر زیر بار آن نمیرود که آمریکا و اروپا بخواهند مانند گذشته درصورت احیای برجام توافق را نقض کنند. بهعبارت دیگر ایران از حق خود برای نگارش مجدد توافق میگذرد، به متن توافق 2015 با اندکی تغییرات پایبند میشود اما نقض تعهدات آمریکا در آن را نمیپذیرد. تهران قصد ندارد افزایش وزن خود در معادلات را در نگارش متن جدید دخالت دهد؛ اما حداقل میخواهد این تفاوت وزن در میزان پایبندی غرب بر متن رخ دهد. بااینحال چنین رویکردی از سوی ایران جدید تلقی شده و با رویکردهای پیشین همخوان نیست. دولت پیشین ایران بهدلیل دیدگاه متفاوتی که داشت با وجود تغییر معادله نهتنها نگاهی به نگارش مجدد توافق نداشت بلکه حتی پیگیر اجرای دقیق متن توافق پیشین نیز نبود بلکه تلاش داشت با پذیرش مذاکره بر سر مسائل منطقهای گامی در مرحله سوم که بسیار تقلیل یافته است، بردارد. بهعبارت دیگر تیم مذاکره قبلی، با وجود شکلگیری یک معادله مثبت به نفع ایران، تلاش داشت به توافقی بازگردد که حتی ضعیفتر از توافق نخست بود. تیم دولت قبلی ایران در سال 2021 درحال پیگیری مطالباتی فروتر از 2015 بود. این رویکرد در شرایطی اتخاذ شده بود که ایران در توافق 2015 وزن کمتری نسبت به ایران 2021 داشت. البته این عملکرد بسیار واپسگرایانه در دوره جدید مذاکرات خود به عاملی در عدم پذیرش مطالبات ایران توسط آمریکا بدل شده است. درحقیقت مذاکرات هستهای فعلی تحتفشار دو اقدام مهم قرار دارد که هر دو مربوط به تیم مذاکرهکننده پیشین است. نخست نگارش توافق بدون زیرساخت معادلاتی متناسب که منجر به نقش مکرر آن از سوی آمریکا و درنهایت خروج واشنگتن از آن شد؛ موضوعی که از جهاتی گوناگون بر احیای توافق سایه افکنده است. دوم آنکه حرکت واپسگرایانه تیم قبلی در پیگیری مطالباتی فروتر از 2015 در سال 2021، آن هم با وجود تقویت جایگاه ایران، آمریکا را که بهدلیل متن پیشین و برتری نسبت به ایران متوقع است، متوقعتر ساخته است.
مذاکرات ازهمینرو است که به اخلال خورده، زیرا بستر گفتوگوها و ادراک از آن هنوز در وضعیت گذشته قرار دارد؛ زمانی که آمریکا در حوزه مذاکرات میتاخت و تیم ایرانی نیز دست به عقبنشینی پذیرش فشارها و حتی توجیه آنها در داخل میزد.
به همین دلیل اساسا تیم مذاکرهکننده فعلی ایران از لحاظ ذهنی قادر نشده خود را بهطور کامل وارد زمینه ادراکی مذاکرات کند و حرکاتش بهدلیل تفاوت با نوع مذاکرات در 8 سال گذشته قابل فهم نیست؛ موضوعی که به کندی روند مذاکرات و توقف آن در برهههای مختلف منجر شده است. بااینحال بهمرور تیم مذاکرهکننده توانست با گفتوگوهای چندجانبه و پیگیرانه با تمام طرفها بخشی از ادراکات پیشین را بهسختی و با صرف زمان زیاد تغییر دهد، همانگونه که محمد مرندی، مشاور تیم مذاکرهکننده ایران اخیرا تاکید کرده که آمریکا در برابر برخی درخواستهای ایران بهشکلی جدی عقبنشینی کرده و آنها را پذیرفته است. اما در اینجا مشکل جدیدی بروز کرده است. آمریکا که در رویای مذاکرات پیشین با تیم واپسگرای ایران قرار داشته و اکنون در واقعیت با پیشرویهای تهران مواجه شده است، دچار فشار شدیدی از این شکاف شده و برای جلوگیری از تغییرات جدی بهدنبال تقویت جنبههای خشن خود در موضوع هستهای است. یادداشت دنیس راس درباره لزوم معتبر کردن احتمال حمله نظامی دستکم علیه تاسیسات هستهای ایران و همچنین سخنگفتن بایدن از احتمال بهکار بردن نیروی نظامی در مرحله آخر، نشانگر وارد آمدن این فشارهای سنگین به دستگاه سیاست خارجی این کشور و هضم مشکل تغییر صورتگرفته در مذاکرات است. بااینحال چنین تهدیداتی بهدلیل تغییر معادله رخداده در قضیه هستهای ایران که شامل پیشرفتهای همهجانبه تهران و تحولات جهانی است، سخنان تهدیدآمیز مقامات آمریکایی از بایدن تا راس را حتی در حوزه تحریمها غیرمعتبر ساخته است.
معنای اولتیماتومهای متعدد و منقضیشده چیست؟
از ماهها قبل، مقامات غربی و بهویژه آمریکاییها تاکید داشتند برای احیای توافق تنها دو تا سه هفته زمان باقی مانده است. از آن زمان تاکنون تعداد هفتهها از 20 تا 30 نیز عبور کرده است. اخیرا پس از تکرار باقینماندن زمانی برای احیای توافق هستهای از سوی فرانسه، جوزف بورل، مسئول سیاست خارجی اروپا نیز تاکید کرده موضوع هستهای در آخرین مراحلش قرار دارد، چیزی که البته اتحادیه اروپا و تیم بورل در ماههای قبل نیز بارها بر آن تاکید کرده بودند. با وجود چنین زمینهای امانوئل مکرون روز پنجشنبه هفته گذشته در جریان استقبال و دیدار با محمد بنسلمان، ولیعهد عربستان سعودی به وی گفت برجام همچنان قابل احیاست. تعیین زمانهای نهایی و منقضی شدن پیدرپی آنها نشان میدهد غرب دچار اختلال ادراکی شده است.
این جبهه از یکسو به روش مذاکراتی واپسگرایانه پیشین ایران همچنان اعتیاد دارد و از سوی دیگر دربرابر تلاشهای جدید ایران قرار گرفته است که میکوشد واقعیات جدید را بر روابط خود با غرب سوار سازد. غرب نیز خود از این تغییرات باخبر است؛ اما به این دلیل که پیشتر شاهد روش مذاکراتی واپسگرایانه از سوی ایران بوده، پذیرش روش مذاکراتی جدید تهران برایش دشوار است. ایران در شرایط کنونی درحال هوشیار ساختن غرب درباره فهمش از مسائل جهانی است تا برای این جبهه روشن سازد برخلاف گذشته تیم مذاکراتیاش وضعیت را بهخوبی میشناسد و از تحولات آگاه است.
چرا احیای توافق در کوتاهمدت برای ایران راهکار مناسبی نیست
نگاهی به مسائلی که در سطور پیشین شفاف شدند، نشان میدهد احیای توافق هستهای از جنبههای گوناگونی دور از دسترس است. از همین رو در این قسمت تلاش شده به دلایلی که باعث میشود احیای توافق به شکل گذشته کماکان برای ایران زیانبار باشد و همچنین اقداماتی که تهران باید در پیش گیرد، اشاره شود.
1- در شرایط جدید بروزکرده درپی جنگ در اوکراین که بازار انرژی را با تلاطم روبهرو ساخته، احیای توافق باعث کاهش قیمت انرژی شده است و ایران با فروش بیشتر به صرفا به همان سطح از درآمدهای پیش از احیای توافق دست پیدا میکند.
۲. انتفاع اقتصادی درهرصورت ممکن نخواهد بود و تغییری جدی با توافق فوری بهدست نمیآید.
۳. غرب قادر به تشدید تحریمها نیست، زیرا تشدیدها میتواند منجر به واکنش ایران شود؛ اقدامی که قادر است از میزان تمرکز آمریکا و اروپا بر اولویتهایشان بکاهد. ازاینرو انجام اقدامات در حوزههای مختلف سیاسی و عملی چندان سنگین نخواهد بود.
۴. دستاوردهای هستهای باید شیبی ملایم ولی حالتی مداوم داشته باشد. پیشرفتهای هستهای ایران باید تولیدکننده ظرفیت نیز باشند، بهعنوانمثال صرفا انباشت مواد تولیدکننده ظرفیت نیست، بلکه آزمایش سانتریفیوژهای پرقدرتتر و تولید اورانیوم فلزی در این راستا قرار میگیرند.
۵. احیای توافق احتمالا برخلاف ظاهرش یک شتابدهنده در تشدید فشارها برای دستیابی به توافق در دیگر حوزهها خواهد بود. طرح ادعاهای زیادهخواهانه از سوی غرب مبنیبر اینکه ایران بین برجام یا فروش پهپاد به روسیه، باید یک انتخاب کند، در همین راستا قابلارزیابی است.
۶. اگر درصورت احیای توافق غرب بدعهدی کند، ایران برای کاهش تعهدات خود برخلاف وضعیت فعلی با مشکل مواجه میشود. در دوران ریاستجمهوری اوباما درحالیکه دولت وی دست به نقض تعهدات خود میزد، ایران قادر به واکنش به آنها نبود اما هنگامیکه ترامپ از برجام خارج شد، زمینهای برای تعدیل تعهدات هستهای ایران فراهم آمد. البته نباید این را از نظر دور داشت که حتی بعد از خروج آمریکا از برجام، ایران یکسال هیچاقدامی برای کاهش تعهداتش نکرد.
۷. ایران به نوع ذهنی و قاعدهگذارانهای تفاهم نیاز دارد تا اتکا به معادله و یا نگارش متن توافق. به این شکل که براساس معادله موجود نوعی تفاهم میان ایران و غرب شکل گیرد. درحقیقت تفاهم در اینجا یک نقطه میانی بین معادله و توافق است. اتکای صرف به معادله دستاوردی ندارد و میتواند به تنش نیز بینجامد. از سوی دیگر بازگشت به متن توافق پیشین یا نگارش متنی جدید نیز در دسترس قرار ندارد. ازاینرو تفاهم نقطهای است که ایران و غرب باید در آن اشتراک داشته باشند.
امتیازات اصلی مانند حق غنیسازی در توافق پیشین اخذ شده و وضعیت فعلی که البته با فشار همراه است فرصت تعدیل تعهدات را در خود دارد. تهران باید به مسیری برود که در عین کاهش فشارها، فضای تعدیل تعهدات باقی بماند. این مساله از راه ایجاد توافق قاعدهگذارانه ذهنی امکانپذیر است؛ وضعیتی که در آن ایران از انجام اقدامات بیشتر در مقابل کاهش فشارها خودداری میکند.
۸. تهران باید همزمان با موضوع هستهای در حوزههای غیرهستهای دست به اقداماتی بزند که همراستا با موضوع هستهای قرار دارند. انجام اقدامات غیرهستهای که با موضوع هستهای همراستا نباشند، باعث میشود این حوزهها حتی اهمیتی بیشتر از موضوع هستهای بیابند و همانگونه که صهیونیستها تبلیغ میکنند غرب به این ادراک برسد که دیگر موضوعات فوریتر از برنامه هستهای هستند. در این وضعیت پیشرفت در برنامههای غیرهستهای که با این موضوع همراستا شناخته میشوند، ازجمله کار روی موشکهای بالستیک با برد بلند میتواند بدون آنکه سطح موضوع موشکی را از هستهای افزایش یابد، موضوع هستهای را ارتقا دهد.
۹. ایجاد بازدارندگی مبتنیبر توانایی و نه ساخت سلاح هستهای زمانی معتبر میشود که وسایل حمل نیز موجود باشند.
۱۰. همزمان با این اقدامات در حوزه منطقهای باید متحدان آمریکا و نه خود این کشور تحتفشار قرار گیرند. هرچند اخراج آمریکا از منطقه برنامه اصلی است اما فشار به متحدان میتواند به آنها نشان دهد اتحادشان با آمریکا چندان کارآیی ندارد و حتی میتواند منجر به آسیب به آنها شود. از سوی دیگر جریان اقدامات موجود علیه متحدان آمریکا این تهدید را بهشکل غیرمستقیم برای واشنگتن ایجاد میکند که درصورت دخالت در تحولات جریان فشارها آمریکا را نیز در برخواهد گرفت. چنین برنامهای از یکسو حضور آمریکا را ناکارآمد و حتی زیانبار خواهد ساخت و از طرف دیگر واشنگتن را به طرفی منفعل مبدل میسازد.
۱۱. روبهرو شدن آمریکا با برنامهای پیچیده و پیگیرانه از سوی ایران درحالیکه این کشور تهدیدات فوریتری دارد میتواند توان ذهنی و مدیریتی آمریکا را دچار فرسایش کرده و همزمان بهدلیل برتری قاطع اولویتهای اصلی آمریکا نسبت به مساله ایران طرفداران مقابله با تهران را در غرب منزوی سازد.
بهعنوانمثال درحالیکه مقامات آمریکایی میدانند اولویت کشورشان روسیه و چین است و مقابله با ایران نیز به پیچیدگیهایش لازم نیست، سخن گفتن افرادی مانند دنیس راس درباره لزوم برخورد با تهران میتواند به انزوای آنان در واشنگتن منجر شود.
آینده به چه سمتی میرود؟
در چشم واشنگتن از اهمیت مطلق غرب آسیا کاسته نشده، بلکه بهدلیل افزایش اهمیت شرق آسیا، از اهمیت غرب آسیا بهشکل نسبی کاسته شده است.
با بروز شرایط جدید آمریکا درگیر مسائل شرق اروپا شده و همزمان به دلیل احتمال حمله چین به تایوان بیشتر از گذشته نگران شرق آسیاست. ازاینرو آمریکا بهدنبال هیچگونه درگیریای در غربآسیا نیست که شاخصهای نظامی داشته باشد اما از طریق عملی بهدنبال مهار و مشغولسازی تهران با اقدامات ایذایی خواهد بود.
از این رو در ماههای آتی لزوم ادامه مهار ایران درکنار عدم توانایی آمریکا در حضور عملیاتی مستقیم در منطقه باعث خواهد شد نقش رژیمصهیونیستی در ایجاد اختلال و خرابکاری علیه تهران افزایش یابد. این اتفاق البته در سطوحی هماکنون در جریان است، اما با تهدیدات جدید چین علیه سفر نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا به تایوان و هشدار جنگی شی جین پینگ، رئیسجمهور چنین به آمریکا در تماس تلفنیاش با بایدن نشان میدهد سطح تقابلها میان ایران و رژیمصهیونیستی افزایشی خواهد بود. شاید بهنظر برسد دلیل برجسته دیده شدن تقابلها میان تهران و تلآویو، کاسته شدن از مخاصمات مستقیم میان ایران و آمریکاست، اما بهدلیل آنکه رژیمصهیونیستی عامل تروریستی و نیابتی واشنگتن در منطقه است، درگیریهای تهران و تلآویو نه از لحاظ نسبی و بهشکل مطلق شاهد افزایش خواهد بود.
با توجه به اینکه چنین موضوعی تمام اضلاع محور مقاومت به رهبری ایران را تحتتاثیر قرار میدهد، سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان نیز در جریان مصاحبه اخیر خود با شبکه المیادین بهشکلی کمسابقه در سالیان گذشته، رژیمصهیونیستی را مورد تهدید قرار داده و در اقدامی که انتظارش نمیرفت از مردم لبنان خواست تا برای این جنگ آمادگی داشته باشند.
از سوی دیگر مقاومت در عراق و سوریه نیز درحال مستحکم کردن مواضعش است. هرچند اخلال ترکیه در امنیت منطقه یکی از عوامل برخوردهای اخیر مقاومت با این کشور است اما شاید یکی از دلایل افزایش سنگین چنین تقابلهایی با ترکیه، خارج ساختن آنکارا از معادلات برای زمانی باشد که تقابلها با رژیمصهیونیستی اوج خواهد گرفت. یک سناریو برای آینده منطقه تشدید خرابکاریها علیه تاسیسات هستهای و صنعتی و درصورت ناکارآمدن بودن آنها مراکز مدنی ایران است. همچنین احتمال میرود بر شدت حملات هوایی و موشکی رژیمصهیونیستی به مواضع مقاومت در سوریه افزوده شده و شکل پرحجمتری به خود بگیرد، البته در سطحی که همچنان باعث جنگ نشود. ایران با پیشبینی چنین آیندهای و البته در بستری از اقدامات پیشین رژیم در کشور که شامل ترور فرماندههان نظامی و چند دانشمند در ماههای اخیر بوده است، با بازآرایی دستگاههای اطلاعاتی خود برای یک جنگ فراگیر امنیتی در منطقه آماده میشود. البته فارغ از جنبههای اطلاعاتی آن احتمالا چنین جنگی شامل ضربهزنی به پایگاههای دشمن شامل حملات نظامی محدود اما دقیق و مخرب نیز خواهد شد. برخلاف آنچه مقامات رژیمصهیونیستی عنوان میکنند، هدف از اقدامات ماههای اخیر این رژیم که پس از جنگ اوکراین شکلگرفته، یعنی ترورهایی که از شهید صیاد خدایی آغاز شد و همچنین تشدید خرابکاریهایش در ایران، نه نابودی برنامه هستهای کشور و مجبور کردن تهران به عقبنشینی از منطقه، بلکه جلوگیری از گسترش افزونتر نفوذ منطقهای ایران است.
از اساس هنگامیکه ترکیب آمریکا-رژیمصهیونیستی توفیقی در نابودی و مهار موثر برنامه هستهای و نفوذ منطقهای ایران نداشته باشد، وضعیتی که در آن واشنگتن بهکناری خزیده است، فاقد چنین هدفی خواهد بود.
آمریکا برای چارهجویی دربرابر تحولات اوکراین و تایوان، نیازمند آن است که غربآسیا همچنان غیرفعال باقی بماند اما در سطحی دچار التهاب و زدوخورد باشد که از گسترش بیشتر نفوذ منطقهای ایران و پیشرفت برنامه هستهای آن جلوگیری شود تا زمان برای پرداختن مستقیم واشنگتن به تهران در آینده فراهم شود.
رژیم صهیونیستی و فشار آینده
رژیمصهیونیستی از سوی آمریکا مامور به جلوگیری از وقوع جنگ در منطقه و بهطور همزمان آسیبرسانی به ایران در سطحی است که تهران از طریق این زیانها به خود مشغول شود؛ این مساله هماکنون بهنوعی جریان دارد بهگونهای که بهزعم غرب، ایران بهجای آنکه در این زمان حیاتی دست به پیشرفتهای هستهای و منطقهای بزند، درگیر شناسایی خلأها در دستگاههای اطلاعاتیشان و بازآرایی این نهادها شده است.
این مساله هرچند موفقیتهای نسبی را برای جبهه غربی ایجاد کرده اما باید توجه داشت اگر بهدلیل درگیر شدن طولانیتر آمریکا در اوکراین و تایوان ماموریت رژیمصهیونیستی دربرابر ایران نیز طولانیتر شود، آنگاه که تهران پس از جبران خسارات و دفاع وارد مرحله تهاجمی شود چه کسی از تلآویو حمایت خواهد کرد؟
آیا آمریکا که در اوج جنگ 11 روزه می 2021 بهزحمت میزان کمکهای سالانه خود به این رژیم را از سه به چهارمیلیارد دلار افزایش داد، پس از هزینه دهها میلیارد دلار در جنگ اوکراین و لزوم سرمایهگذاریاش برای مهار تمایلات چین در تایوان و همچنین بحران تورم داخلی، پولی برای ارائه به تلآویو خواهد داشت؟
اگر تلآویو بار دیگر در محیط پیرامونیاش درگیر یک زدوخورد منطقهای و بازی خرابکاریها شود، جان سالم از آن به در خواهد برد؟
پیام و پیامدهای جدید برای تلآویو
سخنان کمال خرازی، رئیس شورای روابط راهبردی، محمدجواد لاریجانی معاون اسبق وزارت امورخارجه درباره توانایی ساخت سلاح هستهای و خبردادن امیرعلی حاجیزاده فرمانده هوافضای سپاه درباره آزمایش مهم موشک ماهواره بر قائم، هرچند دارای اهداف چندگانهای است اما در بازی آینده منطقه دارای پیامها و پیامدهای خاصی برای رژیمصهیونیستی خواهد بود.
ایران رسما اعلام کرده دارای توانایی فنی ساخت سلاح هستهای است و شواهد نیز نشان میدهد توانایی ساخت موشکهای قارهپیما نیز وجود دارد. اعلام این موضوعات که در سالهای اخیر مشهود بودهاند یک موضع رسمی به حساب میآید و براین مبناست که «ایران از مراحل خطر عبور کرده است».
این مواضع رسمی در حوزه هستهای و نظامی پیامی به طرف اخلالگر در چنین موضوعاتی است. این مساله نشان میدهد برخورد ایران با طرف اخلالگر مشابه برخورد کشوری که درحال دستیابی به برخی از تواناییهاست نخواهد بود بلکه همانند برخورد یک کشور دارنده این تواناییها با اخلالگر است. بهعبارتی دیگر هرگونه اخلال در برنامههای هستهای و موشکی ایران عملا بهمعنای حمله به مراکز نگهداری تسلیحات است و نه مراکز توسعه آن.
این مساله نشان میدهد پیامدهای تنشهای آتی برای رژیمصهیونیستی از اشکال پیشین متفاوت خواهد بود، هرچند اندکزمانی برای اجرای سیاست جدید باقی مانده است.