تاریخ : Thu 28 Jul 2022 - 03:38
کد خبر : 73279
سرویس خبری : اندیشه

در دولت متعالیه «عزت» مفهوم بنیادین است، نه قدرت

ابوالحسن حسنی

در دولت متعالیه «عزت» مفهوم بنیادین است، نه قدرت

حکمت متعالیه ساماندهی عالم به سامان عقلی است به‌اندازه‌ توان بشر.

ابوالحسن حسنی، محقق و پژوهشگر اندیشه  و فقه اسلامی:  از نظر تاریخی حکمت متعالیه حکمتی است که توسط صدرالمتالهین در قرن یازدهم هجری تاسیس‌ شده و تقریبا از قرن سیزدهم فلسفه‌ رسمی ایران و بلکه‌ حوزه‌های شیعه شد. هرچند تا سال‌های اخیر یعنی تقریبا تا 50 سال اخیر اقدامی برای معرفی آن به جهان خارج از شیعه انجام نشده بود. از حیث آموزه‌ها هم حکمت متعالیه بیشتر با آموزه‌هایی مثل اصالت وجود، تشکیک وجود، امکان فقری، حرکت جوهری و مانند اینها شناخته می‌شود. تلاش نوصدرایی‌ها این بوده است که بگویند حکمت متعالیه همین آموزه‌ها هستند و این آموزه‌ها را حفظ کنند اما روش رسیدن به این آموزه‌ها را عوض کنند و در نحوه‌ استفاده از این آموزه‌ها تغییرات اساسی بدهند. اما اگر به خود دغدغه‌های ملاصدرا و بسیاری از حکمای صدرایی نگاه کنیم، می‌توانیم بگوییم که حکمت متعالیه ساماندهی عالم به سامان عقلی است به‌اندازه‌ توان بشر، به‌گونه‌ای که با آن مظهریت عالم ربوبی حاصل شود. اگر بخواهیم با توجه به حکمت‌های مضاف این ساماندهی را انجام بدهیم حکمت متعالیه ساماندهی فراگیر حقایق کلان حاضر در/ بر حیات انسانی حاضر است به سامان عقلی تا انسان با آن مظهر عالم ربوبی و متخلق به اخلاق الهی باشد. ما در حکمت متعالیه دنبال این هدف هستیم. حالا اگر این هدف با اصالت وجود و تشکیک وجود پیدا شود، اصالت و تشکیک وجود را می‌پذیریم و اگر حاصل نشود آنها را کنار می‌گذاریم، یعنی آن آموزه‌ها برای ما مساله‌ اول نیستند. مساله‌ اول همان مظهریت است. درواقع حکیم متعالیه کسی نیست که دانش فلسفه را خوانده و نظریه‌های ملاصدرا را بداند، بلکه کسی است که حکمت‌دان است و دانای حکیم است. در حوزه‌ حکمت عملی هم حکمت سیاسی متعالیه و دولت متعالیه با همین قید و مبنا تعریف می‌شود. اگر من در حکمت سیاسی متعالیه بتوانم حقایق کلان حاضر درصحنه‌ سیاست را چنان سامان بدهم که این حقایق مظهر عالم ربوبی شوند، ربوبیت در آنجا ظاهر شود، من یک حکیم سیاسی متعالیه‌ام. انسان به آنجا نگاه کند می‌تواند بگوید من در این عرصه، خدا را می‌بینم. دولت متعالیه هم چه دولتی هست؟ معمولا در تعریف دولت‌های مدرن «قدرت» را مفهوم بنیادین حساب می‌کنند اما همان‌طور که در کتاب «حکمت سیاسی متعالیه» بحث کردم «عزت» مفهوم بنیادین است و نه قدرت. دولت متعالیه گرچه انحصار قدرت قانون‌گذاری را دارد و منبع منحصربه‌فرد استفاده‌ مشروع از زور است و خصوصیات دیگری امثال اینها را دارد اما اینها امر فرعی برای آن‌ بوده و سرشت متعالیه آن با این امور تعریف نمی‌شود. دولت متعالیه نهاد یا سازمان برتر تامین، حفظ، گسترش و نمایش عزت است که هدف آن توسعه‌ عقلانیت متعالیه از طریق الگوبخشی به کنش‌ها و واکنش‌های مردم جامعه‌ خود است، لذا توسعه‌‌ عقلانیت متعالیه غایت دولت متعالیه است. از منظر حکمت سیاسی متعالیه کرامت انسانی به این است که انسان عقلانی فکر و اندیشه کند و عقلانی رفتار کند.
ملاک متعالیه بودن دولت در استفاده آن از وحی به‌مثابه منبع معرفتی فراعقلانی است. ملاصدرا در شرح اصول کافی در مقدمه‌ باب حجت می‌نویسد: «چگونه کسی که به تقلید اثر و خبر قناعت می‌کند و منکر منهج بحث و نظر می‌شود راه را می‌یابد. مگر نمی‌داند که مستند شرع جز سخن سید بشر و برهان عقلی نیست که صدق او را در آنچه خبر می‌دهد می‌شناساند و چگونه به ثواب راه می‌یابد کسی که در پی عقل محض باشد و به نور شرع روشنی نگیرد و بینا نگردد. نمی‌دانم آنگاه‌که مشکلات او را درگرفته و بیچاره می‌کنند چگونه به عقل پناه می‌برد.» آن اولی به حقیقت دست پیدا نمی‌کند، دومی به معنا دست پیدا نمی‌کند. دقیقا به همین علت این است که مشکلات او را در برگرفتند. به معنا دست پیدا نمی‌کند. «یا نمی‌داند عقل پیش از آنکه به نور شریعت هدایت یابد از ناتوانی به خطا می‌افتد و نمی‌داند جولانگاه عقل تنگ و کوتاه است. هرگز نمی‌شود، هرگز نمی‌شود. آنکه در این مسائل پراکنده شرع و عقل را جمع نکند، قطعا و به‌یقین زیان کرده و به پسمانده‌های گمراهی‌ها آویزان گشته است. مثال عقل چشم‌پاک از گزندها و بیماری‌ها و مثال قرآن خورشید تابان است. پس مناسب‌تر است آن را که با یکی از آن دو خود را از دیگری بی‌نیاز می‌بیند در شمار ناآگاهان درآوری.» لذا استفاده از منابع نقلی درکنار منهج عقلی است که حکمت متعالیه را متعالیه می‌کند. شما آیات قرآن و روایات را مخصوصا آیات قرآن را از کتب ملاصدرا بیرون بکشید، چه می‌ماند؟ یک شیر بی‌یال و دم.
ملاصدرا تمسک به ظهور الفاظ را توصیه نمی‌کند. او وحی را بسان خورشید می‌داند. ما به جهان در چهارچوب الگوهای مفهومی نگاه می‌کنیم. یک فیزیکدان امروزی را با کسی که طبیعیات قدیم خوانده است، مقایسه کنید. وقتی این دو حرف می‌زنند چقدر ادبیات متفاوتی دارند و گویا در دو عالم متفاوت سیر می‌کنند. یکی از مفاهیمی مثل جرم، ماده، انرژی، کوانتوم و نسبیت صحبت می‌کند و دیگری تعبیرات مکان طبیعی، حرکت طبیعی و قسری و امثالهم را به‌کار می‌برد. در همین دعواهای طب سنتی و پزشکی جدید، طب سنتی از کلمه‌های مزاج و اخلاط اربعه استفاده می‌کند و پزشکی مدرن در یک دنیای دیگر از بافت، آنزیم، سلول، غدد و امور دیگر سخن می‌گوید. هر دو با یک واقعیت روبه‌رو هستند اما نظام تحلیل آنها از این واقعیت کلا متفاوت است. وقتی ملاصدرا می‌گوید قرآن خورشید است، مقصودش این است که الگوهای مفهومی را از قرآن بگیرید و سپس واقعیت‌ها را در داخل آن الگوهای مفهومی ببینید. الگوهای مفهومی را خود شما نسازید. اگر شما توانستید الگوهای مفهومی را از وحی بگیرید، آن‌وقت وحی به شما واقعیت‌های بیرونی را نشان داده. صدرالمتالهین نمی‌گوید که استدلال عقلی نیاورید. فکر نمی‌کنم که بشود جایی پیدا کرد که ملاصدرا آیه‌ قرآن را بیاورد ولی استدلال و تحلیل عقلی نیاورد. به‌علاوه نمی‌خواهم بگویم که تحلیل عقلی آیات توسط وی همواره درست بوده است. خیر، او خیلی از جاها آیات را توجیه کرده و به نظریه‌ای که مدنظر او بوده، تاویل برده است. در خیلی از موارد مثلا مباحث مربوط به حرکت جوهری را می‌شود اشکال گرفت که آیات بر این امر دلالت ندارد. اما مدل نگاه او این است که الگوهای مفهومی را از وحی بگیرد و تحلیل‌های عقلانی‌اش را بر آن سوار کند. همانطور که عرض کردم متعالیه بودن حکمت به استفاده از وحی است و نه به آن آموزه‌ها. اگر ما آن پایه‌های معرفتی ملاصدرا را می‌گرفتیم و تصلب به آموزه‌ها نداشتیم حکمت متعالیه رشد بیشتری داشت اما به‌عکس آموزه‌ها را نگاه داشتیم و پایه‌های معرفتی حکمت صدرایی را کنار گذاشتیم و دوباره به ابن‌سینا برگشتیم.

در این رابطه بیشتر بخوانیم:

تعالی‌بخشی فرهنگی ادیان الهی(لینک)