سیدمهدی طالبی، خبرنگار گروه بینالملل: آتشی که تونس در سال 2010 برافروخت و از سال 2011 به سرنگونی تعدادی از دیکتاتوریهای عرب منجر شد، حالا با وزیدن مجدد باد دیکتاتوری در این کشور بهسمت سوزاندن ریشههای دموکراسی تغییر جهت داده است. دوشنبه هفتهجاری تونس شاهد برگزاری همهپرسی پیشنویس قانون اساسی جدید این کشور بود. این قانون اساسی که در پیشزمینهای از برکناری نخستوزیر و همچنین انحلال پارلمان و شورای قضایی تونس بهدست قیس سعید، رئیسجمهور این کشور تدوین شده، عملا در راستای برکناریها و انحلالهای مزبور است تا قدرت بیشتری را در دستان رئیسجمهور قرار دهد.
هنوز مشخص نیست قیس سعید که هماکنون نیز از قدرت سهمگینی برای از بین بردن نهادهای قانونی در دست داشته، بهگونهای که اقداماتش در بالاترین سطوح دیکتاتوری قابل انجام است، به چه دلیل قصد دارد اختیارات بیشتری را کسب کند. هرچند قانون اساسی جدید به اقدامات غیرقانونی قیس سعید پوششی قانونی میبخشد اما بهنظر میرسد سطح رفتاری دیکتاتوری فعلی را هم ارتقا خواهد بخشید. رئیسجمهور تونس در جریان برگزاری همهپرسی بدون نام بردن از گروه یا افراد مشخصی گفت که «برخی با توزیع پول به افراد برای اخلال در همهپرسی پیشنویس قانون اساسی اقدام میکنند.» وی همچنین تهدید کرد: «دولت با تمام کسانی که مانع انجام وظیفه ما و برگزاری این همهپرسی میشوند بهشدت مقابله میکند.»
این مواضع از سوی قیس سعید به این خاطر اتخاذ شد که وی از شدت صفآراییهای مردمی و سیاسی بهخوبی باخبر بود. او با این سخنان که رویه همیشگیاش مبتنیبر عوامگرایی و پوپولیسم است دیگران را بدون ارائه مدارک متهم میسازد. با وجود تمام تلاشهای قیس سعید اما به گفته برگزارکنندگان رایگیری، میزان مشارکت اولیه در آن به 27 درصد محدود شده است؛ موضوعی که نشان میدهد سهچهارم مردم تونس مخالف اقدامات انسدادساز رئیسجمهور این کشور هستند. هرچند مخالفت با قیس سعید در جریان همهپرسی جدی و شدید بوده است اما این موضوع چیزی از وضعیت وخیم دموکراسی در این کشور -که مهد انقلاب عربی بوده- نکاسته است.
چرا وضعیت در تونس و همچنین مصر کماکان ملتهب است؟
پیامدهای بحرانهای اقتصادی در کشورهای صنعتی و با ثبات سیاسی غرب و همچنین کشورهای ثروتمند و دیکتاتوری منطقه با اندکی دشواری هضم شدند اما در کشورهایی که فاقد ثروت و نظام سیاسی باثبات بودند، فاجعه آفریدند. اغلب این سوال پرسیده میشود که چرا انقلابهای موسوم به بهار عربی از مصر و تونس آغاز شدند اما برخی از دیگر کشورهای عربی به آن دچار نشدند. در حقیقت بحران اقتصادی در این کشورها و توزیع ناعادلانه ثروت موجود در آنها یکی از دلایل انباشت خشم مردمی بود. همچین نظامهای سیاسی در آنها عمق کمی داشته و به شکل ناشیانهای اداره میشد، درحالی که در دیگر نقاط جهان عرب اینگونه نبود. کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس از درآمدهای سرشار صادرات انرژی بهره میبردند که باعث میشد از تغییرات اقتصادی جهان آسیبی نبینند. در شمال آفریقا نیز الجزایر دارای درآمدهای نفتی بود و مراکش نیز از یک حکومت خاندانی تاریخی برخوردار بود که خود را منتسب به شاخه هاشمی قبیله قریش میکرد و از قرن هفدهم قدرت را در این کشور در دست داشت. هاشمیان از سدههای نخست قرون اسلامی کموبیش دستی در حکومتهای مراکش و نفوذی قابلتوجه بر مردم آن داشتهاند. در این میان شاید لیبی منحصربهفرد باشد اما نباید از یاد برد رژیم معمر قذافی نه بر اثر قیام مردمی بلکه بر اثر یک مداخله موثر خارجی که شامل حملات نظامی گسترده بود از بین رفت. به احتمال زیاد اگر دخالت نظامی خارجی در لیبی صورت نمیگرفت قذافی با وجود روبهرو شدن با فرازونشیب، سرانجام شورشیان را بهشدت سرکوب میکرد. بعد از بهار عربی همچنان این وضعیت بدون تغییر باقی ماند. امروزه کماکان کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس به دلیل درآمدهای سرشار صادرات انرژی همچنان مستحکم هستند، الجزایر به دلیل اتکا به درآمدهای نفتی و تجربه سیاسی حکومتش با وجود روبهرو شدن با اعتراضاتی که منجر به برکناری بوتفلیه شد همچنان با قدرت سرپاست و مراکش نیز کماکان سوار بر قایق ثبات سیاسی تاریخیاش است. در این میان مصر و تونس همانگونه که پیش از بهار عربی از اقتصاد ضعیف و بدون اتکا به انرژی رنج میبردهاند، امروز نیز در میان تکانههای شدید جهانی آسیب پذیرند؛ تکانههایی که به دلیل افزایش قیمت انرژی و همچنین غلات به وجود آمدهاند. شاید به همین دلیل باشد که عبدالفتاح السیسی، رئیسجمهور مصر که با کودتا بر سرکار آمده و تمام صداها در کشورش را سرکوب کرده، بهتازگی خواستار گفتوگوهای سیاسی در کشورش شده است. السیسی میداند در مصر در همچنان بر پاشنههای پیشینش میچرخد و اگر زود نجنبد به همان سرنوشتی دچار میشود که حسنی مبارک به آن گرفتار شد. قیس سعید با این حال به دلیل تفاوت نوع و همچنین ورودش به راس قدرت که با به قدرت رسیدن السیسی متفاوت بوده راهکار دیگری را در پیش گرفته است. درحالیکه السیسی با کودتا از سال 2014 در مصر بر سرکار است، قیس سعید از طریق انتخابات و از سال 2019 در راس قدرت قرار دارد. به همین دلیل است که رئیسجمهور تونس مدعی است مقصر مشکلات موجود در تونس کسانی هستند که پس از انقلاب این کشور قدرت را در دست داشتهاند؛ استدلالی که السیسی نمیتواند به آن اشاره داشته باشد. مشکلات مزبور اتفاقات جدید برای مصر و تونس نیستند بلکه این دو کشور به دلیل اقتصاد سطح پایین و ساختار سیاسی بیثبات اغلب با مشکلاتی روبهرو بودهاند که همیشه کوشیده شده با ارتش به آنها پاسخ داده شود. این مشکلات آنچنان در مصر قوی است که در سال 1977، مصر دچار شورشهای خیابانی گستردهای در اعتراض به حذف یارانههای دولتی شد. تونس نیز در سال 1983 شاهد «قیام نان» بود و در سال 2008 و 2010 نیز ناآرامیهایی را به خود دید. 1
اهداف تغییرات جدید در تونس
تغییرات جدید در تونس رخ نمیدادند اگر نهادهای نظامی و اطلاعاتی تونس همراهی عمیقی و جدیای با قیس سعید از خود نشان نمیدادند. بیهوده است اگر تمام تحولات تونس را به عوامل موجود در داخل این کشور گره زده شوند چه اینکه کشوری 12 میلیون نفری که از مشکلات و ضعفهای گستردهای رنج میبرد نمیتواند به راحتی خارج از اراده قدرتها فعالیت کند. از این رو در تحولات تونس باید اهداف این قدرتهای خارجی را شناسایی کرد. برخی از این عوامل در ادامه آمدهاند.
1. بازگرداندن تونس به تنظیمات دیکتاتوری
تونس عملا درحال بازگشت به دوران بن علی، اما بدون حضور خود وی است. غرب به دلیل ناتوانی در برابر امواج قیامهای مردمی عموما تلاش میکند خود را با شرایط به سرعت یا حتی پیش از وقوع انطباق دهد تا از آسیبها به منافعش تا حد ممکن بکاهد. هنگامی که امواج انقلابی متحدان غرب را فرا میگیرند یک اقدام عقبنشینی موضعی در سطح مهرههاست تا نهادهای اصلی دست نخورده باقی بمانند. این اتفاق در مصر و تونس رخ داد. حسنی مبارک، دیکتاتور مصر دستگیر شد و زینالعابدین بن علی دیکتاتور تونس نیز از این کشور گریخت؛ با این حال پشت سر این دو نفر تقریبا تمام ارکان نظامشان باقی ماند. این نهادها نیز از خود انعطاف نشان داده و برای مدتی با انقلابیون همراهی نشان دادند تا به مرور از شدت امواج انقلابی کاسته شود و زمان برای بازگشت این کشورها به تنظیمات دیکتاتوری فراهم شود.
2. انتقام از مردم تونس
مردم تونس سلسلهجنبان تحولات بهار عربی بودند. از این رو برخورد با تونس که به دلیل سابقه مردمش و همچنین اثرگذاریاش مهم تلقی میشود از سوی غرب یک اصل است. تونس در تاریخش دستکم چهار نوبت مرکز ایجاد تغییرات سیاسی گسترده بوده است. این تغییرات عمدتا برای غرب ایجاد خطر کردهاند. نخستین بار دولت «کارتاژ» که مرکز آن در تونس قرار داشت و بخشهایی از نواحی جنوب اسپانیا را نیز تصرف کرده بود، تلاش کرد در رقابت با امپراتوری روم بر مدیترانه مسلط شود که درنهایت شکست خورد. دومین بار شهر «قیروان» در صدر اسلام به مرکز تجمع جهادگران مسلمان برای فتح باقیمانده شمال آفریقا و همچنین حمله به اروپا تبدیل شد. در سومین نوبت حکومت مشهور فاطمیان از شهر «مهدیه» تونس برخواست و موفق شد مصر را فتح کند. فاطمیان و شیعیان اسماعیلی در این مدت هرچند به سمت سرزمینهای داخلی اسلام و غرب آسیا نگاه داشتند اما همزمان قدرت بزرگی نیز در دریای مدیترانه بهشمار میرفتند؛ موضوعی که خطراتی برای غرب ایجاد میکرد. در چهارمین نوبت نیز با برخاستن امواج بهار عربی از تونس، حکومتهای دیکتاتوری عربی که عمدتا تحتنفوذ غرب قرار داشتند یکی پس از دیگری درهم شکستند. از این رو تونس و مردمش باید برای این جریانسازی تنبیه شوند و این کشور نیز از هرگونه ظرفیت تغییرسازی تخلیه شود.
3. جلوگیری از نفوذ قدرتهای متخاصم غرب در تونس
مصر بعد از تحولات موسوم به بهار عربی درگیر پروندههای متعدد نفوذ از سوی کشورهای دیگر شد. دولت محمد مرسی، رئیسجمهور قانونی مصر که عضو جریان اخوانالمسلمین بود، مورد حمایت قطر و ترکیه قرار داشت. در مقابل امارات و عربستان سعودی با حمایت از مخالفان اخوان باعث شدند تا نظامیان به رهبری عبدالفتاح السیسی وزیر دفاع وقت، علیه مرسی کودتا کنند. در لیبی نیز وضعیت بر همین منوال بود. در آخرین درگیریهای لیبی که از سال 2019 تا 2021 در اوج قرار داشت درحالی که ترکیه از دولت قانونی این کشور مستقر در طرابلس موسوم به دولت وحدت ملی حمایت میکرد و به نظر میرسید آمریکا، انگلیس و سازمان ملل نیز چنین نظری دارند، فرانسه، روسیه، مصر و امارات از خلیفه حفتر، رئیس ارتش ملی لیبی مستقر در شرق این کشور حمایت میکردند. آنچه در این درگیریها مشهور بود نفوذ قدرتهای غیرغربی در آنها بود، درحالی که شمال آفریقا حریم امنیتی جنوب اروپا به حساب میآمد و دولتهای قاره سبز حساسیت خاصی روی آن داشتند. از این رو یکسره کردن کار تونس و بازگرداندن آن به یک دیکتاتوری تمامیتطلب میتواند خطر هرگونه نفوذ غیرغربی به جامعه تونس را برطرف یا غیرموثر سازد.
چرا انهدام انقلاب تونس موفق شد؟
در ضعف تونس و تاثیرپذیری آن از فشارها و توطئههای خارجی تردیدی نیست اما با این حال جریانات سیاسی ریشهدار و قدرتمندی در این کشور حضور دارند که دارای ارتباطات بینالمللی مناسبی نیز هستند. جمع تجربه این گروهها به همراه حمایتهای بینالمللی مناسبی که میتواند برای آنها ایجاد شود، یک راهحل جهت خنثیسازی توطئههای خارجی است. با این وجود گروههای تونسی و در رأس آن جنبشالنهضه بهعنوان شاخه تونسی اخوان عملکرد خوبی دراینباره نداشتهاند. در ادامه به عملکردهای نامناسب انقلابیون تونس که باعث شد تونس در آستانه بازگشت کامل دیکتاتوری قرار بگیرد، پرداخته شده است.
1. بدون تغییر ماندن نهادهای اصلی نظام پیشین
انقلابیون تونس پس از آنکه در فرآیندی آرام به قدرت راه یافتند دست به تغییر در ارتش و نهادهای اطلاعاتی این کشور نزدند. در اصل یکی از اهداف خروج مهره حاضر در راس نظام و وارد میدان شدن نهادهای اصلی کشور به صحنه تغییرات سیاسی، قابل مدیریت ساختن آنان و ایجاد یک چتر مشروعیتی برای ادامه حیات این نهادها و مصون ماندنشان از تغییرات بود. این اتفاق در تونس و حتی مصر درحالی رخ داد که نهادهای نظامی و اطلاعاتی که از تجربه و توان لازم برای توطئه برخوردار بودند از آزادی عمل نیز برخوردار شده و در سطحی بالاتر مورد اعتماد قرار گرفتند. از این چنین نهادهایی فضایی به دست آوردند تا روندها را در تونس مدیریت کرده و به مرور و هوشمندی ضربات خود را به انقلاب مردم این کشور وارد سازند.
2. رودربایستی انقلابیون بهویژه النهضه با غیرانقلابیون
جنبشالنهضه درحال حاضر با چشمان باز نظارهگر انحلال مجلس، دستگیری نمایندگان، متمرکز شدن قدرت در دستان رئیسجمهور و اقدامات دیگر در راستای انسداد سیاسی در تونس است. این درحالی است که النهضه، همزمان سکوت غرب را نیز در برابر این اقدامات غیرقانونی و خلاف دموکراسی میبیند. با تمام این تفاسیر و پیشبینی چنین اتفاقاتی در تونس اما جنبش النهضه و شخص راشد الغنوشی سعی کردند براساس دیدگاههای خاص خود با رودربایستی جلو بروند تا افراد بدی از سوی غرب جلوه داده نشوند، از اینرو آنان از استفاده کافی از قدرت برای حفاظت از مردم و حقوقشان خودداری کردند تا به زعمشان چهره سفیدی از آنها در غرب ترسیم شود. احتمالا آنها هنگامی که برخی از رسانهها آنها را انقلابیون خوب و بدون دردسر توصیف میکردند و همزمان دیگر رهبران انقلابی را میکوبیدند، حال خوبی در سطح شاگرد اول شدن در کلاس دموکراسی را داشتند. درحقیقت غرب با جریان رسانهای خود النهضه و رهبرانش را در «تله رودربایستی» قرار داده بود تا رفتارهای آنان را کنترل کرده و از هرگونه انگیزهای جهت گام برداشت در راستای پیشروی قابل تثبیت سیاسی باز دارد. با این وجود النهضه تاکنون بسیار خوششانستر از شاخه مصری اخوان بود که پس از کودتا درهم کوبیده شد. در مصر ضمن کشته شدن محمد المرسی تنها رئیسجمهور منتخب این کشور در زندان، دهها هزار عضو اخوانالمسلمین مصر هماکنون در زندان به سر میبرند.
3. کنارهگیری انقلابیون تونس از ارتباطات بینالمللی
انقلابیون تونس درحالیکه کشورشان به مهد انقلابهای جهان عرب تبدیل شده و تاریخی درخشان و اثرگذار داشت، ظرفیتهای خود را در درون کشور محبوس و محدود ساختند. آنان تلاش داشتند علیرغم ظرفیتهای بالا صرفا در داخل متمرکز شده و با سیاست رودربایستی داخلی، برنامههایشان را پیش ببرند. تحرکات بینالمللی انقلابیون تونس در ایجاد ارتباطات بینالمللی باعث میشد تا موضوعات این کشور همچنان در سطح افکار عمومی بسیار مهم تلقی شده و دوستان بینالمللی زیادی نیز برای آنها فراهم شود. چنین اتفاقاتی باعث میشد تا تونس از مشورتها و کمکهای متحدان بینالمللی برخوردار شود. هرچند تصمیمات سیاسی اشتباه راهی برای ادامه دموکراسی و انقلاب تونس باقی نگذاشت. در همین راستا راشد الغنوشی، رهبر جریان النهضه در جریان دهمین کنگره این جریان در ماه می میلادی سال 2016 گفت: «[النهضه] از جریان اسلام سیاسی خارج و از یک جنبش عقیدتی به یک حزب سیاسی تبدیل شده است.» این سخنان به معنای گام برداشتن النهضه به سمت سکولاریسم نبود زیرا این حزب همچنان اخوانی باقی ماند، بلکه به این معنا بود که آنها از دیدگاههای فراملی دست کشیده و خواستار تعریف خود در چهارچوبهای ملی هستند. 2
4. عدم تحرک جدی به دلیل رواداری در برابر غرب و مخالفان
انقلابیون بهزعم خود برای عدم تحریک غرب یا باقی ماندههای نظامی پشین مانند ارتش از دست زدن به هرگونه تلاش جدیای برای بهبود وضعیت مردم خودداری کردند تا بهزعم خود به مخالفانشان این پیام را بدهند که خواستار جلب نظر مردم و برگرداندن کل جامعه به سمت خود نیستند. رواداری انقلابیون تونسی در چنین سطحی غیرمنطقی بود اما براساس دیدگاههای رهبران النهضه اجرایی شد. در این دیدگاه اگر النهضه دست به سیاستورزی بسیار متفاوتی نسبت به نظام پیشین میزد این احتمال وجود داشت که حساسیتهای غرب برانگیخته شده و تونس با مشکلات گستردهای مواجه شود؛ هرچند این دیدگاه بهطور کامل درست است اما انتخاب حرکت در راستای اصلاحات عمیق هرچند برانگیزاننده حساسیتها و مقابلهجویی غرب است اما حداقل از شرایط کنونی این کشور که بدون مقاومت به سمت تحقیر و دیکتاتوری کشانده شده مثمرثمرتر تلقی می شود. تونس اگر اصلاحات جدی را در پیش میگرفت میتوانست از فشارها جان سالم به در ببرد هرچند لاجرم با زیانهایی نیز روبهرو میشد اما این زیانها هیچگاه با زیانهای فعلی که به این کشور و آیندهاش وارد آمده، قابل قیاس نبودند.
پینوشتها
1-ربیعی، کامران. (1397). «تبیین شرایط تکوین بهار عربی و زمینههای فروپاشی
رژیمهای سیاسی در تونس و مصر»، فصلنامه دولتپژوهی، سال چهارم، شماره 41، ص 14
2-میرعلی، محمدعلی. (1397). «اندیشه سیاسی «راشد الغنوشی» و تاثیر آن بر تحولات سیاسی تونس»، سیاست متعالیه، سال ششم، شمار بیستودوم، صص 151-150.