تاریخ : Sat 23 Jul 2022 - 03:45
کد خبر : 73143
سرویس خبری : نقد روز

خورشید تابان آن سوی برجام

نماینده ویژه آمریکا در امور ایران رسما از اهداف فراهسته‌ای برجام پرده برداشت

خورشید تابان آن سوی برجام

درحقیقت گفته‌های رابرت مالی درباره آنکه تهران باید میان غرب و روسیه یکی را انتخاب کند، نشان‌دهنده درستی سیاستی است که دولت فعلی ایران پی گرفته و در مسیری گام برداشته که این نکته هویدا شود؛ آشکار شدن کارکردهای غیرهسته‌ای و غیراقتصادی توافق هسته‌ای همزمان به‌دلیل آسیب به این کارکردها بوده است.

سیدمهدی طالبی، خبرنگار گروه بین‌الملل: «رابرت مالی» نماینده آمریکا در امور ایران روز چهارشنبه گذشته در پیامی توئیتری با اشاره به امکان فروش تسلیحات ایرانی مانند پهپادها به روسیه نوشت: «ایران اکنون یک انتخاب دارد؛ می‌تواند به‌دنبال وابستگی نسبی به روسیه باشد و از فرصت اقتصادی اندکی بهره‌مند شود یا اینکه می‌تواند بازگشت به توافق را انتخاب کرده و روابط اقتصادی عادی‌تری با همسایگانش، اروپا و سایر نقاط دنیا داشته باشد.» این جملات تهران را تهدید کرده است که درصورت افزایش روابط با مسکو، فرصت رابطه با غرب از بین خواهد رفت.
چنین اظهاراتی در شرایطی بیان شده که اساسا حتی توافق فراگیر هسته‌ای سال2015 که شامل سختگیری و محدودیت‌های فراوانی در صنعت هسته‌ای ایران بود نیز نتوانست فرصت همکاری با غرب را دراختیار ایران قرار دهد و آنچه تهران با آن روبه‌رو شد ترکیبی از نقض توافق، بدعهدی، بهانه‌گیری و سپس تشدید فشارها به سطحی بیشتر از گذشته بود.
در شرایط کنونی نیز یک‌سال‌ونیم از عمر دولت بایدن که یکی از شعارهایش احیای برجام بود گذشته اما زیاده‌خواهی‌های واشنگتن مانع از به سرانجام رسیدن مذاکرات شده است. واشنگتن توقع دارد درحالی‌که ایران را با برنامه‌های متفاوت و گوناگون دور سر خودش می‌چرخاند و زمان را از پیش‌پای تهران می‌رباید، ایرانی‌ها به آنچه غرب خوش نمی‌دارد روی نیاورده و همچنان دور سر خود بچرخد.
البته سخنان رابرت مالی هرچند بیانگر توقعات بی‌جای آمریکاست و یکی از اهداف آن نیز تشدید دوقطبی پیرامون روابط با چین در ایران بوده است، اما یک موضوع مهم دیگر را نیز برملا می‌کند. درحقیقت برخلاف نگاه ساده‌انگارانه برخی اعضای سابق تیم هسته‌ای ایران که برجام را باعث گشایش دانسته و حتی امروز مبلغ موضوع عجیبی در روابط بین‌الملل مانند «بازی شماتت» شده‌اند و می‌گویند اقدام آنان مانند اجرای برجام به مدت یک‌سال پس از خروج آمریکا از آن و همچنین تمدید اجازه تصویربرداری دوربین‌های فراپادمانی آژانس با وجود مصوبه مجلس باعث پیروزی ایران در بازی شماتت بوده است. برخلاف سیر برخی مذاکره‌کنندگان پیشین ایران در سقفی با نام «بازی شماتت» اما به‌نظر می‌رسد آمریکایی‌ها با تیم هوشمندتری برنامه‌هایی نگران‌کننده علیه ایران داشته و دارند. درحقیقت فارغ از مباحث پیش‌پاافتاده که امروز مطرح می‌شود واشنگتن برجام را به‌عنوان یک بده‌بستان هسته‌ای-اقتصادی بلکه یک توافق جهت کنترل ایران می‌دانسته. در همین راستاست که نماینده آمریکا در امور ایران، تهران را تهدید کرده همکاری با مسکو می‌تواند مانع از همکاری با غرب یا به‌نوعی احیای برجام شود؛ موضوعی که ارتباطی با مسائل گفته‌شده از برجام در داخل ایران به‌ویژه آنچه منعقدکنندگان آن را همواره تبلیغ کرده‌اند، ندارد.

 اهداف آمریکا از امضای برجام
نگاه خطی و ساده به تصمیمات واشنگتن که از شبکه اندیشکده‌ها بهره می‌برد و از تجارب سیاسی گسترده و انگیزه فریبکارانه بیش از اندازه برخوردار است، اقدامی اشتباه به‌شمار می‌رود. درحقیقت برای تفسیر حرکات یک کشور، گروه یا حتی یک فرد باید به قواره وی نیز نگاهی انداخت.
شاید گذشت نزدیک به 8سال از انعقاد توافق هسته‌ای در سال2015 زمان خوبی دراختیار ما برای بررسی آنچه برسر برجام و ایران رفته، بگذارد. زمانی که در جای‌جای آن اثرات توافق مشخص می‌شود، اثراتی که عمدتا اهداف آمریکا از انعقاد آن بوده‌اند. در ادامه برخی از این اهداف آمده‌اند.

1. سیاست آمریکا در نظارت بر تاسیسات هسته‌ای در جهان
اشغال افغانستان توسط آمریکا در سال2001 به‌طور عمده برای نظارت بر قدرت‌های شرقی صورت گرفت. در این دوره هرچند مدت زیادی از ظهور جهان تک‌قطبی نگذشته بود اما مبارزه با عوامل شکل‌گیری آن درحال انجام بود.
چین درحالی‌که از دهه 70میلادی در اوج جنگ سرد علیه شوروی با غرب متحد شده بود با فروپاشی قدرت روس‌ها در شرق اروپا در سال1989 با حرکات براندازانه مواجه شد که به حوادث میدان «تیان‌آن‌من» منتهی شد. در این دوره پکن متوجه شد در همراهی‌اش با غرب به این جبهه کمک کرده تا بر شوروی پیروز شده و حالا بربراندازی حزب کمونیست این کشور متمرکز شود. پس از آن یک دهه بازسازی و تقویت قدرت داخلی صورت گرفت به‌گونه‌ای که در اوایل دهه 2000میلادی پکن می‌توانست به قدرت شگرفی دست یابد که توسط واشنگتن مهار شد. روسیه پس از مدتی همراهی با غرب اواخر دهه 90میلادی متوجه اشتباه خود شد و از طریق ولادیمیر پوتین که در سال1999 به قدرت رسید در پی تغییر رویکردهای خود برآمد. فارغ از این دلایل عمده درسوی دیگر هند و پاکستان نیز به مدت کوتاهی از یکدیگر در سال1998 با آزمایش سلاح‌های هسته‌ای به باشگاه دارندگان این سلاح پیوستند.
اشغال افغانستان باعث شد هند قدرت سهمگین آمریکا را دیده و مزایای همراهی با واشنگتن را دریابد. از این‌رو هند مذاکرات هسته‌ای را با واشنگتن آغاز کرد و در سال2006 در ازای حق نظارت بر تاسیسات هسته‌ای خود، امتیازاتی دریافت کرد.
«موافقتنامه هسته‌ای غیرنظامی هند-آمریکا» که به «معامله هسته‌ای» هم مشهور است در سال2006 در دهلی‌نو میان مان‌موهانگ‌سینگ، نخست‌وزیر سابق هند و جرج بوش، رئیس‌جمهور اسبق آمریکا به امضا رسید. این توافق امکان دستیابی هند به فناوری هسته‌ای غیرنظامی و سوخت هسته‌ای را در ازای بازرسی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی از نیروگاه‌های هسته‌ای هند فراهم می‌سازد.
پاکستان نیز تقریبا در همان دوره آبستن اتفاقاتی بود تا برنامه هسته‌ای این کشور نیز مهار شود. در پیامد این اتفاقات «عبدالقدیرخان» پدر برنامه هسته‌ای پاکستان در سال۲۰۰۴ در یک اعتراف تلویزیونی به فروش فناوری‌های هسته‌ای به دیگر کشورها اعتراف کرد و تحت حصر خانگی قرار گرفت. واشنگتن تقریبا تلاش می‌کند هر کجا تاسیسات هسته‌ای به‌ویژه با رویکرد نظامی وجود دارد آن را زیر نظارت خود ببرد. حتی ژاپن که یک کشور نهفته هسته‌ای به‌شمار می‌آید (کشوری که دارای توانایی ساخت است اما سلاحی تولید نمی‌کند) و دارای 40تن پلوتونیم (کافی برای ساخت 5هزار سلاح هسته‌ای) و برنامه موشک‌های بالستیک قاره‌پیما تحت پوشش ماهواره‌برهاست نیز مجبور شده تاسیسات ذخیره‌سازی پلوتونیم خود را تحت نظارت آمریکا قرار دهد. مطلوب واشنگتن، باقی‌ماندن انحصار هسته‌ای در دستان خودش بود اما به‌هر‌حال واقعیت‌ها مانع از چنین امکانی شد. از این‌رو واشنگتن پس از آنکه تلاش‌هایش برای جلوگیری از توانایی هسته‌ای دیگران به نتیجه‌ای نرسید زیر نظارت بردن برنامه‌های این کشورها را در برنامه خود قرار داد. از این‌رو واشنگتن که تا پیش از سال2007 صرفا با خودداری از حضور در مذاکره با ایران، تهران را تحت فشار قرار می‌داد، به‌دلیل گسترده‌تر شدن توانایی غنی‌سازی ایران متوجه جدیت موضوع شده و وارد مذاکره مستقیم شد. پس از رسیدن ایران به غنی‌سازی 20درصدی نیز آمریکا رضایت به پذیرش حق غنی‌سازی ایران داد به‌شرطی که تاسیسات آن محدود و تحت نظارت باشد.

2. ایجاد فرصت تنفس برای به‌دست آوردن فرصت ضربه
آمریکا قصد داشت با نشان دادن «در باغ سبز» به ایران، تهران را وادار سازد سرعت برنامه هسته‌ای خود را کاهش دهد. واشنگتن این کاهش سرعت و همچنین برچیدن سانتریفیوژها و خارج ساختن مواد هسته‌ای را فرصتی دوباره برای خود جهت اعمال فشار به ایران می‌دید.
در این برنامه آمریکا رشد برنامه هسته‌ای ایران را متوقف می‌ساخت و حتی اقدامات انجام‌شده را نیز به عقب بازمی‌گرداند. چنین وضعیتی به واشنگتن فرصت می‌داد موقعیتی مناسب جهت ضربه مجدد بیابد. به همین جهت در سال2018 درحالی که ایران زیر 300کیلوگرم اورانیوم غنی‌شده و تعداد کمی سانتریفیوژ داشت و همچنین راکتور اراک را نیز تقریبا از دست داده بود، بدون هیچ اهرم موثر هسته‌ای مجددا تحت فشار قرار گیرد و دست‌کم سه‌سال زمان برای بازگشت به وضعیت سال2015 زمان صرف کند.
این مساله البته با برخی دیگر از اهداف آمریکا متناقض نشان می‌دهد اما در اصل واشنگتن چند سناریو و هدف متناقض‌گونه اما همراستا را پیگیری می‌کرد.

3. تحت قاعده درآوردن رفتار ایران
تقویت قدرت منطقه‌ای، موشکی و هسته‌ای ایران یک قدرت منطقه‌ای جدید در غرب آسیا ایجاد کرده بود که توانایی بی‌بدیلی در پایداری در مقابل فشارها داشت. از این‌رو ادامه فشارهای شدید به تهران نه ممکن و نه اساسا کارساز بود. در جدی‌ترین سناریو علیه ایران، یک حمله نظامی چندجانبه پیش‌بینی می‌شد که گزینه‌ای به‌شدت ترسناک برای آمریکا بود که عواقبی نامعلوم داشت، چه اینکه برآوردها نشان می‌داد حملات نه‌تنها باعث جلوگیری از هسته‌ای شدن ایران نمی‌شدند بلکه احتمال داشت با تقویت ملی‌گرایی در ایران، مردم و دولت ایران به‌شدت بر دستیابی به سلاح هسته‌ای پافشاری کنند.
از این‌رو توافق راهی بود برای منعطف‌سازی و قابل تحمل کردن حضور ایران در منطقه تا بتوان یک قدرت منطقه‌ای قدرتمند را به شکلی مجبور به رعایت قواعد کرد. از نگاه آمریکا هرچند اصرار ایران بر عدم مذاکرات در حوزه‌های موشکی و منطقه‌ای امری مثبت نبود اما تهران پس از امضای برجام خودبه‌خود در حوزه‌های موشکی و منطقه‌ای قواعدی را رعایت می‌کرد تا مناسبات به‌وجود‌آمده پس از توافق هسته‌ای دچار اخلال نشود.

4. ضربه به شبکه ضدتحریمی ایران
ایران در دوران تحریم‌ها موفق شده بود شبکه‌ای گسترده از شرکت‌ها و فعالان اقتصادی برای دور زدن تحریم‌ها گرد هم آورد. هرچند چنین شبکه‌ای نسبت به فرآیند طبیعی پیشین ضعف‌هایی داشت اما مزیت‌هایی را نیز در اختیار تهران قرار می‌داد. مضرات دور زدن تحریم‌ها مسائلی مانند افزایش هزینه‌ها، سخت شدن رهگیری فساد و همچنین محدود بودن دایره تامین موارد موردنیاز بود اما این شبکه همزمان تجربه‌ای گرانبها در حوزه بازار سیاه در اختیار تهران قرار می‌داد تا بتواند با استفاده از این تجربه و به‌دست‌آوردن شناخت درباره شبکه‌های موجود در این بازار دست به تامین کالاهایی بزند که پیش‌تر به آنها دسترسی نداشت. همچنین این شبکه قابل رهگیری نبود و ضمن آنکه ارتباطات اقتصادی ایران را از زیر نظارت آمریکا خارج کرده بود، یک شبکه قدرتمند انتقال کالا نیز ایجاد کرده بود که با آن جابه‌جایی هرگونه کالا و رساندن امکانات به هرنقطه‌ای امکان‌پذیر بود.
با امضای برجام بدون آنکه گشایشی اقتصادی روی دهد، شبکه دور زدن تحریم‌ها ضربه خورد. نخست آنکه با آغاز مذاکرات شبکه دور زدن تحریم‌ها دچار اخلال شد، زیرا بسیاری از تجار از بیم محروم شدن از تجارت رسمی با غرب در زمان پس از انجام توافق از قبول ریسک‌های بیشتری در حوزه دور زدن تحریم‌ها خودداری کردند. دوم آنکه پس از اجرای برجام، فارغ از آنکه شبکه دور زدن تحریم‌ها به‌دلیل عدم بهره‌برداری عملا تضعیف می‌شد، دولت وقت ایران برای نشان دادن حس‌نیت خود اطلاعات این شبکه‌ها را تقدیم آمریکا کرد تا افراد عامل در آنها مورد ضربه قرار گیرند.

5. ضربه به رویکردهای اقتصاد مقاومتی ایران
رویکرد اقتصادی یک کشور تحت تحریم با یک کشور بیرون از تحریم متفاوت است. این مساله که بسیار بدیهی می‌نماید، درباره ایران از شدت بیشتری برخوردار است. تهران به‌دلیل اعتیاد به صادرات نفت و مصرف آن در امور جاری، همواره تمایل داشته با استفاده از درآمدهای بادآورده نفتی که حاصل فروش نفت خام است با واردات کالا از طریق ارزهای حاصل، پول چاپ کرده و آن را در جامعه خود توزیع کند. جدایی از این شیوه بسیار دردناک است، زیرا توانایی دولت ایران در پرداخت حقوق میلیون‌ها تن را از بین می‌برد ولی ادامه آن نیز آینده‌ای تیره و تار را ترسیم می‌سازد.
مسدود شدن درآمدهای نفتی اما باعث می‌شد ایران به اجبار وارد مسیر سختی جهت ترک اعتیار خود به این درآمدهای بادآورده شود و دولت به درآمدهای مالیاتی و تمرکز بر صادرات کالا روی آورد. کسب درآمد مالیاتی نیازمند آن است که اقتصاد یک کشور تولیدگر باشد تا بتوان مالیات بیشتری از آن گرفت. همچنین یک اقتصاد باید دارای تولیدات گسترده مازاد و قابل رقابت با کشورهای دیگر باشد تا بتواند به بخشی از بازارهای جهانی راه یابد. همچنین صادرات کالایی باعث می‌شود کشورها به‌سمت کاهش هزینه‌های ارسال کالا نیز حرکت کنند که این مساله خود از طریق ایجاد خطوط ریلی و جاده‌ای امکان‌پذیر است. اصلاح و ایجاد مسیرهای مواصلاتی باعث رقم‌خوردن گشایش‌های اقتصادی و اجتماعی دیگری نیز می‌شود؛ گشایش‌هایی که فروش نفت فاقد آنهاست.
آمریکا تلاش داشت از طریق اجرای ناقص توافق هسته‌ای ایران را در چاهی عمیق‌تر از قبل فرو برد. ایران نفت خود را می‌فروخت ولی به‌دلیل اجرای تحریم‌های آمریکا با وجود برجام قادر نبود با این درآمدها دست به توسعه خود بزند بلکه می‌توانست صرفا کالاهای مصرفی وارد کند.

6. بازی دادن تهران در زمانی حیاتی
با رونمایی از طرح «یک کمربند یک جاده» توسط چین در سال 2013 که بعدها به «ابتکار کمربند جاده» مشهور شد و مبتنی‌بر کشیدن شبکه از مسیرهای زمینی و ترکیبی از چین به‌سمت اروپا بود، جهان به‌وضوح وارد رقابت «کریدورها» شد. ایران با اجرای برجام به این فکر بود که دیگر موانع موجود بر سر راه ورود چین به ایران و همچنین سرمایه‌گذاری هند در بندر چابهار و خط راه‌آهن سیستان و بلوچستان برداشته شده است. تکیه ایران به برجام در این حوزه درحالی بود که چنین حضوری نتوانست باعث کشیده شدن هیچ جاده‌ای در ایران شود. از اساس کشورهای بزرگ ده‌ها میلیارد دلار از سرمایه‌گذاری‌های خود را معطل توافقی نمی‌کنند که هر لحظه احتمال شکست آن می‌رود؛ به‌ویژه که با خروج آمریکا از برجام در سال 2018 این هراس بیشتر نیز شده است. به همین دلیل تهران با درک این موضوع که حتی درصورت احیای برجام، هراس از وقوع تکرار خروج آمریکا از آن می‌تواند مانعی در مسیر حضور ایران در کریدورها شود، تلاش کرد به‌صورت درون‌زا اقداماتی انجام دهد که چنین تلاش‌هایی باعث شد با وجود برقراری تحریم‌‌ها ایران میزبان کریدورهای متعددی شود.

7. تشدید جبهه‌بندی ضدایران در منطقه
توافق هسته‌ای با ایران بدون آنکه دستاورد اقتصادی خاصی در اختیار ایران قرار دهد صرفا باعث افزایش تمرکز کشورهای منطقه بر آن شد. تا پیش از توافق هسته‌ای کشورهای منطقه خود را از درگیری‌ها بیرون نگاه داشته و آمریکا را به دخالت وا می‌داشتند اما پس از آن جریان تغییر کرد. توافق هسته‌ای با ایران هرچند فوایدی برای تهران داشت اما در یک دیدگاه، بدون آنکه به دستاوردهای اقتصادی یا امنیتی بینجامد باعث شد کشورهای منطقه احساس کنند آمریکا از مقابله با ایران شانه خالی کرده و دیگر زمان ورود عملی آنها برای مقابله مستقیم با تهران فرا رسیده است.
 اجرای این سیاست بدون تبعات نیز نبود و در دوران اوباما باعث افزایش فشارها به وی شد؛ اما به شکل هوشمندانه‌ای کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیج‌فارس و رژیم‌صهیونیستی را در انجام اقدامات ضدایرانی جسور ساخت. در دوران ترامپ نیز وی با وجود تهدید ایران و اعمال فشارهای شدید از اقدام به جنگ با ایران خودداری کرد و تنها همان راه پایه‌گذاری‌شده توسط دموکرات‌ها در زمان اوباما را علیه ایران ادامه داد. اساسا سخن ترامپ به متحدان آمریکا در سراسر جهان این بود که آنها باید سهم بیشتری را در دفاع از خود برعهده گیرند، نه آنکه هزینه‌های دفاع‌شان را بر دوش واشنگتن قرار دهند.
برجام با آنکه از جهاتی منجر به تقویت جایگاه منطقه‌ای ایران از لحاظ ادراکی شد اما عملا طبق خواست آمریکا موجب شد تهران بدون هیچ دستاورد خاصی از توافق هسته‌ای درحالی‌که برجام باعث شده بود احساس تهدید از ایران به اوج برسد، یک جبهه گسترده علیه تهران تشکیل شود. برای آنکه کارکرد برجام در تشکیل محور ضدایرانی در منطقه مشخص شود می‌توان شدت محوربندی علیه ایران را پیش از انعقاد برجام و همچنین پس از خروج آمریکا از آن مورد بررسی قرار داد. نه پیش از برجام و نه پس از آن به‌ویژه در شرایط کنونی شدت محوربندی به اندازه حین اجرا نبوده؛ درحقیقت جبهه‌بندی فعلی نیز پسماند برجام است که هرچه از آن دورتر شده‌ایم، از شدت آن نیز کاسته شده است. در سفر اخیر بایدن به منطقه وی تلاش کرد محوری علیه ایران تشکیل دهد تا از تحرک کشورش در غرب آسیا بکاهد و از جیب کشورهای منطقه امنیت آنها و همچنین منافع آمریکا تامین شود اما با مواضع مثبت بسیاری از آنان در ارتباط با ایران مواجه شد. درحقیقت احیای مجدد برجام نیز بدون منجر شدن به دستاوردی خاص، به‌ویژه آنکه باعث کاهش شدید قیمت نفت می‌شود، می‌تواند جبهه‌بندی ضدایرانی منطقه را که به‌شدت کمرنگ شده است، مجدد احیا کند. برجام درحقیقت به‌نوعی کلید همگرایی رژیم‌صهیونیستی و کشورهای منطقه به شمار می‌آمد. شاید این سوال پیش بیاید که مگر می‌توان برای آنکه دیگران احساس تهدید نکنند از قدرتمندتر شدن خود خودداری کنیم؟ مساله آن است که این موضوع اگر به‌طور طبیعی رخ دهد، بدون اشکال است اما در برجام این موضوع به شکلی غیرطبیعی رخ داد؛ به این شکل که ایران قدرتش به‌طور عملی بر اثر برجام افزایش نیافت اما احساس تهدید از تهران تشدید شد. این مساله یک جریان غیرطبیعی را نشان می‌دهد که از روی آن می‌توان فهمید این اتفاق احتمالا یکی از طراحی‌های واشنگتن بوده است.

8. ایجاد تمرکز بر غرب در سیاست خارجی ایران
بدون برجام سیاست خارجی ایران تحت فشار غرب بود، اما تاثیری از آن نمی‌پذیرفت. با انعقاد این توافق تمام سیاست خارجی ایران برای جلب‌توجه غرب و جذب سرمایه‌گذاری از آن به‌سمت این جبهه متمرکز شد. در این حالت فرصت روابط با چین، روسیه و کشورهای همسایه فراهم بود، اما ایران به دو دلیل عمده به آن سمت کشیده نمی‌شد. نخست آنکه بخش بزرگی از توان سیاست خارجی ایران به جلب‌توجه غرب و طراحی همکاری با آن اختصاص یافته و این مساله به معنای کمبود ظرفیت برای همکاری با دیگران بود. دوم آنکه تهران نگران بود همکاری با پکن و مسکو به خشم غرب منجر شود، ازاین‌رو از آن خودداری می‌کرد. از سوی دیگر چین و روسیه نیز به‌دلیل این رویکرد دولت وقت ایران اعتمادی به آن نداشتند.

راه‌حل‌هایی که دولت فعلی ایران به‌کار گرفته است
شدت تاثیر کارکرد برجام به‌عنوان کنترل‌کننده سیاست خارجی ایران را می‌توان در زمانی دید که با وجود ضربه به مفاد آن به‌وسیله نقض‌های صورت‌گرفته توسط آمریکا و اروپا در کنار تعدیل‌های انجام‌شده توسط ایران، همچنان توقع می‌رود توافق هسته‌ای عملکرد کنترل‌گرانه خود در سیاست خارجی تهران را بدون نقص انجام دهد. هنگامی که مفاد هسته‌ای و اقتصادی برجام در دوران دولت قبل را درهم شکستند اما کارکرد کنترلگر آن بر سر سیاست خارجی تهران باقی ماند، این موضوع که کارکرد اصلی و ذاتی توافق هسته‌ای هیمنه بر رفتارهای ایران بوده است، غیرقابل چشم‌پوشی شد. ازاین‌رو دولت جدید ایران برای برجام‌زدایی از سیاست خارجی کشور که همان تضعیف ابزار هیمنه غرب بر رفتارهای ایران بود، به‌عنوان پادزهر گسترش ارتباطات با شرق و همسایگان را در دستورکار قرار داد. تهران از همین‌رو کوشید برخلاف تصور غرب، رفتارهایی نشان دهد که از سوی آمریکا و اروپا بی‌محابا به نظر می‌رسند. درحقیقت گفته‌های رابرت مالی درباره آنکه تهران باید میان غرب و روسیه یکی را انتخاب کند، نشان‌دهنده درستی سیاستی است که دولت فعلی ایران پی گرفته و در مسیری گام برداشته که این نکته هویدا شود. آشکار شدن کارکردهای غیرهسته‌ای و غیراقتصادی توافق هسته‌ای همزمان به‌دلیل آسیب به این کارکردها بوده است. برگزاری مانورهای خاص با قدرت‌های شرقی، حضور ناوگان دریایی ایران در حیاط‌خلوت آمریکا، فروش گسترده و شجاعانه تسلیحات ایران در بازارهای جهانی و انجام اقداماتی که چالش‌سازی در برابر آمریکا به شمار می‌رود، احتمالا تا آینده‌ای نزدیک که کارکردهای ذاتی برجام از بین بروند با جدیت ادامه خواهد داشت.

 راه‌های جدید
درحالی‌که ایران می‌کوشد کارکردهای اصلی برجام را که برمبنای هیمنه غرب بر سیاست خارجی تهران است، در هم بشکند، نیازی به رعایت و رواداری در حوزه هسته‌ای نیست. هنگامی که برجام فراتر از موضوع هسته‌ای مورد آسیب قرار گرفته، مباحث هسته‌ای درمقابل آنها اهمیت بالاتری ندارند که تعدیل آنها بخواهد مشکل‌ساز باشد، چه اینکه تهران تاکنون آن را بدون تبعات انجام داده است؛ به‌گونه‌ای‌که حتی سقف سطح غنی‌سازی خود را که پیش از برجام 20درصد بود به 60درصد رسانده است. این مساله نشان می‌دهد راه کشور در حوزه پیشروی‌های هسته‌ای گشوده است.
ازاین‌رو تهران باید به انباشت مواد هسته‌ای بپردازد که زیربنای تقویت بازدارندگی برمبنای توانایی ساخت سلاح، و نه تولید عملی آن است. اساسا بدون داشتن مواد غنی‌شده با سطح بالا، آن هم به مقدار زیاد، سطح بازدارندگی مبتنی‌بر توانایی ساخت سلاح هسته‌ای چندان زیاد نیست.

در این رابطه بیشتر بخوانید:

هدف آمریکا فراتر از مساله هسته‌ای تهران است (لینک)