تاریخ : Sun 17 Jul 2022 - 05:17
کد خبر : 73035
سرویس خبری : اندیشه

انقلاب اسلامی؛ تجربه‌ای منبعث از شناخت امامت

به مناسبت عیدسعید غدیر

انقلاب اسلامی؛ تجربه‌ای منبعث از شناخت امامت

انقلاب اسلامی موفق‌ترین تجربه عملی پیاده‌سازی اندیشه امامت و ولایت، پس از دوران ائمه معصوم(ع) است.

جعفر علیان‌نژادی، دانش‌آموخته علوم سیاسی: این یادداشت روایت روی‌آورندگی است؛ روی‌آورندگی امت‌های مسلمان به وحدت و معنویت. می‌خواهد بگوید، چه می‌شود که انسان به چیز یا چیزهایی روی می‌آورد. چگونه توجه آدمی به چیزی جلب می‌شود؟ پیام حج امسال رهبری، روایت همین روی‌آورندگی امت‌های مسلمان است. روی‌آوردندگی، آگاهی و توجه به سرمایه‌هایی که در سال‌هایی اخیر، خود را نشان داده است. سرمایه‌هایی که موجود بوده‌اند اما محل توجه نبوده‌اند، وجود داشته‌اند اما چیزی برای نشان دادن از خود بروز نداده بودند. بله، قبل از روی آوردن به هر چیزی، آن چیز باید نمایان شود. چیزی یا رخدادی باید باشد که توجهات را به‌سمت خود جلب کند. حج «امسال» یکی از آن رخدادها بود. به بیان بهتر حج این سال‌ها حجی که بوده است اما اکنون بیشتر نشان‌داری می‌کند. نشان‌داری وحدت و معنویت، این سال‌ها معنادارتر شده است. ادعای نگارنده آن است که پس از انقلاب اسلامی، سال‌به‌سال، حقیقتی بی‌بدیل، بالیده‌تر شده است. انقلاب اسلامی موفق‌ترین تجربه عملی پیاده‌سازی اندیشه امامت و ولایت، پس از دوران ائمه معصوم(ع) است؛ همین تجربه‌ای که رخدادهای دینی و مذهبی را معنادارتر کرده است. میثاق حج و میعاد اربعین از این قرار است. بگذارید برای تبیین این ادعا از اینجا شروع کنیم.
مقام‌معظم‌رهبری 53سال قبل در جلسات پایانی دوره طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ورود نسبتا مبسوطی به موضوع ولایت داشتند. با وجود این هم به‌دلیل محدودیت زمان و هم درنظرگرفتن شرایط مخاطبان، تکلیف برخی شقوق و فروعات بحث ولایت را برعهده خود مستمعان گذاشتند. به‌طورکلی روش رهبری در این دوره، اخذ خطوط کلی اندیشه اسلامی از قرآن همزمان با به تامل و تفکر واداشتن مستمعان و مخاطبان بود. روی این نکته نیز به‌کرات تاکید می‌کردند و از مخاطبان می‌خواستند باقی آیات را این‌گونه خوانده و معنا کنند. در جلسات آخر نیز که بحث به رکن ولایت رسیده بودند، تکلیف پاسخ به دو سوال مهم را بر عهده مخاطبان گذاشتند. به‌زعم نگارنده، پس از انقلاب اسلامی این دو سوال، به‌نحوی عملی پاسخ یافت. پاسخ به این دو سوال، نشان می‌دهد اصل امامت ابتدا چرا منجر به تشکیل حکومت اسلامی و ایجاد جامعه اسلامی شد، و سپس چگونه به دوام نظام اسلامی و بقای جامعه ولایی انجامید. این یادداشت روایت اصل حی و حاضری است که اثراتش همیشه موجود است و جامعه از مواهب و نعماتش بهره‌مند‌ است، هرچند ممکن است نسبت به آن آگاهی بالفعل نداشته باشد.
اما آن دو سوال مهم چیست؟ اول، آیا می‌توان در یک جامعه غیراسلامی، ولایت داشت؟ دوم، به فرض ولایت داشتن، آیا این عنصر سالم و ولایی تحت‌تاثیر محیط ناسالم قرار نمی‌گیرد؟ بیان رهبری در این خصوص چنین است: «در جامعه‌های غیراسلامی و غیرالهی، آدم‌ها می‌خواهند خوب باشند، نمی‌توانند؛ شما دلت می‌خواهد متدین باشی، نمی‌توانی. دلت می‌خواهد ربا ندهی و ربا نخوری، می‌بینی نمی‌شود. زن دلش می‌خواهد از عفت اسلامی خارج نشود، محیط او را در فشار می‌گذارد. همه عوامل و انگیزه‌ها انسان را از یاد خدا دور می‌کند. عکس و نمایش و تفصیلات و رفت‌وآمدها و معاملات و گفت‌وگوها، همه انسان را از خدا دور می‌کند و ذکر خدا را از دل انسان بیگانه می‌کند.»
به گمان نگارنده، برای درک معنای سوالات مطرح‌شده، لازم است قدری معنای ولایت در کلام و اندیشه رهبری موردتوجه قرار گیرد. معنایی که رهبری از ولایت مراد کرده‌اند، ریشه‌ای قرآنی دارد. در لسان قرآن، از نزدیکی شدید دو امر یا چیز به یکدیگر مفهوم ولِیَ ساخته می‌شود. مقام‌معظم‌رهبری همین معنا را در توصیف جامعه اسلامی مورداستفاده قرار می‌دهند. از نظر ایشان جامعه اسلامی، جامعه ولایی است. به این معنا که روابط مومنین به‌حدی قوی و به هم بسته و در هم تافته است که هیچ‌خللی در آن راه نمی‌یابد. از نظر ایشان جامعه‌ای دارای ولایت است که چنین روابط قوی و هم بسته‌ای بین اعضای آن برقرار باشد. در همین‌جا نفی ولایت غیرمومنین نیز معنا پیدا می‌کند.
این جامعه مومن به هم بسته، هیچ‌گاه با جامعه غیرمومن به ولایت نمی‌رسد، یعنی همان‌گونه که بین یک جامعه مومن روابط قویم برقرار است، بین بخشی از این جامعه یا همه آن با جوامع غیرمومن روابط ولایی برقرار نیست. هرچند اصل رابطه ممکن است برقرار باشد اما رابطه غیرولایی برقرار است. معنای دیگری که از همین اصل قرآنی درمی‌آید، نیاز به هم‌جهتی و همسویی جامعه ولایی است. این هم‌جهتی و همسویی نیاز به دلیل دارد. نمی‌توان در جامعه روابط ولایی دوام یابد، مگر آنکه دلیلی برای این تداوم وجود داشته باشد. دلیل همبستگی و ولایت جامعه مومنین، «ولایت‌‌الله» است. همه توجهات و همه سمت‌وسوها به یک نقطه معطوف است. دلیل ولایت، توحید در توجهات به خداوند است. ولایت مسیر توحیدی است. درواقع تنها مسیر توحیدی است. همسویی جامعه ولایی با ولایت‌‌الله نیز به‌خودی‌خود اتفاق نمی‌افتاد، آن نیز خود نیاز به یک هادی و راهبرد دارد. اگر ولایت به‌معنای نزدیکی شدید دو چیز به یکدیگر شد، پس قاعدتا حائز این معناست که نزدیک‌ترین و مقرب‌ترین فرد به خداوند، صلاحیت بیشتری نسبت به افراد دیگری دارد که در مراتب دورتر هستند. آن فرد شایستگی رسالت پیام الهی را دارد و هم اوست که هسته‌های نخستین جامعه ولایی را پایه‌گذاری می‌کند، تا شایستگی امامت مومنین را پیدا کند. به ‌این ‌ترتیب ولایت سه کارکرد یا معنای اصلی دارد؛ اول همبستگی و هم‌تافتگی جامعه مومنین، دوم نفی ولایت غیرمومنین، سوم امامت و رهبری امت اسلامی.
اکنون ذهن برای پاسخ سوال اول آماده‌تر شده است و می‌توان در بادی ‌امر مدعی شد در جامعه غیراسلامی، ولایت مومنین نزدیک به محال است. هرچند ولایت مومن ممکن است، یعنی می‌توان مومنی باشد که به‌صورت فردی در نفس خود ولایت‌الله و اراده الهی را فائق بر اراده خویشتن ساخته است. پاسخ سوال دوم نیز از همین جواب سوال اول قابل‌حدس زدن است. یک محیط غیراسلامی، فضا را برای ایمان مومن یا مومنین متفردی و متفرق محدود و سخت می‌کند، چه‌بسا این محدودیت‌ها، اثرات منفی و مخربی نیز روی ایمان این افراد بگذارد. هرچند به نحوی طبیعی میلی در مومنین متفرد وجود دارد که هسته‌های اولیه ولایی را تشکیل دهند اما غلبه محیطی غیراسلامی، از اساس امکان تبدیل شدن به کلونی‌های غیرمتجانس را نمی‌دهد. طرد و نفی اجتماعی ایجاد می‌کند، حتی اگر حاکمیتی دخالت نکند، محیط اجتماعی، سامانه‌های زیستی و عرف محلی، نمی‌گذارد جریانی خلاف جریان آب حرکت کند. بنابراین حفظ خلوص و دوام همبستگی شدید بین مومنین بسیار سخت است. گفته شد در بادی‌امر ولایت مومنین در جامعه غیراسلامی نزدیک به محال است، اما درعین‌حال ناممکن نیست. اگر سه شرط یا کارکرد پیش‌گفته فی‌المجلس آماده باشد، امکان تحقق هسته‌های اولیه و رشد آن به‌سمت چنین جامعه‌ای ممکن است. تاریخ گواه این امر است. هم تشکیل هسته‌های اولیه جامعه ولایی رسوال اکرم(ص) درون جامعه جاهلی و هم دوام جامعه ولایی محدود شیعی در طول تاریخ ماقبل وقوع انقلاب اسلامی حکایت از این امکان وجودی دارد. همان‌که درنهایت به مدینه الرسول(ص) در صدر اسلام و جمهوری اسلامی در دوران معاصر منتهی شد.
در نقطه وقوع انقلاب اسلامی، این سه‌گانه فی‌المجلس تحقق یافت. البته این تحقق دفعی و همزمان نبود. یک زنجیره از علل و دلایل پشت خود داشت. تجربه انقلاب اسلامی نشان داد، مهم‌ترین عامل ایجاد جامعه ولایی، ظرفیت اندیشه امامت بود که به‌سختی از گردنه‌ها و پیچ‌های تاریخی به همت علما و متدینین به زمانه حاضر رسیده بود. ظرفیتی که با اینکه موجود بود، اما قائم به امر حکومت نشده بود. اندیشه امامت به‌خودی‌خود، ظرفیت‌ها را ایجاد کرده بود، اما به فعلیت رسیدن این ظرفیت‌ها نیاز به یک سلسله‌جنبان داشت. نیاز به رهبری داشت که این ظرفیت را متجلی سازد، برانگیزاند. درواقع امامی که هم به مومنین بیاموزد و هم برانگیزاند. بیاموزد امامت امام به چه معناست و با این شناخت، مردم را برای ایجاد جامعه ولایی برانگیزاند. در ابتدای دهه 50، مقام‌معظم‌رهبری در مجموعه 10 سخنرانی که بعدا تحت کتابی با عنوان «همرزمان حسین(ع)» جمع‌آوری و پیاده‌سازی شد، درتلاش برای جاگیر کردن و یادآوری معنای امامت نزد مخاطبان بیانات خویش است. این نقل‌قول نشان می‌دهد، اولا چقدر فضا برای طرح این مباحث تهی بوده و ثانیا تشنگی و ظرفیت مردم در شنیدن معارف حقه تا چه میزان زیاد است. «متاسفانه مساله پیشوایی در مورد امام، امروز در فرهنگ شیعی ما – آن مقداری که در دست‌وبال مردم هست- هیچ مطرح نیست. تا می‌گویی مثلا امام صادق(ع) در فلان موقعیت یک چنین عملی انجام داد، خب تو چه می‌گویی؟ می‌گوید: آقا! امام صادق(ع) امام بود. تا می‌گویی امام حسین(ع) چنین، امیرالمومنین(ع) چنان، امام هفتم(ع) چنان، امام عسکری(ع) آن‌جور، می‌گوید: آقا! اینها امام بودند. به این دلیل که اینها امام بودند، باید تو پیروی کنی؛ اگر امام نبودند که کسی وجود آنها را به رخ شما نمی‌کشید. ما که عمل گاندی را به رخ شما نمی‌کشیم که تو بگویی امام دیگران بود؛ ما که عمل آن کسی را که تو قبولش نداری، به رخ تو نمی‌کشیم... وقتی که ما امام را به امامت شناختیم، باید راه امام را هم بشناسیم، خط سیر زندگی او را هم بفهمیم و بدانیم؛ تا وقتی خط سیر زندگی او را دانستیم، بتوانیم دنبال این خط سیر را بگیریم و عمل کنیم.» این اشاره نشان می‌دهد، زمانی بود که مردم امام را امام می‌دانستند اما این دانایی را تجربه نکرده بودند. این دانایی را به توانایی تبعیت تبدیل نکرده بودند. تجربه وجود امام و تبعیت از امام، نامانوس بود.
بنابراین در آن زمان فرض اسلام بدون وجود امام غلبه داشت، فرض مردم‌ به‌دور از وجود امام حاکم بود و مفهومی به‌عنوان انقلاب هم بسیار بعید. این شکاف و این محیط عاری از وجود امام، یک خلأ و فضای میان‌تهی ایجاد کرده بود که  هم حس افتخار و اعتزاز به گذشته تاریخی را کور می‌کرد، هم بستری برای الگوسازی بدلی و غیرواقعی می‌ساخت. نکته‌ای که مقام‌معظم‌رهبری در جلسه دوم سخنرانی محرم 1351 به آن اشاره داشتند: «وقتی این احساس در یک ملت به‌وجود آمد که شخصیت برجسته‌ای در پیشینه زندگی تاریخی او وجود نداشته است، احساس حقارت می‌کند. وقتی احساس حقارت کرد، کار برای آن متصرف مستبد، بسی آسان است... شما می‌بینید که پیشینه‌های پرافتخار را در کشورها و در جامعه‌ها و در میان ملت‌های محکوم چگونه خلع کردند؛ با چه عناوین و بهانه‌هایی زدودند؛ چگونه صورت‌های زیبا و منور را زشت جلوه دادند... این کار به دو صورت ممکن است انجام بگیرد: یک‌وقت هست که یک شخصیت را به‌کلی پامال می‌کنند، یعنی ذکر و یاد او را از انساء می‌کنند، مانند روش معاویه... راهی بهتر از راه معاویه اختراع شد و آن این بود: چهره‌ها را از بین نبردند، نام را نخواستند زیر خروارها خاک دفن کنند، آمدند چهره را تحریف کردند؛ و این خطرناک است... در زندگی اهل‌بیت(ع) این جنایت بزرگ موفق شد.» رهبری مجددا با تداعی فضای آن دوران (قبل انقلاب) کارگر بودن حربه تحریف در آن زمان را گوشزد می‌کنند: «هنوز آنچنان است که شیعه امام صادق(ع) و مدعی تبلیغ سخت امام صادق (ع)، ایشان را آنچنان معرفی می‌کند که اگر چنانچه شما را آن‌جور معرفی کنند، فحش تلقی می‌شود، اگر من را آن‌جور معرفی کنند توهین تلقی می‌شود... امام سجاد(ع) را همین‌جور معرفی کردند. امام سجاد(ع) را یک آدم ضعیف بی‌اراده بازیچه بیمار معرفی کردند؛ امام بیمار.» تجربه انقلاب اسلامی درست در مقابل این فضا قرار می‌گیرد. تجربه‌ای که بر پایه رشد اندیشه امامت و شناخت عملی وجود امام حاصل شد. تجربه‌ای که منبعث از شناخت امامت حاصل شد، براساس تحلیل رهبری دو فایده مهم آموزندگی و برانگیزانندگی در مردم ایجاد کرد.
 می‌توان گفت در لحظه وقوع انقلاب اسلامی، سه اصل وحدت، نفی طاغوت و امامت فی‌المجلس حاضر و ظاهر شدند. بستری از وحدت بود، یادی از خدا بود، اما امامی می‌خواست که این بستر مردمی را با چهار کارکرد «یاد خدا، کار برای خدا، تامل در کلام خدا و اعتماد به وعده خدا» همراه سازد. امامی که مردم را در جهت توحیدی با چهار کارکرد گفته‌شده، فراخواند و به حرکت انداخت. تجربه چهل‌وچندساله انقلاب اسلامی تمرین موفق ایجاد، دوام و تقویت جامعه ولایی است. به بیان مقام‌معظم‌رهبری در پیام مهم حج امسال «امروز دنیا شاهد یک الگوی موفق و یک نمونه‌ سرافراز از قدرت و حاکمیت سیاسی اسلام در ایران اسلامی است. ثبات و استقلال و پیشرفت و عزت جمهوری اسلامی، حادثه‌ای بس عظیم و پرمعنی و جذاب است که می‌تواند اندیشه و احساس هر مسلمان بیدار را به خود جلب کند.» ابتنای این الگوی موفق به سه مفهوم وحدت، معنویت و امامت، توجه امت‌های مسلمان را به خود جلب کرده است. بنابراین اگر بخواهیم با نظر به واقعیت چهل‌وچندساله انقلاب اسلامی، مجددا پاسخی به سوالات مطرح‌شده در این نوشتار بدهیم، جواب حتما متفاوت از وقتی است که تجربه انقلاب اسلامی را در نظر نگیریم.
به‌نحو منطقی، پیش‌ روی مردم کشورهایی که حکومت‌هایشان یا غیرالهی است یا غیرولایی، یک نمونه موفق از تلفیق سه اصل وحدت، نفی طاغوت و امامت قرار دارد. نمونه‌ای که به‌زعم رهبری با وجود ناتوانی‌ها و عملکرد‌های بعضا خطای کارگزاران نظام، که دستیابی کامل به همه‌ برکات حکومت اسلامی را به تاخیر انداخته، هرگز نتوانسته است پایه‌های مستحکم و گام‌های استواری را که نشأت‌گرفته از اصول اساسی این نظام است متزلزل سازد و پیشرفت مادی و معنوی را متوقف کند. مقام‌معظم‌رهبری مهم‌ترین اصول قابل تبعیت و الگو شده را حاکمیت اسلام در قانونگذاری و اجرا، تکیه‌بر آرای مردمی در مهم‌ترین مسائل مدیریتی کشور، استقلال سیاسی کامل، و عدم رکون به قدرت‌های ستمگر دانسته‌اند. اصولی که می‌تواند محل اجماع ملت‌ها و دولت‌های مسلمان قرار گیرد و امت اسلامی را در جهت‌گیری‌ها و همکاری‌ها یکپارچه و متحد کند.
اکنون نمونه موفق انقلاب اسلامی، توجه امت‌های اسلامی را به خود جلب کرده است، درواقع آنها را متوجه سرمایه‌ها معنوی و معرفتی خود کرده است؛ سرمایه‌هایی که موجود بودند اما درخشندگی و تلألو لازم برای روی آورندگی مردم به خود را نداشتند. از دست رفتن جذابیت و جلوه‌گری مکاتب مادی و کم‌آبرو شدن دموکراسی پول‌محور غربی نیز مزید بر علت شده است. درمقابل انقلاب اسلامی ثمره همین توجه و التفات به سرمایه‌های معرفتی و معنوی بود. سرمایه‌هایی که با وساطت امام و رهبری، به دستاورد وحدت و معنویت نایل شد. این جلب‌توجه ملت‌های مسلمان به ظرفیت‌های معنوی و معرفتی، هرچند به ایجاد جامعه ولایی منجر نشده، اما به پدیده‌ای شگرف و معجزآسا در برابر ولایت قدرت‌های استکباری انجامیده است. پدیده «مقاومت» که بروز همان قدرت ایمان و جهاد و توکل است. پدیده مقاومت، نشانه نفی ولایت طاغوت و جلوه‌گاه پدیده‌های شگفت‌انگیز در منطقه شده است.  به بیان رهبری این پدیده، «توانسته رژیم طغیانگر صهیونیست را از حالت تهاجمی و عربده‌کشی به وضعیت دفاع و انفعال بکشاند و مشکلات سیاسی و امنیتی و اقتصادی آشکار کنونی را بر آن تحمیل کند. نمونه‌های درخشان دیگر مقاومت را می‌توان در لبنان و عراق و یمن و برخی نقاط دیگر به‌وضوح مشاهده کرد.»
نفی ولایت طاغوت که اکنون در قالب مقاومت معنا پیدا کرده است، حکایت از بروز و توسعه گرایش به ارکان رکینی دارد که جمهوری اسلامی از آن نمایندگی می‌کند. طبیعی است این پدیده نگرانی قدرت‌های استکباری را برانگیخته و آنان را واداشته تا از تمام امکانات خود در رویارویی با آن استفاده کنند. مقام‌معظم‌رهبری گوشه‌ای از این دشمنی‌ها را این‌گونه روایت می‌کند: «از امپراتوری رسانه‌ای و شیوه‌های جنگ نرم، تا جنگ‌افروزی و شعله‌ور ساختن جنگ‌های نیابتی، تا وسوسه‌گری و خبرچینی سیاسی، و تا تهدید و تطمیع و رشوه... همه و همه از سوی آمریکا و دیگر مستکبران به کار گرفته می‌شود تا دنیای اسلام را از مسیر بیداری و سعادت خود جدا کنند. رژیم جنایتکار و سیه‌‌روی صهیونیست در این منطقه هم یکی از ابزارهای این تلاش همه‌جانبه است.»
مقام‌معظم‌رهبری در فراز پایانی پیام حج امسال، داشته‌اند: «جهان اسلام اکنون مملو از جوانان پرانگیزه و بانشاط است. ایشان بر این اساس بزرگ‌ترین سرمایه را برای ساختن آینده، امید و اعتمادبه‌نفس می‌داند که در کشورهای منطقه موج می‌زند. همه وظیفه داریم این سرمایه را حفظ کنیم و افزایش دهیم.» این بخش  آخر، حاوی پیامی مهم است. اگر نگارنده توانسته باشد تا اینجای نوشتار، از پس تبیین مدعای خود برآید، لازم است ببینیم چه ظرفیتی در اندیشه امامت وجود دارد که می‌تواند این موج امید و نشاط را حفظ و افزایش داد. غایت‌مندی اندیشه امامت، همان جنبه‌ای است که منجر به رشد روزافزون و بدون توقف جمهوری اسلامی‌شده است. غایت‌مندی اندیشه امامت را می‌توان در امکانی جست‌وجو کرد که مفهوم فرج را تداعی می‌کند. رهبری در کتاب «انسان 250 ساله» این مفهوم‌پردازی را چنین تبیین می‌کنند: «وقتی به ما می‌گویند منتظر فرج باشید، فقط این نیست که منتظر فرج نهایی باشید، بلکه معنایش این است که هر بن‌بستی قابل گشوده شدن است. فرج یعنی این، فرج، یعنی گشایش. مسلمان با درس انتظار فرج، می‌آموزد، تعلیم می‌گیرد که هیچ‌ بن‌بستی در زندگی بشر وجود ندارد که نشود این بن‌بست را باز کرد و لازم باشد انسان، ناامید دست روی دست بگذارد و بنشیند و بگوید دیگر کاری نمی‌شود کرد؛ نه وقتی درنهایت زندگی انسان، در مقابله با این همه حرکت ظالمانه و ستمگرانه، خورشید فرج ظهور خواهد کرد، پس در بن‌بست‌های جاری زندگی هم همین فرج متوقع است و مورد انتظار است. این درس امید به همه انسان‌هاست... ملت ایران آن روزی که قیام کرد، امید پیدا کرد که قیام کرد. امروز که آن امید برآورده شده است، از آن قیام، آن نتیجه بزرگ را گرفته است، امروز هم به آینده امیدوار است؛ با امید و نشاط حرکت می‌کند. این نور امید است که جوان‌ها را به انگیزه و حرکت و نشاط وادار می‌کند.»