تاریخ : Thu 14 Jul 2022 - 01:50
کد خبر : 72960
سرویس خبری : ایده حکمرانی

تضارب اندیشه‌های سیاسی در عصر مشروطه

به بهانه سالروز فتح تهران به دست مشروطه‌خواهان

تضارب اندیشه‌های سیاسی در عصر مشروطه

مشروطه‌خواهان با خوانشی متفاوت نه‌تنها خواهان تحدید اختیارات ساختار استبداد و ارتجاع، بلکه خواستار تغییراتی ژرف در جامعه بوده‌اند.

حامد سرلکی، پژوهشگر: یادداشت حاضر به دوران مشروطه و زمینه‌های اجتماعی و سیاسی‌ای می‌پردازد که موجب شده ایده‌ مشروطه‌خواهی و ایجاد حکومت قانون، مورد‌پذیرش علما و مجتهدان شیعی به‌عنوان روشنفکران سنتی جامعه قرار گیرد و زمینه‌‌ تقابل مشروطه‌خواهان و مشروعه‌خواهان با یکدیگر فراهم شود. اما همپای تلاش و دستاوردهای فکری نخستین نوگرایان ایرانی درباره غرب، گروهی از بازرگانان و سیاحان و دیپلمات‌های ایرانی خارج از کشور و پاره‌ای از نشریات فارسی‌زبان تجددگرا که در داخل و خارج از کشور منتشر می‌شدند و بعضی از انجمن‌های سیاسی مخفی و نیمه‌مخفی و حتی بعضی از درباریان دارای تمایلات تجددطلبانه و گروهی از روحانیان دارای تمایلات ضداستبدادی با گرایش نوگرایی و مشروطه‌طلبی در گسترش این اندیشه تاثیری غیرقابل‌انکار داشتند؛ ازجمله محمدحسین نائینی، ملاعبدالرسول کاشانی، شیخ‌اسدالله ممقانی و محمداسماعیل غروی‌محلاتی.
اما در این بین تحصیلکردگان و حقوقدانانی چون میرزا‌حسن‌خان مشیرالملک پیرنیا با رساله «حقوق بین‌الملل»، محمد‌علی‌بن‌ذکاءالملک فروغی و رساله او با نام «حقوق اساسی یا آداب مشروطیت دول»، میرزا ابوالحسن‌خان فروغی با رساله‌ای با نام «سرمایه سعادت یا علم و آزادی» و میرزا مصطفی‌خان منصورالسلطنه عدل و رساله «حقوق اساسی یا اصول مشروطیت» و به‌ویژه طیف‌های مختلف روشنفکران ایرانی عصر قاجار و مشروطه ازجمله میرزا آقا‌خان‌کرمانی، میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزاعبدالرحیم طالب‌اف تبریزی، میرزا‌ملکم‌خان ناظم‌الدوله و میرزایوسف‌خان مستشارالدوله، نقش بسیار برجسته و اساسی در این جریان داشتند.

  چرایی ورود مذهبیون به عرصه مشروطه‌خواهی
وبر معتقد است «هر نسل تازه‌ای یک‌بار دیگر به شیوه‌ای بنیادین به تفسیر مجدد بشارت‌ها و وعده‌های آن می‌پردازد. در این تفسیرهای مجدد و مکرر، وحی پیامبرانه با نیازهای دینی هماهنگ می‌شود. سایر حوزه‌ها و منافع نیز اگرچه تاثیری ثانویه دارند، اما این تاثیر اغلب بسیار آشکار و گاه تعیین‌کننده است.» (وبر، ۱۳۸۹: ۳۰۶) به‌عقیده وبر، این تفاسیر مجدد و مکرر خود عامل بروز واکنش‌هایی اجتماعی مطابق با نیازهای زمانه هستند، اما بسیاری از تغییرات اجتماعی حاصل کنش‌های اجتماعی و از پیامدهای ناخواسته این کنش‌ها محسوب می‌شوند. در‌واقع، بسیاری از کنش‌های اجتماعی در پی ضرورت‌ها و مقتضیات زمانه شکل می‌گیرند و اهداف و مقاصد دیگری را دنبال می‌کنند، اما درنهایت مولد حوادث، تغییرات و خواست‌هایی خارج از اراده و خواست اولیه می‌شوند. همان‌گونه که وقوع سرمایه‌داری یا تقدس‌زدایی از بسیاری از نمادهای مذهبی و رواج تدریجی سکولاریسم، نه‌تنها پیامد خودخواسته مصلحان مذهب پروتستان نبود، بلکه با اندیشه و اراده آنها فرسنگ‌ها فاصله داشت؛ هرچند رهایی از سنت‌گرایی اقتصادی، بی‌تردید عاملی بود که قداست سنت مذهبی را مانند قداست همه‌ مراجع، بسیار تضعیف کرد. هدف نهضت اصلاح دینی حذف کلیسا از زندگی روزمره نبود، بلکه قرار دادن شکل جدیدی از سلطه به‌جای شکل قبلی بود تا حاکمیت سنتی کلیسا را که متزلزل شده بود و نمی‌توانست همه قلمروی زندگی را تحت اداره خود درآورد، اصلاح کند.
پرسش اصلی این نوشته آن است که چگونه مبانی مدرن و غربی مشروطه‌خواهی مورد پذیرش بخشی از جامعه مذهبی قرار گرفت و علل و دلایل تقابل آنها و مذهبیون مشروعه‌خواه چه بوده است؟ اصلی‌ترین فرضیه پژوهش نیز آن است که اگرچه تکیه‌ هر دو گروه بر متون و روایات مشابهی بوده، مشروعه‌خواهان به مبانی و تفاسیری تکیه داشتند که وجود شاه - هرچند فاسد و مستبد - را برای حفظ امنیت جامعه ضروری می‌دید. درمقابل، مشروطه‌خواهان با خوانشی متفاوت نه‌تنها خواهان تحدید اختیارات ساختار استبداد و ارتجاع، بلکه خواستار تغییراتی ژرف در جامعه بوده‌اند. مشروعه‌خواهان با تمسک به این باور و اعتقادات مذهبی، نه‌تنها از وجود شاهان فاسد و بی‌کفایت حمایت می‌کنند، بلکه با ورود علوم جدید، نظام پارلمانی و... مخالفت می‌ورزند. درمقابل، مذهبیون مشروطه‌خواه با خوانشی دیگر از مفاهیم مذهبی نه‌تنها گریبان ساختار استبدادی را می‌فشارند، بلکه خواستار ورود و گسترش علوم جدید، برقراری مجلس مشروطه و حتى بسط و گسترش مفاهیمی چون آزادی و تساوی حقوق می‌شوند.
در دوره مشروطه نیز برخی از مذهبیون که دریافته بودند ذیل اراده و خواست حکومت استبداد و شاهانی بی‌کفایت و سست‌اراده و با وجود روحانیون و علمایی مرتجع و نیز با اکتفا به میراث فکری گذشته و غایی دانستن ارزش‌ها و آموزه‌های شریعت و سنت، نمی‌توان ملت را از منجلاب انحطاط و عقب‌ماندگی رهایی بخشید، دامن شریعت و مذهب را از آلودگی پالود و به ترقی و توسعه‌ مملکت شیعه چشم امید داشت، برآن شدند تا به همراه روشنفکران ارگانیکه درجهت ایجاد و گسترش مبانی و ساختارهای حکومت قانون و مشروطه‌خواهی گامی جدی بردارند. اما بسیاری از این کنش‌های اجتماعی که از باور یا اندیشه‌ای خاص برمی‌خیزند، نیازمند نگرشی نو به مفاهیم و آموزه‌های سنتی و تفسیری جدید از آنها هستند. بدین‌ترتیب در جریان مشروطه گاهی تفاسیر و تأویل‌های نوینی شکل می‌گیرد که به‌شدت در تعارض و تقابل با اندیشه و نظر سالفه و طرفداران آن است.
تا قبل از عصر مشروطه، به‌رغم آنکه قدرت روحانیون و علمای شیعی از مدت‌ها پیش احیا شده بود و با وجود آنکه عرصه‌ نظری اندیشه سیاسی شیعی به این سمت سیر کرده بود که مجتهدان و فقها به‌عنوان نایبان برحق امام زمان(ع)، در بسیاری از امور - حتی برخی امور سیاسی حق دخالت و حتی از طرف امام ولایت، دارند و علی‌رغم گسترش روزافزون انحطاط و استبداد شاهان قاجار و به‌تبع آن گسترش دامنه‌ انحطاط و عقب‌ماندگی جامعه، واکنش‌های اعتراضی چندانی از طرف علما و مجتهدان شیعی دیده نشد. این امر بیش از همه ناشی از جریانی بود که از سده‌ها پیش شکل گرفته بود؛ درواقع از مدت‌ها قبل با ضربه‌ای که غزالی بر فلسفه به‌عنوان مهم‌ترین فعالیت خردگرای دوره‌های اسلامی وارد آورد، تصوف بر فلسفه که دیگر اعتبار خود را از دست داده بود، چیرگی یافت و تصوف حقیقت تشیع گشت، کسانی که واقعیت امور را نه با ابزار عقل و خرد که با ابزار وحی در می‌یافتند.
در این میان، برخی  مذهبیون سنت‌گرا به میراث گذشته تکیه می‌کردند و هرآنچه را که می‌توانست ستون‌های این بنا را بلرزاند یا سیطره‌ آن را بر وادی اندیشه و نظر تعدیل کند، برنمی‌تافتند. بسیاری از آنها چون شیخ فضل‌الله نوری دریافته بودند مفاهیم مدرن می‌تواند زمینه را برای محدودیت دایره‌ شرع و احکام شریعت مهیا کند. بدین‌سبب شیخ حامیان مشروطه را یا مردمانی فاسدالعقیده و فاسدالعمل، با عده‌ای «ظاهرالصلاح» که از روی ساده‌لوحی فریب خورده‌اند یا از سنخ «خوارج نهروان» می‌دانست.  اگرچه نگرش برخی تاریخ‌نگاران نسبت به شیخ نوری مثبت نیست و مخالفت‌های او با مشروطه را عمدتا ناشی از غرض‌ورزی‌های شخصی و منافع مادی می‌دانند، اما به نظر می‌رسد ریشه عقاید، افکار و رویکردهای شیخ را باید در این عقیده جست که بنا بر اعتقاد اسلامی نظم معاش باید به‌گونه‌ای ترتیب داده شود که امر معاد را مختل نکند و به این جهت چنین قانونی منحصر خواهد بود به قانون الهی؛ زیرا که تنها اوست که جامع جهئین است،  مرجع بزرگی چون آخوندخراسانی نیز اگرچه برخلاف میرزای‌نائینی حکومت‌های مجاز و مشروع را مشروعه و اسلامی نمی‌داند و نیز برخلاف او برای فقیهان حق ویژه‌ای در مشروعیت نظام حکومتی برنمی‌شمرد، اما بر مشروعیت «حکومت عادله» صحه می‌گذارد و به آن درمقابل حکومت مطلقه و استبدادی که به اعتقاد او عین ظلم است، برتری قابل‌توجهی می‌بخشد. آخوندخراسانی در جواب نامه‌ محمدعلی شاه، به سختی او را مورد عتاب قرار می‌دهد و بی‌کفایتی‌های قاجاریه و از‌دست‌رفتن سرزمین‌های بسیاری از ایران را یادآور می‌شود. ضمن آنکه مشروطه را عامل تاسیس اساس شریعت مطهره و اعاده‌ حقوق مغضوبه مسلمین برمی‌شمرد و تاکید می‌کند که حکومت مسلمین در زمان غیبت با «جمهور مسلمین» است. همچنین او به همراه شیخ «عبدالله مازندرانی» در مکتویی خطاب به مشروطه‌خواهان بیان می‌کند که مشروطیت هر مملکت عبارت است از محدود و مشروط بودن ادارات سلطنتی و دوایر دولتی به عدم‌تخطی از قوانین و حدود موضوعه طبق مذاهب رسمی آن مملکت و طرف مقابل آن استبدادیت دولت است که عبارت از رهایی و خودسری و آزادی سلطنتی و دوایر دولتی است.
بدین‌ترتیب دوران مشروطه علاوه‌بر تقابل آزادیخواهان مشروطه‌طلب با سلطنت‌طلبان، دوره تقابل دو گفتمان در درون مذهبیون بود؛ گروهی از مذهبیون در پی مشروطه‌طلبی و حکومت قانون بودند تا با آن دست استبداد را کوتاه کرده، درجهت حفظ منافع و سرزمین‌های اسلامی اقداماتی درخور انجام دهند و زمینه را برای توسعه و ترقی مهیا کنند. گروهی دیگر نیز معتقد بودند شریعت به‌تنهایی همه‌ آنچه را که لازم است، داراست و به هیچ‌گونه جعل و بدعتی نیاز ندارد. البته بسیاری از مذهبیون مشروطه‌خواه همچون مشروعه‌خواهان، معتقد به کافی و وافی بودن احکام شریعت بوده و حتی برخی باور داشتند اصول مشروطه‌ غرب نیز برگرفته از اصول اسلام و شریعت است.

  ملی‌گرایان؛ تقابل یا تفاهم؟
ملی‌گرایی در ایران عصر قاجار و شکل‌گیری زمینه‌های پیدایش مفهوم هویت ملی ناسیونالیسم ازجمله ایدئولوژی‌ها و اندیشه‌هایی است که از زمان تولد و ظهور آن در اروپا طی سده‌های اخیر تاکنون، تاثیر بسیار قابل‌ملاحظه‌ای بر چهره سیاسی و فرهنگی غالب کشورهای جهان برجای گذاشته است. ظهور این اندیشه به تحولات سیاسی برآمده از دوره رنسانس در اروپا و پیدایش نظام بورژوازی و رشد شهرنشینی و تحولات فکری و فرهنگی آن عصر باز می‌گردد. در طول قرون هفدهم تا نوزدهم میلادی ناسیونالیسم مراحل مختلف رشد و تکامل را در اروپا طی کرد و به‌تدریج به یکی از اصلی‌ترین و تاثیرگذارترین ایدئولوژی‌های کشورهای اروپایی تبدیل شد. ظهور و قوام بسیاری از مفاهیم و پارادایم‌های جهان مدرن در اروپا نظیر ملت، ملیت، هویت ملی، دولت ملی، زبان ملی، سرود ملی، پرچم ملی، کشور و... به میزان قابل‌توجهی با تکوین و تکامل اندیشه ناسیونالیسم مرتبط بوده و به‌طور مستقیم تحت‌تاثیر آن قرار داشته است. طی سده نوزدهم میلادی ناسیونالیسم در اروپا به دوران اوج شکوفایی خود رسید و از آن زمان به مرور وارد سایر کشورهای جهان و به‌خصوص کشورهای شرق و خاورمیانه شده و در سطوح سیاسی و فرهنگی این سرزمین‌ها به اشکال گوناگون رواج یافت. طی این دوران، یکی از اصلی‌ترین و گسترده‌ترین تاثیرات ناسیونالیسم، پیدایش مقوله هویت ملی نوین درمیان ملت‌های منطقه خاورمیانه و ازجمله ایران بوده است.
نهضت مشروطیت به دلیل عملی‌کردن مفاهیم ملی در عرصه‌های سیاسی و فرهنگی ایران، نقش گسترده‌ای در توسعه تاریخ‌نگاری‌های ملی‌گرایانه و معرفی ادوار باستانی ایران به‌عنوان مبنای هویت ملی ایرانیان داشت؛ زیرا که ناسیونالیسم یکی از بنیادی‌ترین ارکان جریان مشروطه‌خواهی به شمار می‌رفت و برقراری نظام مشروطیت فرصتی مناسب برای غالب روشنفکران و رجال سیاسی وقت ایران فراهم آورد تا در لوای ساختار تازه، به توسعه دیدگاه‌های باستان‌گرایانه درباره تاریخ ایران دست بزنند.  از این‌ روی، تاثیرپذیری رهبران و مبارزان انقلاب مشروطیت ایران از ناسیونالیسم و تاکید آنها بر ملی‌گرایی و رواج آن در امور مختلف امری است که در غالب سخنرانی‌ها و گفته‌ها و نوشته‌های آنان به چشم می‌خورد؛ به‌عنوان نمونه میرزا نصرالله ملک‌المتکلمین از مبارزان معروف مشروطه‌خواه که بعد از به توپ بستن مجلس به فرمان محمدعلی‌شاه کشته شد، در یک نطق خود در دوازدهم رمضان
 ۱۳۱۸ ق در مسجد شاه اصفهان علیه تخریب قصور دوره صفویه از سوی ظل‌السلطان حاکم اصفهان، آثار مذکور را «آثار ملی» دانسته و درمورد ضرورت نگهداری آنها چنین می‌گوید: «پس این آثار علمی و صنعتی (هنری و ادبی و ابنیه تاریخی و کاخ‌ها و معابد عالی) مظهر تمدن ادوار مختلفه و معرف مرتبه قدرت و توانایی اقوام و نمونه هنر و صنعت و ذوق مردان بزرگ جهان است و دوره مجد و عظمت و مراتب فضل و دانش هریک از ملل را به عالمیان نشان می‌دهد و درحقیقت آثار باستانی هر ملتی سند یا قباله زندگانی گذشته آن ملت است. این است که در نظر کلیه ملل جهان چه در گذشته یا امروز آثار و ابنیه ملی منزلتی بسزا داشته و برای حفظ و نگهداری آنها فداکاری و جنگ و جدال‌ها کرده و از دست دادن این آثار ملی را در حکم به باد‌دادن شرافت خود دانسته، چنانچه تاریخ باستانی ایران و یونان و کشمکش‌هایی که در سر آثار و صنایع هنرهای زیبا رخ داد، بهترین شاهد بر مدعاست.» اما از دیر چهره‌های ملی‌گرای اثرگذار در عصر مشروطه می‌توان به «سردار اسعد بختیاری» اشاره کرد. سردار اسعد بختیاری پس از مشاهده‌ اقبال عمومی مردم به جهت بازگشت به «عدل مظفر» و نجات از استبداد محمد‌علی شاه به سمت سرزمین‌های بختیاری می‌رود. وی پس از جمع‌آوری حدود هزار تفنگدار از قبایل مختلف بختیاری به سمت اصفهان رفته و تمامی شهرهای لرستان بزرگ و سپس اراک را فتح می‌کند. در روند حرکت سردار اسعد از اواخر بهار 1288 ه.ش تا روز فتح تهران (22 تیر 1288 ه. ش) فراز‌ونشیب‌های سیاسی بسیاری وجود دارد.  افزون بر این، نکته مهمی که در کلام و گفتار مشروطه‌خواهان و سپس مورخان انقلاب مشروطیت به چشم می‌خورد، توجه آنان به تاریخ ایران باستان و استفاده از آن برای ترویج حس ملیت در میان مردم است. در نگاه این گروه نیز همچون دیگر منورالفکرهای دوره قاجار که ذکر برخی از آنها گذشت، ایران‌باستان نماد ملیت واقعی ایران و ایرانی به شمار می‌رود و لذا این افراد هم می‌کوشند با ذکر نمونه‌هایی از تاریخ شاهان ایران باستان به‌عنوان نماد ایرانیان اصیل مردم را به الگو قراردادن آنها دعوت کرده و از طریق آشنا کردن مردم با تاریخ عهد باستان، در بین مردم غرور ملی به وجود بیاورند.

  سخن آخر
انقلاب مشروطیت ایران محصول زمینه‌ها، علل و عوامل مختلف فکری، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در سطوح چندگانه داخلی و خارجی بود. این انقلاب در «وجه سلبی» خود با رویکرد نفی ظلم و بی‌عدالتی و استبداد سلطنت قاجار مورد‌ وفاق بسیاری از مردم و گروه‌های مختلف سیاسی و اجتماعی و برخاسته از نیاز داخلی و منطبق با منافع عمومی و یک مطالبه ملی بود.  به صراحت و به جد معتقدم انقلاب مشروطیت در ایران با وجود نقش و دخالت علل و عوامل ذهنی و عینی خارجی و همزمان با آن، یک مطالبه ملی مبتنی‌بر نیازهای داخلی ایران بود. صرف حضور پررنگ اندیشه‌های غربی در هندسه اندیشه سیاسی این انقلاب به سبب ضعف و تصلب مفرط و ناتوانی ساختار سنتی جامعه ایرانی در مرحله‌‌ گذار از نظام سیاسی استبدادی مطلقه به نظام جدید و جایگزین سیاسی، نه می‌تواند به محدود کردن ماهیت این انقلاب به غربی بودن آن بینجامد و نه لزوما صرف غربی بودن مبانی فکری این انقلاب را می‌توان یک آفت و مانع آن انقلاب تلقی و معرفی کرد. آنچه انقلاب مشروطیت ایران را با چالش جدی روبه‌رو کرد، مبانی فکری غربی آن نبود، بلکه یکی از ریشه‌های اصلی انحراف در مشروطیت را باید در افراطی‌گری‌ها و کژتابی‌های نظری و عملی بعضی از روشنفکران مشروطه‌خواه در قرائت از مشروطیت و پاره‌ای تقلیل‌دادن‌های مفاهیم مشروطیت برای انطباق‌دادن‌های خودساخته و بی‌بنیاد نظام فکری مشروطیت با اسلام از سوی برخی روحانیان مشروطه‌خواه و حتی بعضی از روشنفکران با رویکرد مصلحت‌اندیشی برای آشتی‌نمایی اسلام و دموکراسی غربی با هدف کاهش مخالفت‌های رهبران و نیروهای مذهبی سنت‌گرا در ایران بود.

منابع مربوط به یادداشت در دفتر روزنامه موجود است