تاریخ : Tue 12 Jul 2022 - 01:05
کد خبر : 72903
سرویس خبری : ایده حکمرانی

فلسفه تداولی، کنش دینی و مقاومت

هادی بیگی

فلسفه تداولی، کنش دینی و مقاومت

نوع مواجهه و عدم تمایل طه عبدالرحمن به فلسفه دارای ریشه‌های یونانی است که باعث شده از او به غزالی دوم یاد کنند.

هادی بیگی، عضو هیات‌علمی گروه جامعه‌شناسی واحد علوم‌وتحقیقات: طه عبدالرحمن فیلسوف و اندیشمند مغربی ازجمله اندیشمندان معاصری است که از دهه70 میلادی پروژه فکری خویش را در راستای برون‌رفت جهان اسلام از انحطاط و وضعیت پیرامونی بودن ارائه کرد. او با یک عقبه کلام اشعری و فقه مالکی و بهره‌گیری از ظرفیت‌های منطق و تصوف جهان اسلام در این راستا قدم برمی‌دارد. درکنار زمینه‌های داخلی، از مباحث روشی جدید و برخی دستاوردهای فیلسوفان تحلیلی هم استفاده می‌کند.
او یک اندیشمند متفاوت و لکن متضلع است که مخالفانش هم به فضل و دانش وی اعتراف دارند. طه یک استاد زبردست در مباحث منطقی و یک متکلم نوگرا و مایل به تصوف است که بیش از همه‌چیز می‌خواهد از فرهنگ و تمدن جهان اسلام دفاع کند. درس منطقی و فلسفی او برای اهل مغرب و شمال آفریقا یادآور تلاش‌های ابن‌تیمیه و ابن‌حزم اندلسی در بومی‌سازی منطق یونانی و تاسیس یک فلسفه بومی است و از جهتی نوع مواجهه و عدم تمایل وی به فلسفه دارای ریشه‌های یونانی است که باعث شده از او به غزالی دوم یاد کنند.
 نکته مهم این است که طه عبدالرحمن می‌خواهد فیلسوف مجال تداولی جهان اسلام باشد. مجال تداولی یعنی قلمرویی از معانی که جریان مستمر دارند و به‌صورت امور مسلم و مشهور درآمده‌اند. در مجال تداولی اسلامی مساله توحید امر مسلم و مشهوری است یا مساله معاد و قس‌علی‌هذا. اینجا ابعاد کلام‌گرایی طه خود را بیشتر نشان می‌دهد. متکلم طبیعتا با مسلمات و مشهورات و آن‌هم به‌نحو جدلی کار می‌کند و از این جهت این معنا در رویکرد طه وجود دارد.
در این راستا نکته برجسته‌ای در کار ایشان وجود دارد و آن اینکه او تمدن اسلامی را تمدن فعل (ایتوس) می‌داند و این برخلاف تمدن یونانی است که از نظر وی تمدن عقل (لوگوس) است. تمدن لوگوس تمدنی مفهوم‌گرا و نظرورز است و برای عمل جایگاهی در نظر نمی‌گیرد. غرب از گذشته تا به‌حال همواره تمرکزش بر عقل و مفهوم بوده و این معنا در سخنان برخی فیلسوفان غرب مانند هایدگر هم مورد توجه قرار گرفته است. تمدن غرب همواره انسان را به حیوان ناطق تعریف کرده و این تعریف در جهان اسلام هم وارد شد. لکن از نگاه طه، انسان در تمدن اسلامی انسان حیوان عامل است و برترین نوع اعمال را هم عمل دینی و سپس عمل عبادی معرفی می‌کند. در کل ایشان انسان را به بعد اخلاقی‌اش تعریف می‌کند و وجه ممیزه انسان از حیوان را نه عقل که اخلاق می‌داند. طه اذعان می‌دارد متفکر این مجال باید خودش اهل عمل باشد و از این جهت تاکید بسیار زیادی بر عمل، خصوصا عمل دینی دارد.
 ایشان در کتاب «کنش دینی و بازسازی عقل» به‌سمت نظریه‌ای می‌رود که ساحت‌های مختلف فکری جهان اسلام را در قامت نظریه‌ای چندلایه ارائه دهد. درست است که ایشان با فلسفه مخالفت می‌کند لکن سعی می‌کند از قبل تصوف و عرفان آن را تدارک ببیند و جبران کند. یعنی ایشان تاکید دارد که عمل دینی باعث رشد عقل می‌شود و ما نمی‌توانیم بدون ممارست عمل دینی ادعای نظریه‌پردازی برای جهان اسلام داشته باشیم. چگونه می‌توان متفکر این مجال و این تمدن بود و عمل دینی نداشت؟! ایشان نظرش بر این است که این همه اختلاف و نزاعی که بین آرای اندیشمندان در جهان اسلام وجود دارد، نتیجه بی‌عملی است. یعنی عمل دینی خصوصا ممارست و تاکید بر عمل دینی لازمه و پیش‌شرط تفکر و اندیشه‌ورزی در جهان اسلام است. لذا ایشان به عمل دینی اهتمام می‌کنند و این خلاف رویکرد اکثر متفکرانی است که جنبه‌های معاصرت در اندیشه‌شان دارند.
این وجه فکری عبدالرحمن و این تاکیدی که بر عمل دارد بسیار مهم است و حتی طرحش برای محیط‌های علمی می‌تواند برجسته و مغتنم باشد، یعنی ما که می‌خواهیم برای جهان اسلام نظریه‌پردازی کنیم چگونه می‌توانیم راوی این مجال باشیم و حال آنکه به بخش اعظمی از این اقتضائات که همان عمل دینی است اهتمام نکنیم؟ چگونه می‌توان راوی صادقی برای این مجال باشیم؟ این نکته مهمی است و ایشان بعدا مبتنی‌بر نقشی که عمل دینی در رشد عقل و توسعه عقل دارد، همان عقلانیت سه‌لایه خودشان -که عقل مجرد و مسدد و موید است- را مطرح کرد. عقل مجرد همان عقل نظری جهان اسلام است. همین عقلی که الهیات ما و کلام ما بر آن شکل گرفته است. لایه دوم عقل مسدد است که عقل فقهی است. عقلی است که تسدیدشده و به‌وسیله شریعت و شارع عقلی بیان شده است که مقاصد قابل دفاعی دارد و مقاصدش مقاصدی نیست که انسان خودش آن مقاصد را وضع کرده باشد بلکه مقاصدی است که شارع وضع کرده است. از این جهت عقل مجرد در جهان اسلام تجویز شده لکن انسان نمی‌تواند در این عقل متوقف بماند، بلکه باید وارد در عمل هم بشود. یعنی بخشی از عقلانیت، نظری است لکن شما در مرتبه بعدی باید اخلاق و عمل و به‌عبارتی عقل فقهی را ارتقا دهید و اینجا بحث ممارست فقهی و عمل دینی مطرح می‌شود. نتیجه پیروزی و موفقیت در عقل دوم که عقل فقهی است منجر به ظهور یک عقلانیتی می‌شود که همان عقل عرفانی است. عقلی که به کنه اشیا و مسائل پی می‌برد. به‌نظرم طه عبدالرحمن می‌خواهد کلام و فقه و عرفان را درکنار هم داشته باشد، یعنی دستاورد عقل مجرد در علم کلام دیده می‌شود. عقل مسدد از فقه تغذیه می‌کند و عقل عرفانی را که عرفانش هم عرفان عملی است، ممارست و فرورفتن در متن عمل دینی تامین می‌کند. یعنی ما بعد از اینکه وارد عمل شدیم و خصوصا در عمل دینی ورود کردیم، اگر توانستیم این عمل را بدون آسیب انجام دهیم و از آفت‌هایش جلوگیری کنیم و ممارست بورزیم، ممارست روزانه، یعنی هرروز این ممارست را بیشتر کنیم به یک مرحله‌ای وارد می‌شویم که عقل موید است. یعنی عقلی که می‌تواند باطن امور را درک کند. این همان عقل عرفانی و شهودی جهان اسلام است که طه عبدالرحمن می‌خواهد از طریق ممارست بر عمل دینی و به‌طور خاص کنش عبادی آن را محقق کند.
نگاه طه نسبت به ایران نگاه مثبتی است. من به‌تازگی ارتباطی با او داشتم و ایشان نسبت به ایران ابراز علاقه می‌کردند. ایشان چه به‌لحاظ تاریخی و چه به‌لحاظ کثرت دستاوردهایی که ایران داشته و چه به‌سبب مقاومتی که ایران درمقابل ظلم و استکبار دارد، به ایران ابراز تمایل و محبت و مودت می‌کردند که این جای تقدیر دارد.
 در این راستا و به‌طور خاص، نمی‌توان از تلاش ویژه ایشان در فلسفه‌پردازی برای جریان مقاومت و به‌ویژه حزب‌الله لبنان چشم‌پوشی کرد. شاید وی در این زمینه از معدود افرادی باشد که در جهان اسلام به‌دنبال فلسفیدن در باب مقاومت و حمایت فلسفی از مقاومت بود. کتاب «الحداثه و المقاومه» (مدرنیته و مقاومت) و «الحق العربی فی اختلاف الفلسفی» ازجمله آثاری است که وی در آنها به تاسیس یک انسان‌شناسی ناظر به مسائل جهان اسلام دست می‌زند و با یک رویکرد تحلیلی و معناشناسانه، حزب‌الله لبنان را پیش‌قراول مدرنیته اسلامی قلمداد می‌کند. طبیعتا تعریف وی از مدرنیته هم تعریف نوینی است و متفاوت با تعریف منفعلانه برخی نواندیشان معاصر است.
مواجهه طه عبدالرحمن با قضیه افراط‌گرایی نیز بسیار قابل‌توجه است. ایشان در این راستا کتاب «سوال العنف» (پرسش خشونت) را نوشت. او در این اثر به این سمت رفت که با یک رویکرد اخلاقی این معنا را تئوریزه کند که خشونت در مجال تداولی جهان اسلام جایی ندارد. این کتاب از این جهت حرکت خوبی بود که جناب عبدالرحمن انجام داد. او بعد از این کتاب «ثغورالمرابطه» را نوشت. در این کتاب ایشان بعضی از حکومت‌های جهان اسلام مانند عربستان و امارات را نقد کرد، البته نقدهایی نسبت به ایران هم داشت که جای تامل دارد.
در کل عبدالرحمن یک شخصیت ممتاز و ویژه است. لکن درکنار این امتیازات، ما نقدهایی به وی هم داریم. برای مثال نمی‌توانیم مواضع ایشان را درباره فلسفه اسلامی بپذیریم. فلسفه اسلامی واقعا آن فلسفه‌ای نیست که از مسیر جریان ابن‌تیمیه و ابن‌حزم رشد کرده باشد. جریان فلسفه در جهان اسلام رویکردهای دیگری هم داشته است که ما از مسیر ملاصدرا و بعد علامه‌طباطبایی و آقای جوادی‌آملی و... به آن رسیدیم که این هم بخشی از فلسفه جهان اسلام است، لکن جناب عبدالرحمن اهتمامی به این جریان و این رویکرد از فلسفه جهان اسلام ندارد.