عاطفه جعفری، خبرنگارگروه فرهنگ: چند روز پیش رئیس سازمان سنجش آموزش کشور دوباره تاکید کرد که در کنکور سال آینده سوالات عمومی از کنکور حذف میشوند. البته این یکی از نمونههای مشهور فرآیند بیتوجهی به دروسی همچون ادبیات فارسی در نظام آموزشی کشور است. نیازی به توضیح نیست که آثار و نام ادیبان و نویسندگان بر تارک تاریخ ایران میدرخشد و اگر هم از برنامه حفظیات کنکور حذف شوند اما در حافظه جمعی مردم ایران باقی خواهد ماند. به بهانه 14 تیرماه که روز قلم نامگذاری شده است، 20 نویسنده تاثیرگذار بر ادبیات ایران را انتخاب کردیم و دلایل تاثیرگذاریشان را گفتیم. مطمئنا اسامی زیادی را میتوان در این لیست قرار داد، اما محدودیت صفحات فرهنگی این اجازه را از ما میگیرد و برای همین به معرفی 20 نویسنده بسنده کردیم.
محمود دولتآبادی
برخی آثار: جای خالی سلوچ، زوال کلنل، طریق بسمل شدن و نون نوشتن
اثرگذاری: محمود دولتآبادی و اثرگذاریاش بر ادبیات ایران موضوعی است که نمیتوان انکار کرد. او نوشتن را از سنین پایین آغاز کرده است، در ۲۰ سالگی به تهران آمد تا بتواند علاقههای شخصی خود، یعنی تئاتر و نوشتن را به صورت جدیتری پیگیری کند. در همین زمان برای گذران زندگی خود در یک چاپخانه مشغول به کار شد. خودش دراینباره میگوید: «زندگی هنری من در آغاز با تئاتر شروع شد با دیدن تعزیه در روستا در کودکی و بازی در نقشهای تعزیه در دوران نوجوانی. بعدها با دیدن تئاتری در مشهد عاشق صحنه تئاتر و بازیگری شدم.»
جانمایه و مضمون تکرار شونده بیشتر داستانهای وی، توصیف فقر، رنج و مشقتهای مردم روستانشین است. در همین مورد استناد میشود به گفته «شمس لنگرودی» شاعر و پژوهشگر که در مراسمی به دولتآبادی گفته بود: «هرچند گفتنش درست نیست، اما خوشحالیم که در زندگی رنج کشیدید! چون رنجی که کشیدید منجر به آفرینش آثاری شد که به ما زندگی آموخت و تحمل مشکلات را برایمان آسان کرد.»
محمدعلی جمالزاده
برخی آثار: یکی بود یکی نبود، دارالمجانین، قصه ما به سر رسید
اثرگذاری: طبع آتشین و آزادمنش، او را به حقیقتگویی و حقیقتجویی خو داده و چنین بالیده شده اسـت کـه ایران و متعلقاتش را چنان بستاید، آنچنان که هست. در نوشتن حکایت و داستان پیشرو بود، مجموعه یکی بـود، یکی نبود، نخستین مجموعه داستانهای وی و شاهکار آثار اوست. در این اثر و در آثار دیگر چهرههای دیدنی اجتماع ایران را نیک جلوهگر ساخته و در تمام داستانها نیت او حمایت از حیثیت انسانی و دفاع از ستمدیدگان است. او را بهنام محمدعلی جمالزاده میشناسند.
بسیاری از نویسندگان، جمالزاده را پدر داستاننویسی نو و آغازگر سبک واقعگرایی در ادبیات معاصر میدانند زیرا وی توانست ادبیات را به میان مردم بیاورد و زندگی و دغدغه آنان را موضوع نوشتههای خود کند. درواقع محتوای داستانهای وی انتقادی از وضع زمانه با زبانی ساده، طنزآمیز و آکنده از ضربالمثلها و اصطلاحات عامیانه بود. جمالزاده در نوشتههای خود کوشید با لحنی طنزآمیز و طعنهای حزنانگیز خُلقیات ناپسند ایرانیان را در روزگار خود آشکار سازد.
سیمین دانشور
برخی آثار: سووشون، آتش خاموش و شهری چون بهشت
اثرگذاری: «جان دلم! بیشتر به مادرت برس، او رنجها و بدبختی را فرو میدهد و صبور است. برای من مادرت تجسم یکدرد ابدی است... از قول من، نه، از قول پیغمبران به او بگو پسرش الان آسوده شده... چقدر واقعا دلم سوخت، بیش از همه برای مادرت و بعد برای خواهرانت و بعد هم برای شما دو برادر و پدرتان. عزیزم! میبینی که آدم فامیلش را چقدر دوست دارد؟»
این نامه بخشی از یکی از نامههای سیمین دانشور به جلال آلاحمد است. سیمین دانشور با نوشتن سووشون آغازگر فصلی تازه در داستاننویسی ایران است. او اولین زنی در کشور بود که دست به قلم برد و در سال 1327 مجموعهداستانش با نام «آتش خاموش» را به طبع رساند و این شروع حضور یکبانوی بزرگ در عرصه ادبیات ایرانزمین بود که از بسیاری جهات میتوان آن را با «یکی بود، یکی نبود» جمالزاده مورد قیاس قرار داد.
دانشور در حالت عادی کسی نیست که بتوان او رادر سایه شخص دیگری جا داد. خالق سووشون خود نویسندهای بزرگ بود، فارغ از تمام محسنات جلال آلاحمد. همسری که نویسندهای بزرگ بود، شاید نه بزرگتر، اما شاید مشهورتر.
جلال آلاحمد
برخی آثار: مدیر مدرسه، پنج داستان و نفرین زمین
اثرگذاری: نثر جلال آلاحمد نثری است کوتاه، تاثیرگذار و درنهایت ایجاز. او در شکستن برخی از سنتهای ادبی و قواعد دستور زبان فارسی شجاعتی کمنظیر داشت و این ویژگی در نامههای او به اوج میرسد. اغلب نوشتههایش بهگونهای است که خواننده میتواند بپندارد نویسنده هماکنون در برابرش نشسته و سخنان خود را بیان میکند و خواننده، اگر با نثر او آشنا نباشد و نتواند به کمک آهنگ عبارات، آغاز و انجام آنها را دریابد، سردرگم خواهد شد.
او به قدری در وادی ادبیات دستی در آتش داشت که فقط در چند جمله و در چند خط از چهارچوب انسانیت، از کمر خم نکردن در برابر نابرابری و از عشق و وفاداری، سخن میگفت و تاثیری عمیق بر روح انسانها داشت. جلال آلاحمد نویسنده، منتقد، دبیر و مترجم که نهفقط ایرانیان بر او افتخار میکنند بلکه نوشتههایی به زبانهای مختلف در کشورهای مختلف ترجمه شده و دوستداران زیادی هم دارد.
سیمین دانشور در مورد جلال میگوید: «جلال در نوشتههایش تلگرافی- حساس- دقیق – تیزبین خشمگین- افراطی- خشن- صریح - صمیمی- منزهطلب و حادثهآفرین است.»
نادر ابراهیمی
برخی آثار: آتش بدون دود، ابوالمشاغل و بار دیگر شهری که دوست داشتم
اثرگذاری: «قلب، میهمانخانه نیست که آدمها بیایند دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند. قلب، لانه گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد. قلب؟ راستش نمیدانم چیست اما این را میدانم که فقط جای آدمهای خیلی خوب است!» این جمله نادر ابراهیمی آنقدر معروف است که همه ادبدوستان میدانند آن را برای همسرش نوشته است.
در تمام سالهای پرکار و بیکار یا وقتهایی که در زندان بهسر میبرد، نوشتن را ـ که از ۱۵ سالگی آغاز کرده بود ـ کنار نگذاشت. در سال ۱۳۴۲ نخستین کتاب خود را با عنوان «خانهای برای شب» به چاپ رسانید که داستان «دشنام» در آن با استقبالی چشمگیر مواجه شد. تا سال ۱۳۸۰ علاوهبر صدها مقاله تحقیقی و نقد، بیش از 100 کتاب از او چاپ و منتشر شده است که دربرگیرنده داستان بلند(رمان) و کوتاه، کتاب کودکونوجوان، نمایشنامه، فیلمنامه و پژوهش در زمینههای گوناگون است. ضمن آنکه چند اثر از او به زبانهای مختلف دنیا برگردانده شده است.
صادق هدایت
برخی آثار: بوف کور، زنده به گور، سگ ولگرد، ترانههای خیام
اثرگذاری: صادق هدایت، یکی از شناختهشدهترین نامها در «ادبیات ایران» است و مجموعه آثاری مسحورکننده، رعبانگیز و ماندگار را از خود برجای گذاشت.
صادق هدایت از پیشگامان داستاننویسی نوین ایران بود، در تاریخ ادبیات ایران هیچ نویسندهای بهاندازه صادق هدایت مورد پرستش و در عین حال نکوهش نبوده است. حجم آثار و مقالات نوشتهشده درباره نوشتهها، زندگی و خودکشی صادق هدایت بیانگر تاثیر عمیق او بر جریان روشنفکری ایران است. مضمون اغلب داستانهای هدایت، مرگاندیشی، انتقاد از جامعه تحت استبداد و نفی خرافهپرستی است.
در ادبیات داستانی معاصر ایران، کمتر نویسندهای وجود دارد که از هدایت تاثیر نگرفته باشد. این تاثیر تا جایی گسترش یافته است که بسیاری از نویسندگان معاصر بر این باورند که بخش اعظمی از ادبیات داستانی معاصر، نسخههای ثانی بوف کور هدایت هستند. هدایت و اثرهای او از چالشبرانگیزترین شخصیتها و متنهای فرهنگی، ادبی و هنری ایران است. هم شخصیت و هم اثرهای آفرینشی و پژوهشی هدایت، مخاطب را به سمتوسویی ویژه میکشاند.
احمد محمود
برخی آثار: زمین سوخته، همسایهها، داستان یک شهر
اثرگذاری: نویسندهای پرکار که طی سالهای فعالیت خود آثار ادبی زیادی را خلق کرده است و با این حال در وصف خود در جایی گفته است: «اگرچه در مشاغلی که لازمه تامین هزینه زندگی بود، ناپایدار بودم ولی در اندیشیدن به نوشتن پایدار و حتی سمج! با این وصف شرمنده از ۶۳سال عمر و این حجم کمکار.»
ازجمله ویژگیهای نوشتاری او استفاده کردن از جملات کوتاه در داستانهایش است، امری که ناخودآگاه شتابی مطلوب را در پیشبرد داستان ایجاد میکند و خواننده را همراهتر از پیش بهدنبال خود میکشاند. او همچنین با بهرهگیری از زبان گفتاری جنوب ایران، خطهای که از آن آمده بود و با انتقال درست تاثیر این لهجه بر لحن زبان ویژگیهای نوشتاری، داستانهای خود را مشخص کرده بود.
داستانهای محمود همچون داستانهای نویسندگان خوب معاصر ما دورههای تحول داشته است. او در آغاز کارش تحتتاثیر داستانهای هدایت و بهویژه داستانهای صادق چوبک بود اما با کسب تجربههای اجتماعی بیشتر و مطالعه دقیق روستاها و شهر زادگاه خود، بهسوی تجسم زندگانی مردم و آنچه در ژرفای مناسبات اقتصادی-سیاسی میگذرد (مهاجرت روستاییان به شهر، مشکل و...) میآید.
بزرگ علوی
برخی آثار: چشمهایش، سالاریها، ورقپارههای زندان، نامهها
اثرگذاری: رمان «چشمهایش» یکی از داستانهای خوب فارسی است که بحق میتواند درکنار داستانهای خوب فارسی قرار بگیرد. علوی همه توان نویسندگیاش را در آن صرف کرده و رمانی آفریده با چهارچوب و ساختمانی محکم و شخصیتهایی زنده با همه ظرافتهایشان.
بزرگ علوی یکی از نویسندگان برجسته معاصر است که نامش همیشه درکنار صادق هدایت و صادق چوبک، بهعنوان نویسندهای موثر برده میشود. او آثاری را از خودش بهجا گذاشته که نشاندهنده عمق نگاهش به شرایط جامعه دوران خودش بوده است.
قهرمانان قصههایش، انسانهای ناکامی هستند که دور از وطن، در غربت و آوارگی بهسر میبرند. در بیشتر داستانهای سیاسیاش تا اندازه زیادی پیرو کلیشههاست. او داستان و آدم داستان را بهسویی هدایت میکند که بتواند حرف خودش را بزند، علوی همیشه درمورد خودش میگفت که درکنار اسامی بزرگ دیگر، هیچوقت آنطور که شاید و باید به آثارش پرداخته نشده و کتابهایش زیر سایه آثار برجسته عصر خود پنهان مانده و نادیده گرفته شدهاند.
جمال میرصادقی
برخی آثار: درازنای شب، هراس، مسافرهای شب
اثرگذاری: «برای من هرگز روشن نیست که چطور و چگونه نویسنده شدم، شاید نویسندهشدن برای من یک حادثه بود، از آندست حادثههایی که مسیر زندگی انسان را میسازند. وقتی به گذشته برمیگردم، میبینم هرگز به آن فکر نکرده بودم؛ اگرچه شاید آرزویش را داشتم، اما آن را پایگاه باشکوهی میدیدم که دستنیافتنی و رویایی مینمود. نویسندگی مثل چراغی بود که از پشت مهی انبوه، کمکم و بهتدریج به من نزدیک شد و همه ذهن و فکر جان مرا در خود گرفت.»
جمال میرصادقی، بهگفته خودش قهرمان داستانهایش اغلب از کوچه انتخاب شدهاند و ضربان سالم و دقیق زبان جاافتاده آدمهای کوچه است که به داستانهایش زندگی زنده و سالمی میبخشد. همپیوندی او با مردم کوچه بدینسان شکل میگیرد. درحقیقت او از کوچه برخاسته و خود را از آنها جدا نمیداند. شفیعی کدکنی دوست، استاد، مشوق و همراه سالهای دور میرصادقی است. پیشنهاد تدریس را اولبار او به میرصادقی میدهد که البته در ابتدا نمیپذیرد؛ چون نگران است از پس این دشوار برنیاید. اما شفیعی کوتاهبیا نیست. آدمی است که دوستانش را هم با خودش بالا میکشد، آنقدر بالا که تشویق میشود حتی پس از تعطیلی دانشگاهها در انقلاب فرهنگی، در خانه شخصی خودش تدریس داستاننویسی را ادامه دهد.
مهدی آذریزدی
برخی آثار: قصههای خوب بچههای خوب، قصههای تازه از کتابهای کهن
اثرگذاری: جذابیت آثار آذریزدی چیزی نیست که بتوان در گزارشی کوتاه از آن سخن گفت، اما سادگی در نوشتن، پرهیز از خودنمایی و تسلط بر جوهر نویسندگی از مهمترین دلایلی است که از این مرد بهیادماندنی نویسندهای بزرگ در اذهان جامعه برجای گذارده است.
آذریزدی هیچگاه به مدرسه نرفت اما در ۵۴سالگی برای اولینبار وقتی درمقابل یک کلاس درس ایستاد، نتوانست جلوی گریهاش را بگیرد. وی الفبا را از پدرش یاد گرفته بود، پدری که موافق رفتن او به مدرسه نبود و او را پای منبرهای مذهبی بزرگ کرد.
در سال۱۳۳۵ و در ۳۵سالگی، پس از آنکه قصهای از انوار سهیلی در چاپخانه توجهش را به خود جلب کرد به فکر سادهنویسی قصه آنطور که مناسب کودکان باشد افتاد. این ایده، زمینهساز خلق جلد اول کتاب قصههای خوب برای بچههای خوب شد، او این مجموعه را شبها در یک اتاق دو در سهمتری زیر شیروانی مینوشت و نگران بود که کتاب خوبی نشود و او را مسخره کنند و درنهایت کتابش بهعنوان یکی از کتابهای ماندگار این حوزه رقم خورد.
سیدمهدی شجاعی
برخی آثار: سقای آب و ادب، کمی دیرتر، دموکراسی یا دموقراضه، سانتا ماریا
اثرگذاری: 62 ساله است اما هنوز همان دغدغههای جوانی را دارد. سیدمهدی شجاعی، نویسنده دغدغهمندی است که طی این سالها توانسته است مخاطبان زیادی را با کتاب آشتی دهد. کتابهایش و هدفهایی که برای انتشارات نیستان دارد، همه و همه باعث جذب مخاطبان شده است. ادبیات دینی را برای نوشتن انتخاب کرده و سالهاست در همین حوزه مینویسد و در انتشارات نیستان همین کتابها را منشتر میکند.
تواضع، نوع روابط و درنگها و دقتهایی که سیدمهدی شجاعی داشته و دارد از ویژگیهای اوست، بهویژه اینکه هنرهای زیبا خوانده و با مساله سینما و تئاتر کاملا آشنا بود و اگر کسی کتابهایش را بخواند، بازتاب این تخصص را در کارهایش میبیند. به سبب اینکه با حوزه هنرهای نمایشی آشنایی داشته و برخی از آثار وی در قالب فیلم کوتاه در رسانه مطرح شد، مشخص میکند که شجاعی به ابعاد نمایشی هنگام طرح متنهای خود توجه و دقت دارد. وقتی اثرش را میخوانیم، خیلی خوب برای ما فضای تجسمی میسازد و میتوانیم احساس کنیم در آن فضا هستیم.
رضا امیرخانی
برخی آثار: من او، قیدار، داستان سیتان، رهش، جانستان کابلستان
اثرگذاری: در مصاحبهای گفته است: «هرگز سعی نکردهام برای خوشآمد دولتی چیزی بنویسم. در هر موقعیتی باید حقیقت مکتوم آن دوره را نوشت.» «آرمان من زندگی متدینانه و دیندارانه در جهان مدرن بوده و هست. برایم مهم بوده که کسی اثر من را بخواند که کتابخوان باشد نه اینکه من با اثرم بخواهم کسی را کتابخوان کنم. دوست داشتهام من انتخاب شوم نه اینکه کسی را به انتخابم وادار کنم.» اگر بگوییم که رضا امیرخانی نویسنده همه نسلهاست گزافه نیست. میگوید: «برای خرید کتاب جدیدش مادری در صف ایستاده است تا برای فرزندش کتاب را بخرد و همین برایم جذابیت دارد.» معتقد است: «گرفتن مجوز نشر را همیشه حق خودم میدانم و البته گرفتن جایزه برای کتابم را حق خودم نمیدانم.» نویسندهای که اولین کتابش «ارمیا» را در سال 74 نوشت؛ اما هنوز وقتی کتاب را میخوانیم بازهم خواندنی و جذاب است.
برای بسیاری از دوستداران امیرخانی کتاب «قیدار»ش را از بهترین آثار او میدانند. کتابی که همان فضای «من او» را دارد؛ فضایی که در آن با تصویر مومن واقعی را نشان میدهد. از موارد جالب این رمان شخصیت تاثیرگذار رمان قِیدار سیدگلپاست؛ روحانی باطنداری که امیرخانی برای خلق این شخصیت از آیتالله گلپایگانی الگو گرفته است.
فریبا کلهر
برخی آثار: باد و بادبادک، یک حرف تازه، با غمهایم چه کنم
اثرگذاری: «وقتی فکر میکنم، میبینم من تمام استانداردهای نویسنده شدن را بههم ریختهام. در کودکی و نوجوانی کتاب قابلتوجهی نخواندهام، از خانواده فرهنگی و ادبدوست نیستم، میخواستم خلبان و وکیل بشوم، شعر سپید میگفتم. در یک خانواده با هشت فرزند، من فرزند هفتم بودم یعنی هیچ جایگاهی نداشتم... آخرش هم سر از قصهنویسی برای کودکان و نوجوانان درآوردم. پس نتیجه میگیرم که نویسندهشدن هیچ قاعده و قانونی ندارد.» اگر شروع فعالیت حرفهای فریبا کلهر را سال۶۲ و ورود به مجلات رشد درنظر بگیریم حدود 35سال است که او برای کودکانونوجوانان مینویسد. حاصل کار او بیش از 20رمان کودکونوجوان و صدها قصه و مطلب آموزشی و بازنویسی و ترجمه است. تعداد کتابهای چاپشده او به بیش از ۱۵۰جلد میرسد که بسیاری از آنها مجموعه قصه هستند. بهلحاظ همین کمیت قصههاست که به او لقب «بانوی هزارقصه» داده شده است.
زویا پیرزاد
برخی آثار: عادت میکنیم، چراغها را من روشن میکنم
اثرگذاری: اوایل دهه70 برای او آغازی برای نویسنده شدن بود. او در همین سالها نوشتن داستان کوتاه را آغاز کرد و سه کتاب منتشر کرد. هرکدام از این کتابها شامل مجموعهای از داستانهایکوتاه او بودند. اولین رمان بلندش یعنی «چراغها را من خاموش میکنم» را در سال۱۳۸۰ به چاپ برساند. انتشار این کتاب برای زویا پیرزاد اوج دوران حرفهایاش در نویسندگی محسوب میشود. او با این رمان علاوهبر اینکه بیشازپیش قلمش شناخته شد و موردپسند عموم مردم قرار گرفت، موفق به دریافت جوایز مهمی چون «بهترین رمان سال پکا»، «جایزه بنیاد هوشنگ گلشیری» و «جایزه کتاب سال» شد.
نکته تاثیرگذاری زویا پیرزاد را باید در نوشتهها و آثارش جستوجو کرد، داستانهای او درباره زنان، دغدغهها و مسائلشان است. او دغدغهاش را به زبان ساده مینویسد و سوژههایش را از روزمرگیها انتخاب میکند.
او در مصاحبهای درباره نوشتههایش گفت: «من درمورد زنان زیاد مینویسم، زیرا موضوع زنان درحال حاضر در مرکز دلمشغولیهای من قرار دارد. اینکه فکر کنیم زنان به مردان وابستهاند، واقعا مرا میرنجاند. در ایران، ارمنستان، هندوستان و بسیاری کشورهای دیگر که فرهنگ غیرغربی دارند، دختر زمانی که متولد میشود، دختر پدرش است و سپس زن شوهرش و درنهایت مادر پسرش... .»
هوشنگ مرادیکرمانی
برخی آثار: داستان صنوبر، قصههای مجید، تنور
اثرگذاری: «در هیچکدام از آثارم هرگز خود واقعیام را از خوانندگان پنهان نکردهام. خوب یا بد زندگیام در اغلب آنها آمده است. تمام این 60 سال نویسندگیام هرگز به اینکه بهتر است فلان بخش زندگیام یا خودم را سانسور کنم، فکر نکردهام، حتی به اینکه قرار است نوشتهام را نوجوان بخواند یا سالمند! مسلمان بخواند یا یهودی و مسیحی هم فکر نمیکنم. برای من هیچکدام از اینها مهم نیست. تنها هدفم این بوده که تجربیات زیستیام را به قالب کلمات بیاورم. با اینکه زندگیام به نوعی در همه آثارم دیده میشود.»
آثار هوشنگ مرادیکرمانی سرشار از سادگی و شیرینی خاصی است که سبب محبوبیت آنها در میان علاقهمندان به ادبیات فارسی شده است. این نویسنده خوشذوق و توانمند کرمانی دارای آثار فراوانی است که نهتنها به زبانهای دیگر دنیا ازجمله انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و عربی ترجمه شده است، بلکه فیلمهای متعددی نیز از روی این آثار شگفتانگیز ساخته شده است. شاید مهمترین و برجستهترین آنها، اثر قصههای مجید است که در ذهن بسیاری از ایرانیان، بهعنوان قابی شیرین و بهیادماندنی نقش بسته است.
امیرحسین فردی
برخی آثار: گرگسالی، سیاهچمن، اسماعیل
اثرگذاری: «برای من و نسل من، پدیده انقلاب، مثل آرزویی دورودراز و دستنیافتنی مینمود. دستیابی و تحققش را از محالات میدانسیم؛ ولی در عین حال، از سر تکلیف بهاندازه توش و توانی که داشتیم برسر پیمان ایستادیم و برای وقوع آن تلاش کردیم و در ناباوری مطلق، اتفاق افتاد. ما آزاد شدیم. سرزمینمان آزاد شد. اشک شوق بر گونهها جاری شد و من همان سال، نویسنده شدم. اعتمادبهنفس پیدا کردم. همه تابوها و طاغوتهای ذهنی را شکستم و قلم بهدست گرفتم و اولین داستان کوتاهم را نوشتم که در مجله «عروةالوثقی» در سال۱۳۵۸ چاپ شد.»
امیرحسین فردی را باید چهره تاثیرگذار ادبیات انقلاب دانست، محمدرضا بایرامی درمورد او میگوید: «فردی آدم تکبعدی و یکساحتی و اهل سیاهوسفید مطلق کردن نبود، بهطور ذاتی و بیشتر وقتها هم عملی. آدم ملایمی بود و تندروی نمیکرد مگر در موارد بسیاربسیار نادر و من یادم هست که گاهی برخی از دوستان، این اعتدال را برنمیتافتند و به ایشان خرده میگرفتند از این منظر. جستوجوگر بود، التهابات و سلیقههای خودش را داشت در دورههای مختلف. برخی از این سلایق را بعضی از ما خیلی دوست داشتیم. برخی را کم دوست داشتیم. بهندرت هم بود مواردی که اصلا دوست نداشتیم.»
مصطفی مستور
برخی آثار: من گنجشک نیستم، زیر نور کم، روی ماه خداوند را ببوس
اثرگذاری: آنچه باعث شد اهل کتاب و غیر از آن، نام مصطفی مستور را بشنوند کتاب «روی ماه خداوند را ببوس» بود که در سال 79 به بازار آمد و آن را تکان داد. این کتاب، موضوعی زمینی مثل عشق و موضوعی الهی مانند بندگی را درهم میآمیزد و با بیانی فلسفی درباره فراگیرترین احساس بشری صحبت میکند. آنچه درباره مستور اثبات شده است آشنایی او به فلسفه دین است و وقتی این دانش با قدرت داستانپردازی و بهخصوص خلق شخصیت آمیخته شود، تبدیل شدن به یک نویسنده دارای مخاطب ثابت، کمترین اتفاقی است که رخ میدهد. اندیشه، بنمایه تمام کتابهای اوست و همین موضوع باعث میشود حتی مخالفانش نیز نسبت به منتشر شدن کتابهای جدیدش واکنش داشته باشند و علاوهبر خواندن، برای تحلیل آنها دست به قلم ببرند.
او در گفتوگویی میگوید: «داستاننویسان اگر بخواهند با خود صادق باشند تلاش میکنند جهان را توصیف کنند و شاید از این نظر، داستاننویسان یک پله از فیلسوفان پایینتر هستند؛ چراکه فیلسوفان از یک شیوه غیرشخصی در پی آن هستند تا گزارههایی بیابند که جهان را تبیین کنند، درحالیکه نویسنده سعی دارد جهان را از منظر خود بیان کند، پس طبیعتا کار نویسنده کوچکتر از یک فیلسوف است.»
محمود گلابدرهای
برخی آثار: دال، مادر، صحرای سرد
اثرگذاری: «من سیدمحمود قادریگلابدرهای ۲۰دی۱۳۱۸ در گلابدره شمیران متولد شدم. تا کلاس ۶ابتدایی در گلابدره {و} بعد از ۷ تا ۱۲ در دبیرستان باغ فردوس که معلم آن جلال آلاحمد بود درس خواندم.»
گلابدرهای با انتشار رمان «سگ کورهپز» در اوایل دهه۴۰ وارد عرصه نویسندگی شد و از آن زمان چندین کتاب در زمینه ادبیات داستانی و رمان از وی منتشر شد. نخستین داستان کوتاهش نیز در مجله صبح امروز در سال۱۳۴۱ چاپ شد.
وی به گفته خودش، بیش از ۱۰سال از زندگیاش را در آمریکا بهصورت خیابانخوابی گذراند و ایالتهای مختلف این کشور را با پای پیاده طی کرد که حاصل آن کتابی است چندجلدی به نام «۱۰سال هوملسیآمریکا» که تنها دو جلدش چاپ شد و نویسنده در حسرت انتشار بقیه آن ماند. «نویسندگی سرنوشت من است؛ چراکه برای آرام کردن این روح وحشی هیچ راهی جز قلم و کاغذ وجود ندارد... وقتی نویسندهای بدون پیدا کردن زبان خاص نوشتاریاش بنویسد، خواهناخواه تمام آثارش تا قبل از تولد زبان و تکنیک خاص نویسنده، به سیاهمشق تبدیل خواهد شد.»
محمود گلابدرهای
برخی آثار: دال، مادر، صحرای سرد
اثرگذاری: «من سیدمحمود قادریگلابدرهای ۲۰دی۱۳۱۸ در گلابدره شمیران متولد شدم. تا کلاس ۶ابتدایی در گلابدره {و} بعد از ۷ تا ۱۲ در دبیرستان باغ فردوس که معلم آن جلال آلاحمد بود درس خواندم.»
گلابدرهای با انتشار رمان «سگ کورهپز» در اوایل دهه۴۰ وارد عرصه نویسندگی شد و از آن زمان چندین کتاب در زمینه ادبیات داستانی و رمان از وی منتشر شد. نخستین داستان کوتاهش نیز در مجله صبح امروز در سال۱۳۴۱ چاپ شد.
وی به گفته خودش، بیش از ۱۰سال از زندگیاش را در آمریکا بهصورت خیابانخوابی گذراند و ایالتهای مختلف این کشور را با پای پیاده طی کرد که حاصل آن کتابی است چندجلدی به نام «۱۰سال هوملسیآمریکا» که تنها دو جلدش چاپ شد و نویسنده در حسرت انتشار بقیه آن ماند. «نویسندگی سرنوشت من است؛ چراکه برای آرام کردن این روح وحشی هیچ راهی جز قلم و کاغذ وجود ندارد... وقتی نویسندهای بدون پیدا کردن زبان خاص نوشتاریاش بنویسد، خواهناخواه تمام آثارش تا قبل از تولد زبان و تکنیک خاص نویسنده، به سیاهمشق تبدیل خواهد شد.»
محمدرضا بایرامی
برخی آثار: مردگان باغ سبز، لمیزرع، آتش به اختیار
اثرگذاری: احمد دهقان، محمدرضا بایرامی را از تاثیرگذارترین نویسندگان فعلی ایران میداند و درمورد او میگوید: «اگر بخواهیم چند نویسنده تاثیرگذار معاصر کشور را نام ببریم، یکی از آنها محمدرضا بایرامی است. بایرامی در نوشتن بسیار ثابتقدم است و در دو راه یعنی نوشتن درباره جنگ و رمان غیرجنگی که عمدتا روستایی است، قدم برداشته و بهجای دیگر سرک نکشیده که همین علت موفقیت اوست.»
محمدرضا بایرامی به گفته همه کسانی که در ادبیات ایران قلم میزنند، درطول نوشتن هیچگاه راه خود را به پیچوخم کج نکرده است، این درحالی است که شاید یکی از بزرگترین ایرادهای نویسندگان ما این باشد که زیاد از این شاخه به آن شاخه میپرند، ولی برعکس آثار بایرامی بهخاطر ثابتقدمی روزبهروز مهمتر میشوند.
کسی که اولینبار کتابهای بایرامی را ورق میزند، گمان میکند که او قصد دارد فرم داستانی را به رخ بکشد، اما او داستانش را در یک سطح خاص نمینویسد، بلکه داستانش لایهلایه است و عمق دارد. به همین خاطر همه میتوانند در رابطه با مضمونهای مختلف آثار او حرف بزنند.