تاریخ : Wed 29 Jun 2022 - 03:15
کد خبر : 72643
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

چشمِ نگران اهل کتاب

فعالان فرهنگی از ابعاد مختلف یک دغدغه مشترک می‌گویند

چشمِ نگران اهل کتاب

اگر در نیمه اول دهه 60، تیراژ متوسط کتاب‌ها ۸۴۰۰ نسخه در هر نوبت چاپ بود، حالا این عدد به هزار رسیده که البته همین هم از صدقه‌سر ناشران کمک‌آموزشی است. از بین هفت ناشر پرکاری که مجموع شمارگان کتاب‌هایشان در طول دهه اخیر بیش از ۳۰میلیون نسخه بوده، جز کانون پرورش فکری و هنری، بقیه کمک‌آموزشی هستند و اهل فن می‌دانند که یک دلیل تیراژ بهتر کتاب‌های کانون هم در شبکه کتابخانه‌ای عظیم این نهاد در سرتاسر کشور است که حداقل از چاپ اول هر کتاب کانون، هزار نسخه برای این کتابخانه‌ها می‌رود وگرنه هر هفت ناشر پرکار و پرتیراژ ما از کمک‌آموزشی‌ها بودند.

عاطفه جعفری، خبرنگارگروه فرهنگ: چند روز پیش در همین صفحه آماری در حوزه نشر و کتاب منتشر کردیم که علاوه‌بر اهمیت آن، نظر بسیاری از کارشناسان این حوزه را جلب کرد و به تحلیل این آمار در صفحات مجازی پرداختند. آمار و نمودارها مربوط به تعداد شمارگان، تعداد عناوین ترجمه و تالیف کتاب، قیمت کتاب و همچنین پرشمارگان‌ترین پدیدآورندگان طی سال‌های 1390 تا 1400 را نشان می‌داد. این آمارها نشانه‌ای واضح و عیان از حرکت نرم و پیش‌رونده بود که در فضای نشر درحال رخ دادن است؛ مثلا طی 10 سال گذشته، شمارگان کتاب 85 میلیون کاهش یافته است و در سال‌های گذشته فعالان حوزه کتاب نسبت به آن هشدار داده بودند. نویسندگان و کارشناسان فعال در حوزه کتاب نسبت به این اطلاعات، واکنش‌های متفاوتی داشتند. در صفحه امروز به سراغ چهار تن از کارشناسان این حوزه رفتیم تا نظرشان را درخصوص این آمار بشنویم.

نیمه پنهان کاهش شمارگان کتاب

احسان رضایی، نویسنده: پای صحبت اهالی فرهنگ که بنشینی، همه از پایین آمدن تیراژ کتاب و سرانه مطالعه گلایه دارند، که خب حرف درستی هم هست. هم عددهای صفحات شناسنامه کتاب‌ها همه‌‌چیز را نشان می‌دهند و هم آمارها و نمودارها گویا هستند. اگر در نیمه اول دهه 60، تیراژ متوسط کتاب‌ها ۸۴۰۰ نسخه در هر نوبت چاپ بود، حالا این عدد به هزار رسیده که البته همین هم از صدقه‌سر ناشران کمک‌آموزشی است. از بین هفت ناشر پرکاری که مجموع شمارگان کتاب‌هایشان در طول دهه اخیر بیش از ۳۰میلیون نسخه بوده، جز کانون پرورش فکری و هنری، بقیه کمک‌آموزشی هستند و اهل فن می‌دانند که یک دلیل تیراژ بهتر کتاب‌های کانون هم در شبکه کتابخانه‌ای عظیم این نهاد در سرتاسر کشور است که حداقل از چاپ اول هر کتاب کانون، هزار نسخه برای این کتابخانه‌ها می‌رود وگرنه هر هفت ناشر پرکار و پرتیراژ ما از کمک‌آموزشی‌ها بودند. کاهش تیراژ کتاب‌های عمومی و غیردرسی، واقعیت است. بخشی از عوامل این اتفاق، البته ناگزیر هستند که کاری نمی‌شود کرد و اصل نباید برایشان کاری کرد، اما بخش دیگر عوامل چنین نیست. آن بخش ناگزیر ماجرا، پیشرفت تکنولوژی و تبعات آن است. حالا بخشی از کتابخوان‌ها، کتاب موردعلاقه‌شان را به‌صورت الکترونیک و روی دستگاه‌های دیجیتال می‌خوانند و گروهی دیگر هم از کتاب صوتی استفاده می‌کنند. به‌علاوه پیشرفت‌های حوزه چاپ باعث شده دیگر نیازی به فیلم و زینک و سایر تجهیزات نباشد که زمانی هزینه همین‌ها باعث می‌شد چاپ در زیر تعداد مشخصی به‌صرفه نباشد. حالا روش چاپ براساس تقاضا (print on demand) شکل گرفته که اتفاقا برای کتاب‌های تخصصی در حوزه‌های کم‌مخاطب بسیار هم مفید و کارراه‌انداز است. به اینها اضافه کنید رواج انواع و اقسام روش‌های سرگرمی و وقت‌گذراندن را که قبلا یا نبود یا این‌همه نبود. بخشی از افرادی که قبلا اوقات فراغت‌شان را با کتاب پر می‌کردند و با دل‌به‌دل شخصیت‌های یک داستان خوب دادن، سر خود را گرم می‌کردند، حالا با فیلم و سریال و شبکه‌های اجتماعی وقت می‌گذرانند و درست همین‌جاست که دسته دوم دلایل افت تیراژ خودشان را نشان می‌دهند. وقتی یک نفر رقیب قدر پیدا می‌کند، طبیعتا باید خود را تقویت کند تا زورش بر حریف بچربد. آیا چنین اتفاقی در حوزه نشر ما افتاده است؟ کتاب‌ها در روزگار دیجیتال جذاب‌تر از قبل شده‌اند؟ جوابش واضح است.
در همه این سال‌ها ما شاهد توسعه کمی و عددی بوده‌ایم. طبق آمارها، در سال ۹۷ درمجموع ۱۰۰هزار و ۹۲۷ عنوان کتاب منتشر شده که فقط ۳۸درصد چاپ مجدد بودند که یعنی در آن سال ۶۱هزار و ‌۳۵۰ عنوان کتاب جدید منتشر شده است. در سال ۹۸ هم ۱۰۵ هزار و ۵۸ عنوان کتاب منتشر شده که ۵۷ هزار و ۸۸۴، کتاب چاپ اول و باقی تجدیدچاپ بوده‌اند. به زبان ساده‌، سالی حدود ۶۰هزار عنوان کتاب جدید منتشر می‌شود و ۴۰هزار کتاب تجدیدچاپ. اگر فرض کنیم که بازچاپ‌های هر سال، فقط از تازه‌های سال قبل است، یعنی هر سال ۲۰هزار عنوان چاپ می‌شود که ارزش دوباره خواندن ندارد. درحالی‌که می‌دانیم چنین نیست و تجدید چاپی‌ها از مجموع آثار چاپ اول همه سالیان قبلش است. یعنی تعداد کتاب‌های بی‌کیفیت و کم‌ارزش هر سال، خیلی بیشتر از ۲۰هزار عنوان است. وقتی از پایین آمدن تیراژ کتاب و سرانه مطالعه حرف می‌زنیم، یادمان باشد که بخشی از تولیدات نشر ما چنین کتاب‌های بنجل و همچنین کتاب‌سازی‌های کاسبکارانه است. آثاری که باعث شلوغ شدن پیشخوان نشر و کمتر دیده‌‌شدن کتاب‌های خوب و خواندنی هستند.

مترجم‌هایی که وجود خارجی ندارند، از کجا آمدند؟

افشین شحنه‌تبار، مدیر انتشارات شمع و مه: در یک سال گذشته سه موضوع مهم داشتیم که تاثیر مستقیمی بر صنعت چاپ گذاشته است. اولین موضوع این است که به دلیل نبود ثبات اقتصادی قیمت‌ها به‌شدت افزایش یافت. بسیاری معتقدند این افزایش قیمت فقط مربوط به کاغذ بود، اما کاغذ فقط بخشی از روند چاپ است. جوهر وارداتی، صحافی و لیتوگرافی نیز بخش‌هایی از صنعت چاپ است که به‌شدت افزایش قیمت داشت. این افزایش قیمت‌ها باعث شد که بسیاری از افراد تمایلی به کار با محصولات چاپی نداشته باشند.
تقریبا دو سال‌واندی است که درگیر پاندمی هستیم، همه‌گیری کرونا تاثیر مستقیمی روی کتاب، کتابخوانی و چاپ گذاشت. بسیاری معتقدند این پاندمی باعث شد مردم در خانه بمانند و بیشتر کتاب بخوانند اما آمار نه در ایران و نه در جهان چنین مساله‌ای را تایید نمی‌کند. از طرفی فرمت کتاب‌ها درحال تغییر است و به صورت الکترونیکی یا صوتی منتشر می‌شود. از سویی بخش زیادی از وقت آزاد مردم که پیش‌تر صرف خواندن کتاب و نشریات می‌شد درحال حاضر به فضای مجازی اختصاص یافته است. چنین مواردی باعث شده است که صنعت چاپ کاملا مهجور و منقبض شود.
بسیاری از چاپخانه‌داران که کار تک رنگ انجام می‌دادند دستگاه‌های خود را تغییر داده و به سوی چاپ جعبه یا… رفته‌اند. وقتی کتاب منتشر نشود تاثیر مهمی روی کار لیتوگرافان که اکنون تقریبا بیکار هستند، گذاشته می‌شود. از طرفی همه چیز به سمت روشی از چاپ که به آن دیجیتال گفته می‌شود سوق پیدا کرده است؛ در این روش به ازای هر خرید، چاپ صورت می‌گیرد. استفاده از پرینتر و صحافی خانگی که کار یک مجموعه چاپی را در مقیاس کوچک‌تر انجام می‌دهد نیز افزایش داشته است. چنین مسائلی باعث شده است که صنعت چاپ وضعیت عجیب و وخیمی را تجربه کند.
مساله شمارگان و افت آن بسیار مهم است، شما فکر کنید که طی چند سال چقدر شمارگان کتاب‌ها کاهش پیدا کرده است. موضوعی که مستقیم می‌تواند به کتابخوانی مرتبط باشد، برخی ناشران گاهی به تیراژ تک نسخه می‌رسند که واقعا فاجعه است.
بگذارید این مساله را به دستفروشی کتاب هم گره بزنم، همیشه دستفروشی کتاب با تخفیف بالا را تیر خلاص به صنعت نشر دانسته‌ام. در وضعیت فعلی فعالیت در حوزه کتاب پرریسک‌ترین کار است و با این شرایط ناشر به کمک نویسنده، مترجم و ویراستار محصولی تولید می‌کند و به محض اینکه کتاب موفق می‌شود؛ اثر او را بدون اخذ مجوز و نظارت در تیراژ پایین منتشر می‌کنند و کنار خیابان‌ها می‌فروشند. در هیچ جای دنیا اموال دزدی را کنار خیابان نمی‌فروشند، اما این معضل در ایران وجود دارد. برخی معتقدند دستفروشی کتاب یک کار فرهنگی است و باعث ترویج کتابخوانی می‌شود، اما این کار سرقت است و مسبب آن قطعا قوه مقننه کشور است که قانونی مدون نکرد تا جلوی این افراد گرفته شود. حتی اگر ناشر ببیند که نسخه جعلی کتابش در کنار خیابان به فروش می‌رسد هم نمی‌تواند مستقیما مانع فروش شود و حتما باید شکایت شود، این مساله را در کنار این مثال تصور کنید که فردی در کنار خیابان ضبط سرقتی می‌فروشد، در این مورد می‌توان مانع او شد.
اما نمی‌توان همه تقصیر را گردن فروشنده‌ای گذاشت که ناخواسته به این کار روی آورده است؛ چراکه مشکل ما ضعف قانونگذاری دراین‌باره است. قانون اجازه می‌دهد کتابی که چاپ شده توسط ۱۰ ناشر دیگر با یک تغییر کوچک و بدون اینکه وقتی برای آن گذاشته شود، مجددا چاپ و تولید شود. مترجم برخی از کتاب‌هایی که چاپ می‌شود اصلا وجود خارجی ندارد و فقط یک اسم است. درواقع اول و آخر یک کتاب را تغییر می‌دهند و با تغییر جلد، کتاب را به صورت قانونی چاپ و وارد بازار می‌کنند. تناقضی در این اتفاق وجود دارد، ناشر کار غیرقانونی انجام نداده، اما در اصل سرقت کرده است. همه اینها دست‌به‌دست هم می‌دهد تا اوضاع کتاب روزبه‌روز وخیم‌تر شود و مسئولان نیز متوجه این مساله نیستند که اگر کتاب زمین بخورد، سینما، موسیقی، هنرهای تجسمی و تمام شاخه‌های هنر زمین می‌خورد. پیش از کرونا اتحادیه ناشران با کمک وزارت ارشاد سعی کرد قاچاق کتاب را کنترل کند. بر همین اساس انبارهای قاچاق جمع شد و افرادی نیز دستگیر شدند اما پس از شیوع کرونا این افراد به حال خود رها شدند و به همین دلیل است که در کنار خیابان‌ها به‌راحتی آثار قاچاق به فروش می‌رسد.

جمعیت باسواد یا جمعیت کتابخوان

مجید جلیسه، کارشناس حوزه کتاب: اصلی‌ترین دلیل ساخت و توسعه دستگاه چاپ بالابردن شمارگان کتاب بود و در تمامی این سال‌ها تولیدکنندگان دستگاه‌های چاپ تمامی تلاش‌شان معطوف به این مهم بود که بتوانند در مدت‌زمانی کم تعداد فراوانی نسخه هم‌سنگ فراهم کنند تا تعداد بیشتری از اهالی کتاب بتوانند از آن بهره‌مند شوند.
از ابتدای ظهور صنعت چاپ در دنیا و صدالبته ایران شمارگان کتاب رابطه‌ مستقیمی با جمعیت باسواد که اصلی‌ترین جامعه مخاطب کتاب به‌شمار می‌رفتند، داشته است. هرچقدر جامعه مخاطب بیشتری برای کتاب وجود داشته باشد شمارگان کتاب نیز بالاتر می‌رود.
ناشران براساس معیارهای مختلفی شمارگان کتاب موردنظر خود را انتخاب می‌کنند و بدون شک جامعه مخاطب هر اثر اولین گزینه تاثیرگذار برای انتخاب شمارگان هر کتاب به‌شمار می‌رود. جمعیت کشور و البته جمعیت باسواد آن مخاطبان اصلی کتاب‌ها به‌شمار می‌روند و بدون شک هرچه جغرافیا و جامعه مخاطب کتاب گسترده‌تر باشد ناشر این امکان را دارد که شمارگان کتاب خود را نیز افزایش دهد. از همین رو در میان ناشران کشورهای توسعه یافته گسترش هرچه بیشتر بازارهای هدف از مهم‌ترین اصول اولیه توسعه کسب‌وکار به‌شمار می‌رود و در این میان سهم کتا‌ب‌های منتشره به زبان انگلیسی در دنیا بیش از هر زبانی است.
آیا در ایران نیز شمارگان کتاب تابعی از جمعیت کل و باسواد کشور بوده است یا خیر؟

 دوره قاجار
ما آگاهی از شمارگان اولین کتاب چاپی ایران یعنی «رساله جهادیه» که در سال ۱۲۳۳ق. /۱۱۹۷ش. در تبریز منتشر شد نداریم. اما می‌دانیم که سه سال بعد از آن کتاب گلستان سعدی با تیراژ ۲۰۰ نسخه منتشر می‌شود. مطابق بررسی‌هایی که طی سالیان مختلف در دوره قاجار انجام می‌گردد مشخص می‌شود متوسط شمارگان کتاب در آن دوره ۵۰۰ الی ۷۵۰ نسخه بوده است. (شمارگان در کتاب‌های چاپ سنگی ایران: ۹۸)
از طرفی دیگر هرچند آمارها درباره جمعیت ایران دقیق نیست اما متوسط آمار ایران در آن دوره بین ۵ الی ۱۰ میلیون نفر برآورد می‌شود. اما بد نیست نظر یکى از کارشناسان در زمینه مسائل ایران یعنی لرد کرزن را که مدت سه سال در ایران به مطالعه مشغول بوده ملاک قرار دهیم. کرزن در کتاب خود کل جمعیت ایران را ۷۶۵۳۶۰۰ نفر برآورد می‌کند. (ایران و قضیه ایران: ۲/۵۸۷)
درخصوص جمعیت باسواد ایران در آن دوره نیز آمار دقیقی نداریم اما به هر روی یکی از مستندترین آمارهای در دست، احصائیه‌ای است که در آخرین سال‌های حکومت قاجار بر ایران تهیه، چاپ کرده و انتشار یافته است. مطابق این احصائیه، جمعیت باسواد شهر تهران، تنها ۱۷ درصد بوده است. در نظر داشته باشید که این آمار، تنها مربوط به پایتخت ایران بوده که از جهت امکانات و بودجه آموزشی به‌مراتب وضعیت بهتری نسبت به کل کشور داشته است.  بنابراین، بیراه نیست اگر متوسط جمعیت باسواد کل ایران را حدود ۱۰درصد درنظر بگیریم.
می‌توانیم این‌گونه بیان کنیم که در آن دوران به ازای حدود هر ۱۰۹۳ نفر یک جلد کتاب منتشر شده است.


هرچند در دوره قاجار جمعیت باسواد ایران بسیار اندک بوده اما بدون شک متوسط شمارگان ۷۰۰ نسخه در مقابل جمعیت حدود ۷ میلیون نفری ایران آن زمان و با درنظر گرفتن جمعیت اندک باسواد، شمارگانی معقول و مطلوب به‌شمار می‌رفت.

دوره پهلوی
مطابق یکی از آخرین آمارهای رسمی و منتشر شده توسط مرکز آمار ایران در سال‌های ۱۳۴۹ و ۱۳۵۰ متوسط شمارگان کتاب ۲۰۹۴ نسخه بوده است و کتاب‌ها با شمارگان بیش از ۵۰۰۰ نسخه حدود ۱۰ درصد مجموع عنوان‌های چاپ‌شده را تشکیل می‌داد. این درحالی است که جمعیت ایران در آن دوران حدود ۳۵ میلیون نفر بوده است و از این میان نرخ با سواد حدود ۴۸درصد جمعیت کل اعلام شده است.
به این ترتیب نسبت جمعیت به شمارگان کتاب در دوره پهلوی این‌گونه برآورد می‌شود که به ازای هر ۸۰۲۲ نفر یک جلد کتاب منتشر شده است.


در این دوره هرچند جمعیت باسواد، تعداد کتابخانه‌های عمومی، کتابخانه‌های مدارس، دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی روبه افزایش است اما به نسبت دوره قبل یعنی قاجار متوسط شمارگان کتاب آن‌گونه که باید بالا نرفته است.

دوره انقلاب اسلامی
پس از انقلاب اسلامی متوسط شمارگان در ۴۳ سال گذشته به جز نوسان‌هایی محدود همواره روند نزولی داشته است به‌طوری که متوسط شمارگان کتاب در دهه 6۰ حدود ۷ هزار نسخه، دهه ۷۰ حدود ۵ هزار نسخه، دهه ۸۰، حدود ۳۵۰۰ نسخه و دهه ۹۰ حدود ۱۵۰۰ نسخه بوده است.
در ابتدای یک دهه اخیر یعنی سال ۱۳۹۰ متوسط شمارگان ۲۹۷۱ نسخه و در سال پایانی این دهه یعنی سال ۱۴۰۰ متوسط شمارگان ۱۰۹۱ نسخه است. این درحالی است که جمعیت ایران درحال حاضر حدود ۸۵ میلیون نفر برآورد می‌شود و نرخ بی‌سوادی در سال ۱۴۰۰ حدود 5.9 درصد اعلام شده است. مشخص است که با توجه به افزایش جمعیت باسواد کشور و کاهش شمارگان متوسط کتاب نسبت شمارگان به جمعیت باسواد فاصله بسیاری گرفته است به‌گونه‌ای که به ازای هر ۵۱۲۸۳ نفر یک جلد کتاب منتشر می‌شود.

در دوران بعد از انقلاب هرچند تعداد ناشران یعنی تولیدکنندگان کتاب بر اثر سیاست‌های ناشرپروانه افزایش چشمگیری داشته است اما از طرفی دیگر دولت‌ها در بحث ترویج کتاب و کتابخوانی آن‌گونه که باید موفق عمل نکرده‌اند به‌گونه‌ای که به جهت رشد بیش از حد و بدون قاعده تولیدکنندگان یعنی ناشران با افزایش تعداد عناوین کتاب‌های منتشر شده و در مقابل کاهش شمارگان مواجه هستیم.  عده‌ای عنوان می‌کنند که در 43 سال بعد از انقلاب اسلامی ما در تعداد عناوین کتاب‌های منتشره روند صعودی داشته‌ایم و این کاهش شمارگان با توجه به افزایش تعداد عناوین امری طبیعی است!
در جواب این عزیزان باید گفت اولا با توجه به رشد جمعیتی کل و رشد جمعیت باسواد کشور این حجم کاهش شمارگان به هیچ‌وجه طبیعی نبوده و حکایت از عدم اقبال جامعه مخاطب به کتاب و کتابخوانی دارد، ثانیا مطابق آماری که چند روز پیش در همین روزنامه فرهیختگان منتشر شد ما در شمارگان کل نیز طی 10سال اخیر روند کاهشی چشمگیری داشته‌ایم به‌گونه‌ای که طی این ۱۰ سال نزدیک به ۴۰ درصد کاهش شمارگان کل را شاهد هستیم.
بنابرهمین کاهش رشد شمارگان کل خود مویدی قوی بر کاهش و ریزش مخاطب کتاب در جامعه فعلی ما دارد و ‌ای کاش با نگاهی دقیق‌تر به این روند کاهشی به جای توجیهات بی‌پایه و اساس و بدون مطالعه و بررسی‌های آماری هرچه سریع‌تر برای حل این بحران اقدامات لازم انجام شود.
فارغ از کیفیت محتوایی کتاب‌های تولید‌شده در دو قرن اخیر همین تحلیل آماری به ما نشان می‌دهد که عمده انرژی و توان سیاستگذاران کلان فرهنگی بر تولید معطوف بوده و کمتر به مباحث فروش و توزیع و از همه مهم‌تر ترویج کتابخوانی توجه شده است.
بدون شک رشد سواد در جامعه به معنی اقبال و استقبال از کتاب و کتابخوانی نیست و پرورش نسلی کتابخوان موضوعی به جز پرورش نسلی باسواد است.

منابع:
آمار نشر کتاب در ایران(۱۳۵۸-۱۳۹۴). زیر نظر: مجید غلامی جلیسه به کوشش مجتبی تبریزنیا و اسماعیل افقهی. تهران: موسسه خانه کتاب، ۱۳۹۵.
ایران و قضیه ایران. جورج کرزن. مترجم: غلامعلی وحید مازندرانی. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۲جلد، ۱۳۷۳ش.
شمارگان در کتاب‌های چاپ سنگی ایران. مجید جلیسه. کتاب ماه کلیات، سال ۱۴، شماره ۳، اسفند ۱۳۸۹ش. ، صص. ۹۲-۹۹.
کتاب و مطبوعات در ایران. سازمان برنامه‌وبودجه- مرکز آمار ایران. تهران: انتشارات سازمان برنامه‌وبودجه، ۱۳۵۲ش.

بازار نشر  را به حال خود بگذارید

حمید نورشمسی، ناشر و کتابفروش: این روزها که بحث معافیت مالیاتی ناشران داغ است و حرف روز بازار. با یکی از رفقای ناشر و کتابفروش صحبت می‌کردم و حرف‌مان گل انداخته بود. تعریف می‌کرد که سرممیز اداره مالیات از او سوال کرده شما که مدتی است درآمد فروشگاهی‌تان کمتر از هزینه‌های آن است با چه توجیهی به فعالیت‌تان ادامه داده‌اید و او در پاسخ از شغل دیگرش گفته بود و درآمدی که از آن راه کسب کرده و به کتابفروشی برای بقا تزریق کرده است. می‌گفت برق حیرت و تعجب را از چشم‌های ممیز مالیاتی دیدم و بی‌آنکه سوال کند از او پرسیدم لابد می‌خواهی بپرسی چرا چنین کاری کرده‌ام؟ آقای ممیز سر تکان داده که یعنی بله و دوست من به او گفته فکر نمی‌کنم بتوانی دلیلش را بفهمی. این کار را تنها عاشق کتاب و کتابفروشی می‌تواند درک کند. حالا این است حکایت این روزهای بازار نشر و کتابفروشی در ایران. هزینه‌های روی پا نگه داشتن یک فروشگاه و به‌روز نگه داشتنش بسیار کمرشکن شده است. از حقوق و بیمه و مالیات تا هزینه‌های جاری و درکنارش هزینه‌کرد برای به‌روز بودن محصولات. ازسوی دیگر افزایش قیمت محصولات کاغذی و درنتیجه کتاب بسیاری را برای مواجهه با آن دچار تردید کرده است، خرید‌ها لاغرشده و حتی کتاب کمترمجالی برای معرفی و رویدادهای تبلیغاتی پیرامون خود متصور می‌شود.  ناشران فعال و حتی غیرفعال تن به تجدید چاپ نمی‌دهند. کتاب‌ها از چاپخانه‌های افست روانه مغازه‌های تولید دیجیتال شده‌اند. کیفیت چاپ، طراحی، صفحه‌آرایی و... کم شده و درنتیجه شمارگان چاپ کتاب کم شده است. این یک واقعیت تلخ است، شاهد مدعای آن‌هم رقم شمارگانی است که در ابتدای کتاب‌ها درج می‌شود. عددهای شمارگان از 2000مبدل به 200 و 300 رسیده است و کتاب‌های لاغر تولیدی نیز درنهایت به امید برند ناشر که طی سال‌های قبل منتشرشده راهی فروشگاه‌ها می‌شود.  شمارگان لاغر یک معنی بیشتر ندارد؛ کاهش خواننده. از سویی خواننده ناتوان از خرید کتاب است و ازسوی دیگر تعداد فروشگاه‌هایی که شانس داشتن و معرفی نسخه‌ای از کتاب را پیدا می‌کنند، کم شده است. در این میان نویسندگان و مترجمان نیز وضعیتی مناسب‌تر ندارند. میانگین زمان دریافت دستمزد آنها از شش‌ماه به هشت‌ماه افزایش پیدا کرده و طبق قانون بازار کتاب در ایران کاهش شمارگان و تجدید چاپ نیز در دستمزد آنها تاثیر می‌گذارد. خلاصه اینکه ابر و باد و مه و خورشید و فلک انگار دست‌به‌دست هم داده‌اند تا کتاب کمتر منتشر شود.  در بازار فعلی نشر کتاب در ایران دو دسته از ناشران امکان فعالیت دارند؛ نخست ناشرانی که به‌اصطلاح رایج در مدیریت بازار گاو شیرده فعالیت خود را کشف کرده‌اند و روزگار را با آن می‌گذرانند. این دسته از ناشران در میان انبوه کتاب‌های خود با عناوینی توانسته‌اند خود را به مخاطب معرفی کرده و بقبولانند و فروش نسبتا مقبول آن عناوین راه را برای حیات این ناشران باز نگه داشته است. با این همه این دسته از ناشران هم کمابیش برای ادامه فعالیت با چالش‌های مالی جدی مواجه شده‌اند و تولید به‌ویژه در بخش تجدید‌چاپ کتاب‌های کمتر اقبال یافته را متوقف کرده‌اند. این اتفاق در ساده‌ترین معنی خود به‌معنی حذف تدریجی یک جریان فکری از بازار اندیشه در ایران است.  دسته دوم ناشران موفق به حیات، ناشرانی هستند که سعی دارند با توجه به حواشی سلایق و رفتارهای عمومی و اجتماعی مخاطبان‌شان کتاب و بعضی اوقات کتاب‌نماهایی تولید کنند که کم‌اقبال نیز نیستند. نمونه‌اش این روزها در بازار کتاب زردرنگی است که نام کتاب را یدک می‌کشد ولی در باطن یک دفتر برنامه‌ریزی است یا کتاب‌هایی که ظاهرا ترجمه‌ای تازه و نو هستند از یک کتاب که سال‌هاست در بازار مشتری دارد و مخاطب معمولا تنها با نام به‌سراغ آن می‌رود نه نام ناشر و مترجم.  این یک واقعیت است که ناشر جوان و نوپا تنها با قاعده خوش‌شانسی یا پوست‌کلفتی می‌تواند در بازار کتاب ایران برای خود بقایی متصور باشد. قواعد بازار و منطق اقتصادی کمتر در این میدان حکمی می‌راند. نویسندگان بنام اگر نامی بر تارک بازار کتاب دارند از قبل سال‌های گذشته فعالیت‌شان است و کمتر کاری از تولیدات جدیدشان ولو جاندار، توانسته جانی و نامی به آنها ببخشد.  خلاصه اینکه این بازار با چنین رویکردی زودتر از آنچه فکرش را بتوان کرد در سراشیبی سقوط افتاده است. ایده‌ها و اتفاقات نو در آن محکوم به شکست هستند و امیدها در آن خیلی زود ناامید می‌شود. آیا برای آن می‌شود درمانی متصور بود؟ شاید. آن چیست؟ ساده‌اش این می‌شود که باید اجازه داد بازار راه خودش را برود. همان‌طور که آب بهترین مسیر را برای حرکت پیدا می‌کند. دور کردن دخالت‌های دولتی و شبه‌دولتی از بازار، حاکم کردن منطق صرف اقتصادی و کشف راه‌های بدیع برای تولید و بازاریابی انبوه.  شاید در مجالی دیگر بتوان در این زمینه بیشتر صحبت کرد.

پادشاه لخت است دوستان؛ بدجور هم لخت است!

محمدصادق علیزاده، کارشناس حوزه کتاب: - ما و شما نداره! شما درخواست رو بده چک رو ما می‌کشیم. فضا رو که گرفتید دراختیار ما بذارید ما کار خودمون رو می‌کنیم! ...

در یکی از همین دوره‌های نمایشگاه کتاب پاپیچ تبلیغات یکی از همین ناشران کمک‌آموزشی شده بودم که بنر و بیلبوردشان از صدر تا ذیل نمایشگاه بالا می‌رفت. تلفنی با فردی که دخلی در موضوع داشت رایزنی کردیم. حضرت‌شان دعوتم کرد به دفتر موقتی که توی نمایشگاه علم کرده بودند برای این ماجرا. 10دقیقه‌ای زودتر از قرار رسیده بودم و ترجیح دادم به‌جای چرخیدن توی نمایشگاه به دفتر موقت مزبور بروم برای سر و گوش آب دادن. فردی که پشت تلفن با او هماهنگ کرده بودم هنوز نرسیده بود و حالا من بودم و جمعی که در چندمتری من نشسته بودند و داشتند برای متربه‌متر تبلیغات نمایشگاه معامله می‌کردند.
یک‌طرف ماجرا هم یکی از همین ناشران گردن‌کلفت کمک‌آموزشی بود. نماینده‌اش ولو روی مبل‌ لمیده بود و درکنار نماینده یکی، دو شرکت گردن‌کلفت مشهور دیگر که اسمش را همه 86میلیون ایرانی شنیده‌اند داشتند حساب و کتاب میلیاردی می‌کردند برای نمایشگاه کتابی که ماهیتی فرهنگی داشت. همین‌جور اطلاعات بود که داشت بی‌کنتور روانه وُیس‌ریکوردر کوچک خبرنگاری من می‌شد. آن بخت‌برگشته هم حق داشت رنگش بپرد وقتی که از راه رسید و دید من ناظر همه گپ‌وگفت و گاوبندی‌های این جمع سه، چهارنفره بوده‌ام!
قضیه واضح‌‌تر از آن بود که نیاز به تحلیل داشته باشد. بازار وقتی آزاد شد ظاهرا از بند ایدئولوژی حاکمیت رها می‌شود. در ممالک نظیر ما اما از آن‌سو در چاه ایدئولوژی پول می‌افتد و سرمایه. چاه ویلی که ته ندارد و در آن، سرمایه همه‌چیز را می‌بلعد. مشابهش را پیش از این در سینما دیده بودم. سینماگرانی که در اوایل دهه90 به انگولک‌های موجه و ناموجه دولت در سینما فحش و فضیحت نثار می‌کردند به‌جهت رها شدن رگولاتوری و تنظیم‌گری سینما توسط دولت و افتادن چرخه اکران به دست شانه‌تخم‌مرغی‌های سینما حالا و در اواخر همان دهه از این طرف بام افتاده بودند.
حضرات شاکی بودند که چرا دولت برای مدیریت فضای سینما یک گوشه ایستاده و صرفا تماشاگر است و اقدامی نمی‌کند و سینما را به حال خود رها کرده و انگشتی توی ماجرا نمی‌کند! شانه‌تخم‌مرغی‌‌ها و کمدی‌های سخیف و جنسی به‌دلیل آنکه برای تولیدکننده‌ «پول» به ارمغان می‌آورند کل سینما را قبضه کرده و حالا در وضعیت بی‌دولتی سینما، کار افتاده دست سرمایه، یا باید با سرمایه باشی یا بیرون از بازی و حالا هم انبوه اجتماعی‌ و حتی سیاسی‌سازهای سینمایی اوایل دهه90 که اصولا حقی برای انگشت‌کردن حاکمیت در فرهنگ قائل نبودند شاکی بودند که چرا حاکمیت گوشه ماجرا ایستاده به تماشا و میدان افتاده دست رضاهزارپا و من سالوادور نیستم و این قبیل لاطائلات!
همه اینها را عارض شدم که این را عارض شوم که فضای نشر هم از این قاعده مستثنی نیست فقط لختی‌اش بیشتر و دیرتر خودش را نشان می‌دهد. در وضعیت بدون تنظیم‌گری و رگولاتوری، شلتاق فضای نشر در دست کسانی است که سرمایه بیشتری دارند. نمونه‌ای از آنچه در ابتدای این سطور شرحش رفت مصداقی از جماعت ناشری بود که بیشترین پول‌ها را دارند و شهر نشر وقتی بی‌کلانتر شد، هفت‌تیرکش می‌شوند و دیگران را می‌بلعند. در ابتدای این سیاهه سخن از کمک‌آموزشی‌ها رفت ولی می‌توان به‌جای آن هر ناشر کپی‌کار و کودک‌ونوجوان‌های بنداز دررویی را انداخت که صرفا تبدیل شده‌اند به ماشین کپی آثار موفق و ترجمه‌شده و پول است که روی لگدمال کردن عرق و زحمت دیگران پارو می‌کنند. اخیرا هم یک مارکتینگ معروف اینترنتی‌شده ویترین‌شان و تیشه به ریشه حیات اقتصادی نشر می‌زند، تبعات فرهنگی بعدی‌اش پیشکش!
بازار که آزاد شد و رگولاتوری و تنظیم‌گری که رها شد وضعیت می‌شود همین! یکی می‌شود ناشر آموزشی و کمک‌آموزشی که دخلش از چرخه معیوب سیستم آموزشی کشور سکه می‌شود و از قضا جایی هم در سیاهی‌لشکر نشر دارند و اگر رگولاتورهای حوزه فرهنگ حواس‌‌شان نباشد -کما اینکه در دوره‌ای که در ابتدای متن صحبتش را کردم، حواس‌شان نبود- همان اندک بذل و توجه و فضا و بهره رسانه‌ای و تبلیغاتی هم دراختیار اینها قرار می‌گیرد و پول است که روی سرمایه می‌آید؛ چراکه اصولا ناشر عمومی توان خرج‌کردن چنین پول‌هایی را ندارد. خروجی این چرخه معیوب و هم لگدمال‌شده مجدد و مجدد ناشرانی است که پول و لابی قدرت‌گرفته از پول این ناشران را ندارند.
یک‌وقت هم یکی ناشر کپی‌کار و بنداز دررویی می‌شود که کار ویژه‌اش رصد بازار است که ببیند کدام اثر موفق بوده و از آب و گل درآمده و اقبالی نزد مخاطبان دارد. آن‌وقت است که با تغییر چند واژه و عوض‌کردن نام مترجم و گذاشتن نام مولفان و پدیدآورندگانی که حتی ممکن است در حوزه فرهنگ وجود خارجی نداشته باشند، روی موج زحمت دیگران اسکی می‌رود و سکه روی سکه و بعدش هم خیلی شیک و مجلی بازار نامشروع خودش را گسترش می‌دهد و می‌شود پدرخوانده‌ای که توپ هم تکانش نمی‌دهد.
این قلم ادعایی در برخی جزئیاتی که در آمار منتشرشده «فرهیختگان» وجود داشت، ندارد کما اینکه ممکن است در برخی جزئیات و بالا و پایین بودن آمار حق با بعضی منتقدان باشد. برآیند این آمار اما در حوزه سرطانی نشر که چندسال است دغدغه امثال من شده خوب داشت واقعیت رو به قهقرایی آن را نشان می‌داد. سرطان و دملی که همه هم از آن خبر دارند از وزیر و وکیل تا من و شمای خبرنگار و ژورنالیست اما عزم ترکاندن و جراحی آن کجاست الله‌ اعلم! پادشاه در این حوزه‌ای که شرحش دادم لخت است، بدجور هم لخت است حالا اینکه بعضی می‌خواهند لباس دیگری به تن ماجرا بپوشانند، بحث دیگری است!
درگوشی و بین خودمان بماند؛ در چنین فضایی قمر در عقرب و بی‌حساب و کتابی حتی ممکن است بعضی متولیان امامزاده نشر و فرهنگ هم وسوسه شوند. چگونه؟ مثلا فقط در یک قلم فرض کنید دری به تخته‌ای بخورد و اثری از یک متولی امامزاده نشر توقیف شود. بازار سرطانی و زیرزمینی نشر در ادامه حتما برای این قبیل آثار قوادی می‌‌کند. حالا یک‌درصد فرض کنید آن متولی مزبور با این شبکه زیرزمینی با هم سر سود نشر اثر توقیف‌شده از در شراکت درآیند. فرض محال که محال نیست؛ هست؟