تاریخ : Sun 19 Jun 2022 - 03:45
کد خبر : 72402
سرویس خبری : ایده حکمرانی

گلوله یا آموزه؛ کدام تصویر از شریعتی باقی مانده است؟

چند جستار درباره یکی از اثرگذارترین متفکران تاریخ معاصر ایران

گلوله یا آموزه؛ کدام تصویر از شریعتی باقی مانده است؟

صدای فریادهای علی شریعتی در حسینیه ارشاد کماکان طنین‌انداز است، شاید فرکانسی وجود ندارد اما اثرات باورهای شریعتی پس از گذشت‌ دهه‌ها، دال مرکزی مباحث اندیشه‌ای میان روشنفکران و استادان دانشگاه است.

حامد سرلکی، خبرنگار: صدای فریادهای علی شریعتی در حسینیه ارشاد کماکان طنین‌انداز است، شاید فرکانسی وجود ندارد اما اثرات باورهای شریعتی پس از گذشت‌ دهه‌ها، دال مرکزی مباحث اندیشه‌ای میان روشنفکران و استادان دانشگاه است. اندیشه‌هایی که داعیه به وجود آمدن قرائت‌های جدید از اسلام سیاسی داشت؛ اسلام سیاسی که در اواسط دهه 40 شمسی سرعت نشر بیشتری به خود گرفت و بسیاری از گروه‌های مسلح در لوای خط سرخ اسلامی شیعی که منبعث از کتاب‌ها و سخنرانی‌های شریعتی بود، به وجود آمد؛ حضور تصاویر سرخ‌رنگ علی شریعتی در دست بسیاری از انقلابیون در سال‌های 1356 و 1357 نمودی از این مساله حساس تاریخی بود. سخنرانی‌های آتشین او در حسینیه ارشاد مورد استقبال بسیار گسترده جوانان و دانشجویان طبقه متوسط قرار گرفت. سخنرانی‌های او بسیار پرشور، احساسی و رمانتیک، سمبلیک و برانگیزاننده بود. صدا و محتوای سخنش هم شاعرانه و هم اعتراضی بود و گاه عوامانه هم می‌شد.
شریعتی در این مجموعه‌سخنرانی‌ها مفاهیمی را پروراند که تاثیر عمیقی بر سرنوشت سیاسی و اجتماعی ایرانیان داشتند. او دست به بازخوانی مفاهیم و شخصیت‌های مقدس تشیع زد و در این بازخوانی تشیع را از «دینی محافظه‌کار و غیرسیاسی» به یک «ایدئولوژی رادیکال سیاسی» تبدیل کرد که وظیفه اصلی آن مبارزه با نابرابری و استثمار و ظلم است.
از شریعتی به‌مثابه یک مصلح اجتماعی تا شریعتی دین‌پژوه یا شریعتی عدالت‌طلب یاد شده است. به هر تقدیر باید گفت همه بحث‌های صورت‌گرفته در نقد یا در دفاع از شریعتی، نشان از اهمیت وی در وضع فکری ما دارد، خواه او را خطیب بنامیم یا فیلسوف و معلم بدانیم یا جامعه‌شناس. اما امروز که پس از دهه‌ها بسیاری از چپ‌های وارد کهنسالی شده در میان روزنامه‌ها، سخنرانی‌ها و مجلات فکری خود دست به نقدهای رادیکال علی شریعتی زده‌اند؛ حال فرصت مناسبی بوده تا خوانش‌های مختلف در حوزه نقد شریعتی و دیدگاه نوشریعتی‌ها را مورد بحث و بررسی قرار دهیم.

   شریعتی و منجی ایستادگی در برابر نهیلیسم و ماتریالیسم
بسیاری از پژوهشگران در گام اول شریعتی را به‌عنوان یک معلم و سدی در برابر امواج نهیلیسم و ماتریالیسم معرفی کرده‌اند؛ این رویکرد در سال‌های ابتدایی انقلاب اسلامی بیشتر نمایان بود و درنهایت در سال‌های اخیر نیز موردتوجه قرار گرفته است. به باور معتقدان به «منجی بودن شریعتی در برهوت گفتمانی سال‌های پیش از انقلاب»، شریعتی برای نجات اسلام تجزیه شده، الگویی را پیش‌رو می‌گذارد و آن انسان کامل و پیامبر اکرم(ص) است. او حسین(ع) را وارث آدم و «ابوذر» را نمونه‌ای از یک شهروند سنتی ستم‌گریز برای انقلابیون معرفی کرد. بسیاری از دانشجویان دهه‌پنجاهی، رساله شریعتی درخصوص ابوذر را مولد اصلی دگرگونی‌های فکری خود معرفی کرده‌اند.
در گام دوم، پژوهشگران حامی دیدگاه منجی بودن علی شریعتی معتقدند که وی از پایگاه سنت به نقد افکار مدرن و سنت تاریخی ما می‌پردازد. شریعتی به ما کمک کرد که بتوانیم سنت را در افق معنایی مدرن درک کنیم. دعوت علی شریعتی به سنت و تشیع علوی در دیدگاه آنان یک «دعوت ارتجاعی» نبوده بلکه به نوعی احیای سنت‌خواهی در راه تجدد تعریف‌شده در قرائت دینی است. به نوعی یکی دیگر از تلاش‌های بزرگ شریعتی را تلاش او برای رهاسازی سنت تاریخی از دست انحصار مدعیان سنت‌گرا هم تعریف کرده‌اند. در این میان یکی دیگر از درس‌های بزرگ شریعتی برای حامیان راست‌گرای وی، ایجاد شکاف در سنت است. شریعتی بیان می‌کند که سنت یکپارچه نیست و آموزه «مذهب علیه مذهب» او درس بزرگی برای ماست. به نوعی شریعتی برای طیفی از راست‌گرایان مذهبی، منجی بوده که یک‌تنه با ایستادگی در برابر ماتریالیسم و نهیلیسم سعی داشته در میانه سنت‌های ازدست‌رفته الگویی مشخص در باب اندیشیدن، جامعه و سیاست را پیدا کند.

   نمایش روشنفکری!
اما گروهی دیگر اساسا بر این باور بوده که دیدگاه حامیان شریعتی محصور در عصرِ حیات شریعتی است؛ به نوعی اندیشه‌های شریعتی را منقضی‌شده اعلام می‌کنند؛ این درحالی است که آنان شریعتی را تا جایگاه یک «خطیب» یا «ادیب» تقلیل داده‌اند؛ به نوعی شریعتی خوش‌صحبت برای آنان مقبول‌تر از شریعتی متفکر است. آنان عصر شریعتی را به اتمام رسیده و بازگشت به شریعتی را «عبث» می‌دانند. در مقابل این انتقاد وجود داشته که اگر وی «خطیبی» بود که بر بال احساس و عواطف مخاطبان خود سوار می‌شد و بر امواج احساس سوار شده بود و از سخنان او عصاره‌ای و اخگری از اندیشه قابل برگرفتن نبود، چگونه توانست این همه تاثیر بر صاحب‌نظران گوناگون بگذارد؟
در مقابل این پاسخ شنیده می‌شود که موافقانش، آثارش را می‌خوانند و فکر می‌کنند رها شدن از تنگنای موجود با شریعتی ممکن است؟ به نوعی باید خاطرنشان کرد که تاکید بیشتر این گروه از شریعتی‌خوانان این نکته بوده که شریعتی با نشستن بر موج‌های انقلابی آن سال‌ها توانست برای خود جایگاه ایدئولوژیکی را ایجاد کند و اکنون، بازگشت به اندیشه‌های شریعتی نوعی تقلا بر سر هیچ است.
شریعتی بحث‌هایی تحت‌عنوان تاریخ و تمدن دارد و تمدن‌های گذشته و مدرن غرب و دوره شکوفایی اسلامی را بیان می‌کند و بعد به معرفی تمدن غرب و نقد تجدد غرب می‌پردازد. در اینجا باید نظاره کرد که شریعتی تمدن و تجدد را چه معنی می‌کند. برخی فکر می‌کنند جامعه‌ای متمدن است که متجدد باشد، بعد نتیجه می‌گیرند هر که متجدد شد، متمدن می‌شود. درحالی‌که مقصود شریعتی از تمدن- که در تعریف او بار مثبتی دارد- این‌گونه است که زمینه مساعد و بارآوری که هر استعدادی امکان شکوفایی داشته باشد. در نظر او جامعه‌ای متمدن است که زمینه فعالیت بخشی استعدادها را آزادانه داشته باشد. اما تعریف شریعتی از تجدد این است که تغییر سنت‌ها و مصرف‌های گوناگون و زندگی کهنه به جدید و متجدد شدن یعنی شبیه اروپایی شدن و 9 خصوصیت را درمورد فرهنگ جدید غرب می‌شمارد که اصالت قدرت، اصالت طبقه، اصالت زندگی، نظم، مصرف، خودمحوری، اومانیسم ازجمله آنهاست. شریعتی با نقد تجدد غرب نسبت به مصرف‌گرایی و مصرف بیشتر برای تولید بیشتر انتقاد دارد و می‌گوید اروپا توانست به این مرحله برسد و جوامع دیگر را نیز مصرف‌زده کند.

   اتهام التقاط
نظریه‌پردازان جامعه‌شناسی بر این باورند که واکاوی زمینه‌های اجتماعی یک رخداد، از بحث و فحص پیرامون آن رویداد، اهمیتی بس افزون‌تر دارد. درواقع با شناخت دقیق فضایی که در آن گروه‌های فکری و سیاسی سر بر می‌آورند، می‌توان به هویت واقعی آن نحله‌ها نزدیک شد و از آنان شناختی منصفانه به کف آورد.
بااین‌حال بسیاری از باورمندان به التقاطی بودن دیدگاه‌های علی شریعتی سعی داشته با برجسته‌سازی باورهای شهید مطهری، گواهی بر ادعای خود ارائه دهند. به نوعی آنان با چماق مطهری سعی داشتند علی شریعتی را مضروب ساخته و اساسا به وجود آمدن گروه‌های مسلح نزدیک به مارکسیست اسلامی را ناشی از اندیشه علی شریعتی معرفی کنند. در این نوع خوانش از شریعتی، شریعتی روشنفکر دینی با علایق سوسیالیستی بود. تفسیر برخی مفاهیم اسلامی و ارزش‌های اجتماعی مورد تاکید دین بر پایه و بنای سوسیالیسم روشی بود که شریعتی در ایدئولوژی پردازی‌اش از شیعه به‌کار برد. تفسیر سوسیالیستی از عدالت که مبتنی‌بر آرای مارکس بود، شاهدی بر این مدعاست. شریعتی را نمی‌توان نواندیش دینی دانست؛ چراکه شرط نواندیشی دینی عدم التقاط و خلط مفاهیم اسلامی با غیر آن است که شریعتی مصون از این موضوع نبود. همین مساله موجب اختلافاتی بین شهید مطهری و مرحوم شریعتی شد و کار به جایی رسید که شهید مطهری (دعوت‌کننده شریعتی به حسینیه ارشاد) نسبت به عقاید شریعتی انتقادات جدی ابراز کرد که بعد‌ها موجب جدایی او از حسینیه ارشاد و شریعتی شد. در هر صورت این حقیقت آشکار و غیرقابل کتمانی است که او «افکار اگزیستانسیالیستی و الحادی ژان پل‌سارتر» و «شیوه مبارزاتی و افکار چپ‌گرایانه ارنستو چه‌گوارا»، «جامعه‌شناسی راست‌گرایانه ریمون آرون» که افراطی‌ترین منتقدان مارکسیسم در فرانسه بود و «جامعه‌شناس مارکسیستی گورویچ»، «دیدگاه‌های شرق‌شناسانه لویی ماسینیون» و «عرفان هانری کربن» و «آرای ضداستعماری فرانتس فانون» را به هم پیوند داد؛ کاری که احتمالا تنها از خود او برمی‌آمد! داریوش آشوری در مقاله «افتاده در چاله روشنفکری جهان سوم» می‌نویسد: «هنر شریعتی این بود که برای تبدیل دین به ایدئولوژی به معنای گفتمان بسیج‌گر سیاسی برای دگرگونی انقلابی به یاری زبان‌آوری خاص خود، توانست به اسطوره‌های سنتی شیعه، رنگ اسطوره‌های انقلابی مدرن بزند.»
حتی درخصوص تحصیلات وی نیز شریعتی برای رساله دکتری خود تصحیح و ترجمه کتاب فضایل بلخ نوشته صفی‌الدین بلخی را برگزید و زیرنظر «ژیلبر لازار» از آن دفاع کرد و نمره پایین، فقط در حد قبولی گرفت. پوران شریعت‌رضوی درباره نمره پایین او گفته این مساله به‌دلیل بی‌علاقگی شریعتی به موضوع پایان‌نامه‌اش بوده است. درباره رشته تحصیلی شریعتی برخی گفته‌اند او دکتری جامعه‌شناسی دارد و برخی او را دانش‌آموخته ادبیات می‌دانند. علی رهنما درباره مدرک او می‌نویسد: «برخی به اشتباه نوشته‌اند که او مدرک دکترایش را در جامعه‌شناسی یا تاریخ ادیان یا هر دو گرفته ‌است. برخی نیز با توجه به تز دکترایش استدلال می‌کنند که مدرک دکتری او در زمینه فیلولوژی است. عنوان رسمی مدرک او «تاریخ اسلام در قرون وسطی» بود. سفارت ایران در پاریس مدرک او را به‌عنوان مدرک دکتری در ادبیات به رسمیت شناخت.»

   خروجی‌های نوشریعتی‌
در سال‌های اخیر، شاهد ظهور جریان یا حلقه یا گروهی فکری در پهنه فرهنگی ایران هستیم که خودشان یا دیگران (اعم از منتقدان یا همدلان یا توصیف‌گران) ایشان را «نوشریعتی» می‌خوانند. ذیل این عنوان کلی نیز معمولا شماری از پژوهشگران، محققان، استادان و صاحب‌نظران نام‌آشنای ایرانی در حوزه علوم انسانی در رشته‌های جامعه‌شناسی، فلسفه، تاریخ، علوم سیاسی و اقتصاد قرار می‌گیرند. در میان این چهره‌ها معمولا سه فرزند دکتر شریعتی، یعنی احسان (پژوهشگر فلسفه)، سوسن (پژوهشگر تاریخ) و سارا (پژوهشگر انسان‌شناسی) حضور دارند و در کنار آنها، معمولا چهره‌هایی چون عباس منوچهری (پژوهشگر علوم سیاسی)، حسین مصباحیان (پژوهشگر فلسفه)، هاشم آقاجری (پژوهشگر تاریخ)، امین قانعی‌راد (پژوهشگر جامعه‌شناسی)، کمال اطهاری (پژوهشگر اقتصاد)، بیژن عبدالکریمی (پژوهشگر فلسفه) و شمار زیادی از شاگردان آنها نیز قرار می‌گیرند. البته اطلاق عنوان جریان یا حلقه یا گروه به این اسامی و قرار دادن آنها ذیل عنوان کلی «نوشریعتی»، بدون روشن شدن دقیق این عنوان، اولا به آن معنا نیست این چهره‌ها آگاهانه و کاملا ارادی به تاسیس یک جریان یا حلقه یا گروه پرداخته‌اند و ثانیا میان رویکرد و نگاه این افراد به شریعتی و نحوه قرائت‌شان از او تفاوت‌های اساسی مطرح است و ثالثا هیچ بعید نیست هریک از این پژوهشگران از اینکه نوشریعتی خوانده شوند، یا طرح فکری‌شان چنین نامیده شود، راضی نباشند. اما درمجموع و با یک نگاه ساده ساز و نادقیق و از منظر کسی که جریان‌های فکری معاصر ایران را بررسی می‌کند، می‌توان این افراد را (با وجود میل شخصی خودشان شاید) نوشریعتی خواند. ظهور و بروز این جریان نیز معمولا در همایش‌ها، نشست‌ها، گفتارها و نوشتارهای مطبوعاتی و گاه کتاب‌‌هایی است که در سال‌های اخیر، در جهت بازخوانی میراث فکری علی شریعتی عرضه شده است. جریان نوشریعتی با همه تنوع و تکثری که در دل خود دارد، امروز یکی از جریان‌های اصلی فکری در ایران است و از رهگذار ویژگی‌های مذکور برای آن، می‌توان به خلأهایی پی برد که روشنفکری امروز ایرانی از آن رنج می‌برد. ضمن اینکه بایسته است با بررسی دقیق گفتارها و نوشتارهایی که نوشریعتی‌ها عرضه کرده‌اند، میزان کارآمدی و فایده‌مندی آنها برای حل مشکلات فعلی را سنجید.
وجه جامعه‌شناختی شریعتی و توجهش به مسائل اجتماعی از دید نوشریعتی‌ها حائز اهمیت است. به همین عنوان نوشریعتی‌ها تاکید بر بازگشت بر جامعه دارند. مساله بازگشت روشنفکران به جامعه و مردم را می‌توان یکی از نقاط اتکای دیدگاه فعلی نوشریعتی‌ها دانست. شریعتی با وجود همه کاستی‌های احتمالی دانشی و ضعف تحلیل، روشنفکری حاضر در میدان و حساس به مسائل بود و ارتباط موثری با طیف وسیع و گسترده مخاطبانش داشت، خصوصیتی که در زمانه ما ازدست‌رفته و روشنفکران به فرض ارتباط با مخاطبان‌شان، گعده‌هایی گسسته از یکدیگر را تشکیل می‌دهند و از تاثیرگذاری وسیع و گسترده ناتوان هستند. بدون‌شک نمی‌توان اثرگذاری‌های «معلم شهید» یا «معلم جنبش‌ها» و هر نام دیگری را که به شریعتی اطلاق می‌شود، نادیده گرفت؛ هنوز کتاب‌های زیراکس‌شده علی شریعتی در خیابان انقلاب به فروش می‌رسد و کماکان علی شریعتی برای مردم جذابیت‌های ویژه‌ای دارد؛ اگرچه به نقل از یک مصاحبه منتشرنشده از نزدیک‌ترین افراد به مرحوم شریعتی، وی در شب سفر به فرانسه به‌طور فاحشی نسبت به ایجاد گروه‌های مسلحانه از اندیشه‌های خود تاسف خورد و تاکید داشت که باید در دیدگاه‌های خود تغییراتی ایجاد کند.