خیام نیشابوری از حکما و ریاضیدانان و شاعران بزرگ ایرانی است که در اواخر قرن پنجم دیده به جهان گشود و تا اوایل قرن ششم آثار متعددی در زمینههای مختلف از ریاضیات و فیزیک گرفته تا فلسفه، تاریخ و موسیقی بههمراه دیوانی از اشعارش که به رباعیات خیام شهره است، از خود بهجای گذاشته است. چندی پیش همزمان با سالروز گرامیداشت این اندیشمند ایرانی، روزنامه اطلاعات در مطلبی با عنوان سرگذشت رباعیات خیام به قلم ا. م. ترهیون و ترجمه دکتر مصطفی حسینی به بررسی آثار خیام و ترجمه دیوان او پرداخت. از این رو دکتر علیاکبر ولایتی در یادداشتی با عنوان «بازخوانی نگاهی انتقادی به رباعیات خیام و ترجمه فیتز جرالد» به شکل جامعی نکاتی در این خصوص وارد دانسته که در ادامه متن میخوانید.
درباره حکیم عمر خیام، رباعیات منسوب به او، و مترجم این رباعیات به زبان انگلیسی بسیار سخن رفته است. در این جستار، درپی بازگویی آن مطالب مکرر نیستیم؛ چراکه خواننده فرهیخته با مراجعه به دیگر کتب و مقالات از نوشتهها و پژوهشها در این باب آگاه خواهد شد. آنچه نگارنده را به نگاشتن این سطور واداشته، پیش از هرچیز، انبوه مقالاتی است که ناخواسته، گاه در کمال کمدقتی در باب اشعار منتسب به حکیم عمر خیامی و ترجمه ادوارد فیتز جرالد1 از آن رباعیات منتسب، در روز بزرگداشت این فیلسوف و حکیم عالیقدر (28 اردیبهشتماه) نگاشته شد.
نگارنده بر آن است تا در سطور بعد، خواننده را به تاملی در صحت انتساب رباعیات به حکیم ابوالفتح غیاثالدین عمر بن ابراهیم خیامی نیشابوری (همایی، 1343، ص 3)، خیامی فیلسوف و ریاضیدان، و اصالت ترجمه فیتز جرالد از این رباعیات فراخواند. البته با فروتنی که لازمه هر کار علمی است، نوشته خود را عاری از خطا نمیداند و صرفا خاضعانه اندیشمندان حوزه ادب و تذکرهنگاران و تراجمنویسان اندیشمند زبان و ادبیات فارسی را به بحث و بررسی در این زمینه دعوت میکند.
نخست اینکه انتساب غلط رباعیات با شمارگان متفاوت از حدود 150 تا بیش از 800 رباعی به خیامی فیلسوف و ریاضیدان که درطول چند صدسال گذشته، همچنان نوشته، تکرار و پراکنده میشود از زمانی شهره آفاق شد که ادوارد فیتز جرالد انگلیسی (۱۸۸۳-1809م) در سال 1859م، بعضی از رباعیاتی که به دست او رسیده بود به نام خیام ترجمه و در اروپا منتشر کرد. نسخه مورداستفاده فیتز جرالد (نسخه بادلیان) تاریخ 865ق را دارد و در تبریز نگارش یافته است و 158 رباعی دارد.
ادوارد بایلز کاوِل2 (1903-۱۸۲۶م)، یکی از سرشناسترین شرقشناسان انگلیسی و معلم فارسی فیتز جرالد (لؤلؤیی، 1374، ص 177)، این نسخه خطی را در مجموعه نسخههای خطی سر ویلیام اوزلی3 که در کتابخانه بادلیان دانشگاه آکسفورد نگهداری میشود کشف کرد و از روی آن، به خط خودش، یک نسخه تهیه کرد و آن را بهعنوان هدیه جدایی پیش از سفر به هندوستان به فیتز جرالد داد.
(Arberry, 1958, p 17) فیتز جرالد این رباعیات را ترجمه کرد و این ترجمه بعدها به زبانهای مختلف ترجمه دوباره شد و در این میان، بعضی از ایرانیها هم با ذوقزدگی بر خود میبالیدند و در دامن زدن به این انتساب نادرست کوتاهی نکردند.
این درحالی است که بسیاری از تراجمنگاران و دانشمندان تاریخ ادب فارسی بر این نظرند که خیام شاعر با خیامی فیلسوفِ معروف دو شخص جدا هستند؛ چنانکه استاد سیدمحمد محیططباطبایی در مقالهای تحتعنوان «از عمر خیامی حکیم تا علی خیام شاعر» که در نشریه گوهر در سال 1352 منتشر شد با انبوهی از شواهد و ادله متقن [که خارج از فرصت این مقال است] ثابت کرده که رباعیات را شخصی غیر از حکیم عمر خیامی، به نام علی بن محمد بن خَلَف خیام سروده است و مینویسد: «در سده هفتم، خیامی بنا به وضعی که برای معرفی او پیش آمده بود به دو کیفیت مختلف شناخته میشد. نخست، عمر خیامی در پیش خواجهنصیر و ابناثیر، حکیمی ریاضیدان و منجم بود و دوم، عمر خیامِ سرگردان و خام و مردد در معرفت حق و گوینده رباعیهای حیرتآمیز و تردیدانگیز در پیش صوفیان که در برخی مدارک، شعر فارسی یا عربی و در بعضی دیگر شعر فارسی و عربی با هم بدو نسبت دادهاند.
در قرن هفتم، نسبت خیام جای خیامی را میگیرد... در قرن هفتم، با ظهور [کتاب] سرگذشت سیدنا، عمر خیام سومی پدید میآید که با نظامالملک و حسن صباح در مجلس امام موفق نیشابوری همدرس [بوده] و بعد، در نیشابور به کمک درآمد دیوانی زندگانی آسوده و مقرون به عیش و نوشی را میگذراند. بدیهی است در وجود این خیام [جدیدالحدوث] زمینه مناسبی برای [انتساب] رباعیات میگساری [به خیامی] فراهم میآید. بدینترتیب عمر خیامی حکیم که دو تن از شاگردان همعصر او ترجمه حالش را نوشتهاند بهصورت عمر خیام و ابن خیام شاعر حیرتزده و سرکش و گوشهنشین و میگسار درمیآید که زندگانی واقعی او روز به روز با افسانههای جدیدی آمیخته میشود و زمینهای مساعد فراهم میآورد تا رشیدیتبریزی سده نهم در باب دهم از طربخانه خود به معرفی خیام تازهای بپردازد؛ خیامی که با خصوصیات زندگانی عمر خیامی معروف بههیچوجه تطبیق نمیکند... .
اسماعیلیان سده ششم و هفتم در شخصیت جدید خیامی دستاویزی جهت دعوت و تبلیغ افکار مخصوص خود بهدست آوردهاند که او را هم شاگرد پیشوای خود سیدنا حسن صباح محسوب داشتهاند تا لااقل منشأ تربیت هر دو را از یک منبع و منشأ بهحساب آورده باشند. در دوره مغول و تیموری که توجه به لذات مادی و سرگرمی با هوای نفس وسیلهای برای فراموش کردن غمها و ستمها و المهای روزافزون و گریز اندیشههای مثبت بود و نقل ترانههایی در زمینههای مناسب حال مطبوع طبع خاص و عام شده بود هرچه و از هرکه در این معنی یافته میشد به عمر خیام نسبت میدادند که از خیامی فیلسوف تنها نام دمبُریدهای نصیب او شده ولی در سیرت و صورت به درجه خیام طربخانه رشیدی تغییر ماهیت و تنزل فکری و روحی پیدا کرده بود.» (محیط طباطبایی، 1352، صص 487-484)
چهار سال بعد (1356)، در پی این نگاه جدید و دقیق استاد محیط طباطبایی، استاد دکتر محمدعلی موحد در تعلیقات بر مقالات شمس تبریزی، نوشت: «خیام شاعر رباعیگو اصلا برای کسی مطرح نبود و آن خیام مورد تکریم و بزرگداشت خاص و عام، خیامِ حکیم و عالم و منجم بود که به روایت [علی بن زید] بیهقی با شمسالملوک، خاقان بخارا، بر یک تخت مینشست و مقرب ملکشاه سلجوقی بود و سرانجام نیز در حال سجده و مناجات پس از نماز عشاء جان به جانآفرین تسلیم کرد.»4
از تفاوت عمر خیامی فیلسوف با علی بن خیام شاعر که بگذریم در انتساب همان اشعار میگساری به این شاعر خراسانی (علی بن خیام) هم دچار ابهامهای جدید هستیم. برخلاف فیتز جرالد، بعضی از دیگر مترجمان رباعیات، در این انتساب شک جدی دارند. گرچه از مترجمان رباعیات منسوب به خیام، بیش از همه، ادوارد فیتز جرالد را میشناسیم، اما این بدان معنا نیست که او دقیقترین و بهترین ترجمه را ارائه داده است. محققان بر این نظرند که از میان خیل مترجمان این رباعیات، یکی از دقیقترینِ آنها، میِ گلفام ترجمه منظوم رباعیات منسوب به خیام به زبان سراییکی5 به قلم دکتر مِهر عبدالحق است که نخستینبار در سال 1973م، در ملتان پاکستان چاپ و منتشر شد.
در این ترجمه، 313 رباعی منسوب به خیام نقل شده و سپس، در زیر هریک، ترجمه منظوم آن آمده است (مصطفوی، 1380، ص 64). مترجم – که ظاهرا از دقتنظر فوقالعاده علمی برخوردار بوده - پس از بررسی کلیه نسخ شناختهشده رباعیات منسوب به خیام تنها این 313 رباعی را اصیل دانسته و با تعجب بیان داشته که در این نسخهها، هرچه تاریخ استنساخ نسخه به زمان ما نزدیکتر میشود بر تعداد رباعیات منسوب به خیام در دَواوین افزوده میگردد. بیشترین تعداد 801 رباعی است که نسخه آن در کتابخانه کمبریج انگلستان نگهداری میشود و به سال 1195ق، نوشته شده است. مهر عبدالحق میگوید با توجه به تعدد و تفاوت رباعیات خیام در نسخههای مختلف (نسخه قدیمی ایران – 602ق؛ نسخه قدیمی انگلستان – 658ق؛ نسخه بابگوری پرشاد سکینا لکهنو هندوستان – 826ق؛ نسخه پاریس – 852ق؛ نسخه قسطنطنیه – 861ق؛ نسخه قسطنطنیه – 864ق؛ نسخه بادلیان6 – 865ق؛ نسخه مملوکه سیدسلیم لاهور – 868ق؛ نسخه کتابخانه ملی پاریس -869ق؛ نسخه مملوکه سیدنجیب اشرف ندوی – 911ق؛ نسخه کتابخانه ملی پاریس – 920ق؛ نسخه اساسی چاپخانه کاویانی برلن – 900ق؛ نسخه اساسی چاپخانه کاویانی برلن – 931ق؛ نسخه کتابخانه خاورشناسی پتنا – 613ق؛ نسخه کتابخانه دانشگاه کمبریج انگلستان – 1195ق، مشخص کردن دقیق رباعیات اصیل که مورد قبول صاحبنظران نیز قرار گیرد، کاری دشوار است.
وی از اینکه نتوانسته نسخه قابلاعتمادی از رباعیات اصیل برای ترجمه بهدست آورد، اظهار تاسف کرده (مهر عبدالحق، ص 75) و حتی متن مصحَّح محمدعلی فروغی و دکتر قاسم غنی سبزواری را از جهت اعتبار علمی مورد نقد جدی قرار میدهد و شواهد فراوان درونمتنی بر عدم اعتبار برخی رباعیات آن ارائه میدارد. مثلا رباعیهای شماره 87 و 88 نسخه فروغی و غنی را از لحاظ مضمون با هم مقایسه میکند و میگوید موضوع هر دو رباعی یکی است. ذوق و سلیقه شاعر در رباعی دوم برتری دارد و بنابراین یکی از دو رباعی (احتمالا رباعی نخست) که در نسخه فروغی آمده الحاقی است: «گویند بهشت و حورعین خواهد بود / آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود/ گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک/ چون عاقبت کار چنین خواهد بود» (چاپ فروغی و غنی، ص 92) و «گویند بهشت و حور و کوثر باشد/ جوی می و شیر و شهد و شکّر باشد/ پر کن قدح باده و بر دستم نه/ نقدی ز هزار نسیه خوشتر باشد» (همان، ص 93)
البته باید اذعان داشت که محمدعلی فروغی در مقدمه رباعیاتی که مشترکا با قاسم غنی به چاپ رساندهاند، نوشته است: «باید تصریح کنم این رباعیها که ما اختیار کرده و به نام خیام قلمداد میکنیم مدعی نیستیم که بهطور یقین از خیام است یا اینکه رباعیات خیام منحصر به این است که ما فراهم آوردهایم. به نظر ما، اینها از نوع سخن حکیم نیشابور است و میتواند کلام او باشد (مقدمه فروغی بر رباعیات حکیم خیام نیشابوری، 1320، صص 68-67). درباره نسخه قزوینی هم، رباعیهای شماره 11 و 36 آن نسخه را که بهصورت زیر ضبط شدهاند با هم میسنجد: «ای آمده از عالم روحانی تفت/ حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت/ مِی خور چو ندانی از کجا آمدهای / خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت» (چاپ قزوینی، ص 73) و «دریاب که از روح جدا خواهی رفت/ در پرده اسرار خدا خواهی رفت/ مِی نوش ندانی از کجا آمدهای/ خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت» (همان، ص 80). مهر عبدالحق درباره این دو رباعی اظهارنظر میکند که تکرار کامل مصراع چهارم در هر دو دلیل این است که باید آنها از دو شاعر مختلف (که شاید هیچکدام خیام نباشند) باشند.
مهر عبدالحق اصیلترین نسخه رباعیات را نسخه سیدسلیمان ندوی میداند که به سال 865 ق، در تبریز نگارش یافته و فقط 158 رباعی دارد. (مهر عبدالحق، ص 76) سه نسخه خطی دیگر در جهان پراکندهاند که کمترین تعداد رباعی را دارند و دقیقا هرسه، 143 رباعی است: یکی در کتابخانه مملوکه سیدسلیم صاحب لاهور (868 ق)؛ نسخهای در شهر پتنای هندوستان معروف به نسخه مملوکه سیدنجیب اشرفندوی(911ق) و نسخه دیگری در کتابخانه ملی پاریس(869ق).(همانجا) در این نوشتار، نخست به تفاوت حکیم عمر خیامی فیلسوف و ریاضیدان و علی بنخیام شاعر پرداختیم و سپس، به تشکیک در انتساب رباعیات به شاعری واحد. اکنون لازم است به میزان اصالت ترجمه فیتز جرالد از رباعیات بپردازیم. گرچه ترجمه فیتز جرالد ترجمه مشهوری است اما چند نکته درباره آن، مغفول مانده است. فیتز جرالد که یک لرد لیبرالمسلک لولیمشرب انگلیسی دوران ملکه ویکتوریا(1901-1819م) بود در سال 1857م7 ، در نامهای به کاول مینویسد: «برای من مایه سرگرمی است که در آثار شاعران ایرانی، آزادانه دست برم؛ چراکه، به باور من، اینان چندان مایهای از شاعری ندارند که انسان نگران چنین دخل و تصرفهایی باشد و درواقع، نیازمند اندکی هنر هستند که کار آنان را سروسامانی بخشد 8 (Lefever), (1992, p 80).این اظهارنظر کوتاه این انگلیسی متکبر مغرور از پیروزی کمپانی بر هند تضعیف شده و تبعید بهادرشاه ظفر، آخرین پادشاه گورکانیان، به برمه(میانمار امروز) و خَلف یونانیان ازخودراضی و رومیان سلطهجو و متکبر از پیامدهای ایدئولوژیک راهبرد وی در ترجمه رباعیات پرده برمیدارد و نگاه تحقیرآمیز وی به فرهنگ مقصد را برملا میکند. فیتز جرالد به بریتانیای قرن نوزدهم، عصر سلطنت ملکه ویکتوریا، تعلق دارد. در آن روزگار، بریتانیا از منظر سیاسی و نظامی امپراتوری قدرتمندی بود که بخشهای عظیمی از این کره خاکی، ازجمله شبهقاره هند، استرالیا و کانادا را زیرسیطره استعماری خود داشت و مردم کشور او برخود میبالیدند که «آفتاب بریتانیا هیچگاه غروب نمیکند» و این اقتدار استعماری تا جنگ جهانی دوم تداوم داشت. (غضنفری، 1390، ص 15) به تعبیر عدنان عبدالله (1999, p 12) او خیام را شاعری «متعلق به دیگرانی میپندارد که نه از چندان فرهنگی برخوردارند و نه چندان فرهیختهاند و درنتیجه، به سنت ادبی چندان ارزشمندی هم منسوب نیستند» که البته نگاهی است کوچکانگارانه، قومیتمدار و سلطهجویانه. فیتز جرالد نهتنها به ادبیات و شعر پارسی به دیده تحقیر مینگرد که این نگاه استعماری و کوچکانگارانه او شامل ادبیات سراسر قاره آسیا هم میشود9 (غضنفری، 1390، صص 16-15). وی در سال 1863م، پس از مطالعه آثار ویرژیل، شکسپیر و دانته اظهار داشته است: «شاعران شرقی مسخره به نظر میرسند» (یوحنان، 1386، ص 139). وی به کاول مینویسد: «قطعاتی از حافظ را بسیار دوست دارم. بدون شک او با یکی دو ایرانی دیگر در کنار وی، در کل ادبیاتِ بیارزش منطقه آسیا، استثناء بهشمار میروند» (همانجا).
در اواخر قرن نوزدهم، پس از معروفیت فیتز جرالد و نامور شدن خیام در اروپا، ادوارد هرون آلن این پرسش کلیدی را مطرح کرد که: «آیا عمر خیام باعث شهرت فیتز جرالد شده و یا فیتز جرالد باعث آوازه نام خیام در اروپا شده است؟» (یوحنان، همان، ص 291). در پاسخ به این پرسش، یوحنان مینویسد: «جای تردید است که نامههای زیبای فیتز جرالد به دوستانش و یا ترجمههای او از متون کلاسیک یونانی ... به او جایگاهی در تاریخ ادبیات میبخشید؛ او این جایگاه را مرهون خیام است.» شاید راز ماندگاری ترجمه فیتز جرالد و از میدان رقابت راندنِ ترجمههای دیگری که پس از وی از رباعیات خیام شده است هم در همین نکته نهفته باشد: ترجمهای بیشتر باب ذوق و طبع و ایدئولوژی مردمان مغربزمین که در عین حال با چاشنیای از شرق هم آمیخته است(غضنفری، همان، ص 16). لِفِویر (1992, p 70) مینویسد: «اگر فرهنگی خاص، در مقام قیاس با فرهنگهای دیگر، خود را اصل قرار دهد، از مصادره متونی که در آن فرهنگها پدید آمدهاند پروایی نخواهد داشت؛ چنانکه هِردِر10 در مورد برگردان آثار هومر به زبان فرانسه با تأسف میگوید: هومر را میباید همچون اسیری جنگی به فرانسه بُرد و لباسی مطابق سلیقه فرانسویان بر تن وی کرد که در چشم فرانسویان آزاردهنده نباشد.» پس جای شگفتی نیست که ادوارد فیتز جرالد هم در مقام عضوی از این فرهنگ، با غرور تمام اعلام میدارد: «برای من مایه بسی سرگرمی است که در آثار شاعران ایرانی آزادانه دست برم» (غضنفری، همان، ص 20).
نهایت آنکه، به قول استاد محیططباطبایی «موسیو براسو، سرپرست مدرسه آلیانس اصفهان، ... که تربیت را بهانه تجارت ساخته بود جهانی را پر از قلمکاریهای کار نصف جهان کرد که خیامی بر آنها با ریش سفید و دستار کلان، جام باده را از دست شاهدی جوان و شوخ گرفته و حریصانه مینوشد. این صورتهای قلمکاری هم سند تازهای بر اثبات تغییر ماهیت و کیفیت روحی حکیم ریاضیدان به حساب آمد و امروز ما را در برابر خیامی قرار داده است که هرچه در آن، بویی از باده به مشام رسد جاعلی میتواند به او نسبت بدهد» (محیط طباطبائی، 1352، ص 487).
امید است که ایرانیان شریف و خداجوی، با استشمام بوی تعفن متکبرانه نواده کرامول جلاد که هنوز از فراز دههها، روح لطیف آنها را آزار میدهد، با توجه بیشتری به ترهات این مترجم مفسر قدرت نظر کنند.
منابع
بیهقی، علی بن زید(1390). تتمه صوان الحکمه، تهران، دانشگاه علوم پزشکی ایران.
خیام، عمر بن ابراهیم(1343). طربخانه، بهتصحیح جلالالدین همایی، تهران، انتشارات انجمن آثار ملی.
شمس تبریزی(1356). مقالات، با مقدمه و تنقیح و تعلیق محمدعلی موحد، تهران، دانشگاه صنعتی شریف.
غضنفری، محمد(1390 – بهار). «تغییر سپهر گفتمان در برگردان انگلیسی فیتز جرالد از رباعیات خیام»، نشریه مطالعات زبان و ترجمه، ش 4، صص 24 – 1.
لؤلؤیی، پروین(1374 – زمستان). «ادوارد فیتز جرالد و ادبیات فارسی: پژوهشی در فن ترجمه و ادبیات تطبیقی»، فرهنگ، ش 16، صص 192 – 161.
محیططباطبایی، سیدمحمد(1352-تیر). «از عمر خیامی حکیم تا علی خیام شاعر»، گوهر، ش 6، صص 487-479.
مصطفوی سبزواری، رضا(1380 – زمستان)، «دو ترجمه سراییکی ناشناخته از رباعیات خیام و نقد و بررسی آنها»، نامه پارسی، ش 23، صص 73-61.
موحد، محمدعلی، 1356 (تعلیقات بر مقالات شمس تبریزی)، شمس تبریزی.
همایی، جلالالدین(مقدمه بر طربخانه)، خیام، 1343.
یوحنان، جان د. (1386). گستره شعر پارسی در انگلستان و آمریکا، ترجمه احمد تمیمداری، تهران، روزنه.
Adnan, Abdullah (1999). “Aspects of Ideology in Translating Literature”, Babel, 45 (1), p 1-16.
Arberry, Arthur John (1958). The Romance of Rubaiyat, London.
Lefever, A. (Ed). (1992). Translation / History/ Culture: A Sourcebook, London & NewYork, Routledge.
پینوشتها:
1. EDWARD FITZ JERALD
2. Edward Byles Cowell
3. Sir William Ouseley
4. علی بن زید بیهقی مینویسد: «و حکی لی خَتَنه الامام محمد بغدادی إنّه کان یتخلل بخلال مِن ذهب و کان یتأمّل الاهیات مِن الشفاء فلما وصل الی فصل الواحد و الکثیر. وضع الخلال بین الورقتین و قال: ادع الازکیاء حتی اوَصّی فوصی فقام و صلّی و لم یأکل و لم یشرب صلّی العشاء الاخیره سجد و کان یقول فی سجود: «اللهم تعلم إنّی عرفتک علی مبلغ امکانی فاغفرلی فإنَّ معرفتی ایّاک وسیلتی الیک» و مات»: «روایت کرد مرا امام محمد بغدادی که خیامی با خلالی از طلا دندان را خلال میکرد و در همین حین، در الهیات کتاب شفاء ابن سینا تأمل میکرد تا اینکه به فصل واحد و کثیر رسید. خلال را در میان دو برگ کتاب گذاشت و گفت: ازکیاء را ندا دردهید که میخواهم وصیت کنم. پس وصیت کرد و برخاست و نماز گذارد و نخورد و ننوشید تا نماز خفتن بهجای آورد و روی بر خاک نهاد و گفت: خداوندا تو میدانی که من به قدر توانم تو را شناختم پس از من درگذر که بهراستی این حدّ شناختم از تو [در نظر من فقط] وسیله [بود] برای من به جهت رسیدنم به تو» (بیهقی، 1390، صص 117-116).
5. زبانی که در منطقههای مرکز پاکستان شامل شهرهای والی، رحیمیارخان، بهاولپور، ملتان، مظفرگره، بهکر، لیه، دیره اسماعیلخان، دیره غازیخان و شهرستانهای بالای ایالت سند، رواج داشته است سراییکی خوانده میشدهاند. پس از کنفرانس ملتان در سال 1963م، با همکاری دو انجمن ادبی به نامهای «بزم ثقافت ملتان» و «مجلس ادبی سراییکی بهاولپور» در اجلاسی، به تصویب رسید که همه زبانهای منطقه جنوبی پنجاب به نام سراییکی خوانده شوند (مصطفوی، 1380، ص 64).
6. Bodleian Library
7. این سال دقیقا همان سالی است که در هند، مردم علیه کمپانی هند شرقی قیام کرده بودند. در 1858م، بر پایه اعلامیه قانون دولت هند دپارتمان دولتی بریتانیا در هند موسوم به ایندیانا آفیس با تشکیل دولتی انتقالی از کمپانی هند شرقی به دولت بریتانیای ویکتوریا مسئولیت مستقیم اداره هندوستان جدید را با نام راج بریتانیا برعهده گرفت که آغاز استعمار رسمی هندوستان تا سال 1947 یعنی به مدت 90 سال بود.
8. “It is an amusement for me to take what liberties I like with these Persians, who (as I think) are not enough to frighten one from such excursions, and who really do want a little art to shape them”.
9 . بعید میدانم که اگر باد صبا، به گوش پیشکسوتان فرنگی شدن از فرق سر تا نوک پا نظیر محمد طحطاوی از مصر، خیرالدین تونسی از تونس و تقیزاده از ایران، نغمههای شوم تحقیرآمیز فیتزجرالد را رسانده بود، چنین آرزویی میکردند. هر چند سیدحسن تقیزاده بعدها توبه کرد؛متأسفانه فقط بعضی از ایرانیان نیستند که از تاریخ گذشته خود اطلاع ندارند و احتمال زیاد میدهم که این لرد متکبر، اگر تاریخ روابط ایران و انگلیس را خوانده مطلع شده بود که شاه طهماسب صفوی اولین سفیر انگلیس(آنتونی جرکینسون) را قابل ندانست که به دربارش شرفیاب شود و او با توسل به ایوان چهارم(ایوان مخوف) در روسیه که در نزد سلطان مقتدر صفوی، اعتباری داشت، توانست به مرکز حکومت ایران مشرف شود، چنین یاوه نمیگفت و حتما خاطرات آنتونی جرکینسون را نخوانده بودکه خود چنین نوشته بود که:
او که قدم به دربار شاه صفوی گذاشت در جای پای او خاک خشک میریختند که مبادا دربار شاه طهماسب آلوده شود.
10 . یوهان گوتفرید فون هردر Johan Gottfried von Herder (1744-1803م) شاعر، زبانشناس و منتقد ادبی آلمانی.