قاسم پورحسن، عضو هیاتعلمی دانشگاه علامه طباطبایی: فارابی و ابنسینا سرآغاز فلسفه اسلامی هستند، اما فارابی بهدرستی خوانده نشده و بیش از ابنسینا در جامعه علمی ما غریب و مورد مطالعه قرار نگرفته است. ابنسینا را بهلحاظ نزدیکی و شهرتی که در طب دارد بیشتر میشناسیم، ولی این بیشتر شناختن دلیل بر این نیست که ابنسینا را بهتر خواندهایم.
من سه اثر درباره فارابی نوشتهام؛ اثر اول در سال 1397 با عنوان خوانشی نو از فلسفه فارابی گسست معرفتی بنیادین از سنت یونانی توسط انتشارات نقد فرهنگ چاپ شد و امسال چاپ سوم آن در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران عرضه شد. من در آن کتاب بیان کردهام که چرا تاکنون فارابی را درست نخواندهایم. دلایل زیادی وجود دارد یکی دشواری آرای فارابی است و یکی سرآغاز بودن است که بر ما مبهم مانده است. حقیقت این است که تمام فیلسوفان ما مدیون فارابی هستند و فارابی سرآغازی اصیل و بنیادین است. آرای مهم او در حوزههای مختلف کمتر موردتوجه قرار گرفته و بدتر از آن این است که ما به سخن مستشرقان گوش کردهایم و پذیرفتهایم که فارابی شارح ارسطو است و متاسفانه محققان حوزه عرب که بعد از مستشرقان بیشترین کار را در باب فارابی انجام دادهاند، فارابی را نوافلاطونی مسلمان میدانند. درحالیکه این عبارتها هیچکدام بیانگر فارابی نیست و دقیقا مانند این است که افلاطون را در غرب بخوانید و بعد بگویید افلاطون با اسناد بسیاری باواسطه شاگرد اندیشه حکمی ایرانی و زرتشتی بوده است. معلوم است که این افلاطون حقیقی نیست.
افلاطون از اندیشه حکمی ایرانی بهرهمند بوده، ولی آن منجر به افلاطونشناسی نمیشود و او را باید درون سنت یونانی خواند. فارابی درون سنت ایرانی و اسلامی خوانده نشد. وی درون خرد ایرانی مورد خوانش قرار نگرفت. این شناختن صرفا با شرححالنویسی فارابی ممکن نیست و باید به آثار مهمش مراجعه و آنها را شرح کرد. کاری که در نوشته دومم با عنوان فارابی و الحروف انجام دادم که بنیاد حکمت اسلامی صدرا در سال 1399 آن را چاپ کرد، درباره یکی از مهمترین آثار فارابی، بلکه از حیث توجه به جایگاه عقل در جامعه اسلامی مهمترین اثر فارابی است.
در سال 320 هجری قمری در مجلس ابن فرات، از وزیران دوره عباسی، مناظرهای میان ابوسعید سیرافی که از مخالفان منطق و ابوبشر متی بن یونس که از مترجمان و شارحان منطق ارسطو بوده، رخ داد.1 فارابی در الحروف به این مناظره پاسخ میدهد. در کتاب اولم نشان دادم که او در مسائل مهم فلسفه اگرچه ارسطو و افلاطون و فلسفه یونان خوانده، ولی مستقل است و اینطور نیست که فارابی نیمروز آنها باشد و آنها طلوع و فارابی شارح و تابع آنها باشند. او فیلسوف است و از سنتهای زیادی بهره گرفته است. از سنت خرد ایرانی و سنت اسلامی و سنت یونانی و سنت نوافلاطونی، اما ذیل و مقهور آنها نیست. در آثار و عبارتهای فارابی و در رساله «الجمع» او آمده است که فیلسوفان ارسطو و افلاطون را بهدرستی نخواندهاند و میخواهم بگویم چگونه باید آنها را خواند، یعنی فارابی در این بین ایستاده است و بهعنوان یک فیلسوف بیان مطلب میکند.
من در کتاب «فارابی و الحروف: جستاری در تاملات زبانی- فلسفی فارابی» شرح دادهام که فارابی گاهی دست به نقد افلاطون میزند، مثلا جنبه تعلیمی نبودن خطابه که دیدگاه افلاطون را رد میکند و گاهی به ارسطو نزدیک میشود و در باب مساله خطابه و شعر گاهی از ارسطو جدا میشود. در باب مساله جدل و بسیاری از مباحث مهم ازجمله بحث هنر و هنرمند اینطور نیست که فارابی دستبسته باشد، لذا فارابی را مستقل نخواندهایم. آنجا که نوشتهام گسست معرفتی بنیادین از فلسفه یونانی به این دلیل است که فارابی در بنیادیترین مسائل از آنها جدا شده است. وی در مساله وجود و در مساله بداهت و در مساله تمایز و در مساله علت و معلول از آنها جدا شده است و در مساله معنای وجود که ما در متافیزیک ارسطو معنای عام وجود را تهی میدانیم و بهصراحت بیان ارسطو را در کتاب ابنسینا و خرد ایرانی آوردهام و مفصل در ذیل معنای هستی توضیح دادهام، اما فارابی اساس فلسفهاش را بر تقسیم وجود مقسمی قرار میدهد مطلق وجود آغاز تاملات فلسفی فارابی است که در سنت یونانی به آن بیاعتنا بودند. در باب سعادت هم همینگونه است. در دفتر ششم اخلاق نیکوماخوس ارسطو، سعادت و لذت و ثروت و رفاه را بدنمندی و فارابی اینها را سعادت غیرحقیقی میداند. اگر فارابی را در گسست از سنت یونانی نفهمیم، فارابی حقیقی را درک نکردهایم. عمده کوششهای مستشرقان و محققان حوزه عرب مبتنیبر این بود که فارابی ادامه سنت یونانی است. بسیاری از محققان ایرانی هم متاسفانه این دیدگاه را پذیرفتهاند. کتاب الحروف، کتابی بسیار مهم با بیش از 700 صفحه است و شرح مفصلی از بابهای سهگانه فارابی دادهام و جایگاه عقل را بیان کردهام که فارابی پاسخی به مناظره میدهد. ابوسعید سیرافی بیان میکند ما نیازی به عقل نداریم و عقل را یونانی تلقی میکند و این هم از مباحث مهم است و فارابی عنوان میکند عقل ذاتا ملک خصوصی کسی نیست و فلسفه تفکر آزاد عقلی است و در هرکجا اتفاق بیفتد. جالب این است که علامه طباطبائی همین سخن فارابی را در رساله «علی(ع) و فلسفه الهی» تکرار میکند، پس تفسیری که فارابی از فلسفه و عقل بهدست میدهد او را متمایز میکند. فارابی از اینکه در جامعه اسلامی با عقل مخالفت میشود دچار هراس میشود و شکوهمندی عقل را بیان میکند و به عقل ارزش و مکانت میبخشد. این دستاورد بزرگ فارابی است که من او را بهعنوان فیلسوف عقل میشناسم که بسیاری از فیلسوفان تحتتاثیر او هستند.
اما در جلد سوم که نظام معرفتشناسی فارابی است یکی از بحثهای مهم فلسفی در 15 باب تدوین و توسط انتشارات صراط در سال 1400 منتشر شده است. بابهای 15گانه نشاندهنده دستگاه معرفتی فارابی است. در آخرین باب مساله وحی و رویا را که امروزه توجه نادرستی به این مساله میشود در فارابی و فیلسوفان اسلامی جستجو کردهام. این کتاب نظام هندسی دقیقی دارد و بسیاری از اساتید این کتاب را مطالعه کردهاند و عقیده دارند از لحاظ انسجام و ترتیب و تدوین و نظم یکی از آثار مهمی است که متاسفانه تاکنون چنین کاری درباره فارابی و فیلسوفان اسلامی نداشتیم و خوشبختانه صورت گرفته است.
پینوشت
1- مناظره ابوسعید سیرافی نحوی و ابوبشر منطقی از گرهگاههای کلیدی تمدن اسلامی است. این مناظره محل برخورد دو جریان اصلی برخاسته از رفرم ایدئولوژیک عباسی بود. یک جریان نهضت ترجمه و پیامدهای فکری آن و جریان دیگر دستگاه عقیدتی، فقهی و کلامی عصر عباسی است. جدا از اشکالات جدی سیرافی در رابطه با جایگاه منطق و رابطه منطق و زبان و نحو، این مناظره هدایتگر تنش ناشی از برخورد دو جریان فوق نیز میباشد. بهنظر میرسد نتایج این مناظره تاثیرات دامنهداری بر تفکر اسلامی نهاده باشد و در هر دو جریان عقیدتی و فلسفی تغییرات پایداری داشته است. جریان فلسفی هم از منطقگرایی دور شد و بهسمت بنیانی رفت که فارابی و سپس ابنسینا با عنوان فلسفه مشاء نهادند. در این مناظره ابوبشر مغلوب شد و فارابی در الحروف سعی کرده به ایرادات سیرافی پاسخ دهد.