تاریخ : Mon 16 May 2022 - 02:40
کد خبر : 71727
سرویس خبری : جامعه

کوه زباله‌ها علیه مردم سراوان

گزارش میدانی قاسم رحمانی از وعده‌هایی که سال‌هاست روی زمین مانده

کوه زباله‌ها علیه مردم سراوان

بعد از انتقاد مردم به دفن زباله در محل زندگی‌شان و وسط جنگل‌های بکر منطقه، مسئولان تصمیم به تنبیه مردم می‌گیرند و بنرهایی را در سراوان نصب می‌کنند که من‌بعد به‌خاطر اینکه زباله‌ای را در این محدوده دفن نکنیم، زباله‌های شما را نمی‌بریم و خودتان می‌دانید و زباله‌هایتان.

ابوالقاسم رحمانی، دبیرگروه جامعه: تازه از شیراز برگشته بودم و مقدمات گزارش زمین‌خواری در شمال این شهر را آماده می‌کردم که مجبور بودم برای سفر به گیلان و منطقه سراوان هم برنامه‌ریزی کنم. جایی که همین چند هفته پیش، عده‌ای از مردم در اعتراض به دفن زباله در جنگل‌های سراوان دست به اعتراض زدند و سر آخر هم با نیروهای انتظامی درگیر شدند و حالا هم در گیرودار عبور از آن شرایط بحرانی هستند. چون کمی از ماجرا گذشته بود، چشمم آب نمی‌خورد حتی با حضور در منطقه هم چیز خاصی عایدم شود؛ به‌خصوص با آن وضع و اوضاع درگیری‌ها و جو امنیتی که هم در میدان و هم در ذهن و روان مردم منطقه حاکم شده بود. اما به هر شکل، رفتن را به نرفتن و حضور در منطقه را به تلفن زدن و از تهران پیگیری کردن ترجیح دادم و راهی گیلان شدم و خب برخلاف تصور، زخم آن‌قدرها عمیق بود که همین الان و حتی بعدتر هم اگر کسی سری به سراوان بزند، سوژه برای پرداخت و مساله برای مطالبه‌گری وجود خواهد داشت. کوه 90متری زباله، به این زودی‌ها نه بوی گندش و نه شیرابه سرطانی‌اش و نه شمایل زشتش از بین نخواهد رفت، مگس‌ها هم که حالاحالاها آن حوالی خواهند بود.

ترمینال غرب و تاکسی‌های تهران- رشت، مبدا حرکت به‌سمت گیلان و آغاز پرونده سراوان بود. چند دقیقه‌ای را مجبور به تحمل بودیم تا دروغ جارچی شرکت مسافربری راست شود و آن جمله «یک نفر رشت» بالاخره با حقیقت پیوند بخورد و واقعا یک نفر لازم باشد تا ماشین چهار نفره پر شود. داخل ماشین تنها نشسته بودم و تا وسایلم را مرتب می‌کردم و جاگیر می‌شدم، یک نفر دیگر هم اضافه شد و مثل تمام شمالی‌های اصیل، قبل از اینکه حتی حرف بزند، می‌شد تشخیص داد که صرفا برای انجام چند کار اداری یا حتی دید و بازدید در تهران بود و حالا قصد وطن کرده و خلاصه در همین افکار و احوال بودم که راننده به شیشه زد و گفت نفر سوم سفر... که یکدفعه دیدم یک خانم سانتیمانتال قدبلند به ماشین نزدیک شد و فهمیدم این زود آمدن و معطل ماندن هیچ تضمینی برای جلو نشستن نیست و خلاصه اینکه صندلی پشت‌سر، انتظارم را می‌کشید تا بالاخره راهی رشت شویم. به رسم همان اتوبوس سواری شیراز، اینجا هم قصد داشتم طی مسیر را با هندزفری و صدای محسن چاوشی راحت کنم که راننده نطقش قطع نمی‌شد و حداقل تا نزدیکی‌های منجیل، یکسر درحال گفت‌وگو یا با مسافر عقبی بود که از قضا بچه‌محل هم بودند، یا پشت تلفن، آمار لحظه‌ای‌اش را به ان‌شاءالله همسرش می‌داد و رشته افکار ما را مدام پاره می‌کرد. این‌که از منجیل به بعد هم چه شد که نطق راننده کور شد، خدا پدر خانم جلویی را بیامرزد که جور خجالت کشیدن‌های من را هم کشید و جوری به راننده توپید که لیاخوف به مجلس مشروطه(!)؛ کیف کردم. حالا راحت‌تر می‌توانستم در سکوت ماشین هم آن چند لحظه‌ای که سر از گوشی بالا می‌آوردم از طبیعت اطراف لذت ببرم؛ هم آن چنددقیقه‌ای که پلک روی هم می‌گذاشتم خوب بخوابم و هم آن دقایقی که به این سفر فکر می‌کردم و به این گزارشی که حالا می‌نویسم، خوب و کامل فکر کنم. القصه اینکه دمش گرم و مسیرش پر رهرو باد!بین راه جلوی یکی از این فروشگاه‌های دوزاری بین‌راهی ایستاد که جز خودش هیچ‌کدام از ما جرات خرید کردن از آن را نداشتیم از بس که تمیزی از در و دیوار مغازه و قیافه‌اش بالا می‌رفت، قد قیمت یک نان فانتزی هم پول استفاده از موال پر از مگس و بدبویش را دادیم و چنددقیقه بعد هم نشستیم و از هوای نزدیک رشت لذت بردیم تا بالاخره به میدان گیل شهر باران رسیدیم. زمین نم داشت و هوا خیس بود. باران نرمی می‌بارید که تو اصلا باریدنش را حس نمی‌کردی، منتها بعد از چنددقیقه ایستادم، لباس‌ها شبیه موقعی بود که تازه از ماشین لباسشویی خارج شده باشند. عجیب بود و دلنواز، سردی خاصی هم در هوا نبود و الزامی برای پناه بردن به آغوش بخاری یا هر چیز گرم دیگری حس نمی‌شد. برای همین، بی‌توجه به این چیزها، کمی قدم زدم و این‌بار اشتباه شیراز را تکرار نکردم و با احترام به همه راننده‌های خطی، همین اول کار، سراغ اینترنتی‌ها رفتم و مسیرم را با نصف قیمت همان راننده‌هایی که گلو پاره کرده بودند برای سوار شدنم، طی کردم. هوا به‌سمت تاریکی می‌رفت و شرایط آب‌وهوایی و جسمانی و... ، برای حضور در سراوان فراهم نبود، برای همین ترجیح دادم شب را استراحت کرده و صبح نه‌‌چندان علی‌الطلوع، راهی سراوان و محدوده زغال‌انبار شوم که اسمش را از راننده سراوانی تاکسی اینترنتی شنیده بودم. باروبنه را در محل اسکانی که به مدد یکی از دوستان گیلانی فراهم شده بود، زمین گذاشتم و پیاده در شهر چرخی زدم و از روی نقشه، آن جاهایی که قبل‌تر و در فضای مجازی وصفش را شنیده و عکسش را دیده بودم، پیدا می‌کردم و الحق والانصاف ذوق می‌کردم. شهر تمیز، خوب و زیبایی بود و مردمش از خیلی جاهای دیگر مهربان‌تر، مطلع‌تر و دوست‌داشتنی‌تر بودند. جای شما خالی با غذای محلی دلی از عزا هم درآوردم و زودتر هم چشم بستم که برای فردای پرحاشیه آماده‌تر باشم.

اجازه ورود به محدوده دفن زباله را ندارید

به لطف تجربه حضور در چند برنامه صبحگاهی تلویزیونی، سحرخیزی هنوز در وجودم بود و از حوالی ساعت 5 و 6 خواب به چشمانم نبود، منتها تا حوالی هشت صبر کردم تا بقیه هم از خواب بیدار شده باشند و آن‌وقت راهی سراوان شوم. میدان توشیبا به گفته دوست گیلانی جایی بود که ماشین‌های سراوان می‌ایستند و آن‌قدر هم مسافر داشت که لازم نبود راننده به دروغ برای یک نفر دادوبیداد راه بیندازد. سوار شدیم و من هم از روی نقشه دنبال می‌کردم که یک‌وقت انتهای مسیر راننده با مقصد من فاصله زیادی نداشته باشد. منتها وقتی به زغال انبار و آن محدوده دفن زباله‌ها نزدیک شدیم، دیدم خیلی هم نیاز به نقشه‌خوانی و چهارچشمی دور و اطراف را پاییدن، نبود. بدون اغراق بویی به‌مراتب بیشتر و بدتر از بوی محدوده فرودگاه در اتوبان تهران- قم زیر دماغم زد و همان‌جا تمام حق را برای مردم نوشتم و تازه با خود می‌گفتم چقدر دیر کارد به استخوان‌شان رسید. مگر می‌شود در چنین هوایی با چنین بو و وضعیتی زندگی کرد؟ تازه من فقط چنددقیقه و نهایت چند ساعت مجبور به استشمام بودم، آنهایی که سال‌ها اینجا زندگی می‌کنند و مگس‌ها را به‌عنوان بخشی از زندگی‌شان پذیرفته‌اند و به هزار جور بیماری و مرض مبتلا شده‌اند، چه می‌کنند؟ فوری با چند نفری که از قبل شماره تلفن‌هایشان را از این‌طرف و آن‌طرف گرفته بودم، تماس گرفتم و چند قرار حضوری را هماهنگ کردم؛ همان‌جا در سراوان و همان‌جا در نزدیکی ورودی محل دفن زباله‌ها!  تا موعد اولین گفت‌وگو و دیدار حدود یک ساعتی زمان داشتم، آفتاب امروز که هیچ نشانی از باران دیروز نداشت، امان نمی‌داد که زیادی ول بچرخم یا منتظر بمانم، فرصت را مغتنم شمردم و سعی کردم وارد آن محدوده شوم و ببینم دقیقا آنجا چه می‌گذرد و با چه حجمی از زباله مواجهیم؟ تلاش مذبوحانه‌ای بود. همین گوشی تلفن همراهم را درآوردم که چند دقیقه فیلم ضبط کنم، یکی دونفر از نگهبانان، نزدیک شدند که بپرسند چه می‌کنی، با سند و مدرک ثابت کردم که خبرنگارم و قصدم تخریب و عناد نیست، گفتند اینجا نه حق فیلمبرداری داری و نه حق ورود، من هم که تعداد آنها را دیدم و اصرارشان برای عدم ورود، قید تماشای کوه زباله‌ها را زدم و پیاده به همان جای قبلی برگشتم.

اعتراض می‌کنید؟ پس دیگر زباله‌هایتان را هم خودتان جمع کنید!

جاده رودبار - رشت را گرفتم و از زغال‌انبار به سمت سراوان در حرکت بودم که چیزی توجهم را جلب کرد و آن هم کوهی از زباله‌های داخل و اطراف مخازن زباله کنار جاده بود. در نگاه اول ذهنم به این سمت رفت که وقتی محل دفن زباله اینجاست و مردم این منطقه بوی گند آن را تحمل می‌کنند و هزینه تمام مشکلاتش را می‌دهند، چرا وضعیت خیابان‌ها و مخازن زباله‌شان این‌طور است؟ اما بعد گفتم شاید زباله یک روز اینقدر باشد و هنوز خالی نکرده‌اند و به‌زودی از این وضعیت خارج می‌شود. حقیقتش را بخواهید اصلا ذهنم به این نرسید که ممکن است این اتفاق ماحصل یک کار احمقانه یعنی تنبیه مردم باشد. ماجرا از این قرار است که بعد از انتقاد مردم به دفن زباله در محل زندگی‌شان و وسط جنگل‌های بکر منطقه مسئولان تصمیم به تنبیه مردم می‌گیرند و بنرهایی را در سراوان نصب می‌کنند که من‌بعد به‌خاطر اینکه زباله‌ای را در این محدوده دفن نکنیم، زباله‌های شما را نمی‌بریم و خودتان می‌دانید و زباله‌هایتان. همین شد که بعد از آن روز اعتراضات تا دو هفته بعد زباله‌ها جمع‌ نشد و مخازن تا خرتناق پر بود و چهره سراوان هم مثل بوی آنجا بد و مشمئزکننده شده بود. عده‌ای از مردم هم که خودشان تصمیم به زباله‌سوزی گرفته بودند و در حیاط خانه‌ها زباله‌هایشان را می‌سوزاندند.  چند دقیقه‌ای فیلم گرفتم و با توصیف ماجرا منتشر کردیم، وقتی به تهران برگشتم، خبر رسید انگار بخشی از مخازن را خالی کرده‌اند. واقعا مواجهه عجیبی بود و در نوع خودش بکر و نگران‌کننده.

معاون استاندار به خون برادر شهیدش قسم خورد که دیگر اینجا زباله‌ای دفن نشود

به موعد قرار نزدیک می‌شدم و برای شروع هم دوست داشتم اول سخن مسئولان را بشنوم و سوالاتم را بپرسم. ابتدا با مجید صالحی، دهیار سراوان گفت‌وگویی انجام دادم و بعد از آن هم با زیارتی عضو شورای سراوان گپ زدم. صالحی در ارتباط با ماجرای سراوان به من گفت: «من 15 سالی است که مدیر اینجا هستم. از سال 86 اینجا بودیم که تحصن‌های زیادی برای ورودی سایت زباله شده است. مردم هر دوره‌ای تحصن کردند. آخرین تحصن مربوط به سال 96 بود که منتج به حضور مسئولان در روستا شد. در دوره قهرمانی استاندار بود که رانش و انفجاری رخ داد و باعث شد قسمتی از کوه به سمت جنگل بکشد و در اثر رانش گازهایی متصاعد شد که فندک می‌زدید انفجار رخ می‌داد و در اثر رانش زباله حفره‌ای ایجاد شد و حشرات موذی در آنجا به سراوان هجوم آوردند. در آبان سال 96 تحصنی صورت گرفت و مردم اقدام به بستن ورودی سایت زباله کردند و گفتند زباله نباید اینجا دفن شود و بعد از چند روز تحصن شفقی، فرماندار وقت آمد و قول داد تابلوی روزشماری نصب شود و ابتدای آذر 96 قرار شد تا پایان آبان 98 این سایت جمع ‌شود؛ دو سال گذشت و 10 روز مانده بود به پایان مهلت آبان 98، مردم به دهیاری و شورا می‌گفتند که دو سال گذشته و عملی انجام نشده است و تحصن دیگری انجام می‌دهیم. گفته شد احتمال تجمع در ورودی سایت وجود دارد و به جهت پیشگیری تدابیری بیندیشید که تجمع نشود و اگر شروع شود جمع‌کردن آن سخت است و خب این اتفاق هم افتاد و مردم تجمع کردند. در آبان 98، علی مقدم معاون عمرانی استانداری بود. بعد از تحصن مردم در مسجد صاحب‌زمان جلسه‌ای بین مردم گذاشتیم و ایشان در آن جلسه بعد از گفت‌وگوهایی که شد به خون برادر شهیدش قسم خورد که تمام تلاشش را می‌کند تا این زباله تا پایان سال 1401 یعنی امسال از بین برود و بعد از 1401 هیچ زباله‌ای به روستا نیاید. پنج نماینده مردمی و شورا و دهیار حضور داشتند، چون نماینده قانونی روستا شوراست و منتخب مردم و رای اکثریت مردم را دارند و دهیار نماینده شوراست و به‌عنوان نماینده اجرایی است ولی باز آقایان گفتند احتمال دارد شورا و دهیاری بیایند که نتوانند کار کنند و شاید مدیریتی و سیاسی صحبت کنند. خواسته شد پنج نماینده مردمی هم حضور داشته باشند. آقایان و مسئولان وقت قبول کردند تنش‌ها را بخوابانند. پنج نفر را انتخاب کردند که از بچه‌های همان منطقه بودند. با این ترکیب جلسه‌ای در دفتر امور استانداری برگزار شد. صورتجلسه‌ای انجام دادیم و قرار شد از ابتدای سال 99 تا پایان 6 ماه ظرفیت تولید کمپوست از 100 تن به 250 تن و بعد به 500 تن برسد و در پایان 1400 عملا کارخانه کمپوست به هزار تن برسد. زباله‌ای که در سایت تخلیه می‌شود بین 800 تا 1200 تن است. چون ما در 6 ماه اول سال مسافر و توریست زیادی در سطح استان، شهرستان و روستا داریم و جمعیت زیادی می‌آیند. (در هر تعطیلاتی دو، سه میلیون نفر می‌آیند.) به‌هرحال حجم زباله‌ها هم زیاد می‌شود. حرف آقایان این بود که در اولین گام به سمت افزایش کود عالی بروند و به هزار تن برسند. موازی با این هم قرار شد برای نیروگاه زباله‌سوز با توجه به قراردادی که سال 1393 با شرکت توسعه سلامت بسته شد، تمهیداتی اندیشیده شود، به این صورت که قرار شد 25 درصد از پول را به این شرکت بدهند و ابنیه را هم شهرداری محترم در سایت لاکان بسازد بلکه اینها تجهیزات و دستگاه زباله‌سوز را داشته باشند و عملا در پایان 1401 هیچ زباله‌ای اینجا دفن نشود.»

مگر شما در ایران زندگی نمی‌کنید؟!

صالحی ادامه داد: «در این کشور زندگی می‌کنید و مطلع هستید تا اعتباری تخصیص پیدا نکند، کاری از پیش نمی‌رود. بعد از سه ماه از آن قراردادی که بسته شد کشور به سمت کرونا رفت و ما یک‌سال‌ونیم تا دوسال اول اولویت‌مان این بود که زنده بمانیم و خانواده و جامعه را از این بیماری منحوس زنده نگه داریم و همه به سمت مبارزه با ویروس کرونا رفتیم. احساس من به‌عنوان مدیر روستا این است که این عمل باعث شد موضوع سایت لاکان به موضوع الکن تبدیل شد، یعنی به حاشیه رفت و به پایان 1400 رسیدیم و با روی کارآمدن رئیسی و تجمعات اخیر مردم، شخص استاندار قبل از عید به سایت زباله آمد و تمام مدیران و فرمانداران شهرستان‌هایی که زباله را تحویل سایت لاکان می‌دهند را فراخوان کرد و گفت با کسی شوخی نداریم و هر مدیری نمی‌تواند جهادی کار کند، نکند و تا پایان سال باید به قولی که دادیم، عمل کنیم و اگر بتوانیم زودتر این کار را می‌کنیم. بعد چند مدیرکل به سطح روستا دعوت شدند و با استاندار و مدیرکل محترم روستا به سطح روستا آمدند و گفتند با توجه به آسیب‌هایی که می‌رسد و مشکلاتی که وجود دارد، حق با شماست و دستور می‌دهیم سریع‌تر کار انجام شود. منتها بعد از ایام عید در فضای مجازی یک‌سری دوستان خواستند تحصن کنند و چند نفر نزد ما آمدند و من گفتم صورتجلسه‌ای که در حضور نمایندگان مردمی امضا شد و خواسته‌های خود آنها بود را بیان کردیم و تمام حرف‌ها را بیان می‌کنیم و آنها قبول کردند تا پایان 1401 فرصت می‌دهیم و این ماجرا تمام می‌شود. در فضای مجازی یک‌سری فراخوان داده شد و عملا منتج به بستن ورودی شد و در روزهای اول یکی، دو نفر و بعدا مردم زیادی آمدند، خانواده شهدا آمدند و خودجوش شد و هرکسی می‌شنید آنجا تحصن می‌کرد تا به این خواسته برسند و اینجا زباله ریخته نشود. به اتفاق اعضای شورا به شورای تامین رفتیم و صحبت این بود که باید برای قصور هر مدیری یا دستگاه متولی که کوتاهی کرده پرونده‌سازی کنیم، کمااینکه چند مورد انجام شده و الان باید به مردم روستا گفته شود که تا پایان 1401 سعی می‌کنیم زودتر از آنچه تعهد دادیم، انجام دهیم.»

مردم به ما اعتماد نمی‌کنند

دهیار سراوان ادامه داد: «کارشناسان می‌گویند زباله را باید با زباله کاور کرد، چون اینجا سطح صاف و شیب‌دار داریم و برخی جاها ارتفاع زباله‌ها به 90 متر می‌رسد. گفته شد باید زباله را طوری کاور کنیم که از رانش جلوگیری شود. این زباله گاز دارد و باید اقداماتی انجام شود و به مردم نیز اطلاع داده شود. در جلسه‌ای که مسئولان بودند، گفتیم وعده‌های زیادی به مردم داده شده که عملی نشده و به همین خاطر مردم روستا به ما اعتماد نمی‌کنند و در خصوص جمع‌آوری زباله‌ها ما قولی نداده‌ایم و کاری هم انجام نشده ولی کلا به ما اعتماد نمی‌شود. با این اوصاف به‌عنوان نماینده‌های روستا مساله را به مردم انتقال دادیم و مردم تشکر کردند و گفتند اینجا هستیم تا تعیین‌تکلیف شود. دادستان و امام‌جمعه و معاونان سیاسی و امنیتی و عمرانی گفتند طبق صورتجلسه فرصت بدهید، منتها مردم زیربار نمی‌رفتند. صورتجلسه را آوردیم و برخی قبول نکردند. گفتند از این وعده‌ها می‌دهند و عمل نمی‌کنند و این اختلاف باعث شد تحصن روزبه‌روز بیشتر شود. حرف اول تا آخر مسئولان این بود که تا پایان سال طبق تعهدی که وجود دارد، فرصت دهید و اگر انجام نشد، دو ماه دیگر هر روز تحصن مسالمت‌آمیز کنید. این موارد را به اهالی محترم رساندیم و آقایان قبول نمی‌کردند چون قول‌های زیادی داده شد و عمل نشد و به‌دلیل بدقولی‌هایی که مدیران کردند مردم اعتماد نکردند. من به‌عنوان مدیر دوست دارم خیلی کارها کنم ولی اگر بدانم پشت آن منابع تعریف نشده، کاری نمی‌کنم. اگر منابع نداشته باشم نمی‌توانم دوکیلومتر را هم آسفالت کنم. اول باید منابع تامین باشد. این بی‌اعتمادی در مردم ایجاد شد و مسئولان قبل از درگیری از آنها خواهش کردند که فرصت بدهید،برخی قبول نمی‌کردند و برخی می‌گویند صورتجلسه اشتباه بود. این صورتجلسه خاصی نبود و زمان‌بندی بود و امتیازی داده نشد. اینکه من به‌عنوان دهیار پیگیر هستم کاری انجام شود، امتیاز محسوب نمی‌شود. این نفع عمومی است، هیچ یک دنبال نفع شخصی نبودند و نخواهند بود. همیشه ما دنبال مطالبات بحق مردم بودیم و این مطالبات حق مردم سراوان است و خواسته همه این است که سایت زباله جمع شود و باید کمک کرد تا عملی شود.»

تنبیه مردم روستا دستور استاندار و فرماندار بوده

صالحی ادامه داد: «بعد از تحصن به دوستان گفتیم اگر سایت زباله از روستا برود، روزانه حداقل بین چهارونیم تا پنج تن زباله داریم. این زباله باید در جایی دفن شود و فرآیند تفکیک هم نداریم. اینجا را بستیم و قسم خوردیم اینجا زباله نباشد. ما هم احترام گذاشتیم و بعد از این جریان از هیچ روستایی زباله دریافت نشد. دستور فرماندار و استاندار بوده که روستاها همچون قدیم باید زباله را مدیریت کنند، مگر روستاهای پرتراکم که بافت شهری دارند. باید در کاهش ورودی زباله دقت کنیم. امیدواریم این سایت تا پایان امسال بسته شود و مشکل ما و روستاها این است که بعد از بسته شدن سایت عملا ما برای دفن زباله چه کار کنیم. تا الان برای جمع‌آوری زباله هزینه نمی‌دادیم ولی من‌بعد مردم باید هزینه جمع‌آوری زباله را بپردازند. باید با افراد و مردم صحبت کنیم که تولید کمتر زباله را داشته باشیم و زباله خشک و‌ تر تفکیک شود و با دریافت هزینه، جمع‌آوری زباله را به پیمانکارها و زباله‌گردها بدهیم. زباله‌های ‌تر هم قابلیت بازیافت و تبدیل کود ‌آلی دارند و در سطح روستا که مردم مرغ و اردک دارند، خورده می‌شود. عملا همه یکدست می‌گویید زباله نیاید و نمی‌آید، ولی از این به بعد همراهی کنیم که چقدر در جمع‌آوری زباله مشارکت می‌کنند؟»

احضارها ادامه دارد

هرچه از روز آخر تجمع و درگیری‌ها پرسیدم به جواب کاملی نرسیدم تا اینکه زیارتی، عضو شورای سراوان گفت: « به‌دلیل تجمعاتی که انجام شده، تعدادی احضار شده‌اند. دو روز پیش چند نفر را خواسته بودند و یکی، دو نفر را برائت دادند و بقیه را با قید وثیقه و فیش حقوقی آزاد کردند. هر زمانی که مدیران ما تحصنی را می‌بینند و اعتراضی ایجاد می‌شود به صحنه می‌آیند و دلجویی می‌کنند و اقداماتی انجام می‌دهند، درحال‌حاضر بعد از اتفاقات کار انجام می‌شود، اما اگر همان روند ادامه می‌یافت یا طبق مصوبات در دوره‌های قبل بند به بند اجرا می‌شد، مطمئن باشید این تحصن امروز و اتفاقات ایجاد نمی‌شد. وقتی زمان می‌گذرد و کوتاهی از سوی مسئولان انجام می‌شود و قضیه رها و خلف وعده می‌شود، مردم خواه‌ناخواه نسبت به این امر معترض می‌شوند. وقتی در ادوار مختلف قول می‌دهید و با توجه به گذر زمان هیچ‌نتیجه‌ای نمی‌بینید، هر کسی باشد نسبت به مسئولان دلسرد می‌شود. هر چیزی به‌موقع انجام می‌شد، این اتفاقات نمی‌افتاد. در آن دوران به چند مورد همچون کرونا و تحریم برخوردیم و دلار افزایش یافت و با اعضای شورای قبل و دهیار بابت بحث مالی نزد نوبخت رفتیم که رئیس برنامه‌وبودجه کل کشور بود. از ایشان خواستیم که کمک کند و با آغوش باز استقبال کرد و گفت همان‌طور که در خوزستان سیلاب به‌وجود می‌آید یا گردوخاک ایجاد می‌شود که معضل است، این هم یک معضل است و مطمئن باشید تا روزی که من هستم سعی می‌کنم ساماندهی شود. بودجه‌ای که اختصاص دادند، دلار بالا رفت و با شرکت قرارداد بستیم و متاسفانه تحریم شدیم و آنها نتوانستند قطعه‌ای وارد کنند. این جزء معضلاتی بود که به این امر دامن زد که مردم فکر کنند مسئولان کار نمی‌کنند. اگر کاوردهی، سم‌پاشی، کود آلی و... انجام می‌شد، ساماندهی بهتر بود. این را که چرا اعضای شورا درکنار مردم نبودند، من این‌طور بگویم که در ادوار گذشته بیان کردیم، نیاز به تجمع مردم نیست و اعضای شورا به نمایندگی از مردم پیگیری می‌کنند، ولی متاسفانه با توجه به اینکه دیدگاه مردم نسبت به مسئولان بدبینانه شد، یک‌سری از این فرصت سوءاستفاده و مردم را تحریک کردند، همه اعضای این دوره مورد اهانت قرار گرفتیم. یکی از موارد همین بود که در جلسه وزارت کشور حضور داشتم و یکباره توهین‌هایی شنیدم و اینها کسانی بودند که می‌خواستند شورا را از این مساله دور کنند و به آن خواسته‌ای که دارند برسند و متاسفانه جوانان ما به‌علت ساده بودن جذب می‌شوند و بازیچه قرار می‌گیرند و این امر باعث می‌شود حرکتی که شاهد بودیم، اتفاق بیفتد.»

 نمایندگان مردم اصلا در جریان صورتجلسه آخر نبودند

بعد از سخنان مسئولان منطقه با شهروندانی که صحبت‌های واقعی‌تری هم داشتند، گفت‌وگو کردم. آنها این‌طور ماجرای تحصن را روایت می‌کنند: «مردم سال 96 تجمعی درباره موضوع زباله داشتند و نتیجه تجمع این شد که بعد از یک هفته آقای ثقفی استاندار آمدند و به مردم قول دادند که دوساله جمع شود و زباله‌ای نیاید و تابلوی روزشمار نصب کردند. پنج نفری هم به‌عنوان نماینده مردمی به غیر از شورا انتخاب شدند، چون مردم از آن زمان به شورا اعتماد نداشتند. پنج نفر از تجمع‌کنندگان نماینده مردم شدند که پیگیری کار را با شورا داشته باشند، بعد از مدتی تابلویی نصب کردند که روند کار چطور است و این کار را بکنند و زیرسازی شود و این 6 ماه طول می‌کشد تا نصب زباله‌سوز انجام شود. من جزء پنج‌نفر نبودم، ولی بعد به آن گروه اضافه شدم. من مخالف تشکیل این اعضا بودم، چون به نظرم این ماجرا به این سادگی‌ها جمع نمی‌شد و خیلی از جلسات را شرکت کردیم و قول‌هایی داده می‌شد و بعد هیچ‌روندی صورت نمی‌گرفت و استانداری و فرمانداری می‌گفتند پیگیری می‌کنیم و توضیحاتی می‌دادند که هیچ‌یک در منطقه پیاده نمی‌شد و درواقع فقط حرف بود. بعد درگیر بچه‌داری شدم و نتوانستم پیگیری کنم و اعضا به کار خود ادامه دادند و در جلسات شرکت کردند. منتها در اتفاقی عجیب چند جلسه آخر بدون حضور نمایندگان مردم برگزار شد و اصلا اطلاع داده نمی‌شد که جلسه‌ای هست و باید به فرمانداری بروید. اعضای شورا رفتند و این مصوبه ننگین را امضا کردند که تا سال 1401 زباله بیاید، درصورتی‌که مشورتی با اعضای گروه مردمی نشد و مردم در جریان این امر نبودند. تا تجمع چندهفته اخیر صورت نگرفته بود، کسی از این امضا خبر نداشت. مردم تجمع کردند و فرماندار آمد و مسئولان آمدند و نماینده آمدند و همه گفتند حق با مردم است، اما نتیجه‌ای را شاهد نبودیم. داستان این است که همه مسئولان استانی از تجمع مردمی خوش‌شان می‌آید و دوست دارند، اما تا زمانی که بودجه به حساب آنها واریز می‌شود. وقتی بودجه به‌حساب می‌آید با مردم عناد می‌کنند و می‌گویند جمع شوند. تا قبل واریز بودجه می‌رفتند و می‌آمدند و از مردم حمایت می‌کردند و حتی اعضای شورا این‌چنین بود و وقتی بودجه آمد، راه آنها از مردم جدا شد. کاری هم که بعد از این تجمعات ‌شده، این است که زباله‌هایی را که ریخته و رها شده، بلافاصله بعد از اینکه مردم را جمع کردند روی آن را با خاک پوشاندند. الان هم می‌گویند زباله نمی‌آید، ولی می‌آید. با ماشین زباله نیست و وضعیت بدتر شده و با ماشین‌های 10 چرخ و کامیون‌های بزرگ‌تر است. یک کامیون بار چهار ماشین زباله قبلی را حمل می‌کند و به‌صورت نامحسوس این کار را می‌کنند، هرچند برای ما محسوس است، چون در این محله هستیم و فیلم آن موجود است. درباره آن صورتجلسه هم قویا می‌گوییم که آن را قبول نداریم، چون امضای نماینده مردم پایش نیست. امضای نماینده‌های مردم پای هیچ‌برگه‌ای نیست. من جزء آن پنج‌نفر بودم و به‌خاطر بچه جلسات را از یک جایی به بعد نمی‌رفتم، ولی در جریان کارها بودم. در جلسات آخری همان‌هایی که پیگیر بودند، حضور نداشتند، چون امضا پای برگه نیست.»

این مدل برخورد حق مردم نبود

این شهروند سراوانی ادامه داد: «ما 18 روز آنجا بودیم که هم خانم‌ها و هم آقایان بودند. در این مدت حتی کوچک‌ترین مشکلی ایجاد نشد، حتی موقعی خانم‌ها تا صبح آنجا می‌ماندند. تا روز هجدهم شد، آقایان آمدند و گفتند موظف هستیم این راه را باز کنیم و می‌خواهید با میل خود باز کنید یا به‌زور متوسل می‌شویم. مردم گفتند کنار نمی‌رویم، چون 18 روز مانده‌ایم و اگر هیچ‌کاری نکنیم می‌خواهیم حداقل مشکلات‌مان بازتاب داشته باشد. می‌دانستیم این راه باز شود، زباله باز می‌آید و اگر قرار بود نیاید باافتخار آنجا اعلام می‌کردند که بسته شد و با زور مردم را جمع نمی‌کردند. ما ایستادیم و کتک خوردیم. جریان این‌طور بود که مردم شاخه گل گرفتند تا دوستانه قضیه را حل کنند، ولی گل دادیم اما آنها برخورد فیزیکی کردند ابتدا با زدن و باتوم برخورد کردند حتی خانمی چادری‌ در جمع بود که همسر او نظامی است، او را هم زدند. بعد از این جریان ما هم عصبانی شدیم، هم‌محلی بودیم و مردم تحریک شدند و واکنش شدیدی نشان دادند. باز هم مسیر را باز کردیم و داربست‌ها را پایین آوردیم و عکس‌ها را کندیم و بعد به جمع کردن مردم ادامه دادند. بعد هم عده‌ای اراذل و اوباش را به جان مردم انداختند. اعضای شورای محل به جمع ما نمی‌آمدند، مگر اینکه از رشت مقام مسئولی می‌آمد. هیچ‌کسی در این تجمعات خارج از مردم محلی نبودند، حتی مردم محله‌هایی که نزدیک به ما بودند، حضور نداشتند. از ابتدا برنامه‌ریزی کردیم که هر آدم ناشناسی می‌دیدیم، می‌پرسیدیم کیست و برای چه آمده است. غریبه‌ای بین ما نبود. به‌حدی مردم را ترساندند که حتی پای مردم به پاسگاه باز نشده بود، یکباره می‌ترسیدند. بچه‌ها جرات ندارند شکایت کنند. الان دو، سه نفر با وثیقه آزاد شده‌اند و هریک 800-700 میلیون وثیقه گذاشته‌اند و یک نفر هم راهی زندان شده است. تکلیف اینها معلوم نیست. لباس‌های ما در آن روز پاره شد و آنقدر ما را کشیده بودند که ببرند و علائم خفگی روی گلوی من بود زیرا شالم را کشیده بودند تا مرا ببرند. هیچ ‌خبرگزاری‌ای در کشور واقعیت را بازتاب نداده است. اگر تجمع مسالمت‌آمیز است، چرا مردم را به‌خاطر اعتراض می‌برند؟»