تاریخ : Wed 11 May 2022 - 03:20
کد خبر : 71607
سرویس خبری : ایده حکمرانی

سیاست مشخصی در مورد اتباع افغانستانی نداریم

گفت‌وگوی «فرهیختگان» با پویا علاءالدینی درباره سیاست‌های مهاجرتی کشور

سیاست مشخصی در مورد اتباع افغانستانی نداریم

ما چهارچوب سیاستی مشخصی در مورد مهاجرت اتباع افغانستانی به ایران نداشته‌ایم که عجیب است، چون حضور افغانستانی‌ها در ایران طی چهل‌وچند سال گذشته برجسته بوده است.

عباس بنشاسته، خبرنگار گروه  اندیشه: ماه‌های گذشته اخبار مربوط به مهاجران افغانستانی پرتکرار بود؛ از حمله به سه روحانی در حرم رضوی گرفته تا انتشار فیلم‌هایی از مهاجرت گسترده افغانستانی‌ها به ایران در شبکه‌های اجتماعی. البته برخی از این خبرها هم از اساس کذب و نوعی شایعه‌سازی بود اما به هر ترتیب باعث شد جامعه ایران نسبت به مساله مهاجرت افغانستانی‌ها حساس‌تر شود. در گفت‌وگو با پویا علاءالدینی، عضو هیات‌علمی گروه توسعه و سیاستگذاری اجتماعی دانشگاه تهران، سیاست‌های مهاجرتی ایران در قبال اتباع افغانستان را مورد بررسی قرار دادیم که در ادامه متن از نظر می‌گذرانید.

امروزه هر کشوری سیاست‌های هویتی و مهاجرتی خاصی دارند. شاید بتوان از چند مدل نام برد، از مدل کشورهایی نظیر آمریکا گرفته تا مدل کشورهای اروپایی. اما به‌نظر می‌رسد ما در ایران سیاست مهاجرتی و هویتی خاصی – مخصوصا در مورد مهاجران افغانستان– نداریم. آیا می‌توان گفت ما براساس چه الگویی عمل کرده‌ایم؟
بله، ما چهارچوب سیاستی مشخصی در مورد مهاجرت اتباع افغانستانی به ایران نداشته‌ایم که عجیب است، چون حضور افغانستانی‌ها در ایران طی چهل‌وچند سال گذشته برجسته بوده است. همچنین ایران و افغانستان دارای اشتراکات برجسته تاریخی و فرهنگی هستند و اکثر مردم افغانستان اقوامی ایرانی محسوب می‌شوند. از این رو به‌نظر می‌رسد نوعی کوتاهی یا عدم پیدا کردن مسیر وجود دارد. تمهیداتی که به‌طور پراکنده در ایران در مورد مهاجران افغانستانی اتخاذ شده در طول زمان شاهد تغییرات زیادی بوده است. این افت‌وخیز‌ها جنبه‌های انحرافی هم داشته‌اند که می‌توان درباره برخی از آنها صحبت کرد، در عین حال حائز جنبه‌های مثبت بارزی هم بوده‌اند، از جمله بخش کوچکی از مهاجران در اردوگاه‌ها نگه داشته شده و اکثر افغانستانی‌ها توانسته‌اند در نقاط شهری ایران ساکن و مشغول به کار شوند. در همین حال محدودیت‌های قانونی برجسته‌ای در زمینه اسکان در برخی استان‌ها و نیز احراز شغل برای مهاجران اعمال شده است. صرف‌نظر از افت‌وخیز‌ها و صدماتی که کودکان و نوجوانان افغانستانی درمورد محدودیت آموزش در گذشته دیده‌اند، در دوره اخیر تلاش‌هایی شده که دسترسی به آموزش نزد مهاجران فراگیر شود. در کل باید گفت چهارچوب‌های ایران در مورد مهاجران افغانستانی برخی معیارهای پایه و پذیرفته‌شده بین‌المللی را رعایت نکرده است. رعایت آنها به‌معنای اعطای حقوق کامل به مهاجران است. وقتی مهاجران مدت زیادی اینجا هستند به‌نوعی شهروند محسوب می‌شوند و باید از همه حقوق آن برخوردار باشند، یعنی به خدمات مختلف و نهایتا به تابعیت دسترسی داشته باشند. به این مساله اصلا توجهی نشده است. وقتی کسی از خطری فرار می‌کند باید بتواند به‌راحتی پناهنده و به او کمک‌هایی شود. وقتی اقامت او طولانی شد باید بتواند در جامعه شغل مناسبی داشته باشد و باید بتواند خود را در جامعه بالا بکشد، پس باید دسترسی‌هایی به انواع خدمات داشته باشد. اما کودکانی که از والدین افغانستانی در اینجا به دنیا آمده و بزرگ شده‌اند، چون نمی‌توانند تابعیت ایران را کسب کنند، طبعا امکان تحرک اجتماعی هم ندارند. این محدودیت بزرگی است. در کل هسته اصلی سیاست مهاجرت باید مشتمل بر حقوقی باشد که امکان ادغام مهاجران در جامعه میزبان و تحرک اجتماعی‌شان را فراهم آورد.
همچنین پیوندهای درستی بین تمهیدات مهاجرتی و سایر سیاست‌های کشور -سیاست خارجی/ منطقه‌ای و سیاست توسعه- برقرار نشده است. مثلا در مورد سیاست خارجی/ منطقه‌ای مشکلات زیادی داریم. ظاهرا نمی‌توانیم درست به‌خاطر بیاوریم که ایران در چه منطقه‌ای قرار گرفته و تاریخش چیست. بخشی بزرگی از ایران تاریخی و تمدن ایرانی به سرزمین‌هایی که در شمال و شرق ایران کنونی قرار دارند، مربوط است. بحث فقط فرهنگی نیست، قاعدتا ایران باید سیاستی درازمدت و مناسب برای ادغام منطقه‌ای داشته باشد. بدون ادغام منطقه‌ای کمتر کشوری می‌تواند به توسعه دست یابد، البته صورت‌بندی سیاست خارجی/ منطقه‌ای درست برای ایران سخت بوده، چون این منطقه مرتبا از بیرون دستکاری شده و وضعیت آن بسیار پیچیده است. در عین حال می‌توان به سیاست خارجی ایران در پیوند با شمال شرق و نیز اقوام ایرانی یا متاثر از تمدن ایرانی خارج از مرزهای کشور هزاران نقد وارد کرد.

این سیاست‌ها نشان می‌دهد دغدغه‌ای در مورد مهاجران وجود نداشته یا اینکه ما امکانی برای تنظیم سیاست‌هایی متناسب با مهاجران افغانستانی را نداشته‌ایم؟
سیاست مهاجرت ایران هم بی‌شباهت به برخی دیگر از حوزه‌های سیاستی مثلا سیاست توسعه نیست. ایران سیاست توسعه‌ای مشخصی را دنبال نکرده و یکی از نتایجش این است که سرانه تولید ناخالص داخلی ایران از ۴۵ سال پیش کمتر است. هرچند فقر در سال‌های گذشته کاهش یافته بود، اما اکنون دوباره رو به افزایش است. نابرابری تقریبا همیشه زیاد بوده و الان هم درحال بیشتر شدن است. صنایع ایران که ما آرزوی رقابتی شدن آنها را داریم با مسائل بغرنجی روبه‌رو است و از لحاظ تکنولوژیک عقب‌مانده هستیم. سیاست خارجی ما بر مسیر توسعه ما تاثیر گذاشته است. سیاست مهاجرتی در اولویت پایین‌تری قرار دارد و کسی به‌درستی در مورد آن فکر نکرده است. در حالت خوبش، رویکرد تصمیم‌گیران در مورد مهاجران در کشور بیشتر سنتی است که به برخی وجوه مثبت آن اشاره کردم. البته با توجه به رابطه تاریخی تنگاتنگ ایران و افغانستان حتی با رویکرد سنتی هم می‌شد بهتر از این عمل کرد. همچنین اگر رویکرد توسعه‌ای داشتیم باز هم بهتر از این می‌شد عمل کرد؛ در فرآیند توسعه ایران، مهاجران می‌توانند جایگاه خوبی داشته باشند. ایران به‌نوعی کمبود نیروی کار دارد، این ظاهر ماجراست که ایران بیکار زیاد دارد، چون سیاست توسعه و سیاست صنعتی ندارد وگرنه کشوری مثل ایران که می‌خواهد توسعه پیدا کند به نیروی کار نیاز دارد. درحال‌حاضر نرخ مشارکت در نیروی کار و آهنگ توسعه در ایران در سطوح بسیار پایین قرار دارد. این بحث که مهاجران افغانستانی اشتغال را ضعیف می‌کنند و... بحث‌های دقیقی نیست. مهاجران قاعدتا می‌توانند آثار بسیار مثبتی بر توسعه اقتصادی ایران بگذارند. مشکل به سیاست‌های توسعه‌ای برمی‌گردد که ضعف شدیدی دارد.

با همه این کاستی‌ها آیا ما درمورد مهاجران افغانستانی، یک هویت جدید ایرانی-افغانستانی را شاهد هستیم؟ آیا می‌توان گفت آنها به هر دو هویت پایبند هستند یا اینکه هویت آنها دگرگون شده است؟
هرکسی که مهاجرت می‌کند طبیعتا مقداری از فرهنگ خود را حفظ می‌کند و به‌تدریج مقداری از فرهنگ جامعه میزبان را می‌گیرد. اتباع افغانستان یا از اقوام ایرانی هستند یا بسیار نزدیک به اقوام ایرانی؛ اکثرا یا زبان مادری‌شان فارسی است یا با این زبان آشنا هستند. برخی تفاوت‌های فرهنگی به‌دلیل تفاوت سطح توسعه در ایران و افغانستان است. همچنین بسیاری از مهاجران ممکن است منشاء روستایی داشته باشند. از این لحاظ شباهت زیادی به مهاجران روستا-شهری در داخل ایران دارند. آنها در مناطق مختلف شهری ایران ادغام می‌شوند؛ افغانستانی‌ها نیز می‌توانند به همان شکل ادغام شوند. درواقع این خود ما هستیم که به مهاجران افغانستانی اجازه ادغام نمی‌دهیم؛ جلوی تحرک اجتماعی و فعالیت‌های فرهنگی و اقتصادی آنها را می‌گیریم و آنها را محدود می‌کنیم. با اعمال این محدودیت‌ها و جلوی ادغام را گرفتن، تمایلات درون گروهی آنها طبعا افزایش می‌یابد. این چهارچوب چندان هدفمند و درست نیست.

آیا این درونگرا شدن مهاجران افغانستانی آسیب است؟
من مجددا به مساله توسعه برمی‌گردم. در فرآیند توسعه می‌خواهیم گروه‌های مختلف جامعه تحرک اجتماعی و اقتصادی داشته باشند و بالا بیایند. طبیعتا در طول زمان فرهنگ آنها عوض می‌شود و این طبیعی است و بخشی از فرآیند توسعه است. وقتی اجازه این تحرک را به آنها ندهیم، موجب درونگرا شدن مهاجران می‌شویم. در کل اگر مهاجران بتوانند هر چیز سنتی را که با زندگی مدرن‌شان تطابق دارد، حفظ کنند و در عین حال در جامعه جدید ادغام شوند، این حالت ایده‌آل است. این موضوع برای همه گروه‌های قومی ایران هم صادق است.

رفتار مهاجرتی افغانستانی‌ها در ایران مهاجرت بازگشتی یا مهاجرت به کشور ثالث است، چه عواملی را در این امر دخیل می‌دانید؟ آیا می‌توان گفت افغانستانی‌ها به جامعه ایران تعلق پیدا نمی‌کنند؟
اگر با افغانستانی‌هایی که از طریق ایران به اروپا مهاجرت کرده‌اند مواجه شوید، می‌ببینید که اغلب تعلق به ایران و افغانستان هر دو در آنها وجود دارد. یادمان نرود که تعداد زیادی از اتباع ایران هم طی سال‌های گذشته، به دلایل مختلف از ایران مهاجرت کرده‌اند. پس میل به مهاجرت از ایران منحصر به اتباع افغانستانی نیست. آیا می‌توان گفت این ایرانی‌ها تعلقی به ایران ندارند؟ صرف‌نظر از اینها، بعد از سقوط حکومت طالبان دولت ایران سعی کرده مهاجران را به افغانستان بازگرداند. عده‌ای را رد مرز و اخراج کرده‌اند. در هر صورت به عناوین مختلف عده‌ای از ایران خارج شده‌اند و به افغانستان رفته‌اند. مهاجرت افغانستانی‌ها به کشور ثالث تا حد زیادی به میزان ادغام آنها به جامعه ایران بازمی‌گردد. آنان در ایران با موانع مختلفی در زمینه‌های اشتغال، اسکان و تحصیل مواجهند. طبعا اگر بتوانند با مهاجرت به کشوری ثالث این محدودیت‌ها را کم کنند به این امر اقدام خواهند کرد.

احساس خطر و نگاه منفی ایرانیان نسبت به افغانستانی‌ها از چه حیثی است و چه دلایلی را برای آن می‌توان برشمرد؟
رویکردهای مهاجرستیزی -که شما اسم آن را احساس خطر گذاشته‌اید- در بسیاری از کشور‌ها دیده می‌شود، مثلا در کشورهای اروپایی مهاجرستیزان ممکن است بگویند که پناهندگان سوری، عراقی و افغانستانی با جامعه اروپا بیگانه‌اند و درنتیجه مشکل‌آفرین و ادغام‌ناپذیرند. این موضوع قاعدتا در مورد افغانستانی‌ها در ایران موضوعیت ندارد، چون این مهاجران متعلق به خود منطقه هستند. در مورد پناهندگان اوکراینی در کشورهای اروپایی در دوره اخیر این حرف‌ها تقریبا شنیده نمی‌شود. در هر صورت، چهارچوب‌ها و ضوابط مهاجرت در بسیاری از کشورهای اروپا به شکلی است که وقتی پناهندگی یا مهاجرت فردی پذیرفته می‌شود (حال چه ایرانی و افغانستانی و چه اوکراینی باشد)، او از همه حقوق شهروندی برخوردار می‌شود و می‌تواند بعد از مدتی تابعیت کشور میزبان را هم بگیرد. تعداد زیادی سازمان غیردولتی نیز حامیان این چهارچوب‌ها هستند و بسیار اثرگذارند. گفتمان‌های مهاجرت‌ستیز در اروپا از سوی جناح‌های راست و عوام‌فریب ابراز می‌شود و مخاطبان آنها اغلب قشرهای کم‌دانش و سرخورده جامعه و از گروهی هستند که نظام اقتصادی نتوانسته است فرهنگ و خدمات بهتری به آنها بدهد. در ایران هم حرف‌های مهاجرستیزی از سوی افرادی مغرض که ممکن است برای خود اهداف سوئی داشته باشند، ابراز می‌شود و مخاطبان آنها هم قشرهای کم‌دانش هستند.

اما جریان‌های راست‌افراطی در اروپا به‌راحتی در ایران قابل رهگیری نیست.
عجیب است که در ایران هیچ‌وقت گفتمان‌های برابری انسان‌ها به‌درستی شکل نگرفته است. نوع اسلامی آن هم در عمل کمتر مشاهده می‌شود. شما می‌گویید در ایران چیزی مشابه راست افراطی اروپا نداریم. بله درست است، ولی در مقابل آن گفتمان انسان‌گرا هم در ایران ضعیف است، مثلا در همین دوره اخیر اتفاقات عجیبی افتاد. مقالاتی در برخی جراید رسمی یا نیمه‌رسمی منتشر شده که لحنی بسیار بیگانه‌ستیز و غیر نوع‌دوستانه داشتند. در بسیاری مواقع، آمارها و اطلاعاتی که در مورد مهاجران در ایران می‌دادند تقریبا همه کذب بود. نوشته‌ها به‌قدری سخیف بوده‌اند که خواننده شک می‌کرد این مقالات را واقعا یک خبرنگار یا ستون‌نویس نوشته یا یک فرد کم‌سواد. ظاهرا مقالاتی از این دست به‌دنبال مقاصد خاص سیاسی هستند - مثلا یک گروه می‌خواهد سیاست خارجی ایران در قبال افغانستان را بکوبد- ولی تشخیص اهداف نهایی آنها مشکل است. در شبکه‌های اجتماعی شاهد دست‌به‌دست شدن برخی ویدئوها بوده‌ایم که می‌خواستند نشان بدهند افغانستانی‌ها ایران را گرفته‌اند. متاسفانه رسانه‌ها رسمی دیگر هم بسیار ضعیف یا ناآگاه یا مغرض هستند و به‌جای شفاف‌سازی اغلب اوضاع را گل‌آلود هم می‌کنند.

چه اهداف سیاسی از این رفتار‌ها برمی‌آید؟
من در جایگاه تحلیل این مسائل نیستم. می‌تواند از نادانی و کم‌سوادی نشأت گرفته باشد یا ناشی از نداشتن اولویت‌های درست باشد. شاید گروهی می‌خواهد گروه دیگری را تخطئه کند و چنین فضایی را به‌وجود بیاورد یا ممکن است بخواهند بگویند که مشکلات کنونی کشور تقصیر سیاست‌های غلط ما نیست و آنها را به دوش مهاجران بیندازند.

از لحاظ اجتماعی چه بحران‌ها و آسیب‌هایی درمورد مواجهه ایرانیان و افغانستانی‌ها می‌توان تصور کرد؟
اگر سیاست‌های درستی داشته باشیم- سیاست‌های درست خارجی و سیاست‌های درست مهاجرتی- و اینها را به سیاست‌های توسعه‌ای متصل کنیم، مشکل بزرگی دیده نمی‌شود. ایران باید سیاست منطقه‌ای خود را از منظر توسعه و نیز جایگاه فرهنگی خود پیگیری کند. من به چالش‌ها واقف هستم؛ طالبان مجددا در افغانستان بر سر کار آمده است و بسیاری از افغانستانی‌ها از کشورشان رانده خواهند شد. تعداد زیاد پناهنده بالاخره بدون چالش نیست، باید به این مساله با سیاستگذاری‌های درست پرداخت. البته می‌توان این سوال را هم مطرح کرد که چطور چنین اتفاقی در کشور همسایه ما رخ داد و گروهی مثل طالبان مجددا حکومت را در دست می‌گیرد. نقش سیاست خارجی ایران – با این همه ادعاهایی که درمورد توانایی‌ها می‌شود- در این تحولات چه بوده است؟

شما به‌طور کلی مهاجرت را مثبت ارزیابی کرده‌اید، شاید این حرف اخیر با این نگاه شما در تناقض باشد؟
بله، مهاجرت می‌تواند امری بسیار مثبت باشد. در عین حال اگر تعداد مهاجران به‌دلیل جنگ و شرایط بحرانی خیلی زیاد باشد، بالاخره بدون چالش نیست. مهاجران باید بتوانند در جامعه میزبان جذب شوند. وقتی تعداد مهاجران یکباره بالا برود، مساله به بحران تبدیل می‌شود و ساختار‌های کشور با چالشی روبه‌رو می‌شوند. چالش را باید به شکلی حل کرد که به نفع همه تمام شود. هم حقوق مهاجران رعایت شود و هم منافع مهاجرت به جامعه میزبان برسد. همچنین باید دیدی درازمدت داشت. ما باید هدف توسعه در کل منطقه را داشته باشیم. اگر کل منطقه توسعه پیدا کند، مشکلات حل می‌شود. روابط تجاری و آمد و شد فرهنگی، همه اینها بسیار مثبت خواهد بود. اگر این دیدگاه وجود داشته باشد، راحت‌تر می‌شود با مشکلات دست‌وپنجه نرم کرد. در عین حال صورت‌بندی این رویکرد و سیاست‌هایش آسان نیست. امیدواریم در آینده محقق شود.

با توجه به شرایط فعلی چه راهکار سیاستی را برای سامان دادن به این شرایط مناسب می‌دانید؟
اولا ما باید سیاست مهاجرتی درستی داشته باشیم که هسته اصلی آن رعایت حقوق مهاجران باشد. مهاجران باید به همه خدمات و امکانات لازم دسترسی داشته باشند؛ نباید به هویت‌شان هیچ‌گونه بی‌احترامی شود، آنها باید بتوانند در طول زمان خود را در جامعه بالا بکشند و در سطوح پایین و زیرخط فقر نمانند و نهایتا آنکه باید بتوانند پس از مدتی تابعیت ایران را اخذ کنند. طبعا اینها باید در چهارچوب قوانین ایران باشد. هسته اصلی سیاست‌ها باید این باشد و در همین حال باید به دو حوزه سیاست خارجی و سیاست‌های توسعه‌ای کشور هم متصل شود. اگر نظر این است که ورود این میزان مهاجر در مدت کم به کشور مشکل‌آفرین است باید قبلا فکری درباره آن می‌شد. در مورد سیاست توسعه‌ای کشور نیز باید این‌طور فکر شود که این تعداد مهاجر می‌تواند پایه‌های توسعه‌ای کشور را ایجاد کند، اما این طرز فکر در ایران وجود ندارد، چون فکر می‌کنیم باید نفت بفروشیم و به داخل کشور بیاوریم و بخوریم و اگر تعدادی نان‌خور دیگر هم بیاوریم، از نان ما کم می‌شود و مشکل پیدا می‌کنیم، اینکه نشد تفکر توسعه‌ای! همچنین باید منطقه‌ای فکر کنیم. وقتی هر دو کشور به‌علاوه دیگر کشور‌های منطقه وارد یک فرآیند توسعه‌ای مطلوب شوند همه با هم می‌توانیم بالا برویم.
نکته دیگر آموزش جامعه ایرانی است. باید یک گفتمان انسان‌گرایانه در جامعه ایران شکل بگیرد. الان در جراید ایران ممکن است مقاله‌ای منتشر شود که اساس آن توهین به مهاجران یا فراموش کردن حق آنهاست، بر عکس رسانه‌ها باید در مورد حق انسان‌ها و مهاجران مطلب بنویسند. در آموزش رسمی هم باید اینها لحاظ شود، اینها بسیار مهم است.