علی عسگری، خبرنگار: هرساله و با رسیدن ایام ماه مبارک رمضان، شاهد شکلگیری مباحثههایی پیرامون چرایی روزه هستیم، هرکس درحقیقت از ظن خود یار این دستور الهی شده و درخصوص آن نکاتی را متذکر میشود، برخی بهدنبال تأیید روزهداری با دانش پزشکی مدرن بوده و از لزوم روزه برای سلامتی جسم سخن میگویند و برخی نیز مستند به شماری از روایات وارده، حکمت روزهداری را در درک سختی فقرا از روزه برمیشمارند. گذشته از نکات فوق اما شاید بتوان با نگاهی به طرح تربیتی دین اسلام و همچنین نظام هستیشناسی آن، حکمتهای دیگری را نیز برای روزهداری برشمرد. البته که سخن اصلی درخصوص احکام عبادی، آن است که ما راهی به فهم علت اصلی جعل آن توسط خداوند نداشته، بلکه صرفا با عنایت به منشأ صادرکننده حکم که خداوندی حکیم، علیم، خیرخواه است که حق اطاعت بر گردن ما دارد، مبادرت به انجام آن میکنیم، بنابراین تمام حکمتهای پیشگفته و نکاتی که در بعد ذکر میشود، در حکم استنباطهایی است که از کنار هم قرار دادن قرائن و شواهد، به نحو ظنی برداشت شده و نمیتوان مدعی آن بود که تمام العله برای جعل این حکم، ادلهای است که ذکر میشود.
روزه، توجه از امر محدود به نامحدود
با عنایت به طرح تربیتی دین و همچنین هستیشناسی آن میتوان حکمتهایی را برای این حکم مطرح کرد. درحقیقت حکم روزه، جزء معدود احکامی است که در تمامی شریعتهای پیشین، اصل آن محفوظ بوده است. ریشه چنین مسالهای را میتوان در نوع نگاه ادیان الهی(بهخصوص ادیان ابراهیمی) به دنیا یافت. دنیا از منظر دین، بهمنزله انتهای عالم وجود است، پرتویی از وجود که در محدودترین و مقیدترین حالت خود قرار دارد. وجود در این نشئه، ضعیفترین مرتبه خود را تجربه میکند، ازهمینرو قرین با کاستیها، شرور و نواقص شده است. از طرف دیگر بنابر فرمایش قرآنکریم «وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ». متناسب با این آیه کریمه، عالم وجود نه یک مجموعه از هم جداست، بلکه درحقیقت ما شاهد یک وجود به همپیوسته و کشیدهشده هستیم که مراتبی از نامحدودیت و کمال تا نقص و ضعف را میپیماید. متناسب با حکمت اسلامی، عالم وجود دارای تقسیمبندیهایی است، عالم عقل یا ملکوت، عالم مثال یا برزخ و عالم دنیا سه نشئهای است که برای دستگاه هستیشناسی مطلوب خود برمیشمارند. متناسب با آیه پیشین، هر وجودی در این دنیا، نه یک وجود منقطع از دیگر عوالم، بلکه بهاصطلاح یک ستون وجودی یا به تعبیر دیگر یک وجود کشیدهشده است که ریشه در عالم ملکوت داشته و تا عالم ملک امتداد یافته است و البته به قدر معلوم نازل شده است. ازهمینرو میتوان چنین گفت که انسان نیز از چنین مسالهای بهدور نیست، بلکه وجود انسانی، وجودی امتدادیافته از عالم ملکوت تا ملک است. انسان همانگونه که وجودی مادی دارد، در دیگر عوالم نیز وجودی پیوسته و مرتبط با همین وجود جسمانی خود را داراست. بنابراین وجود انسانی، وجودی است متشکل از ابعاد ملکی و ملکوتی که گرد هم آمده و انسان را تشکیل داده است. روح انسان نماد بعد مجرد، روحانی و ملکوتی او بوده و جسم انسان نماد بعد ملکی و مادی وی، نفس نیز به تعبیر حکما حاصل توجه و التفات روح به جسم است، ازهمینرو در تعریف مرگ گفته شده که مرگ به معنای قطع علقه و ارتباط روح نسبت به جسم خود است، ازهمینرو در زبان آیات قرآنکریم، عبارت «کلُّ نَفْسٍ ذَائِقَه الْمَوْتِ» وارد شده، اما در جای دیگری وارد شده است که «کلُّ شَیءٍ هَالِک إِلَّا وَجْهَهُ» ، اما هیچگاه تعبیر کل شیء ذائقه الموت وارد نشده است؛ چراکه مرگ به معنای قطع علقه روح از جسم بوده و این تنها شامل نفس میشود که عبارت است از عنایت و توجه روح انسانی به جسم مادی خود.
با توجه به طرح هستیشناسانه و انسانشناسانهای که درخصوص انسان ذکر شد، سعادت انسان در قطع ارتباط ارادی روح از جسم است که در زبان حکما به آن مرگ اختیاری میگویند. درواقع انسان هنگام مرگ خویش، تمام سیر در عوالم پیشگفته را به نحو جبری از سر میگذارند، اما از آنجا که این سیر حاصل اختیار او نیست، هیچ نوع کمالی از برای وی به حساب آورده نمیشود، درحقیقت احکام شرعی آمدهاند تا این سیر را به نحوی اختیار در دنیا برای انسان رقم بزنند. کمال انسانی در چنین جهانبینیای عبارت است از سیر در ملکوت و رفتن بهسمت امر نامحدود که از هرگونه قیدوبند رها بوده و در کمال محض به سر میبرد.
روزه درحقیقت با توجه به چنین طرحی از انسان و هستی و تعریفی که از سعادت وی صورت میگیرد، عاملی برای انقطاع، قطع توجه و محدود ساختن توجه وی از عالم دنیا و بردن وی بهسمت آخرت است. اصل چنین موضوعی تقریبا موردتوجه تمام ادیان ابراهیمی است، بهعبارت دیگر پرهیز دادن انسان از خوراک و روابط جنسی بهعنوان دو عنصر اصلی توجه انسان به دنیا به نام روزهداری در دیگر ادیان نیز یافت میشود، البته در این بین بهواسطه ظرافتهایی که در نوع نگاه اسلام به دنیا وجود دارد، روزه نیز دارای شکل و شمایل متفاوتتری شده است. در دین مسیحیت، بهواسطه غلبه زهد، شاهد وجود روزههای سختتری بودهایم، در ایام روزهداری، معاشرت و نزدیکی با زنان به نحو کامل در این دین منع شده بوده است، اما بهواسطه نگاه خاص دین اسلام به دنیا که درحقیقت تعادل میان جسم و روح را در طرح تربیتی خویش پیرامون اسلام سر لوحه کار قرار داده، روزه نیز احکام آسانتری به خود گرفته است.
منطق چنین مسالهای را در برخی آیینهای شرقی نیز میتوان یافت. سر ریاضتهایی که در برخی از این آیینها طرح شده و بهدنبال آن قدرتهایی نیز حاصل میشود، در کاهش توجه روح انسانی به جسم و دنیاست. درحقیقت روح انسانی به هر میزان که تعلق خود را از جسم بکاهد بر کمال خود افزوده است. البته در این میان شریعت نورانی اسلام، هر نوع ریاضت و مسیری را برای کسب این هدف جایز ندانسته که طرح بحث تفصیلی این موضوع خارج از محل بحث نگاشته فعلی است.
نقش روشنگر داستان هبوط آدم در بحث فعلی
همانطور که گفته شد، لازم است تا با ارائه قرائن و شواهد مختلف ادعای موردنظر را تایید کرد. بنا به وسع این نوشتار به ذکر مسالهای از داستان هبوط حضرت آدم(ع) خواهیم پرداخت. علامه طباطبایی در تفسیر این اتفاق پرسشی را پیرامون گناه حضرت آدم که بهموجب آن، مستحق هبوط از بهشت خویش شد، مطرح میکند. درواقع مساله ایشان آن است که گناه حضرت آدم چیست؟ در پاسخ سه فرضیه مطرح میشود:
1. خوردن میوه شجره با توجه به نهی «لَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَه فَتَکونَا مِنَ الظَّالِمِینَ».
2. اطاعت از فرمان شیطان با توجه به نهی خداوند مبنیبر دشمن بودن وی با آدم.
3. نسیان عهد مبنیبر ذکر کثیر خداوند.
مرحوم علامه طباطبایی در پاسخ به این سوال و در ذیل آیه مبارکه ۱۲۴ سوره طه که میفرمایند: «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکا وَنَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمَى»، این آیه را که درست در انتهای داستان حضرت آدم نقل شده، بهعنوان حکمت اصلی این داستان گرفته و گناه حضرت آدم(ع) را نسیان عهد، یعنی فراموشی ذکر خداوند میداند. درحقیقت با توجه به فرمایش علامه طباطبایی، شیطان با کشاندن حضرت آدم و هوا به خوردن میوه درخت، توجه آنها را از ابعاد روحانی و ذکر الهی خود بهسمت ابعاد دون و پست خود کشانده، ازهمینرو باطن اکل شجره، تبدیل به آشکار شدن سوء و زشتیهای آنها شده تا در ادامه آنها مجبور شوند تا زشتیهای خود را با برگ درخت بپوشانند. «فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَه بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یخْصِفَانِ عَلَیهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّه». درحقیقت مرحوم علامه طباطبایی داستان حضرت آدم را داستان سقوط انسان از بهشت تعادل جسم و روح تفسیر میکنند. انسان بهواسطه غفلت از ذکر خداوند که درحقیقت بهدنبال غفلت از توجه به ابعاد روحانی خویش حاصل میشود، دچار رنج هبوط و سختیهای پس از آن میشود. حال متناسب با چنین طرحی از داستان هبوط حضرت آدم که به نوعی داستان هبوط نوع آدمی است، طرح تربیتی دین اسلام کاهش توجه به جسم و کشاندن انسان به سیر در ملکوت است.
چنانچه بخواهیم تمام سخنان پیشین را جمعبندی کنیم باید گفت که حکمت روزه در قطع علقه و تضعیف ارتباط انسان با دنیاست، روزه آمده است تا از طریق قطع محدود ساختن توجه انسان به دنیا، توجه وی را به امر نامحدود فراخواند، از دنیا این توجه را گرفته، محدودیتها و قیدها را برداشته تا وجود انسان را توسعه بخشیده و سیر او از محدود(عالم ملک) به نامحدود(عالم ملکوت) تسریع بخشد. روزه ضامن حفظ تعادل میان جسم و روح انسانی بوده و وی را بهسمت بهشت اعتدال فرامیخواند.