تاریخ : Thu 21 Apr 2022 - 05:30
کد خبر : 71316
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

سفر به شهر علی(ع)   با جادوی کلمات

سفر به شهر علی(ع) با جادوی کلمات

سریال امام علی(ع) قرار است تصویر دقیقی از سال‌های حکومت علی بن ابیطالب(ع) در ذهن مخاطبانش شکل دهد، برای همین در پرداخت به وقایع حد و اندازه نگه می‌دارد و در عین موجز گفتن، سراغ دقیق‌ترین تعابیر و عبارات می‌رود.

سریال امام علی(ع) قرار است تصویر دقیقی از سال‌های حکومت علی بن ابیطالب(ع) در ذهن مخاطبانش شکل دهد، برای همین در پرداخت به وقایع حد و اندازه نگه می‌دارد و در عین موجز گفتن، سراغ دقیق‌ترین تعابیر و عبارات می‌رود. بخش مهمی از طراحی شخصیت و فضاسازی در آن برعهده دیالوگ‌ها و مونولوگ‌‌هاست. آنچه در ادامه می‌خوانید تنها بخشی از دیالوگ‌های ماندگاری است که در زمانی کوتاه اوضاع و احوال حکومت علی(ع)، یاران و دشمنانش را به‌تصویر می‌کشد.

سکانس‌های ماندگار جنگ صفین
سکانس‌های ماندگار جنگ صفین و ماجرای قرآن بر سر نیزه ‌کردن و خدعه عمروعاص و معاویه هم یکی از بخش‌های جذاب این سریال بود. سربازان سپاه امام علی(ع) درحالی‌که فریب خدعه عمروعاص را خورده‌اند با یاران امام به جدل می‌پردازند. دیالوگی را که به‌صورن روان در این بخش از سریال جاگرفته بار دیگر بازخوانی کنیم. دیالوگی که بخش مهمی از محتوایش را مدیون متن نهج‌البلاغه است:
     -      جهل شما جماعت، علی را به ستوه آورده. شما منت بیعت با علی را جابه‌جا بازگو می‌کنید و به خدعه‌های عمر و معاویه عمل می‌کنید. شریعه را به صدای طبلی از دست داده‌اید و آن وقت صفین را به کرکس‌ها واگذار می‌کنید.
     -      قرآن بر نیزه دارند مرد، مسلمان نیستی؟
      -      قرآن را تو بهتر می‌شناسی یا علی؟ قرآن دین محمد بود که امروز هر بت آلوده‌ای مدعی آن است. قرآن حمزه بود که ابوسفیان پهلویش درید، قرآن ابوذر بود که در ربذه دفن شد. قرآن عمار است که ما کوردلان هرگز او را ندیدیم. قرآن خود علی است، آنچه بر نیزه‌ها می‌بینید پوست و مرکب است.

دیالوگ‌های مشهور عمروعاص و معاویه
میرباقری گفت‌وگوهایی را بین عمروعاص و معاویه در این سریال گنجانده که به‌درستی می‌توان حیله‌گری و تزویر دشمنان علی(ع) را تصویر کند، مثلا این نمونه دیالوگ عمروعاص را بخوانید که در میانه جماعت اموی ایستاده است و در بین جنگ صفین رو به معاویه می‌گوید:
ابایزید! در این جنگ نه روی توان قشونت حساب کن و نه روی خدعه‌های من دعا کن؛ فقط دعا کن که در سپاه علی(ع) مردمان جاهل فراوان باشند.
یا در سکانسی از سریال می‌بینیم که عمروعاص در جنگ صفین به‌طور اتفاقی با امام علی(ع) روبه‌رو می‌شود و برای فرار از مرگ چاره‌ای جز کشف عورت پیدا نمی‌کند. صحنه فرار و کندن لباس‌ها خیلی‌عجیب است. تلفیق ترس از مرگ و تحسین هوشمندی عمروعاص. وقتی او به چادر معاویه باز می‌گردد. معاویه می‌گوید: «چرا لختی، لبا‌س‌هایت را چه کردی؟» عمروعاص در همان حالت استیصال رو به معاویه می‌کند و می‌گوید: «عورتم جانم را نجات داد.»

دیالوگ‌های مالک‌اشتر
گفت‌وگویی در سریال گنجانده‌شده که بین مالک‌اشتر و اشعث کندی ردوبدل می‌شود و نمایشی است از تزویر کوفیان. جایی که اشعث‌ کندی برای بیعت چندباره نزد امام علی(ع) می‌آید و مالک‌اشتر به او سخن می‌گوید. نکته جالب این سکانس ماندگار این است که برادران داریوش و انوشیروان ارجمند، نقش‌های این سریال را بازی کردند.
    -      طبیعت گربه است که به صاحبش وفا نکند. تو به تعداد نمازهای یومیه‌ات هم بیعت کنی باز به وقت نیاز بیعت می‌شکنی.
    -      خود تو معصومی (مالک) اشتر؟ دست از پا خطا نمی‌کنی؟
     -        چرا خطا می‌کنم، اما روز روشن را انکار نمی‌کنم. پسر نابغه بدکاره هنوز مجهول‌الباطل است. ابوموسی‌ای که سنگش را به‌سینه می‌زدی هسته بی‌مغزی بود پوک‌پوک. شنیدم رفقای نهروانی‌ات فتوا به کفر علی داده‌اند.
      -      شکر خدا که وصله‌هایت به من نمی‌چسبد. من اگر اهل افراط و تفریط بودم، پیشانی‌ام مثل نهروانیان پینه داشت. اگر اهل خیانت باید در لشکر معاویه می‌شدم.
در میانه این گفت‌وگو حجر بن عدی، معترض حضور و بیعت دوباره اشعث کندی می‌شود که مالک‌اشتر جلوی او را می‌گیرد. عدی از مالک‌اشتر می‌پرسد: «این قوم ضاله خوان لشکر را تباه می‌کند. علی تا کی به ایشان مهلت جولان می‌دهد؟» و مالک‌اشتر در پاسخ می‌گوید: «مرام علی است که با صبر دل تاریک‌شان را روشن کند.» وقتی عدی از مالک می‌پرسد که با خوارجیان چه کنیم؟ مالک‌اشتر می‌گوید: «طبق معمول مدارا.» و عدی دوباره می‌پرسد: «موافق این شیوه‌ای؟» و مالک‌اشتر پاسخ می‌دهد: «من در رکاب علی آموخته‌ام، بی‌کینه شمشیر بزنم.» ردوبدل شدن این دیالوگ‌ها ظاهر ساده‌ای دارد اما میرباقری به‌درستی شخصیت‌های دوران امام علی(ع) را کنار هم قرار می‌دهد، فقط به نیت یک هدف که مخاطب سریال مرام و شیوه حکومتداری امام اول شیعیان را بهتر بشناسد.
یکی دیگر از دیالوگ‌های جالب مالک‌اشتر برای زمانی است که او و عماریاسر با هم خلوت کرده‌اند و از مظلومیت شناخت علی(ع) با هم سخن می‌گویند.
مالک‌اشتر:‌ ای کاش قادر بودم که علی را به روزگاری ببرم که مردمش قدر همچو اویی را می‌دانستند.
عمار یاسر: می‌آید مالک، می‌آید. تا دنیا دنیاست چشم مظلوم بنی‌آدم دنبال علی می‌گردد.

در این رابطه بیشتر بخوانید:

کلمات؛ غلام علی(ع) (لینک)

گشودن زبان آسمان در گوش پس‌کوچه‌های زمین (لینک)

می‌خواند، اما نه هر ترانه‌ای را (لینک)