علیرضا صدرا، عضو هیاتعلمی دانشگاه تهران: طبیعت در حکمت متعالیه نهتنها محیطزیست و زندگی انسان است که باید آن را حفظ کند، فراتر از این خاستگاه انسان است. در نگاه «جسمانیه حدوث و روحانیه البقاء» طبیعت خاستگاه انسان است. چه طبیعت و محیط برون، چه طبیعت و محیط درون. محاط یا محیط. بدن انسان هم همینطور است. در این تفکر این است که «از جمادی مُردم و نامی شدم / وز نما مُردم به حیوان برزدم»1 مطرح میشود. یعنی نفس انسان صورت تلطیفشده و متعالی حقیقت جسمانی است تا اینکه به معاد جسمانی منتهی شود. لذا خاستگاه انسان، طبیعت است. این حقیقت را میتوان به تبدیل وضعیت یخ و آب تشبیه کرد. همانطور که اگر یخ زیر صفر باشد منجمد و یخ است و وقتی در محیط طبیعی قرار میگیرد و به بالای صفر درجه میآید، مایع میشود یا وقتی دمای آب به بالای 100 درجه میرسد به بخار تبدیل میشود، برای انسان هم درحقیقت چنین تلطیف و تعالی متصوَّر است. منظور و مقصود از روایت مشهوری که از رسول گرامی اسلام نقل شده است که میفرمایند: «در نگهداری زمین بکوشید و به آن حرمت نهید که مادر شماست»2 بسیار فراتر از حفظ محیطزیست است.
احترام طبیعت را باید نگه داشت. چرا؟ چون خاستگاه و مادر انسان است. طبیعت خاستگاه هر نوع پیشرفت، توسعه و تمدن برای انسان است. اساسا جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا به همین معناست. طبیعت فراتر از احترام، حرمت دارد. خیلی بیش از حفظ است. حتی براساس آیه شریفه «فَلْیعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیتِ الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ»3 شایستگی دارد سجده شکر برایش بهجا آورده شود. زیرا نیازها و مقاصد انسان را تامین میکند. از سوی دیگر خداوند میگوید: «هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا».4 یعنی زمین را برای شما خلق کرده و در مالکیت انسان قرار دادیم. میتوان رابطه انسان با طبیعت را به رابطه انسان با مَلَک قیاس کرد. خداوند ملائکه را امر به سجده بر انسان میکند، یعنی در تولّی انسان و نه در تملک انسان هستند. اما طبیعت در تملک انسان است. انسان بر طبیعت و ما فیها، هم درونش و هم بیرونش. یعنی جنگلها، جانوران، ذخایر، منابع، نفت، گاز، آب و مانند اینها مالکیت دارد. اینها همه در تملک انسان قرار گرفته است. یعنی عالم مُلک در تملک انسان اما عالم ملکوت در تولّی انسان قرار گرفته است. انسان میتواند از عالم ملکوت بهرهبرداری و استفاده کند ولی سوءاستفاده از آن نمیتواند بکند. اما در عالم مُلک و طبیعت براساس آیه «إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا»5 میتواند استفاده یا سوءاستفاده کند. البته این مقتضای قانون خلقت و قضای الهی است.
مطابق آیه شریفه «لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدنَکُم لَئِن کَفَرتُم إنَّ عَذابی لَشَدِیدٌ». اگر انسان از طبیعت درست استفاده کند، تنها به ارتقای طبیعت منجر نمیشود بلکه اصلاً خود انسان افزایش و ارتقاء مییابد. یعنی حفظ محیطزیست، حرمت نهادن به آن، بلکه سجده به محیطزیست، نعمت انسان را ارتقاء میدهد. اما اگر سوءاستفاده کرد طبیعی است منتهی به تخریب محیط میگردد. خدا اینها را خلق کرده که انسان استفاده کند. الان بحثی که در مواجهه با محیطزیست وجود دارد این است که آیا محیطزیست را باید حفظ کرد یا حرمت محیطزیست را نگه داشت یا شکر محیطزیست کرد؟ شکر محیطزیست به بهرهبرداری بهینه از محیطزیست است و این نهتنها محیطزیست را افزایش میدهد بلکه خودِ انسان را افزایش میدهد.
به تعبیر ملاصدرا انسان خلیفه خداست. خلیفه یعنی چه؟ خلیفه جانشین خداوند است، حاکم بر سرنوشت خود و طبیعت است. حکومت بر طبیعت دارد. اگر شما به طبیعت ظلم کنید، حاکمیت خودِ انسان آسیب میبیند. به قول سعدی: «پادشاهی که طرح ظلم افکند / پای دیوار ملک خویش بکند».6 بنابراین ظلم و تعدی به طبیعت، ظلم به انسان هم هست. اگر شما برخورد عادلانه با طبیعت داشتید، رشد میکند، پایدار شده و تبدیل به سرمایه میشود. ملاصدرا درحقیقت بحث خلافت عامه را مطرح میکند.7 درواقع دو نوع خلافت داریم. خلافت خاصه که خاص انبیا و اولیاء است. و خلافت عامه که براساس آن همه مردم خلیفه خدا هستند. او بهعنوان مثال میگوید حتی خباز و نانوا هم خلیفه خداوند است. میدانید که کشاورزی یک نوع تصرف در طبیعت است. دامپروری هم همینگونه است. زیرا انسان با کار بدنی خود، حیوانات را (بهعنوان مثال گوسفند و بز) که در طبیعت بوده، اهلی و تربیت کرده است و سپس به پرورش آنها مشغول شده است. انسان با تصرف در طبیعت پیرامونی خود تمدنسازی کرده است. خودِ تمدن اصلاً یک چیز طبیعی نیست بلکه مدنی و صناعی است. انسان در حد طبیعت نمانده است بلکه با استفاده بهینه از طبیعت، تمدنسازی کرده است. میخواهم این را عرض کنم که بعضی میگویند: «حفظ محیطزیست یعنی حفظ وضعیت موجود؛ اصلاً بهرهبرداری نکنید و دست به آن نزنید». نه، ما خلیفه خدا هستیم. خداوند همانطور که طبیعت را خلق کرده، انسان را هم خلق کرده است. انسان نیز جامعه و نظام سیاسی را خلق کرده است. انسان باید خودِ طبیعت را در جهت تعالی بازآفرینی کند یعنی افزایش دهد. از جمادی ببرد، نامی کند. از نامی ببرد حیوانی کند. از حیوانی ببرد انسانی کند تا درنهایت ملکوتی کند. طبیعت را هم همینجور.
دو نگاه کاملا متفاوت به محیطزیست وجود دارد: نگاه منفعل و نگاه فعال، زایا، پویا که نگاه متعالی است. ما باید طبیعت را علاوهبر حفظ کردن، اصلاح و تکمیل هم کنیم. یعنی باید به کمال برسانیم. اینجاست که صنعت به کمک طبیعت میآید. در نگاه متعالی و برخورد فعال با طبیعت، نهتنها محیطزیست تخریب نمیشود بلکه بسیار فراتر از حفظ محیطزیست، ارتقا و تعالی محیطزیست تأمین میشود.
ملاصدرای شیرازی در طرح این مدل برخورد پویا و زایا با محیطزیست تحتالشعاع اندیشههای خواجه نصیرالدین طوسی است. چون آنچه خواجه تکمیل کرده، ایشان تجمیع کرده است. هیچکس به اندازه ایشان حتی تحتالشعاع خواجه نصیر نیست. بهویژه شرحی که خواجه نصیر بر اشارات ابنسینا مینویسد. صدرالمتألهین هر کجا میخواهد سخن فصلالخطاب را بگوید و حجت و برهان نهایی را بیاورد، میگوید اینجا علامه طوسی این را گفته است. برهانی بحث میکند؛ اما در اقامه براهین به نظرات خواجه طوسی اشاره میکند که در جای خودش مهم است.
خواجه نصیر در اخلاق ناصری بحثی دارد که میگوید در صناعت ما باید به طبیعت اقتدا کنیم. در فضائل و اخلاق هم باید به طبیعت اقتدا کنیم. برای جامعهسازی و تمدنسازی باید به طبیعت اقتدا کنیم. این تفکری است که در اندیشه کلامی صدرالمتألهین در قالب قاعده «جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا» بیان میشود. خواجه معتقد است که باید طبیعت را تثمیر کنیم نهآنکه استثمار کنیم. تثمیر یعنی ارزشافزوده در آن تولید کنیم. تصرف در طبیعت، مقتضای خلافت الهی است، اصلاً دخالت نیست. خدا شما را خلیفه کرده و گفته است برو این کار را بکن. اگر نکردی تعلل در خلافت است، اصلاً خلافت نیست. بنابراین باید طبیعت را نهتنها اصلاح و تکمیل کنیم بلکه باید طبیعت را تعالی دهیم.
لذا این مدل در حکمت متعالی کاملاً وجود دارد. طبیعت را باید حفظ کنیم. فراتر از حفظ حرمتش، فراتر از آن اصلاحش، فراتر از آن ارتقاء، فراتر از آن کمال و فضیلتش، و اوج آن تعالی آن است.
پینوشت:
۱. جلالالدین مولوی، مثنویمعنوی، دفتر سوم.
2. محمدباقر المجلسی، بحارالأنوار، جلد 78، ص 162
3. «پس (بهشکرانه این نعمت بزرگ) باید پروردگار این خانه را عبادت کنند/همان خدایی که به آنها هنگام گرسنگی طعام داد و از ترس و خطراتشان ایمن ساخت»؛ سوره قریش، آیه 3 و 4.
4. «او خدایی است که همه آنچه (از نعمتها) در زمین وجود دارد، برای شما آفرید»؛ سوره بقره، آیه 29.
5. «ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس»؛ سوره انسان، آیه 3.
6. مصلحالدین سعدی، گلستان، باب اول؛ در سیرت پادشاهان.
7. صدرالدین الشیرازی، مفاتیحالغیب، صص 114-113.