سیدمهدی موسویتبار، خبرنگار گروه فرهنگ: تلویزیون پس از طیکردن دو سال کرونایی و محدودیتهای آن در سریالسازی و همچنین تغییرات مدیریتی در راس این سازمان، برای نوروز و رمضان 1401 سعی کرد برنامهها و سریالهایی را روی آنتن ببرد که فضای بانشاط و شادابی را در این روزها ایجاد کند و کمی حالوهوای مردم را تغییر دهد. رسانه ملی برای شبکه اولش سری سوم «زیرخاکی» و برای شبکه دوم سریال «خداداد» را در نظر گرفت. همچنین آنتن شبکه سه را به سری دوم «نجلا» داد و «دردسرهای شیرین» را هم به شبکه پنجم سپرد و پخش مجموعه طنز «پلاک 13» از شبکه سوم را هم ادامه داد؛ ترکیبی که بهجز نجلا، تقریبا حال و هوای عید دارند و مفرح هستند و قرار است حال مخاطب را خوب کنند. حالا که تعطیلات و پخش اکثر قسمتهای این سریالها به پایان رسیده، بهتر و منصفانهتر میتوان درباره کیفیت آنها ارزیابی کرد. فراتر از این ارزیابیها اما نگاهی است که در سازمان صداوسیما، حداقل در نوروز امسال، به این نتیجه رسیده که سبد نمایشیاش باید کامل و شادتر باشد و حواسش هم به رقبای سرسختی مثل شبکه نمایش خانگی باشد. توجه به وجه سرگرمی و شادی مخاطبان، حتی اگر با پخش آثار متوسطی مانند «خداداد» و «دردسرهای شیرین» صورت بگیرد بازهم قابلقبول و امیدوارکننده است. سریال و سریال خوب و باکیفیت، که تعریف و معیارهایش هم کاملا مشخص است و دیگر ربطی به سلیقه مدیران هم ندارد، نیاز یک رسانه و مخصوصا رسانهای مانند صداوسیماست. حتی اگر این سریالها را محصول تیم قبلی بدانیم اما بازهم منتظر میمانیم تا شاهد تابستان و پاییز پربار تلویزیون و سپس رمضان و نوروزش باشیم. بیتوجهی به سریالسازی یا سپردن آگاهانه میدان به سریالهای خارجی یا بخشهای دیگر از خطاهای بزرگ رسانهای است که امیدواریم مدیران این سازمان دچارش نشوند.
آغـــــــاز یک خاکبرداری
آبان سال گذشته بود که خبر ساخته شدن فصل سوم سریال «زیرخاکی» به نویسندگی و کارگردانی جلیل سامان و تهیهکنندگی رضا نصیرینیا منتشر شد و از همان زمان احتمال داده میشد که قرار است این سریال برای پخش در نوروز 1401 در نظر گرفته شده است. البته زیرخاکی تنها سریال از قبل آمده نوروز تلویزیون نبود و سری دوم «نجلا» را هم برای پخش از شبکه سه آماده کرده بودند. فصل دوم زیرخاکی، خردادماه سال گذشته به پایان رسیده بود و انتهای آن را با اسارت فریبرز باغبیشه (پژمان جمشیدی) و هومن برقنورد طوری طراحی کرده بودند که احتمال ساخته شدن فصل سومش را بسیار بالا برده بود. دو فصل قبلی زیرخاکی بهواسطه داستان نسبتا جذاب و سرراست و همچنین بازیهای فوقالعاده ژاله صامتی و جمشیدی و تشکیل یک زوج شیرین و دلنشین و فراتر از آن یک خانواده سهنفره دوستداشتنی توانسته بود در دل مخاطبان جای خودش را باز کند. زیرخاکی در دوسال اخیر توانسته موفقیتهایی بهدست بیاورد و یادمان نرفته که نخستین فصل این سریال در سال 99 بهعنوان پربینندهترین مجموعه تلویزیونی رمضانی انتخاب شد و فصل دومش نیز با پخش در خرداد سال قبل پرمخاطبترین سریال آن زمان شد.
حالا و پس از تغییر و تحولات مدیریتی صداوسیما بهنظر میرسد این سریالها با وجود اینکه توسط مدیران تازه تلویزیون تایید شدند نباید پای تیم جدید گذاشت و زیرخاکی3 هم از این قاعده مستثنی نیست. اتفاقی که برای این سریال افتاد اما نه آنطور که کارگردانش در فضای مجازی اعتراض کرد؛ کیفیت پایین پخشش بود و نه حتی زمان اندکش برای ساخت یک سریال نوروزی. مهمترین مساله این سریال و بیشترین ضربهای که خورد از ناحیه نگاه سطحی و معمولی به علل موفقیت این سریال بود. عواملی که بیشتر ریشه در شخصیتپردازیهای درست و قصههای خرد و کلان سرراست و دوستداشتنی داشت و بازیهای روان بازیگران هم به این جذابیت اضافه کرده بود. نگاه غلط این بود که بار اصلی سریال را بهجای داستان و موقعیتها روی دوش بازیگرانش بیندازند و از تمام آن موقعیت بهدستآمده نزد مخاطب استفاده یا سوءاستفاده شود. طبق آماری تحقیقات مرکز صداوسیما منتشر کرده، فصل سوم مجموعه زیرخاکی با 2/69 درصد بیننده و رضایت 3/86 درصدی مخاطبان بهعنوان پربینندهترین سریال نوروز ١۴٠١ معرفی شده و این موفقیت نسبی بیشترین مدیون قحطی تلویزیون از زنجیرههای جذاب و بهطور خاص طنز است و شاید در سری سوم ارتباط زیادی به قوی یا جذاب بودن زیرخاکی نداشته باشد. پس از صحبتهای آبان سال قبل پیمان جبلی مبنیبر اینکه سریالها پایان باز نداشته باشند و تکلیف تماشاگر روشن شود باید منتظر ماند و دید که سری چهارم زیرخاکی ساخته خواهد شد یا خیر.
گنجی که جنگ شد
داستان فریبرز باغبیشه و سری اول زیرخاکی قبل از انقلاب روایت میشود و این همان دورهای است که جلیل سامان در آن تخصص دارد و زنجیرههای موفقی مانند «ارمغان تاریکی»، «پروانه» و «نفس» را در همان حالوهوا ساخته بود و حالا آمده بود سراغ طنز که سابقهای در آن نداشت. سری اول زیرخاکی توانست بهواسطه فیلمنامه قوی و همچنین ایجاد و نمایش شخصیتهای جذاب، موفقیت بالایی در جذب مخاطبان تلویزیونی پیدا کند و یک زوج دوستداشتنی را به زوجهای مشهور و محبوب تلویزیون معرفی کند. تعداد قسمتهای فصل اول زیرخاکی 19 و این تعداد در سری دومش 16 قسمت بود و به نظر میرسد که برای فصل سوم، 15 قسمت در نظر گرفته شده است. این درحالی است همانطور که گفته شد این 50 قسمت از سال 99 تاکنون ساخته شده و عدد قابلتوجهی بهنظر میرسد اما این حجم از قسمتها بهانه بجایی برای کاهش کیفیت فنی سریال در فصل سومش نیست. زیرخاکی در فصل دوم از گنج و ماجراهای قبل از انقلاب به اتفاقات پس از انقلاب و مشخصا جنگ میپرداخت و حضور شخصیت بانمک فریبرز در موقعیتی جنگی هرچند مخاطب را به یاد پرویز پرستویی در «لیلی با من است» میانداخت و شباهتهایی داشت اما باز هم میتوانست گلیمش را از آب بیرون بکشد. در فصل سوم و بهواسطه پایانبندی فصل دوم اما ماجرای اسیر شدن فریبرز از یکسو و زندگی شهری و همراه با مسائل و مشکلات تنهایی یک زن محورهای اصلی فصل تازه این سریال بودند. زیرخاکی اما از همین جابهجایی و تفکیک ضربه خورد؛ جایی که از دادوستدهای جمشیدی- صامتی فاصله گرفت و زمانی هم که به آن برگشت اسیر کلیشهها و تکرار و سطحینگری شد. دیگر خبری از موقعیتها و خردهروایتهای دلنشین نبود و ظاهرا قرار بوده که بازیگران تنها بهواسطه دیالوگها و تکیهکلامهای قبلی و اکتهای اغراقشده، مخاطب را پای سری سوم بکشانند. این ایده در زیرخاکی3 شکست خورد و با وجود ایجاد لحظات خندهدار و حضور یک جمشیدی باتجربه و دوستداشتنی اما بهعنوان یک مجموعه نتوانست از موقعیت اسارت و بازگشت به کشور و عوارض و اتفاقات بعدیاش بهخوبی استفاده کند.
موقعیت پژمان
در سه فصل زیرخاکی از وضعیتها و موقعیتهای مختلف طنز و کمدی استفاده شده است. از وضعیت «اشتباه» در فصل سوم تا وضعیت «شانس و تصادف» و «صعود به موقعیتی بالاتر در اثر شانس» در سری اول و دوم همه در خدمت فیلمنامه بودند و البته که در این وضعیتها استفاده از کلیشههای جواب داده هم فراموش نشده بود. فارغ از وجود وضعیتها در ساختار فیلمنامه اما وضعیت پژمان جمشیدی در این سریال بهعنوان بازیگر اصلی است. او پیش از «زیرخاکی» و بهجز مجموعه «پژمان» در هیچکدام از سریالهایش نقش اصلی را برعهده نداشت و سریال جلیل سامان موقعیت تازهای بود تا شاهد یک پژمان جمشیدی آبدیده و کاربلد باشیم. او هرچند در سری سوم و در برخی سکانسها از تواناییها و ویژگیهای مثبتش بهطرز اغراقشدهای استفاده میکند و گاهی توی ذوق مخاطب میزند اما نمیتوان منکر این نکته شد که بار اصلی سری سوم زیرخاکی روی دوش جمشیدی و کمی هم صامتی است. جمشیدی در موقعیتی از بازیگری قرار گرفته که میتواند بهتنهایی ستاره یک سریال نوروزی باشد و بتواند از پس هر نقشی بربیاید. کاراکتر فریبرز باغبیشه (یا باغمیشه که اسم یکی از بازیکنان اسبق تیم پرسپولیس بوده) در تاریخ تلویزیون و اذهان مخاطبان ماندگار شده و این دوام بهجز فیلمنامه و شخصیتپردازی قوی بهدلیل بازی درخشان جمشیدی در این نقش است. زیرخاکی 3 به نسبت دو سری قبلیاش هرچند ضعیفتر است اما با یک جمشیدی قویتر و پختهتر از دو سری قبلی مواجهیم و این جدای از بالا رفتن سن خود شخصیت فریبرز در سریال است.
رفعنیاز به سرگرمی
پخش سری سوم زیرخاکی، بیتوجه به کیفیت ساخت و فیلمنامهاش، نشاندهنده این است که مدیران شبکه یک و فراتر از آن، مدیران تلویزیون پذیرفتهاند باید سرگرمی و طنز را در سبد نمایشی رسانه حفظ و تقویت کرد. دور نیست زمانی که بهترین سریالهای طنز تاریخ تلویزیون در نوروز و ماه رمضان پخش میشد و شاهدان اخیرش هم همین «پایتخت» و «نون.خ» که از فصل اول و دوم هم گذر کردند. نگاهی به مجموعههای موفق دستکم یک دهه اخیر نشان میدهد مخاطبان چه سلیقهای دارند و چه میخواهند. پخش زیرخاکی3 توجه به این نیاز در مخاطب را به رسمیت شناخت و نشان داد برایش مهم است تماشاگرانش چه میخواهند. به دلایل مختلف، حال مردم در سالهای اخیر خوش نبوده و بیماریها و مرگومیرها هم به این حال ناخوش اضافه کرده است. بدیهی است در چنین شرایطی نیاز به تولید و پخش آثار طنز و کمدی و حتی سریالهای امیدوارکننده و امیدبخش خانوادگی میتواند در بهبود اوضاع روحی و روانی جامعه موثر و راهگشا باشد. سری سوم زیرخاکی توانسته نسبتا پاسخ مثبت و مناسبی به این نیاز مخاطبان بدهد و آمار تقریبا بالای بینندگانش هم موید همین نکته است. باید دید رفع این نیاز در شبکههای مختلف و ماههای آتی به چه صورت خواهد بود و آیا تلویزیون میتواند در این رقابت موفق باشد یا خیر. نکته قابلتامل دیگر اینکه، تلویزیون تصمیم گرفت سریال طنز «جنابعالی» را به تلوبیون بدهد و فارغ از دعواهایش با شبکه نمایش خانگی، ترجیح داد یکی از میوههایش را از سبد عمومیاش خالی کند. اما همین رفتار هم نشان از توجه به سرگرمی در پلتفرم «تلوبیون» دارد و این نیاز در آنجا هم حس شده است.
بدون پایتخت، جدا از ن.خ
یکی از مهمترین اثرات پخش سری سوم زیرخاکی در نوروز امسال برای تلویزیون، ارسال این پیام بود که میتواند بدون پایتخت و نون.خ هم روزگارش را بگذراند و قرار نیست صرفا به آن سریالها اتکا کند. سال گذشته همین وقتها بود که تهیهکننده نون.خ اعلام کرد سری چهارم این سریال به 1401 نمیرسد و احتمالا در نوروز 1402 از شبکه اول سیما پخش شود. از پایتخت هم که فعلا خبری نیست و سریال طنز تازهای هم در کوله تلویزیون دیده نمیشود. زیرخاکی در چنین شرایطی روی آنتن میرود و میتواند تبدیل به پربینندهترین سریال نوروزی 1401 شود. هیچکدام از این سریالها هم سلبریتیمحور نیستند اما نکته مهمش این است که تلویزیون باید یاد بگیرد از تولیدات خودش مصرف و به آنها اعتماد کند. هرگاه که تلویزیون در مناسبتهای مختلف به همه داشتههایش تکیه کرده و پلنهای مناسبی برای طبقههای مختلف مخاطبانش داشته موفق بوده است. این تکیه بر داشتهها البته سوی دیگری دارد و آنهم استفاده تکراری و افراطی از آنهاست. سریسازی سریالهایی که تا حدودی مخاطب دارند و اصرار بر تداوم آنها نشان میدهد هیچ برنامه و چشمانداز خاصی وجود ندارد و مدیران منتظر هستند تا ببینند کدام سریالشان تماشاگر بیشتری دارد و همان راه را ادامه دهند.
پیش از این و در شمارههای قبلی اشاره شد رسانه بهعنوان یک مرکز اصلی عرضه، باید اجناسش جور باشد و کسی دست خالی آنجا را ترک نکند و از آنسو هم تمام فروشش متمرکز بر یک محصول نباشد و بتواند همه محصولاتش را به مشتریانش عرضه کند. در چنین شرایطی ساخت هرچه بیشتر و بهتر سریالهای طنز و کمدی، میتواند مخاطبان بیشتری را جذب کند و به سازندگان هم مجال استراحت و همچنین دقت و تمرکز بیشتری روی کارهایشان بدهد. پخش زیرخاکی 3 اگر جدا از تامین نیاز سرگرمی، مجالی برای ساخت سریالهای دیدنی و جذاب به وجود آورده باشد حتما اقدامی موفقیتآمیز بوده است. تلویزیون نیاز به ستارههای بیشتری دارد. این ستارهها الزاما فرد یا هنرمند نیستند و یک برنامه یا سریال میتواند ستاره یک شبکه شود و صرفا بار رسانه را به دوش نکشد و سهم خودش را از تامین برنامهها پرداخت کند. این برنامهها یا سریالها در ژانرهای مختلف میتواند خودشان را به جایگاهی از دیده شدن برساند که تکرارشان هم در فهرست پرمخاطبان تلویزیون قرار بگیرد.