اسماء اسدیپور، کارشناس ارشد فلسفه تعلیم و تربیت: در زیارت حضرترضا(ع) داریم که خدا لعنت کند کسانی را که مردم را بر شانههای آلمحمد سوار کردند، یعنی کاری کردند مردم بهجای اینکه فهم خود را از مسائل بالا ببرند و علت حرکتهای امام را بفهمند و با او حرکت کنند، دچار ضعف در تحلیل وقایع شدند و هم امام را تنها گذاشتند و هم او را متهم به راه خطا رفتن کردند و امام مجبور میشد با مردمی که روی دوش او بار بودند و نه روی پاهای خودشان، حرکت کند و این چقدر سرعتگیر و نفسگیر بود.
وقتی در یک جامعه مردم آگاهی باشند که از امام خود اطاعت کنند، آن امام میتواند جامعه را بهسمت اهداف با سرعت و بدون وقفه حرکت دهد؛ اما امان از روزی که مردم نه اینکه اهل اطاعت نباشند، بلکه دائم امام را شماتت و توبیخ کنند که چرا چنین و چنان کردی و امام بازهم با رافت و محبت برگردد و بازماندهها را روی شانه بگیرد و بیاورد تا حرکت هرچند کُند، اما متوقف نشود. در عبارت زیارت مردم لعنت نمیشوند، بلکه مسببان نافهمی مردم لعنت میشوند؛ «اللهم العن الذین حملوا الناس علی اکتاف آلمحمد.» یکوقت ممکن است من جزء عوامی باشم که بارم روی دوش امام است. این هم اشکال است، اما وقتی درباره جامعهپردازی سخن میگوییم، باید ببینیم کدام قشرها تحتتاثیر کدام افراد هستند؟ کدام دسته از افراد در جامعه جلودار حرکت دیگران میشوند؟ یکی از دیدارهای مقاممعظمرهبری که محور اصلی بیانات ایشان مستقیما درباره جامعهپردازی و نظامسازی بود، دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری است.
مقاممعظمرهبری در دیدار چند روز اخیر با این جمع میفرمایند: «وسیله اغوای تودههای مردم، اغوای خواص است... اگر به این خواص اغواشده فرصت داده بشود و امکان داده بشود، راحت توده مردم را اغوا خواهند کرد. یکی از سنگینترین جنگهای نرم تاریخ کشور ما امروز در همین زمینه درجریان است.» سخن از خواصی است که کارشان ایجاد اشتباه محاسباتی در ذهن و اندیشه مردم است تا عمل مردم براساس آن به خطا برود. درمقابل این هجوم باید خواص جبهه حق احساس مسئولیت کنند و بر آگاهیهای مردم بیفزایند. مردم اگر آگاه و بیدار باشند فریب نمیخوردند و بار دوش امام خود نمیشوند، بلکه روی پای خودشان و با فهم خود دنبال حرکت امام خود، حرکت میکنند.
در مسیر آگاهیبخشی به مردم هم سختیهایی وجود دارد؛ باید قوی بود و از مخالفتها نهراسید. وقتی اهل جهاد باشی، تازه خیلی از دستورات دین را بهتر درک میکنی. مثلا در معارف اخلاقی ما چقدر توصیه شدهایم به اینکه بر دهان مداح خودمان خاک بپاشیم، یا از اینکه مذمتمان کنند آزرده نشویم و بلکه چقدر وعده داده شدهایم که هرچه بیشتر مذمت شویم، نزد خدا مقام بهتری خواهیم داشت؛ میفرماید: «هرگاه مدح برادر خود را دربرابر او کنی، گویا تیغ بر حلق او کشیدهای.»
تا قبل از اینکه وارد عرصه جهاد تبیین و روشنگری بشویم، سوال بود که چرا خداوند اینقدر من را غیروابسته به ستایش و مدح دیگران میخواهد و تربیت میکند؟ میفرماید: «خوش آمدن کسی از اینکه او را مدح و ثنا گویند بسیار مذموم و ازجمله صفات رذیله است.» مگر چه عیبی دارد وقتی حرکتم خوب است از دیگران انرژی برای ادامه حرکت پیدا کنم؟ اما وقتی در وسط معرکه جهاد تبیین درحال شمشیر کشیدنی و تیغهای برنده شماتتها و هوو کشیدنها و طعنه زدنها را میشنوی، تازه به حکمت استقلال از مدح و ذم دیگران پی میبری. اگر خود را مستقل پروردی، میتوانی وارد معرکه شوی و جهاد کنی و هرچه بیشتر هدف آماج تیرها باشی، بر ایمانت افزوده شود و محکمتر و پایدارتر به مسیرت ادامه دهی. در کتاب معراجالسعاده یک فصل به راهکارهای عملی برای برطرف کردن وابستگی به مدح میپردازد و مطالعهاش برای ما ضروری است.