فیلمهای تاریخی مذهبی همزمان با تاریخ سینمای ایران بهوجود آمدند و تولید این جنس آثار سینمایی همچنان ادامه دارد.
تولد، زندگی و مرگ مسیح -1906 / کارگردان آلیس گای
ممکن است این فیلم با معیارهای امروزی کوتاه درنظر گرفته شود؛ اما برای مخاطبان ابتدای قرن بیستم و روزهای آغازین سینما، بازخوانی ۳۳دقیقهای آلیس گای از زندگی مسیح در سال ۱۹۰۶ چیزی شبیه حماسه بود. این فیلم در دوران صامت سینما ساخته شد و به قوام این هنر-صنعت در جامعه غربی کمک قابلقبولی کرد. ساخته شدن چنین فیلمی ثابت میکند که حتی از نخستین روزهای سینما، مسیحیت زمینه مساعدی را برای ولخرجیهای جاهطلبانه فراهم میکرده است. این فیلم از 25 تابلوی تصویری عمدتا ثابت، از تصاویر کتاب مقدس، اثر جیمز تیسوت الهام گرفته است. هر قسمت به زیبایی در عمق به صحنه میرود، تقریبا مانند تابلویی تجسمیافته از چرخه نقاشیهای دیواری کلیسا، با طبیعت نقاشیشده و دکور و لباسهایی که نوع مشابهی از زیبایی محترمانه را به فیلم میبخشند. چنین مقایسهای با این واقعیت تقویت میشود که هر صحنه، بدون هیچگونه اطلاعات زمینهای، فراتر از میاننوشتههایی که قسمتها را نامگذاری میکند، ارائه میشود. امروزه، قدمت و سادگی فیلم، حسی واقعی از لطف خداپسندانه به آن بخشیده است. این فیلم که در حومه پاریس فیلمبرداری شد، روی روندهای آتی سینما هم تاثیر گذاشت. ریچارد آبل درباره این فیلم خاطرنشان میکند که وجه تمایز اصلی فیلم «ترکیب منحصربهفرد آن از عناصر رئالیستی و ملودراماتیک» است، چیزی که او به دو گفتمان «مردانه» و «زنانه» تعبیرش میکند. بهعنوان نمونه از ویژگی اول، او «تلاش عمدی برای دستیابی به اندازهای از واقعیت را- هم از طریق فیلمبرداری در لوکیشن و هم با استفاده از وسایل معتبر» ذکر میکند، درحالیکه ویژگی دوم ناشی از این واقعیت است که فیلم مکرر بر امتیاز دادن به زنان در روابط اصرار دارد. آبل همچنین بر تکنیکهای سینمایی استفادهشده توسط گای تاکید میکند، بهویژه استفاده از نماهای متوسط در صحنه 19، سنت ورونیکا، یا پنل 90درجه در صحنه 20؛ صعود از گلگوتا. این فیلم همچنین بهدلیل مدیومشتهایش در تاریخ بصری سینما تاثیر فراوانی گذاشت. گوندولین آدریفاستر معتقد است این فیلم یکی از دستاوردهای بزرگ گای بود و متوجه میشود که گای یک دیدگاه کمی فمینیستی، هرچند عمدتا سفیدپوست و نژادپرستانه را درنظر گرفته است که تصنع و واقعگرایی را به شیوهای بیسابقه در هم میآمیزد.
مصائب ژاندارک - ۱۹۲۸/ کارگردان کارل تئودور درایر
مصائب ژاندارک، یکی از مهمترین آثار درایر است که با اندیشه مقدس قربانی شدن در راه عشق و ایمان در انجیل عجین شده است. این فیلم یک اهمیت استثنایی در تاریخ سینما دارد: اولین فیلمی است که تقریبا اکثر نماهای آن کلوزآپ است؛ به این معنی که دوربین تا حد افراط بهصورت ماریافالکونتی، بازیگر نقش ژاندارک نزدیک میشود. ژاندارک درایر برخلاف روایت دیگران صرفا یک قهرمان تاریخی با ابعاد حماسی نبود، بلکه قدیسهای بود که چونان مسیح به قربانگاه فراخوانده میشد و مصداقی روایی-سینمایی بود بر این آیه در انجیل متی که میگوید: «آنکه جانش را حفظ میکند، آن را از دست خواهد داد و آنکه جانش را برای خدا فدا میکند، زنده خواهد ماند.» با تم مذهبیای که دارد سعی میکند تا تسلط و خشکی اعتقادات کلیسا را بهگونهای تلخ و تراژیک روایت کند. ژاندارک قهرمان ملی، مذهبی و سیاسی فرانسوی نماد شجاعت و شهامت، از جان گذشته و بیباک، باکره و پرهیزگار، در عین سادگی کودکانهاش، خشن و خستگیناپذیر است. شنیدن نداهای آسمانی و قوه درک فرازمینیاش، وجوهی متعالی و والا به او میبخشد که این زوایای دینی و الهی محبوبیت مردمیاش را میافزاید. او برای جنگیدن با دشمن، ظاهر و آرایشی مردانه بهخود میگیرد. در میدان رزم، لباس مردانه به تن کرده و جنسیت خود را فراموش میکند. او با انجام این عمل بر حاکمیت مردسالار دورانش صحه میگذارد. گویی خود نیز با ظاهری زنانه، خویشتن را لایق میدان نبرد نمیداند و اساسا اعتراض، شهامت، مخالفت و قهرمانی را اعمالی مردانه میپندارد که انجام آنها، هیات و هیبتی مردانه میطلبد. اما بهنظر میرسد ژاندارک هم جایگاه قهرمانی خود را تا اندازهای مرهون جنسیتش است و هم مکافات سنگین آن قهرمانی را. براساس تفکر اسطورهای، زن پذیرنده و رویابین است و مرد مهاجم و جنگجو. در قرن ۱۴ میلادی، ژاندارک این تعریف ازلی-ابدی را درهم میشکند و وارونه میکند و دست آخر، شهید همان نگرش و روش مردسالاری، کلیسامحور و قربانیگیرنده میشود. فیلم تنها راوی محاکمه و سوزاندن ژاندارک است و در بیشتر مدت آن شخصیتهای مختلف دادگاه از نقطه نظر ژاندارک به تصویر درآمدهاند. نماهای سربالای دوربین باعث شده است تا سیطره شخصیتها بر ژان و موقعیت متزلزل و درحال رنج کشیدن او بهشدت چشمگیر باشد. دوربین درایر در مصائب ژاندارک شاید یکی از دقیقترین دوربینهای تاریخ سینما باشد. درایر از نماهای درشت و امکانات توصیفی زاویه دوربین حداکثر استفاده را کرده است. استفاده نکردن وی از گریم به چهره بازیگران نیروی غریب و وحشتناکی داده و به آنها اجازه میدهد تا احساس و اندیشههای درونی خود را بهطرز استثنایی نشان دهند.
فرانچسکو، بنده خدا- 1950/ کارگردان روبرتو روسلینی
«فرانچسکو، بندهخدا» یا گلهای سنتفرانسیس، فیلمی ایتالیایی به کارگردانی روبرتو روسلینی محصول ۱۹۵۰ است که نامزد دریافت شیر طلایی جشنواره ونیز بود. فیلم در اولین نمایش خود در جشنواره ونیز توسط بینندگان مورد تشویق فراوانی قرار گرفت، اما بعضی منتقدان این فیلم را بیش از حد فرمالیستی دانستند. پیر پائولو پازولینی، فیلمساز مشهور ایتالیایی، فرانچسکو، بنده خدا را زیباترین فیلم سینمای ایتالیا دانست و اندرو ساریس، یکی از بزرگترین منتقدان تاریخ سینما، این فیلم را در رتبه هشتم محبوبترینهای عمر خود قرار داد. در سال ۱۹۹۵ واتیکان این فیلم را در رتبه ۴۵ بزرگترین فیلمهای تاریخ قرار داد. این فیلم فروتنانه درباره فروتنترین قدیسان مسیحی، از 10 صحنه جدا از زندگی سنت فرانسیس و پیروانش ساخته شده است. این سازه از دو متن ناشناس قرن چهاردهمی الهام گرفته که رویکردی مشابه دارند: گلهای کوچک سنتفرانسیس (که اکنون به اوگولینو برونفورته نسبت داده میشود) و زندگی برادر جونیپر. اندکی پس از اعطای مجوز به فرانسیس برای موعظه توسط پاپ اینوسنتی سوم، فیلم از بسیاری از لحظات مشهورتر زندگی فرانسیس دوری میکند تا بر اپیزودهای سبکدلی تمرکز کند که شادی محض و معصومیت ساده تجربه اولیه فرانسیس را نشان میدهند. لحن شاد بسیار باوقاری که اغلب در آثار مسیحی با آن مواجه میشویم، فاصله دارد و استفاده از راهبان واقعی برای ایفای نقش برادران، به فیلم اصالتی میدهد که با آثار نئورئالیستی قبلی روسلینی آشناست. روسلینی سالها روی فیلمی درباره سنتفرانسیس کار میکرد و بعد این فیلم را اثر مورد علاقهاش از میان آثار خود نامید. روسلینی و فدریکو فلینی فیلمنامهای را نوشتند که 28 صفحه بود و فقط 71 خط دیالوگ داشت. این فیلمنامه تا حدی از افسانههای سنتفرانسیس مانند Fioretti و Life of Brother Gineproالهام گرفته بود. روسلینی گفت که قرار نبود این یک فیلم بیوگرافی باشد، بلکه بر یک جنبه خاص از شخصیت سنتفرانسیس تمرکز خواهد کرد: هوسهای او. روسلینی برای ساخت این فیلم از آنجلو ریزولی و از واتیکان کمک مالی دریافت کرد. فیلمبرداری در 17 ژانویه 1950در حومه ایتالیا بین رم و براچیانو آغاز شد. فلینی در طول فیلمبرداری حضور نداشت. در طول فیلمبرداری، رناتو پسر روسلینی و اینگرید برگمان در 2 فوریه 1950 هم به دنیا آمد؛ پسری که همسن فیلم «فرانچسکو بنده خدا» است و حالا حدود 72 سال دارد.
ده فرمان - 1956/ کارگردان سیسیل بی. دمیل
فیلم ده فرمان که سیسیل بیدمیل آن را کارگردانی کرده است، محصول سال 1956 است که توسط کمپانی آمریکایی پارامونت ساخته شده است. فیلم از زمان از آب گرفته شدن موسی در سبد آغاز میشود و تا فرزندخواندگی وی توسط فرعون ادامه مییابد. قوم موسی بردگانی هستند که با آنان همانند حیوانات رفتار میشود. موسی در یکی از اقدامهای بزرگ خود درهای انبارهای غله را روی مردمان در زنجیر باز و بردگان را روز شنبه تعطیل میکند. در فیلم گفته میشود که موسی(ع) چهارصد سال بعد از ابراهیم(ع) برگزیده شده است تا بردهها را بهسوی آزادی هدایت کند که همانا آنان قوم ابراهیم(ع) هستند. این فیلم خیلی زود موردتوجه منتقدان و تماشاگران عام، نهتنها در ایالاتمتحده که در تمام نقاط جهان قرار گرفت. چندی نگذشت که محبوبیتی بینظیر کسب کرد تا آنجا که هنوز هم براساس محاسبه سایتهای سینمایی، ششمین فیلم پرفروش تاریخ سینمای جهان است. از نظر ساختار فیلم و تکنیکهای بهکار گرفته شده، فیلم ده فرمان یکی از فیلمهای خوشساخت است، اما در پی این ساختار اهداف سیاسی، صهیونیستی قد برافراشته است و هدف از آن ساختن یک فیلم صرفا دینی نیست. ده فرمان یک پیام مهم دیگر هم برای جامعه جهانی داشت: «فلسطین سرزمین تاریخی یهودیان است و یهودیان بیوطن و آواره جهان حق دادند پس از گذشت قرنها در سرزمین اجدادیشان، حکومت تشکیل بدهند.» گفتنی است، سرجان ملکمخان ارمنی ایرانی؛ رهبر اصلی فراماسونری در سال 1988 در روزنامه آبزور نوشت: «راه عادلانه، اسکان دادن یهودیان در سرزمین فلسطین است. در فیلم ده فرمان گرویدن به دین امری درونجوش و ایمانی نیست، تنها شکوه و فر بیرونی است که آن را عظمت میبخشد. ابتدا و انتهای فیلم یعنی قبل از آغاز رسالت حضرت موسی(ع) و بعد از آوردن کتیبههای ده فرمان به میان قوم احدی از آنان گمشدهای به نام حضرت ابراهیم(ع) که چهارصد سال پیش رسالتی بر قوم داشته است و آنها را از بتپرستی بر حذر داشته بود، ندارند. رفتارشان در همراهی با موسی(ع) بهنوعی اطاعت از یک امیر نظامی است که میتوانند دربرابرش مطیع باشند، اما هنگامی که ناظر اعمال آنان نیست بیدرنگ پی هوا و هوس خود هستند.»
آخرین وسوسه مسیح -1988 / کارگردان مارتین اسکورسیزی
«آخرین وسوسه مسیح» که پس از انتشار بسیار بحثبرانگیز شد، بهدنبال انسانسازی از پسر خداست و از نمایشهای زیبا به نفع رئالیسم سنگدلانهاش اجتناب میکند. تز اصلی فیلم و کتابی که نیکوس کازانتزاکیس براساس آن در لیست سیاه واتیکان قرار گرفته، این است که عیسی، هم خدایی و هم انسانی بود و بنابراین مستعد وسوسههایی مشابه با بقیه انسانها، ازجمله وسوسههای جسمانی. درواقع، بحث در این زمینه ادامه دارد و دقیقا بهدلیل قدرت غلبه بر این وسوسههاست که مصلوب شدن عیسی اهمیت دارد: بدون وسوسه، هیچ قربانی و هیچ ایثاری وجود ندارد. بسیاری از مسیحیان از این فیلم، بهویژه نمایش آن از وسوسهای که طبق آن عیسی برای ازدواج و تشکیل خانواده از صلیب فرود میآید، آزردهخاطر شدند. در این فیلم عیسیمسیح نه بهعنوان فردی «مقدس» یا «پیامبری معصوم» بلکه بهصورت فردی عادی با «وسوسههای شهوانی» که همواره با «نفس اماره» درگیر است و از درد و شکنجه هراسان، به تصویر کشیده شده است. در آمریکا یک انجمن مسیحی در نامهای به شرکت یونیورسال، شرکت سازنده فیلم پیشنهاد داد، آماده است تمام نسخههای فیلم را خریداری کرده و نابود کند. فیلم در کشورهایی مانند ترکیه، شیلی، مکزیک، فیلیپین و سنگاپور ممنوع شد و در آمریکا تنها پس از حذف چند صحنه روی اکران رفت. در ۲۲ اکتبر ۱۹۸۸ یک گروه کاتولیک، سینمای سنتمیشل پاریس که این فیلم را اکران کرده بود، بمبگذاری کردند. آنها نیمهشب یک وسیله انفجاری حاوی پتاسیمکلرات را در زیرزمین آنجا قرار دادند و از یک ویال حاوی سولفوریکاسید بهعنوان چاشنی انفجار استفاده کردند. در نتیجه این رخداد، سینما آتش گرفت. ماجرای این فیلم که بهرغم اعتراضات شدید کلیسا، اسکورسیزی را نامزد اسکار کارگردانی هم کرد، از اینجا شروع میشود که عیسی ناصری، یک نجار در یهودیه تحت اشغال رومیان است و بین امیال و دانش خود مبنیبر اینکه خدا برای او نقشهای درنظر گرفته و او را برای ماموریتی بزرگ برگزیده، سرگردان است. درگیری او منجر به بیزاری از خود میشود و او با رومیها برای مصلوب کردن شورشیان یهودی همکاری میکند.
* مرتضی آکشته