مجتبی جاذبی، پژوهشگر فلسفه: قید متعالیه در ترکیب «دولت متعالیه» چه معنایی را افاده میکند؟
متعالیه نامیدن حکمت صدرایی از باب تفوق آن بر سایر فلسفهها و حکمتهاست و متعالی بودن دولت یا حکومت، یا به اعتبار مقایسه ارزشی آن با سایر دولتها و حکومتهاست یا بهلحاظ ابتنای آن بر فلسفه خاصی مثل حکمت متعالیه است.
چه نسبتی میتوان بین دولت متعالیه، حکومت اسلامی و دولت اسلامی تصور کرد؟
دولت را گاه مساوی حکومت بهکار میبرند و گاه آن را به قوه مجریه اختصاص میدهند، که در اینجا معنای اول مراد است. از آنجا که اسلام دین برتر و جامع است، دولت مبتنیبر آموزههای اسلامی را نیز میتوان دولت متعالیه نامید. از سوی دیگر از این جهت که حکمت متعالیه صدرایی مبانی فلسفی خاصی را فراهم آورده که تبیین دولت اسلامی بر اساس آن واضحتر و معقولتر است، میتوان دولت اسلامی مبتنیبر حکمت متعالیه را به این معنا نیز دولت متعالیه نامید. اما باید توجه داشت که حکمت و فلسفه یک دانش درحال تکامل است و پس از ملاصدرا نیز حکمت متعالیه رشد داشته و بنابراین ممکن است تبیین دولت متعالیه بر اساس حکمت متعالیه نیز تکامل یابد. حکومت قدرت سیاسی سازمانیافتهای است که بهمنظور تامین مصالح افراد جامعه، ایجاد نظم و امنیت در کشور و هدایت جامعه در مسیر صحیح خود، قوانینی وضع میکند و آنها را به اجرا میگذارد و بر حسن اجرای آنها نیز نظارت دارد. صرفنظر از مبانی فلسفی و حکمی که از دولت و حکومت اسلامی پشتیبانی میکنند، میتوان گفت حکومت اسلامی، حکومتی است که تمام ارکان آن، مطابق آموزههای اسلام شکل گرفته باشد. براساس این معنا، تمام قوانین در حکومت اسلامی، برگرفته از احکام اسلام است و مجریان حکومت نیز براساس اراده تشریعی خداوند و در چهارچوبی که او فرموده است، تعیین میشوند و نیز امر نظارت بر حسن اجرای قانون، براساس موازین اسلامی صورت میگیرد.
بنیادیترین معیار تعالی «دولت متعالیه» و وجهتمایز و امتیاز آن نسبت به دولتهای متدانیه چیست؟
در دولت متعالیه بهمعنای حکومت اسلامی، خداوند متعال تنها محور در همه شئون تقنینی، قضایی و اجرایی است و این برگرفته از اصل توحید در خالقیت، مالکیت، ربوبیت تکوینی و تشریعی حضرت حق است. بر این اساس که اسلام دین جامع و کامل است و برای همه شئون زندگی درجهت سعادت دنیا و آخرت برنامه دارد، قوانین اداره جامعه و نحوه قضاوت نیز باید منطبق بر شرع باشد و قوانینی که با آن در تعارض باشند مشروعیت ندارند. همچنین مقتضای توحید در ربوبیت تشریعی این است که حاکم منصوب از جانب خداوند متعال باشد و حاکمیت دیگران مشروعیت ندارد.
آیا چنین دولتی تنها یک صورت دارد یا به صور مختلف قابل تحقق است؟
انتساب دولت و حکومت به اسلام، مراتب دارد و کاملترین مرتبه آن این است که هم شخص حاکم معصوم باشد و هم قوانین اسلامی بهطور یقینی معلوم باشد و هم بهطور کامل اجرا شود و هم در همهجا اجرا شود. اما در مواردی که بهدلایلی این مرتبه قابل تحقق نباشد، ممکن است مراتب نازلتر آن قابل تحقق باشد، مثل اینکه رئیس دولت تالی تلو معصوم باشد، چنانکه درباره ولایتفقیه در عصر غیبت امام معصوم علیهالسلام معتقدیم. همچنین درصورتی که یقین به انطباق قوانین با اسلام نداشته باشیم، باید از نظر برترین کارشناسان اسلامشناس استفاده کرد، چنانکه درباره احکام شرعی فردی از اعلم فقها تقلید میکنیم. اگر اجرای کامل همه قوانین اسلامی میسور نباشد، به هر اندازه که ممکن باشد باید آنها را اجرا کرد و تا وقتی شرایط تشکیل چنین دولتی بهعنوان دولت جهانی فراهم نشده، چنانچه در کشور یا منطقه خاصی این شرایط فراهم شود، مرتبه نازلی از آن تحقق مییابد. بدین ترتیب، تشکیل جمهوری اسلامی در ایران مرتبهای از دولت متعالیه در زمان ماست که باید آن را قدر بدانیم و در جهت حفظ و ارتقای آن بکوشیم تا انشاءالله از زمینهسازان تشکیل دولت جهانی حضرت بقیهاللهالاعظم عجلاللهتعالیفرجهالشریف باشد.
دولت متعالیه در مبانی انسانشناختی خود چه تمایزهایی با انسانشناسی مشایی و اشراقی دارد؟
در فلسفه مشاء و اشراق، کمال انسان به کمال قوه عاقله و بهخصوص عقل نظری است که با اتصال به عقل فعال و تبدیل به عقل مستفاد، حقایق ثابت را آنگونه که است درک کند و عقل عملی که مدرک جزئیات عملی و ناظر به عمل است باید با ایجاد اعتدال در قوای دیگر، آنها را منقاد خود کند تا موانع استکمال عقلی انسان برطرف شود. البته این فیلسوفان در مواردی نیز از وصول الیالله بهعنوان غایت و کمال انسان سخن گفتهاند، و بهخصوص شیخ اشراق، کمال انسان را در فنای فیالله و آن را در توجه به حضرت حق دانسته است، اما میان این دو مدعا ربط منطقی برقرار نکردهاند. ملاصدرا در باب کمال انسان سهگونه سخن گفته است: یکبار همچون فلاسفه مشاء و اشراق، سخن گفته. بار دیگر، کمال انسان را در اتحاد با عقل فعال دانسته که نفس با حرکت جوهری به مرتبه تجرد محض رسیده و با عقل فعال متحد میشود و استکمال مییابد. بار سوم، بر اساس عین ربط بودن انسان به خدای متعال و امکان علم حضوری معلول به علت، کمال انسان را در علم حضوری و شهودی به حضرت حق دانسته و بدین ترتیب، آن مدعای عرفانی و دینی را بر مبنای فلسفه خود اثبات کرده است. بنا بر این مبانی، اولا غایت همه حرکتهای انسان، چه فردی و چه اجتماعی، قرب الیالله است و بنابراین، دولت اسلامی نیز باید زمینهساز تقرب به خداوند باشد. ثانیا بر اساس تشکیک در وجود، نیل به این غایت میتواند مراتب داشته باشد و بالاترین مرتبه درصورتی حاصل میشود که همه شرایط فراهم باشد و بنابراین، ولایت فقیه نیز میتواند مرتبهای از آن باشد.
از منظر حکمت متعالیه، چالشها و آسیبهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، زیستمحیطی و امنیتی که دولت و نظام سیاسی متعالیه با آن مواجه میشود، ریشه در چه اموری دارد؟
بر اساس مراتبی که در نظام هستی در حکمت متعالیه ترسیم شده و با تشکیک وجود تبیین میشود، مرتبه عالم ماده، مرتبه انواعی از تزاحم میان موجودات است. تزاحمهای زندگی اجتماعی انسان نیز از سویی، ریشه در طبیعت عالم ماده دارد که موجب چالشها و آسیبها در حوزههای مختلف است و اصل این نوع تزاحمها قابل رفع هم نیست. همانطور که ذات امور مادی اینگونه است که در یک زمان و در یک مکان دو موجود مادی نمیگنجند، دو فرد انسان نیز همزمان نمیتوانند دقیقا از منافع مادی واحدی برخوردار باشند و طبعا تزاحم منافع رخ میدهد. از سوی دیگر، این تزاحمها مربوط به تزاحم گرایشهای درونی هر فرد انسان و گرایشهای افراد انسانی است. یعنی هر انسانی مجمعی از مراتب مختلف وجود را در خود دارد و به هریک گرایش دارد و ناگزیر از انتخاب میان آنهاست. در زندگی اجتماعی نیز این گرایشها با یکدیگر برخورد پیدا میکنند و انسان بهعنوان موجودی مختار میتواند میان آنها یکی را انتخاب کند و طبعا این انتخابها ممکن است با هم ناسازگار باشند. دولت بهعنوان ساماندهنده زندگی جمعی انسانها میتواند اراده انسانها را جهت انتخاب برترین کمالات فردی و اجتماعی هدایت کند، اما اساسا کمال انسان، در سایه اختیار خود او رقم میخورد و هدف این نیست که با حذف اختیار انسانها آنها را بهسمت هدفی خاص اجبار کند، بلکه زمینه تعالی آنها را هرچه بیشتر فراهم میکند تا خود انتخاب برتری داشته باشند.
به اختصار بفرمایید حکمت سیاسی متعالیه چه نگاهی به غایات و ارزشهای دولت متدانیه دارد؟
دولتهای غیردینی و سکولار، اساسا غایت دینی برای حکومت قائل نیستند و بنابر مبانی نادرست هستیشناسی، انسانشناسی، ارزششناسی، معرفتشناسی و روششناسی استوارند. تبختر انسان مدرن وی را به این فکر باطل کشاند که راه سعادت خود را میتواند با عقل خودبنیاد یا تجربی پیدا کند و لذا آرمان او لیبرالیسم و دموکراسی است. حتی اگر از عدالت دم میزند، مفهومی مبهم از برابری و تساوی در حقوق و امکانات را درنظر دارد که نه میتواند افراد را نسبت به رعایت آن متقاعد کند و نه پشتوانهای فلسفی برای تبیین آن دارد و دچار تناقضات فراوان نیز است.
جایگاه حقوق بشر، مردمسالاری و آزادی در دولت متعالیه چیست؟
ارزش امور مزبور بر اساس مبانی خاصی که در دولت متعالیه مطرح است، تعیین میشود. اولا حقوق بشر، چنانکه امام سجاد علیهالسلام فرمودهاند، از حق الهی سرچشمه میگیرد و بنابراین در طول حق خداوند است، نه در عرض آن. از سوی دیگر، بنابر ربوبیت تشریعی، منشأ مشروعیت هر قانون و حکم و حاکمی تنها خدای متعال است و بنابراین، مردمسالاری دینی که در دولت متعالیه مطرح است نیز در طول حاکمیت الهی است و مردم در عرض خداوند نه به قانون مشروعیت میدهند و نه به حاکم، بلکه اولا حاکمیت را برای سعادت و کمال خودشان میخواهند و بنابراین، حاکمیت را از خود میدانند و با تمام توش و توان درجهت تحقق، حفظ و بالندگی آن میکوشند و ثانیا، در محدوده قدرت تشخیص خود، به حاکم درجهت تشخیص راهکارهای تحقق مصالح کمک میکنند و نظر مشورتی میدهند و ثالثا با توجه به شایستگیهای خود، عهدهدار مسئولیتهای مختلف درجهت تحقق دولت متعالیه میشوند. همچنین آزادی نعمتی الهی است که تنها در سایه آن، افراد میتوانند به کمال خود دست یابند، اما ارزشی ابزاری دارد و بنابراین تا وقتی ارزشمند است که به تعالی انسان کمک کند، چنانچه هر وسیله ارزشمند دیگری نیز چنین است، اما ارزش ذاتی ندارد و بنابراین، هر انتخاب آزادانهای درست نیست و طبعا باید افراد جامعه درجهت هدایت یکدیگر نیز تلاش کنند و از وظایف دولت متعالیه نیز برنامهریزی و جهتدهی انسانها بهسمت تعالی دنیا و آخرت است.
دولت متعالیه تا چه میزان میتواند از ساختارهای مرسوم در دولتهای متدانیه استفاده کند؟
غایت انسان در زندگی فردی و جمعی غایتی متعالی است، اما با غایات دیگران تا بخشی از مسیر، وجوه مشترکی نیز دارد. در این موارد مشترک، میتوان از تجارب و ساختارهای موجود استفاده کرد، اما مهم این است که اسلامشناسان تطابق یا عدمتطابق آنها را با غایت موردنظر اسلام تشخیص دهند.
ضمن تبیین جایگاه خانواده در نظام سیاسی متعالیه بفرمایید دولت متعالیه چه راهکارهایی بهکار میبندد تا مسئولان و مردم برخوردار از فضایل اخلاقی شوند؟
خانواده کوچکترین واحد اجتماعی است که بهطور طبیعی شکل میگیرد و از دیدگاه اسلام، همانطور که زمینه رشد جسمانی و مادی افراد خانواده با همیاری هم و نظارت رئیس خانواده فراهم میشود، زمینه رشد و تعالی فکری، اخلاقی و معنوی آنها هم در همان خانواده باید فراهم شود و هریک از افراد خانواده به نسبت جایگاه خود درباره رشد انسانی سایر اعضا نیز وظایفی دارد. دولت نیز رئیس یک خانواده بزرگ است و ملت عیال او هستند و همه درباره تعالی مجموع افراد جامعه وظایفی برعهده دارند. درواقع، از نظر اسلام، هم زندگی فردی و هم زندگی اجتماعی انسان، در ابعاد مختلفش، باید بهسمت تعالی اخلاقی و معنوی سوق داده شود، و اختیار، ویژگیهای فردی، موقعیتهای اجتماعی و امکانات گوناگونی که بهعنوان نعمتهای الهی به انسانها اعطا شده است، باید درجهت این هدف بهکار گرفته شوند.
کتابنامه
المجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، جلد 71، 1403ق.