با هدف بررسی تطبیقی آنچه این روزها در اوکراین میگذرد با شرایط ایران درطول دوران حکومت رضا و محمدرضا پهلوی، گفتوگویی با یعقوب توکلی، تاریخپژوه و کارشناس مسائل سیاسی داشتهایم. توکلی در ابتدا در پاسخ به این پرسش که چه شباهتهایی میتوان در نتیجه اعتماد بیشاز حد شاههای پهلوی و ولادیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین به غرب و عدم پشتیبانی غرب از آنان در بزنگاههای مهم یافت، اینگونه توضیح داد: «شما زمانی میتوانید از واژه «اعتماد» استفاده کنید که شخص شاه یا رئیسجمهور، بالذات مستقل و دارای قدرت و هویتی معین باشد و در درون این قدرت باشد که به کمک دیگران نیز اتکا کند. نکته دراینباره اینجاست که حکومتهایی شبیه حکومت محمدرضا پهلوی، مسالهشان اصلا مساله اعتماد به غرب نیست؛ مساله اینجاست که اساسا غرب بوده که اینها را بر سر کار آورده است و فرآیند حاکمیت مشترک استبداد و استعمار است که در اینجا تجلی پیدا میکند. اینها دو روی یک سکه هستند؛ یعنی آن استعمار، به اعتبار این استبداد و این استبداد به اعتبار آن آمریکاست که به وجود آمده و امکان حیات پیدا میکنند. درمورد محمدرضا پهلوی، بهکار بردن تعبیر «اعتماد به غرب» تعبیر غلط و نادرستی است؛ چراکه درصورت بهکار بردن این تعبیر، این برداشت بهوجود میآید که گویی محمدرضا قدرتی است که در ضمن این توانایی و تکیه به خود بوده که به غربیها اعتماد کرده است. مثلا بین شرق و غرب انتخاب کرده است که بهکدام بیشتر اعتماد کند، درصورتیکه نکته اینجاست که این شخص اصلا نمیتواند به کسی غیر از غرب تکیه کند، چون آنها بودند که او را بر سر کار آوردند. این شخص در بستر تمدنی غرب تعریف میشود، در بستر تمدنی استعمار نوی انگلستان و آمریکا قرار دارد. بنابراین در اینجا بحث استقلال و اعتماد به غرب اساسا معنا ندارد. پوسته و رویهای از درون آن حاکمیت جهانی است که چنگالهایش در اینجا در بدن جامعه فرو رفته است.»
این پژوهشگر تاریخ و کارشناس مسائل سیاسی درباره شباهتهای رفتار غرب با اوکراین و ایران پیش از انقلاب اینطور ادامه داد: «غربیها درطول تاریخ، بازیهای عجیبی در مناسبات استراتژیک داشتهاند. مشهورترین استراتژیست باهوش جهان غرب، وینستون چرچیل است. او فوقالعاده آدم باهوشی بود و همه هوش استراتژیک چرچیل، در این بود که توانست میدان جنگجهانی را بهنحوی بهسود انگلستان مدیریت کند تا جنگی را که این کشور باید در سرزمین خودش و در غرب اروپا با آلمانها داشته باشد، به سرزمینهای تحت حاکمیت روسیه منتقل کند. درنتیجه این سیاست، تلفاتی را که ممکن بود انگلیسیها درمقابل آلمانها داشته باشند، روسها متحمل شدند. تئوری و اندیشه چرچیل هم آن بود که ما دو غول کمونیسم و فاشیسم را با یکدیگر سرشاخ کرده و آن دو را بهوسیله خودشان درهم میشکنیم. درنتیجه این رویکرد بود که میبینیم میزان تلفات آمریکا و انگلیس در جنگجهانی دوم نسبت به روسیه و سایر کشورهای درگیر، قابل مقایسه نیست. پروژه غرب همیشه انتقال میدان خطر به سرزمین دیگر کشورها بوده است. درخصوص مساله اوکراین باید گفت غربیها تمام تلاششان را برای جلوگیری از نفوذ روسیه کرده و میکنند و همچنان قصد دارند مانع از تلاش روسها برای توسعه سیاست همزیستی با همسایگان خود ازجمله پرداختن به توسعه پروژه نورداستریم در انتقال گاز به آلمان که البته منجر به برقراری آرامش بیشتر در روابط این دو کشور خواهد شد و چالشهایشان را تا حدی حل خواهد کرد، شوند.
غربیها این عامل کاهش خشونت در روابط بین دو دولت آلمان و روسیه را برنمیتابند، به این دلیل که با گسترش روابط روسیه و آلمان، عملا بخشی از ناتو به حوزه مصالحه حداکثری و روابط کاملهالوداد با روسیهای خواهد پیوست که برای مقابله با او ساخته شده است. این از نمونههایی است که ناتو در آن با شکاف جدی روبهرو خواهد شد. به همین دلیل است که غربیها قصد دارند با بست ناتو به اوکراین حوزه محاصره روسیه را مهیاتر کرده و به حوزه نفوذ این کشور نزدیکتر شوند. در این شرایط است که غرب برای حفظ اوکراین از نفوذ روسیه تلاش میکند و بهدنبال آن است تا دوستان خودشان را در اوکراین شرقی بهقدرت برسانند. با همه اینها باید این نکته را درنظر داشت که درگیری ناتو و آمریکا با روسیه در شرایط فعلی اصلا عقلایی نیست. آمریکا الان در موقعیتی است که حتی اگر رژیمصهیونیستی هم مورد هجوم قرار گیرد توان جنگ نخواهد داشت. بنابراین آنها برای دفاع از اوکراین وارد حوزه خطر نخواهند شد. شرایط سیاسی و اقتصادی غرب اجازه ورود را به آنها نمیدهد.»
یعقوب توکلی درباره مسائلی که برخی درباره نحوه بهحکومت رسیدن رضا و محمدرضا پهلوی و کیفیت دخالتهای گسترده دولتهای خارجی در این فرآیند مطرح میکنند، گفت: «اینها همانطور که گفتید شبهه است. شبهه هم به این معناست که حرف درست و نادرست را جابهجا کنیم. باطل را حق جلوه دهیم. در اینجا و دراینباره گلایههایی متوجه مسئولان فرهنگی کشور است. اشتباه ما این بود که به طیفی از مهندسان بدون کارخانه پست مدیریت فرهنگی دادیم. افرادی که بهاندازه کافی دانش نداشتند تبدیل به مسئولان فرهنگی کشور شدند و این افراد، قابلیت مواجهه فکری با معضلات فرهنگی نداشتند. به همین جهت، توسط افراد کمدانش دیگر محاصره شدند و درنتیجه، شبهاتی از این دست بیپاسخ ماند. اگر جوابی داده شد هم حداکثر چیزی شبیه تولیدات ضعیفی بود که نمونه آن را دیدهایم. با منطق قوی تاریخی همراه نبود. چرا؟ چون مقام فرهنگی مربوطه، دانش تاریخی لازم را نداشت. از طرفی هم یکسری ادعاها در کشور مطرح شد و بهمرور جا افتاد و مسئولان امر چون بلد نبودند درست به این مسائل بپردازند، یکسری شبهات باقی ماند و جوانان هم پاسخ درستی نشنیدند.
ما هم در پاسخ به آن شبهات درباره اینکه رضاخان با اتکا بهخود به قدرت رسید یا تحتتاثیر و دخالت مستقیم انگلیسیها، سوالاتی را مطرح میکنیم و آن اینکه اگر خودش آمد، چرا بهاختیار خود نتوانست حتی یک روز بیشتر در قدرت باقی بماند؟ چرا یک روز مقاومت نکرد؟ چرا نتوانست قراردادی بهتر از آنکه در تنور انداخت برای ملت ایران ببندد؟ چرا در آن مقطع شاهد این همه واگذاری زمین و مناطق مختلف به دولتهای خارجی هستیم؟ چرا جرات کردند در نیمهشب به اعلیحضرت قدرقدرت مقتدر(!) بگویند از این کشور برو و او هم بلافاصله به اصفهان رفت و از کشور خارج شد؟ فقط همینقدر به او فرصت داده شد تا به محضر رفته و همه داراییهایش را بهنام محمدرضا پهلوی بزند و از کشور خارج شود؟ این حرفها به این دلیل بیاساس است. اگر استقلال داشت چرا ایستادگی نکرد؟ چرا در این سرزمین نماند و در همینجا نمرد؟ اگر سرباز وطن بود پس چرا در وطن نماند؟ سوالات ما دراینباره بسیار زیاد است اما متاسفانه بهدلیل کمدانشی مدیران فرهنگی آنقدر به این مسائل بیتوجهی شده و بهخوبی تبیین نشده که بین جوانان به سوال تبدیل شده است. درمجموع باید در نظر داشت که شبهه، شبهه است، جابهجایی حق و باطل است و در این مساله پاسخش نیز با خود شبهه همراه است.»