تاریخ : Wed 23 Feb 2022 - 01:35
کد خبر : 69886
سرویس خبری : ایده حکمرانی

فقه خوارجی امتداد و مکمل سکولاریسم است

در نشست «نقد و بررسی دستگاه فقه خوارجی» مطرح شد

فقه خوارجی امتداد و مکمل سکولاریسم است

فقه خوارجی تعبیر استعاره‌ای نیست؛ یعنی از واژه خوارج برای نام‌گذاری یک نوع تفسیر فقهی انتخاب نشده است. بلکه این تعبیر یک حقیقت است؛ بدان معنا که اگر من این اصطلاح را با وضعیت کنونی تطبیق می‌دهم و مصداقش را مشخص می‌کنم، ارتباط تاریخی با صدر اسلام دارد.

تذبذب و غرض سیاسی در فقه خوارجی مشهود است

فرهیختگان دستگاه نوظهور «فقه خوارجی» مدتی است در حوزه فکری فقه شیعی مطرح شده و تاریخ ظهور آن به بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بازمی‌گردد. این جریان فقهی به‌دلیل ضعف دستگاه هاضمه علمی متاثر از اندیشه‌های سکولاریستی، سلفی‌گری وهابی است و هم‌اکنون پیروان آن در وضعیتی برزخی و بی‌مکانی به‌سر می‌برند. آنان از سویی همراه با پیروان فقه حکومتی، از فقه مداراتی فاصله گرفته‌اند و از سوی دیگر، در طول این سال‌ها با تجربه حکمرانی ولی‌فقیه زاویه پیدا کرده‌اند، درنتیجه با بحران حکمرانی مطلوب مواجه شده‌اند. آنها ظاهرا نه خواهان بازگشت به حکومت استبدادی هستند و نه خواهان تجربه حکمرانی ولی‌فقیه جامع‌الشرایط و هم از این‌رو لازم است مختصات دستگاه فقه خوارجی و مواضع حاملان این دستگاه فقهی در نسبت با حکمرانی اسلامی تعیین شود. به این منظور، در قالب یک نشست علمی با موضوع «نقد و بررسی دستگاه فقه خوارجی» میزبان داود مهدوی‌زادگان و احمد رهدار بودیم. مهدوی‌زادگان، سرپرست سازمان سمت و پژوهشگر حوزه‌ فقه سیاسی است و رهدار نیز استاد دانشگاه و رئیس موسسه تحقیقات اسلامی فتوح اندیشه است. متن پیش‌رو مشروح سخنان دو استاد در این نشست علمی است.

  «فقه خوارجی» تعبیر استعاره‌ای نیست

مهدوی‌زادگان در این نشست درخصوص «ماهیت و مبانی فقه خوارجی» اظهار داشت: «اصطلاح «فقه خوارجی» اگرچه جدید است، اما سابقه آن به دوران امام علی(ع) برمی‌گردد. این اصطلاح چون جدید است، در طرح بحث باید مورد واکاوی بیشتری قرار بگیرد. مباحث زیادی باید انجام بگیرد تا این مفهوم روشن شود و این موضوع با یک سخنرانی و برگزاری یکی دو جلسه امکان‌پذیر نیست. از این رو ممکن است در سخنان من نارسایی‌هایی وجود داشته باشد.»

مهدوی‌زادگان بیان داشت: «فقه خوارجی تعبیر استعاره‌ای نیست؛ یعنی از واژه خوارج برای نام‌گذاری یک نوع تفسیر فقهی انتخاب نشده است. بلکه این تعبیر یک حقیقت است؛ بدان معنا که اگر من این اصطلاح را با وضعیت کنونی تطبیق می‌دهم و مصداقش را مشخص می‌کنم، ارتباط تاریخی با صدر اسلام دارد.»  وی اضافه کرد: «فقه خوارجی را اگر امروز می‌توان برای یک گرایش به کار برد، برای 200 سال گذشته و صدر اسلام نیز می‌توان به کار برد. همان خوارجی که در برابر امام علی(ع) ایستادند و با ایشان جنگیدند، فقهی داشتند که اگر فقه آنها را به فقه خوارجی تعبیر کنیم، همان فقه در طول تاریخ ادامه پیدا کرده است.»

مهدوی‌زادگان بیان داشت: «امروز حقیقتی از آن خوارج را تجربه می‌کنیم و این‌گونه نیست که با یک امر مجازی روبه‌رو باشیم. در آن دوران نیز وقتی نزاع اهل خوارج با امام علی(ع) خیلی بالا گرفت و سرکشی‌های آنها به خونریزی کشید، مردم از حضرت علی(ع) می‌پرسیدند که چرا اینها را نمی‌کشی و هیچ اقدامی انجام نمی‌دهی؟ حضرت فرمود اینها نابودشدنی نیستند و در صلب پدران و مادران تا روز قیامت باقی خواهند ماند. بنابراین جریان خوارج در شرایط خاصی ظهور و بروز پیدا می‌کنند و در شرایطی نیز کمرنگ و کم‌اثر می‌شوند.»

این استاد حوزه و دانشگاه در ادامه به تعریف فقه پرداخت و گفت: «هر نظام معرفتی به همان اندازه که احکام نظری دارد، احکام و قواعد عملی هم دارد؛ یعنی علاوه‌بر اینکه درباره جهان نظر می‌دهد، درباره اینکه چگونه باید عمل کنیم و چه رفتارهایی باید داشته باشیم نیز احکامی صادر می‌کند. آن دانشی که به فهم این احکام عملی می‌پردازد، فقه است. بنابراین فقه، دانش احکام و قواعد عملی هر نظام معرفتی است. البته این تعریف خیلی عام و کلی است.»  وی ادامه داد: «بنابراین اگر بگوییم که اسلام دارای برخی احکام و قواعد عملی است، به صورت طبیعی یک دانش فقهی نیز شکل می‌گیرد، اما این دانش فقهی یکدست نیست و صورت‌ها و شکل‌های مختلفی خواهد داشت. بنابراین فهم‌های متفاوتی از احکام و قواعد به وجود خواهد آمد و مجموعه‌ای از دانش فقه‌ها شکل می‌گیرد و گروه‌های مختلفی از فقیهان به وجود می‌آید. یکی از این فقه‌ها به فقه خوارجی تعبیر می‌شود و فقه خوارجی نوع خاصی از برداشت و فهم احکام و قواعد عملی دین اسلام است. همان‌طور که فقیه شیعی و سنی داریم، فقیه خوارجی هم داریم.»

  از قشری‌گرایی تا اجتهاد در برابر نص

مهدوی‌زادگان درخصوص مختصات و صفات فقه خوارجی گفت: «این مختصات شامل دو بخش عام و خاص است؛ یعنی برخی مورد اشتراک با برخی دیگر از فقه‌ها دارد و در برخی تنها مختص خودشان است. یکی از ویژگی‌های فقه خوارجی، «قشری‌گرایی» است؛ یعنی در فهم احکام و قواعد اسلامی به‌شدت قشری‌گرا هستند و تنها به ظاهر احکام اسلامی توجه می‌‌کنند. اینها قبول ندارند که یک حکم، ظاهر و باطنی دارد و باید با ملاحظه هر دو، استنباط فقهی صورت بگیرد. هرچه از ظاهر حکم استنباط کنند، به آن عمل می‌کنند.»

وی خاطرنشان کرد: «ویژگی دیگر فقه خوارجی، «اجتهاد در برابر نص» است. این‌گونه نیست که فقهای خوارجی تعهدی نسبت به نص داشته باشند. به عبارت دیگر، نوعی از نص‌گریزی در فقه خوارجی وجود دارد. آنها مقید به نص نیستند و اگر نص را خلاف اجتهاد خود بدانند، در برابر آن می‌ایستند و تا مرز مخالفت پیش می‌روند.»

این استاد حوزه و دانشگاه بیان کرد: «وجه دیگر صفات فقه خوارجی وجود نوعی از «عقل‌گرایی» مبتنی‌بر تفسیر به رای است. اگرچه قشری‌گرایی در خوارج وجود دارد، اما نوعی از عقل‌گرایی را هم می‌توانیم در این فقه ببینیم. عقل‌گرایی به این معناست که چون فقه خوارجی حجیتی برای نص قائل نیست، می‌گوید هرکسی می‌تواند به اجتهاد خودش عمل کند؛ یعنی به چیزی که به عقلش می‌رسد می‌تواند عمل کند. خوارجی‌ها برخلاف آن تعبد و تقدسی که به آن تظاهر می‌کنند، یک نوع عقل‌گرایی هم در باطن دارند. اما این عقل‌گرایی، خودبنیادانه است.»

وی همچنین گفت: «فقه خوارجی به‌شدت کلامی است تا اینکه حدیثی باشد؛ یعنی استنادهای فقهی‌شان مستند به گزاره‌های کلامی است. یکی از گزاره‌های کلامی‌شان موضوع «شرک» است. شرک یکی از آموزه‌های کلامی است و با همین آموزه بسیاری از استنباط‌های فقهی‌شان را ارائه می‌کنند.»

مهدوی‌زادگان بیان داشت: «آرمان‌گرایی نیز در این فقه وجود دارد. آرمان‌گرایی بدان معنا که با مقتضیات زمان و مکان درگیر نمی‌شوند. از این رو وقتی که می‌خواهند واقعیت‌ها را نقد فقهی بکنند، آرمان‌گرایانه نقد می‌کنند و در ادبیات‌شان بیان می‌کنند که ما شوکه شدیم! آنها چون تلقی‌شان از حاکم آرمان‌گرایانه و قدسی است، اگر اشتباه یا خطایی از حاکم ببینند، تحمل نمی‌کنند.»

خاستگاه فقه خوارجی

وی درخصوص مختصات خاص این فقه نیز گفت: «این مختصات مهم‌تر است و با طرح یک سوال به آن می‌پردازم و آن سوال این است که خاستگاه فقه خوارجی کجاست و در چه زمینه و بستری به وجود آمد؟ فقه خوارجی همان‌طور که امام علی(ع) فرمود در صلب پدران و مادران تا قیامت وجود دارد، اما باید شرایطی وجود داشته باشد تا ظهور و بروز پیدا کند. بنابراین زایش فقه خوارجی در بستری صورت می‌گیرد. آن بستر و خاستگاه حکومت ولایی است. فقه خوارجی یا پدید نمی‌آید یا اگر پدید بیاید، در دوره‌ای پیدا می‌شود که حکومت ولایی و امامی وجود دارد.بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) تا زمان امام علی(ع) دو شکل از حکومت پدید آمد که یک شکل آن خلافت و شکل دیگر ولایت امیرالمومنین(ع) یا همان امامت بود. خوارجی که در دوران امام علی(ع) پدید آمدند، به یکباره که متولد نشدند، اینها در زمان خلفای سه‌گانه هم حضور داشتند و برخی از آنها صحابی پیامبر هم بودند. اما در دوره خلافت، خوارج وجود خارجی نداشت. حکومت امیرالمومنین که شکل گرفت، خوارج پدید آمد.»  وی ادامه داد: «وقتی برخوردها و تعاملات امیرالمومنین(ع) با خوارج را بررسی می‌کنیم، مهم‌ترین شاخصی که از سوی این جریان مطرح می‌شود، مساله عدم حکومت است. شعارشان هم این بود که هیچ حکم و حکومتی، جز حکومت خدا وجود ندارد. حضرت در خطبه چهلم این را تفسیر می‌کند و می‌گوید این حرف درست است، اما اراده شما از آن امر باطل است که حضرت در ادامه می‌فرماید آن اراده باطل این است که اصلا حکومتی نداریم. حکومت از آن خداست. خدا هم چون در میان ما حضور ندارد، پس حکومتی وجود ندارد. بنابراین نوعی نگاه آنارشیستی البته به معنای بی‌حکومتی در خوارج وجود دارد.»

 فقه خوارجی خود را در تقابل با حکومت ولایی قرار می‌دهد

مهدوی‌زادگان عنوان کرد: «یک خصلت و ویژگی در حکومت امیرالمومنین وجود داشت که خوارج پدید آمد. آن ویژگی این است که در حکمرانی امامت، نگاه ما را معطوف به کتاب(وحی) و سنت(سیره پیامبر) می‌سازد.»

وی درخصوص مختصات امروز فقه خوارجی گفت: «فقه خوارجی خود را در تقابل با حکومت ولایی قرار می‌دهد و فقه سیاسی‌اش را براساس مواضع حکمرانی ولایی تنظیم می‌کند؛ یعنی هرجا که حکومت ولایی حکمی صادر می‌کند، خوارج نقیضش را فتوا می‌دهند. خوارج خود را در تقابل جدی با حکومت ولایی می‌بینند. خوارج چون شعارشان نفی حکومت است، این مواضع را اتحاذ می‌کنند. بنابراین فقه خوارجی وارد اضطرار می‌شود و روی مستثنیات می‌ایستد. در فقه خوارجی هرآنچه که فرع است، اصل می‌شود و هرآنچه که اصل است، فرع تلقی می‌شود و اگر می‌خواهد حکمی در جامعه بدهد، براساس قاعده اضطرار و حرج حکم می‌دهد و ما نمی‌بینیم که این فقه براساس اصل حکم صادر کند. هرجا که حکومت ولایی بخواهد براساس اصل رفتار کند، مخالفت می‌کنند و می‌گویند باید براساس اضطرار و قواعد حرجی حکم صادر شود.»

فقه خوارجی حکومت ولایی را به بی‌حکومتی و حکومت عرفی سوق می‌دهد

این استاد حوزه و دانشگاه بیان کرد: «دستاورد فقه خوارجی این است که حکومت ولایی را به دو وضعیت سوق می‌دهد. وضعیت اول بی‌حکومتی و وضعیت دوم حکومت عُرفی است. حکومتی که از فقه خوارجی بیرون می‌آید، نمی‌تواند حکومت غیرعرفی نباشد و آن حکومت سکولار است. فقه خوارجی موید بسیار خوبی برای نگرش‌های سکولار است و این دو خیلی به هم نزدیک می‌شوند و هم‌پوشانی دارند. از همدیگر تعریف و حمایت می‌کنند و ادبیات همدیگر را پوشش می‌دهند و تبلیغ می‌کنند. فقه خوارجی از اندیشه‌های سکولار بسیار استفاده می‌کند. خوارجی‌ها از مبانی قرارداد اجتماعی که در غرب وجود دارد، استفاده می‌کنند. همچنین به موضوع حقوق بشر و اعلامیه جهانی آن استناد می‌کنند.»

وی در پایان بیان داشت: «فقه خوارجی، فقهی است که در دوره حکومت ولایی و امامت پدید می‌آید. بنابراین ظهور و بروز فقه خوارجی در برابر جمهوری اسلامی تعجب‌برانگیز نیست. خوارجی‌ها در کشورهای دیگر هم هستند، اما ظهور و بروزی ندارند. داعش که جلوه‌ای از خوارج است، به دلیل وجود جمهوری اسلامی پدید آمده است.»

پیش‌فرض فقه خــوارجی نفی مشــــــــروعیت حکومــت دینی است

احمد رهدار در این نشست گفت: «جریان موسوم به فقه خوارجی یک‌سری پیش‌فرض‌ها دارد که البته ممکن است حتی این پیش‌فرض‌ها را انکار کنند اما لوازم گفته‌ها و نوشته‌ها و کنش‌های آنها غیر از این پیش‌فرض‌ها نیست و دلالت آنها بر همین‌هاست. اولین پیش‌فرض آنها نفی مشروعیت حکومت دینی است. مجموعه استدلال‌ها، حرف‌ها، نتیجه‌گیری‌ها و گزینش‌های آنها به‌گونه‌ای است که ثبوتا می‌خواهند بگویند این حکومت، حکومت دینی نیست و اثباتا هم می‌خواهند بگویند اصلا نباید این مدل حکومتی وجود داشته باشد.قبل از اینکه بخواهیم بررسی کنیم حکومت در تراث دینی ما به چه گفته می‌شود و آیا جمهوری اسلامی مصداق حکومت دینی است یا خیر؛ در ادبیات فقه سیاسی ما مساله حفظ نظام سیاسی یک مساله متفق‌‌علیه است و حتی در فقه اهل عامه، در مساله حفظ نظام سیاسی فقها به اندازه کافی در این خصوص ادبیات و قاعده دارند و فروعاتی از احکام در آن متفرع شده و آقایان فقه خوارجی از بستر همین مفاهیم حرف‌شان را زده‌اند. دو مفهوم محاربه و بغی از مفاهیم براندازانه است و از مفاهیمی است که آشکارا در برابر اصل حفظ نظام سیاسی در فقه مطرح شده است.»  رهدار با بیان اینکه این مساله از ادبیات دهه‌های اخیر فقه سیاسی ما نیست، گفت: «این مساله از ادبیات پساانقلابی فقه سیاسی نیست بلکه از همان مکاتب نخستین تدوین فقه حتی مکاتب اخباری و حدیثی تدوین فقه، به مقوله محاربه و بغی توجه شده است و نظر داده‌اند و نظرات هم چندان تغییر نکرده است. آن مقدار اختلاف در جزئیات و فروعات به اقتضای فقهی بودن این مسائل است که به هرحال مجتهدان در آنها اظهارنظر کرده‌اند و در جزئیات اختلافاتی هست اما اصل اینکه بغی و محاربه در برابر اصل حفظ نظام مطرح می‌شود مسلم است؛ درواقع فقهی که می‌آید نقطه عزیمت خود را روی یک یا دو جریان برانداز سوار می‌کند، شایسته این عنوان خوارجی بودن است.»

رئیس موسسه فتوح اندیشه با اشاره به اینکه ادبیات حفظ نظام اجتماعی در تراث فقهی ما نیز از همان گذشته به پررنگیِ حفظ نظام سیاسی وجود دارد و مساله فقه اجتماعی جزء تراث متاخر ما بوده و با این عنوان کمتر در گذشته یاد شده، اظهار داشت: «با این همه، مفروض بعدی این آقایان فقه خوارجی، همین مساله نبود فقه اجتماعی و عدم اعتبار فقه اجتماعی است. اکثر کسانی که این‌گونه سطحی می‌آیند و از قِبَل چند رخداد و رویداد -چه اقتصادی و اجتماعی- به حکومت و نظام اسلامی حمله می‌کنند معمولا تصور ساده‌اندیشانه از ثبوت حکومت با قطع نظر از مصداق و اثباتش دارند. ثبوتا وقتی می‌گویم حکومت را برای ما توضیح دهید، آن را به وجه سیاسی حکومت تقلیل می‌دهند و همان وجه سیاسی را به شکل جامع تقریر نمی‌کنند؛ گاهی اوقات می‌گویند قبل از انقلاب که حکومت دینی نداشتیم وضع ما بهتر بود! منظور از ما در اینجا کیست؟ ما روحانیون یا دین؟ می‌گویند وضع دین بهتر بود و وقتی مصادیق را نام می‌برند یک مصادیق سطحی و موردی است که اطلاعات آماری ندارند.»  رهدار با بیان اینکه من خیلی با این آقایان صحبت کردم و افق دیدشان شهر قم و نهایتا مقیاس ملی با شاخص‌های سطحی است، گفت: «حکومت یک زایش‌ها، رویش‌ها، قلمروها و اقداماتی دارد که هم در ساحت نظر و هم در ساحت عمل با وضع قبل از خودش قابل مقایسه نیست. من زمانی به برخی دانشگاهیان هندوستان می‌گفتم با اینکه بسیاری از ظرفیت‌های اسلامی در تاریخ هندوستان به معنی عامش سنگین‌تر است از تاریخ آنچه در پاکستان صورت گرفته، اما مساله‌ها و اندیشه‌های اسلامی در پاکستان تیزتر شده است؛ چراکه به گفته خودشان در پاکستان یک حکومت اسلامی سرکار است و در حکومت اسلامی استنتاج از دین حداکثری می‌شود.»

به محض برافراشتن حکومت اسلامی، استنطاق از اسلام حداکثری می‌شود

وی ادامه داد: «در پساحکومت اسلامی خواص هم برای حل معضلات فرهنگی و اجتماعی از اسلام مطالبه نمی‌کنند اما به محض برافراشتن حکومت اسلامی، استنطاق از اسلام حداکثری می‌شود و پاسخ به این استنطاقات تولید ادبیات و نهاد و اصل می‌کند؛ این تنها در ساحت نظری است. من مکرر به روشنفکران‌مان گفته‌ام حکومت اسلامی نعمتی برای شما فراهم کرده است و شما سکولارها در زوایه با جریان دینی حیات‌تان رقم می‌خورد. زاویه خود شما به اقتضای مقابله پررنگ می‌شود و اطلاعات دینی روشنفکرانی که در سپهر نظام سیاسی زندگی‌ می‌کنند چندین برابر اطلاعات دینی افراد غیرسکولار خارج از این نظام است و وقتی فضای دینی پررنگ می‌شود این اتفاقات می‌افتد.»

عضو هیات‌علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع) خاطرنشان کرد: «برای مثال یکی از روشنفکران ما به ترجمه‌ای از قرآن اثر یکی از روشنفکران جهان عرب مشغول شده بود که به وی گفتم از برکت نظام اسلامی است که شما روشنفکران هم سراغ تفسیر قرآن می‌روید! اگرچه تفسیری که ضوابط تفسیری در آن رعایت نشده اما اتفاقی افتاده که جریان روشنفکری ما از باوری که می‌اندیشید که حیات فعالی برای غربی شدن داشت، به این نتیجه می‌رسد که سراغ قرآن برود و حرف‌هایش را از طریق قرآن و با قرآن بزند و صحنه، صحنه دین می‌شود.»

رهدار با بیان اینکه امروز بسیاری از جوانان دانشگاهی ما بی‌آنکه ارتباط منظم و منطقی آموزشی و پژوهشی با حوزه علمیه داشته باشند، کف اطلاعات دینی‌شان با جمع اطلاعات دینی که در قبل از انقلاب فضلای ما داشتند برابری می‌کند، گفت: «در بستر حکومت دینی مساله‌های دینی مورد بحث و پرسش قرار می‌گیرد. هزاران نفر آمدند و تحصیل کردند و هویت گرفتند و به اقتضای این هویت فکر کردند و کتاب و مقاله نوشتند که اگر حکومت دینی نبود کسری از آنها به وجود نمی‌آمد.»  وی افزود: «کتابی را دو سال قبل برای من آوردند که 11 تن از اساتید دانشگاه‌های جنوب شرق آسیا به همت گروه تاریخ جاکارتا نوشتند با عنوان «شیعه در اندونزی». آنجا اسنادی آوردند که از اواخر قرن یکم شیعه در اندونزی حضور داشت و از اواخر قرن یکم تا پیروزی انقلاب کمیت شیعه در اندونزی 800 هزار نفر بوده اما از انقلاب اسلامی تاکنون 6 میلیون نفر شده است. من باور نمی‌کردم تا اینکه چند سفر رفتم و گفت‌وگو کردم و به شهرها سر زدم و از نزدیک این واقعیت را دیدم؛ یا در ترکیه قبل از انقلاب ما شیعه بومی نداشتیم؛ یعنی در کشوری که 600 سال پایتخت امپراتوری اسلامی بود شیعه نداشتیم اما بعد از انقلاب 3 تا 4 میلیون نفر شیعه داریم که همگی مستبصران بعد از انقلابند. در نیجریه، شمال آفریقا، غرب آفریقا، اروپا و نقاط مختلف دنیا به تبع جمهوری اسلامی یک اتفاقی درخصوص شیعه افتاده و انقلاب و حکومت اسلامی ما حتی برای جامعه اسلامی سنی، تولید معنا کرده و به آنها قدرت بخشیده تا در جهت اسلامی خودشان حرکت‌هایی انجام دهند.»

 فقه خوارجی به محاربان و اغتشاش‌گران مشروعیت می‌بخشد

رئیس موسسه فتوح اندیشه با بیان اینکه این مسائل در معادلات اندیشه‌ای آقایان خوارجی نمی‌آید و در گذشته تاریخ هم اینها افرادی سطحی‌بین بودند، اظهار داشت: «در ادبیات سیاسی تاریخ اسلام از اینها به‌عنوان ظاهرگرایان و ساده‌اندیشان یاد می‌شود و مفروض‌شان این است که حکومت اسلامی نیست و نباید باشد. در ادبیاتی که بحث می‌کنند به سمتی می‌روند که درواقع محاربان و اغتشاش‌گران و اپوزیسیون و معترضان را مشروعیت می‌بخشند و در فقهی که آنها طرح می‌کنند، یک سویه بحث آنها نسبت مردم معترض به حکومت است و تمام مباحث آنها در همین سویه خلاصه می‌شود و از وظایف حکومت در قبال مردم حرف می‌زنند و به‌رغم ادعایی که می‌کنند هیچ‌گاه از تکلیف مردم نسبت به اجتماع و دیگر مردم و نظام سیاسی و تاریخ، حرفی نمی‌زنند و کاملا یک سویه عمل می‌کنند.»

 ادبیات فقه خوارجی شبیه ادبیات وهابیون است

رهدار خاطرنشان کرد: «نقدی را سید قطب متوجه وهابیون کرد و بعد از آن مرحوم شهید رمضان البوطی همین نقد و اصطلاح را در نقد وهابیون داشتند تحت عنوان «توحید قبور» در برابر «توحید قصور.» نقد سید قطب این است که توحیدی که شما از آن دم می‌زنید و بسیاری از فرق مسلمان ازجمله شیعه را به‌دلیل عدم تطبیق بر این توحید مشرک می‌دانید، کل دایره مباحث نظری و مصداق عرصه عینی شما در دایره قبرستان است. اگر قبر را بلند ساختید مشرکید، اگر زیارت قبر بروید مشرکید، اگر سر قبر گریه کنید مشرکید و... . مرحوم سید قطب می‌گوید آیا این توحید را نمی‌شود در قصور(قصرها) مطرح کرد؟ اینکه قصرمان را این‌گونه ساختیم مشرکیم و اگر این کار را نکردیم موحدیم؟! این ادبیات فقه خوارجی شبیه ادبیات وهابیون است. انگار تمام عدل و آزادی و اسلام و احکام اسلامی در صحنه اعتراض به حکومت اسلامی امکان تجلی دارد! تمام اسلام را در بغی و محاربه به نفع جریان محارب و باغی مطرح می‌کنند و خوارج در تاریخ هم همین‌گونه بودند.»

 فقه خوارجی آنارشی اجتماعی و سیاسی را تجویز می‌کند

وی در تشریح پیامدهای فقه خوارجی گفت: «دلالت‌های این قرائت از اسلام کنش اجتماعی و سیاسی و تایید بر وضعیت آنارشیک است. یک نوع آنارشی اجتماعی و سیاسی را تجویز می‌کنند. این جریان خوارج اثبات ندارند و کل فقه‌شان فقه سلب و اعتراض است و اگر با اینها دیالوگ کنید که اگر همه حرف شما را بپذیریم بعدش چه می‌شود، متوجه می‌شویم ادبیاتی تولید نکرده‌اند. یک وضعیت سلب محض دارند و به تعبیر حضرت علی هرکس که زیاد نقد می‌کند و هرکه زیاد نقد می‌شود در معرض خروج از اعتدال است.»

عضو هیات‌علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع) خاطرنشان کرد: «کسی که زیاد نقد می‌کند فقط منفیات را می‌بیند و چشمش چندان خوبی‌ها را نمی‌بیند اما کسی که زیاد نقد می‌شود چون همواره در مقام پاسخ است و برایش عقده‌ای می‌شود او هم یک روزی از دایره خارج می‌شود و کسانی که دائم درحال نقد هستند، خیلی زود از چرخه اعتدال خارج می‌شوند و حتی به‌گونه‌ای وضعی پیدا می‌کند که جایی هم که در برخی مصادیق حرف درست دارند، به دلیل آنکه چهره‌ای نامتعادل از اینها در جامعه ترسیم شده، مقبولیت ندارند.»

رهدار با بیان اینکه اتفاق دیگری که در خود این افراد می‌افتد و آنها را از اعتدال خارج می‌کند، این است که در طول حیات علمی و فردی و اجتماعی‌شان انسان‌های مذبذبی هستند، گفت: «اینها کسانی هستند که غرض سیاسی و اندیشه‌سیاسی آنها را راهبری می‌کند. ما در تاریخ اندیشه سیاسی 2 نمودار داریم. یک نمودار، نمودار شیعی است که در شیعه اندیشه سیاسی مقدم بر نظام سیاسی است. قبل از اینکه رخداد در صحنه عینی رخ بدهد، ما شاقولی از سوی پیامبر اکرم(ص) داشتیم که آن هم ائمه بودند. در جریان اهل سنت، نمودار از جانب نظام سیاسی و اندیشه سیاسی حرکت می‌کند؛ یعنی ابتدا اتفاقی در صحنه اجتماعی مانند سقیفه رخ داده و از درون آن فردی به‌عنوان خلیفه انتخاب شده است. بعد از آن افراد دیگری آمدند و شاید دو قرن بعد نظریه‌پردازانی منتسب به این خط، موضوع حاکم اسلامی را نظریه‌پردازی کردند و این سوال را در ساحت اندیشه سیاسی مطرح کردند که حاکم اسلامی چگونه انتخاب می‌شود؟ البته در آنجا بحث نظری نکردند و سراغ تاریخ رفتند و براساس انتخاب اولین حاکم اسلامی بعد از پیامبر مطرح کردند که انتخابات بود. اما چون دیدند، دومی با انتصاب بود، گفتند پس انتصاب هم می‌شود. دیدند سومی هم متفاوت است و با شوراست، گفتند پس با شورا هم می‌شود. پنجمین را دیدند که وراثتی است، گفتند با وراثت هم می‌شود. دیدند ششمی و هفتمی با زور و تغلب است، گفتند با زور و تغلب هم می‌شود. آخر سر هم گفتند الحکم لمن غلب. بنابراین در ابتدا اتفاقی رخ داده و سپس آن اتفاق را توجیه نظری کردند.»  وی در پایان بیان داشت: «اگر در فضایی که حب و بغض‌های سیاسی غلبه و بلکه حضور نداشته باشد و به آقایان گفته شود که دلالت حرف‌های شما در اجتماع این است و در ساحت اندیشه، تذبذب فکری است، امیدواریم که برگردند. البته این گمان وجود دارد این حرف‌هایی که آقایان بیان می‌کنند بیش از آنکه خاستگاه اندیشه‌ای داشته باشد، ناشی از اغراض سیاسی باشد. با کسی که خود را به خواب زده‌ است نمی‌توان با منطق بیداری صحبت کرد.»