عاطفه جعفری، خبرنگار گروه فرهنگ: بنابه تعریفی، روایتها اتصالدهنده گذشته به حال هستند و سینما یا همان جادوی قرن بیستم یکی از مهمترین ابزارهای روایتگری تاریخی است که معمولا متهم به تحریف یا کمگویی تاریخی میشود. فیلمسازان در توجیه این اشکال با تاکید بر اهمیت دراماتیزه کردن وقایع تاریخی، معتقدند در روایتهایشان جبرا نمیتوانند هر آن چیزی که در واقعیت رخ داده را به تصویر بکشند و با توجیههای فنی و حرفهای فقط آن بخشهایی از پدیدهها و وقایع را بازسازی میکنند که برایشان کارکردی فراتر از رجوع به متون تاریخی داشته باشد. با همین تعریف میتوان گفت سینما در بازنمایی وقایع علمی یا نمایش زندگی دانشمندان و پژوهشگران چقدر کارش سختتر خواهد شد زیرا دشواری نمایش ظرافتهای علمی و پژوهشی برای عموم دوچندان است. مقولههای علمی برای اینکه بتوانند از جمع نخبگان و خواص خارج شده و دراختیار توده قرار گیرند و ایشان را با مفاهیم علمی آشنا کنند، نیازمند است با تار و پود درام درهمتنیده شود. اما واقعیت امر این است که بازهم هر آنچه در کتابهای تاریخ علم آمده به کار فیلمسازان نمیآید و آن بخشها بهعنوان عناصر تصویری استخدام میشوند که بهکار اتفاقات و جامعه امروز بیایند. در گزارش پیشرو علاوهبر بررسی نمونههای سینمای علمی در جهان، بهسراغ سریالهای تلویزیونی ایرانی رفتیم که از سوژهها و کاراکترهای علمی تاریخی بهره بردهاند تا به بیانی دراماتیک از روابط انسانی و جامعه ایرانی بگویند.
سینمای جهان کدام بخش از زندگی دانشمندان را نشان میدهد
در سینمای جهان نمونههای زیادی داریم که با همین محدودیتهای ورود و پرداخت به مسائل علمی و با بهرهگیری از کارکرد دراماتیک بهسراغ داستانها و شخصیتهای علمی رفتهاند. فیلم بسیار مشهور و محبوب ران هاوارد بهنام «یک ذهن زیبا» با بازی تحسینبرانگیز راسل کرو و جنیفر کانلی، زندگینامه ریاضیدان مشهور آمریکایی و برنده نوبل اقتصاد، یعنی جان نش و دستوپنجه نرمکردن او با بیماری هولناک شیزوفرنی را به تصویر میکشد.
در نمونه دیگر فیلم سینمایی «بازی تقلید» که در سال2014 ساخته شده است برهههایی از زندگی آلن تورینگ ریاضیدان انگلیسی و از پیشگامان علم رایانه و محاسبات به نمایش درآمده است. این فیلم علاوهبر نشان دادن تلاشهای علمی تورینگ در راه شکستن کدهای انیگما، تمرکز زیادی بر زندگی شخصی این ریاضیدان در تاریخ علم دارد و داستان را از طردشدن تورینگ توسط جامعه علمی و مردم بهواسطه گرایشهای جنسیاش به تصویر میکشد. کارگردان این فیلم، متاثر از جریان مسلط رسانههای امروز غرب، بهسراغ نمایش زندگی این دانشمند رفته است. فیلم سینمایی «مردی که بینهایت را میدانست» هم برشی از زندگی سرینیواسا رامانوجان، ریاضیدان نابغه و شهیر هندی را تصویر میکند. این فیلم خیلی درباره زندگی مشقتبار و سخت رامانوجان در کودکی و نوجوانی حرفی نمیزند اما مصائب و مشکلات این دانشمند هندی را پس از ورود به انگلستان و در برخورد با جامعه علمی بریتانیا نشان داده است. از طرفی درگیری مجامع علمی آن دوره در سیاست و مشخصا جنگ جهانی اول نیز از دید کارگردان دور نمانده است. البته سینمای جهان سراغ دانشمندانی از دل تاریخ هم رفته است و تکیه آنها فقط روی شخصیتهای علمی معاصر نیست. فیلم سینمایی «آگورا» ساخته کارگردان سرشناس اسپانیایی، الخاندرو آمهنابا، داستان یک دانشمند زن به نام هپتیا را نشان میدهد. هپتیا زنی ستارهشناس و فیلسوف در مهد علم زمان خود اسکندریه است که درگیر داستانی رمانتیک و مثلثی عشقی میشود. این فیلم علاوهبر نمایش زندگی شخصیت رمانتیک هپتیا، سعی در نشان دادن برخورد فرهنگ سنتی مردم اسکندریه، مسیحیان و حکومت دارد و در این میان به ستیز همیشگی علم و فرهنگ عامه نیز میپردازد. «یک روش خطرناک» نمونه دیگری از سینمای علمی است که درباره زندگی دو دانشمند عرصه روانشناسی و روانکاوی است؛ زندگی زیگموند فروید و کارل گوستاویونگ که البته تاکید بیشتر فیلمساز بر شخصیت و زندگی یونگ است. داستان فیلم با تکیه بر داستان اختلافنظرهای بین این دو روانشناس پیش میرود. فیلم با بازنمایی مشکلات ذهنی و روانی که در دورهای برای یونگ رخ میدهد، سعی در نمایش خطرات روانکاوی حتی برای خود روانکاو دارد.
فیلم «اینشتین و ادینگتون» محصول سال2008، یکی دیگر از آثار سینمای علمی است که به بهانه پرداخت زندگی و افکار دو دانشمند، بهسراغ مسائل اجتماعی دوره تاریخی حکومت نازیها و وقایع جنگ جهانی دوم رفته است. این فیلم با به تصویر کشیدن فضای سیاه و خصومتآمیز آلمان تحت حکومت هیتلر و فشار نازیها به دانشمندان و حتی نمایش این فضای سخت در بریتانیا، سعی در نمایش این گزاره دارد که علم و دانشمندان در چنگال سیاست و قدرت اسیر هستند.
قصه شیخ و شاه
«یکی از دلایلی که کمتر توانستهایم ازطریق تصویر به زندگی و آثار و خدمات برجایمانده از چهرههای ماندگار کشورمان در تمامی حوزهها بپردازیم، هزینه بسیار بالای تولید اینگونه آثار تصویری است که بدون حمایت دولت و بخش خصوصی غیرممکن خواهد بود. علاوهبر اختصاص بودجه مناسب برای ساخت اینگونه آثار، خلق یک سریال یا فیلم تاریخی زمان و انرژی زیادی را میطلبد، معتقدم اگر قرار است با زبان تصویر به چهرههای مطرح کشورمان بپردازیم، آن اثر باید ازنظر ساختار و موضوع رضایت میلیونها بیننده را بههمراه داشته باشد.»
این صحبتهای شهرام اسدی است که سریال شیخ بهایی را در دهه 80 ساخت. شیخ بهایی را «همهچیزدان» مینامند. او حکیم، علامه، فقیه، عارف، منجم، ریاضیدان، شاعر، ادیب، مورخ و... بود. در حدود ۹۵ کتاب و رساله از او در سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم و... باقی مانده است. به پاس خدمات او به علم ستارهشناسی، یونسکو سال 2009 که مصادف با سال نجوم بود نام شیخ بهایی را در لیست مفاخر ایران ثبت کرد.
شهرام اسدی در سال 80 سریالی را برای این دانشمند ایرانی کارگردانی کرد و علی نصیریان نقش شیخ بهایی را بازی کرد. این مجموعه تلویزیونی روایتگر زندگی او در دو بخش نوجوانی و کهنسالی بود. بخش اول این مجموعه به دوران نوجوانی شیخ بهایی میپردازد. شیخبهایی در ۱۲ سالگی بهخاطر فشار و آزار حاکم وقت عثمانی مجبور میشود بههمراه خانوادهاش از لبنان به ایران در عصر شاهطهماسب صفوی مهاجرت کند. بخش دوم این مجموعه تلویزیونی به بررسی یک سال از زندگی شیخ بهایی در ۶۷ سالگی و در اصفهان میپردازد و سرانجام درگذشت او در سال ۱۰۳۳ هجری قمری در حد چند سکانس به تصویر کشیده شده است.
شهرام اسدی در این سریال، باتوجه به پژوهشهایی که انجام داده است، توانسته بهخوبی از عهده کارگردانی بربیاید و درمورد این سریال و نحوه ساخت آن میگوید: «مرکز سیمافیلم من را درجهت تولید مجموعه تلویزیونی «شیخ بهایی» دعوت بهکار کرد و سناریوی این پروژه را در اختیارم گذاشت. زمان زیادی برد تا این سریال آماده شود، اما از نتیجه کار رضایت دارم. پنج سال صرف تحقیقات گسترده برای تولید این سریال شد و شیخ بهایی بهعنوان یکی از چهرههای قابلاحترام و عقلگرا درطول تاریخ معرفی شده است، بنابراین با مطالعه و رجوع به آثار مکتوب بیشمار و همچنین تحقیقات گسترده سعی کردیم در این سریال حق مطلب نسبتبه این شخصیت برجسته تاریخی که یکی از دانشمندان عهد صفوی است بهدرستی ادا شود. دو فیلمنامهنویس این اثر محسن دامادی و حجت قاسمزادهاصل نیز تحقیقاتی را پیش از کلید زدن این سریال انجام دادهاند.»
نردبام آسمان؛ متعهد به تاریخ
«نردبام آسمان» سال 1388، در ماه رمضان از تلویزیون پخش شد، در این سریال زندگی غیاثالدین جمشید کاشانی، ریاضیدان برجسته، منجم، کاشف عدد پی و فیلسوف قرن نهم هجری در دو مرحله کودکی تا نوجوانی و بزرگسالی تا مرگ وی در زمان زمامداری سلسله تیموری در ایران روایت میشد و در خلال آن یکی از دورههای پررونق دانش اخترشناسی ایرانیان نیز معرفی شد. مطمئنا پخش این مدل سریالها برای تلویزیون یک رویکرد محسوب میشود. «رویکرد» از آن جهت که میکوشد تماشاگر عادت کرده به آثار معمول را بهنوعی دیگر از آثار هنری عادت دهد. اتفاقی که خیلی وقتها ممکن است نتیجه ندهد و حتی نتیجه عکس دهد. اما نمایش سریال «نردبام آسمان» ظاهرا پیشفرضهایی که درباره روحیه مخاطب وجود داشت را تا حد بسیاری به هم ریخت. یکی از ویژگیهایی که در ساخت چنین سریالهایی باید مدنظر سازنده قرار بگیرد این است که فقط شخصیت آن دانشمند نباید در اولویت باشد. مطمئنا گفتن از زمانه و روزگارش نیز مهم است، این حرف محمدحسین لطیفی، کارگردان نردبام آسمان دقیقا به همین موضوعی برمیگردد که گفتیم. او درباره ساخت این سریال و سختیهای آن میگوید: «میدانیم که یک قصه علمی، قصه یک دانشمند یا شخصیت مثبت هیچوقت دیدنی نیست و این مشکلترین بخش کار ما بود. با حامد عنقا فیلمنامهنویس این مجموعه بیش از 9 ماه درباره درام قصه صحبت کردیم تا شکل بگیرد. البته دو نسخه دیگر از فیلمنامه بود، اما بهدلیل نکاتی که درباره روایت تاریخی اشاره شد، کار را از نو شروع کردیم. برای روایت تاریخ باید کتاب خواند و اگر قرار است فیلم بسازیم، باید بهگونهای دیگر باشد، چون مخاطب تلویزیون مانند سینما فیلم را انتخاب نمیکند، بلکه تلویزیون را روشن کرده و کاری که پخش میشود را میبیند. فیلمنامه این سریال را حامد عنقا بر مبنای تاریخ نوشته و کاملا هم درست است، اما مرا کاملا اغنا نکرد. به همین دلیل دائم با نویسنده در ارتباط بودم.»
همان زمان که سریال محمدحسین لطیفی از تلویزیون پخش شد، خیلیها معتقد بودند نوع پرداخت لطیفی در این سریال جدید بود و برای همین مورد استقبال عموم مردم قرار گرفت. مهدی فخیمزاده که خودش تجربه کارگردانی دارد، درمورد ساخت سریالهای تاریخی بهویژه سریال نردبام آسمان میگوید: «لطیفی با اینکه دغدغه مخاطب عام را دارد و برایش خیلی اهمیت دارد که مخاطب کارش را ببیند، اما سعی میکند اثری که خلق میکند بهلحاظ کیفی هم اثر درخوری باشد. او چه زمانی که یک سریال میسازد و چه یک فیلم سینمایی را جلوی دوربین میبرد، این دغدغه را دارد و تلاش میکند در کارش حداکثر کیفیت ممکن اعمال شود. از این گذشته یادمان باشد ساخت یک اثر تلویزیونی درباره یک شخصیت تاریخی یا فرهنگی کار چندان آسانی نیست، مثلا تبدیل زندگی شخصی مثل غیاثالدین جمشید کاشانی به یک روایت بصری بهمراتب سختتر از ساخت یک اثر درباره یک شخصیت خیالی است. توجه به همین نکات ریز است که کار نردبام آسمان را ویژه کرد.»
روایت سالهای نهچندان دور در روزگار قریب
«روزگار قریب» را باید یکی از سریالهای موفق در زمینه بیوگرافی دانست. سریالی که به همه جزئیات در بیان معرفی یک شخصیت علمی توجه کرده است و درعینحال با زبان عامه مردم به موضوعات علمی میپردازد.
کیانوش عیاری سالها برای ساخت این سریال زمان گذاشت و به گفته خودش برایش فقط به تصویر کشیدن زندگی دکتر قریب در اولویت نبود و در این مورد میگوید: «همیشه نگاه کنجکاو و مشتاق به تاریخ و تمام وجوه قدیمی داشته و دارم. در تاریخ معاصر مواردی چون رفتار و گویش مردم، چیدمان و معماری خانهها، خودروها و حتی قطارهای قدیمی برایم جذاب بود. وقتی قرار شد مجموعه تاریخی بسازم، تصور میکردم تمام چیزهایی را که تا پیش از آن دیده بودم، در ذهنم احیا و آن را تقویت کنم و تا حدودی تحتتاثیر ایدههای خودم بود. اما این ایدهها تنها چند جلسه دوام پیدا کرد. متوجه شدم قرار نیست یک فیلم تاریخی صرف بسازم. قرار نیست زندگینامه محمد قریب را در 65 سال زندگیاش مرور کنم، بلکه قرار است به نتیجهای مهم برسم. نمایش تاریخ از طریق نشانهها و انتخاب درست نشانههایی هرچند کوچک میتواند بازتاب درست وضعیت اجتماعی فرهنگی دوران خودش باشد. غارت تهران در آخرین سالهای 1200 و کودتای سوم اسفند 1299 شمسی و اشغال ایران در شهریور 1320 قطعا مقاطع بسیار پراهمیت تاریخ پرفراز و نشیب کشورمان است، اما برخی مواقع چیزهای دیگر هم مطرح میشود. مثلا سرقت جنازه از قبرستان و کالبدشکافی آن در یک خلوت توسط استادی فرانسوی برای چند دانشجوی مدرسه طب قطعا جایی در تاریخ ندارد. اگر نگاهمان درست بود، میتوانستیم اوضاع اجتماعی و باورهای مردم در آن سالها را تصویر کنیم. همیشه مطالعه تاریخ را دوست داشتهام. اطلاعات و اشراف من به تاریخ معاصر کموبیش مربوط به علاقه من به این دوران است، ولی ساخت مجموعه به اطلاعات وسیعتر و پردامنهتر نیاز دارد و صرفا اطلاعات تاریخی کافی نیست، بلکه گویش و رفتار هم اهمیت دارد.»
یک موضوع مهم در سریال روزگار قریب توجه به جزئیاتی است که شاید خیلی به چشم نیاید اما وقتی همهچیز در کنار هم قرار میگیرد باعث میشود مخاطب سریال را بپسندد، چون جزئیاتی را میبیند که برایش جذابیت دارد، عیاری درمورد این جزئیات میگوید: «آنچه میتوانست با زمینههای تاریخ معاصر ارتباط داشته باشد و گاهی اوقات حتی فراتر از آن مانند ادبیات، مسائل اجتماعی، تاریخ طب ایران و دنیا، طب سنتی، مردمشناسی بهمنزله بومشناسی منابعی برای تحقیق ما بودهاند و خوشبختانه به اکثر این زمینهها علاقه داشتهام. یعنی مطالعه تحمیلی گریبانم را نگرفت. بهخصوص درمورد تاریخ معاصر که بسیار برایم شیرین و جذاب بود. البته همه آن تحقیقات باید یکجور پنهان میشد که هیچوقت دیده نشود و این شرط فضیلت کار است. ما هیچوقت خیلی دقیق و بیوگرافیک به زندگی دکتر قریب نزدیک نشدهایم. مقاطع پراهمیت زندگیاش مانند مدرسه رفتن، دبیرستان رفتن و بخشی اعتراضیه رجل سیاسی نسبت به اعتراض به قرارداد کنسرسیوم، بارزترین وجه حاشیهای زندگی دکتر قریب در این سریال است. بقیه مسائل دیگر واقعا بهدلیل این بود که به بهانه دکتر قریب سفری برای تماشاگران ایرانی داشته باشیم به دورانی که حداقل از این منظر شناختهشده نبود.»
بوعلیسینا و نگاهی نو به تاریخ
سریال «بوعلیسینا» اولینبار سال 1364 از شبکه دو پخش شد. اما شاید جزئیاتی درمورد ساخت این سریال وجود داشته باشد که تابهحال کمتر از آن گفته شده است. در ابتدای دهه 60 بود که شبکه دو با رویکرد آموزشی آغاز بهکار کرد و مدیران تلویزیون در تدارک این بودند که آرامآرام شرایطی را فراهم کنند که این شبکه ضمن حفظ رویکرد آموزشی، شکل و شمایل یک شبکه تلویزیونی سرگرمکننده را نیز داشته باشد و برنامههای متنوعی مانند فیلم و سریال نیز به تماشاگرانش ارائه کند. به این ترتیب ایده ساخت سریالهایی درباره مشاهیر و مفاخر ایرانزمین مطرح شد و منوچهر محمدی که در آن زمان 29سال داشت، پیشنهاد ساخت سریال بوعلیسینا را به محمد هاشمی، مدیرعامل رادیو و تلویزیون ارائه میکند. محمدی که نامش به رسم آن دوران بهعنوان مدیر تولید در تیتراژ ذکر شده، متعهد شد سریال بوعلیسینا را در زمان تعیینشده بدون نیاز به تمدید و با بودجه تعریفشده بدون اصلاح برآورد بسازد و به شبکه دو تحویل دهد. نگارش فیلمنامه سریال بوعلیسینا توسط کیهان رهگذار آغاز شد. رهگذار پیش از بوعلیسینا فیلمنامه سریال «سربداران» را نوشته بود که به کارگردانی محمدعلی نجفی ساخته شد و چند سریال نیز کارگردانی کرده بود که از آن جمله میتوان به «شهر من شیراز» اشاره کرد. بعد از هفت ماه، فیلمنامه آماده شد و رهگذار، بوعلیسینا را در تهران و اصفهان کارگردانی کرد. به گفته محمدی تولید این سریال نزدیک به هفت ماه طول کشید. او میگوید: «بخش زیادی از سریال را در بناهای تاریخی اصفهان بهخصوص مسجدجامع این شهر تصویربرداری کردیم. طبیعت بکر، روستاهای قدیمی و زایندهرود پرآب برای تصویربرداری صحنههای خارجی کاملا مناسب بود. بخشهایی از سریال هم در تهران تصویربرداری شد.» سریال بوعلیسینا توسط گروه جوانی ساخته شد که تجربیات زیادی نداشتند و بسیاری از آنها این سریال را بهعنوان اولین تجربه در کارنامه حرفهای خود به ثبت رساندهاند. بهعنوان نمونه منوچهر محمدی پیش از بوعلیسینا یکی دو فیلم سینمایی تهیه کرده بود و این برای اولینبار بود که مسئولیت تهیه یک سریال تلویزیونی را بهعهده میگرفت. ساخت سریال بوعلیسینا با 17 میلیون تومان بودجه تصویب شد، اما با 15 میلیون تومان ساخته شد و منوچهر محمدی دو میلیون تومان را به تلویزیون بازگرداند. محمدی درنهایت به قولش وفادار ماند و توانست سریال بوعلیسینا را در وقت مقرر بدون هزینه اضافه یا حاشیه و تعطیلی به تلویزیون تحویل دهد. سریال بوعلیسینا سال 63 تولید شد و سال 64 از شبکه دو بهنمایش درآمد. بسیاری از کارشناسان، معتقدند موفقیت سریال بوعلی بهخاطر نوع نگاه کیهان رهگذار به تاریخ بود. امین تارخ درمورد این نوع نگاه در سریال بوعلیسینا میگوید: «رهگذار بلد بود روایتهای تاریخ را با مسائل و مباحث خانوادگی شخصیتهای تاریخ تلفیق کند تا اثر برای تماشاگر قابل تماشا باشد. اگر قرار بود بعد علمی شخصیت حکیمی چون بوعلیسینا را به نمایش بگذاریم، مخاطب جذبش نمیشد و لذتی نمیبرد. تخصص رهگذار در نوشتن دیالوگهای سنگین و فاخر دلیل دیگری بر موفقیت سریال بوعلیسیناست. رهگذار برای آشنایی با زبان و ادبیات فارسی زحمت بسیار کشیده بود و تلاش میکرد زبان و بیان فاخری برای این سریال طراحی کند که در حد شأن و شخصیت بوعلی باشد و تمایز آن را بهعنوان یک اثر تاریخی به نمایش بگذارد.»