تاریخ : Sat 19 Feb 2022 - 13:26
کد خبر : 69737
سرویس خبری : نقد روز

سند کمتر دیده شده از مذاکرات محرمانه مسقط

تیم روحانی و ظریف چگونه مشکلات عجیب هسته‌ای پیش پای ایران گذاشت؟

سند کمتر دیده شده از مذاکرات محرمانه مسقط

رهبر معظم انقلاب در سخنرانی ۲۸ بهمن ۱۴۰۰ گفتند که در مذاکرات هسته‌ای دولت آقای روحانی به برخی تذکرات ایشان عمل نشد و همین مئسله مشکلاتی را امروز پیش پای ایران نهاده است؛ این متن این مسئله را از یک جنبه گفته نشده بررسی کرده است.

به گزارش «فرهیختگان»، عبدالله عبداللهی در تسنیم نوشت: از سال 81-82 که ماجرای هسته‌ای ایران آغاز شد صورت مسئله به این شکل بود: آمریکا و چند کشور اروپایی(انگلیس، فرانسه و آلمان) و برخی دیگر از قدرت‌های هسته‌ای اساساً علاقه‌ای نداشتند که ایران به جمع دارندگان این فناوری راهبردی و بسیار تاثیرگذار در آینده جهان بپیوندد؛ آنها می‌دانستند که نفت و به طور کلی انرژی‌های فسیلی در آینده نه‌چندان دور تمام خواهد شد و یا آنقدر سهمش از بازار انرژی کم می‌شود که نبض تکنولوژی و پیشرفت و اداره جهان به دست دارندگان صنعت کامل تولید انرژی هسته‌ای خواهد افتاد.

بنابراین با این عبارت که ایران نه به دنبال انرژی هسته‌ای، بلکه در پی تولید سلاح هسته‌ای است، تلاش کردند اجماعی در سطح جهانی تولید و ایران را از داشتن این مهم محروم کنند. چند کشور اروپایی و بویژه آمریکای سرمست از پیروزی اولیه در افغانستان و اشغال عراق، دندان‌های تیز به ایران نشان می‌دادند و با بهانه قرار دادن مسائلی مانند پیدا شدن ردپایی از غنای بالای 60 درصد در برخی سانتریفیوژها -که بعداً‌ برای همه و از جمله آژانس بین‌المللی انرژی اتمی ثابت شد منشأ آن خارجی بوده و ربطی به غنی‌سازی ایران ندارد- ریاکارانه تاکید می‌کردند که مشکلی با «استفاده» ایران از انرژی هسته‌ای ندارند اما از آنجا که به ایران اعتماد ندارند(!) لذا باید جمهوری اسلامی «تضمین عینی» (Objective Guarantee) بدهد که به سمت سلاح هسته‌ای نخواهد رفت!

لفظ تضمین عینی آنچنان که از مکتوبات مسئولان ایرانی و طرفهای غربی در حوزه هسته‌ای هم پیداست، تقریباً پرکاربردترین کلیدواژه آمریکا و سه کشور اروپایی در مذاکرات بود؛ کلیدواژه‌ای که صورت چندان زشتی هم ندارد، امّا آنجا که از معنای آن پرس و جو می‌شد، آمریکایی‌ها و این سه کشور اروپایی تاکید می‌کردند منظورمان از تضمین عینی چیزی غیر از نابود کردن تاسیسات غنی‌سازی هسته‌ای ایران نمی‌تواند باشد! یعنی آمریکا که تنها کشور استفاده کننده از سلاح هسته‌ای در دنیاست و 3 کشور اروپایی که خود دارنده سلاح هسته‌ای بودند و در همان حین که موضوع ایران را بر سر دست گرفته و تبلیغات سنگین راه انداخته بودند به رسوایی تولید سلاح هسته‌ای در رژیم صهیونیستی اعتنایی نکردند، به کشوری همچون ایران می‌گفتند فقط یک تضمین برای نرفتن شما به سمت سلاح هسته‌ای هست و آن برچیدن کامل تاسیسات است!

بر این اساس چالش جدی میان ایران و نامبردگان شکل گرفت؛ ایران که ابتدا حتی برای اعتمادسازی، کل فرآیند غنی‌سازی خود و حتی ساخت قطعات سانتریفیوژها را هم تعلیق کرده بود، بعد از مواجه شدن با بدقولی طرفهای اروپایی تاکید کرد که غنی‌سازی مهمترین و حساس‌ترین بخش انرژی هسته‌ای است و حق خود را در این زمینه بر اساس NPT اعمال خواهد کرد.

اما طرف مقابل مصر بود که ایران از چنین مسئله‌ای چشم بپوشد و غنی‌سازی را رها کند؛ بنابراین «نبرد اراده‌ها»ی سنگینی میان ایران و طرف غربی به مدت دست‌کم 8 سال شکل گرفت. طرف غربی با محوریت آمریکا به سمت تحکّم و صدور قطعنامه‌های پی‌درپی علیه ایران و تحریم رفت. تاکید محوری این قطعنامه‌ها این بود که «ایران باید از غنی‌سازی دست شوید و آن را متوقف کند» و سپس بر سر میز مذاکره بنشیند! امّا ایران که یک بار از این سوراخ گزیده شده و نهایتاً از اروپایی‌ها در سال 84 شنیده بود که پایان این بازی چیزی غیر از دست کشیدن از غنی‌سازی و برچیدن تاسیسات آن نیست، تاکید می‌کرد که غنی‌سازی را متوقف نمی‌کند امّا درباره موضوع هسته‌ای هیچ وقت میز مذاکره را ترک نکرده است.

در این «بازی بزدل» (Game of Chicken) برخی کشورهای غربی امید داشتند که تحریم‌ها هم سرعت رشد فناوری هسته‌ای ایران را متوقف کند و هم ایران را وادار به تبعیت کند؛ اما این کشمکش و نبرد اراد‌ه‌ها کم کم به نفع ایران پیش می‌رفت. معادله ساده بود؛ سرعت رشد فناوری هسته‌ای ایران (تعداد سانتریفیوژها، حجم مواد انباشت شده، مدل سانتریفیوژها) بسیار بیشتر از سرعت تاثیرگذاری تحریم‌ها بود؛ لذا طرف غربی کم‌کم مجبور به عقب‌نشینی شد؛ در گام اول، همان دولت بوش که تاکید می‌کرد بدون توقف غنی‌سازی توسط ایران در هیچ مذاکره‌ای با جمهوری اسلامی شرکت نمی‌کند، دست از پا درازتر، ویلیام برنز رئیس فعلی سیا و از مسئولان ارشد وزارت خارجه وقت را به مذاکرات 5+1 با ایران فرستاد. و بعدها جان کری نوشت که ایده غنی‌سازی صفر در ایران را هم همین دولت نهایتاً در درون خود پذیرفت که باید کنار بگذارد!

این روند در دولت اوباما تقویت شد؛ استیصال ناشی از بی‌نتیجه بودن فشار بر ایران برای توقف فناوری هسته‌ای، بویژه آن زمان که با دستیابی ایران به غنی‌سازی 20 درصد تکمیل شد، اوباما را بر آن داشت تا با نامه‌نگاری‌ها و درخواست‌ها و مصالحه‌های متعدد از ایران تقاضای گفتگوی دوجانبه کند.  امّا ایران و مشخصاً رهبر معظم انقلاب تاکید می‌کرد که اولاً ایران بنایی بر رفتن به سمت سلاح هسته‌ای ندارد چون آن را شرعاً حرام می‌داند؛ ثانیاً ایران از حق مردم خود برای بهره‌مندی از انرژی هسته‌ای و الزامات آن یعنی تولید سوخت هسته‌ای چشم‌پوشی نمی‌کند، ثالثاً همه تحریم‌های آمریکا و طرف غربی را نامشروع و ظالمانه می‌داند و باید برداشته شود و رابعاً ایران علیرغم تاکید بر حق خود برای تولید سوخت هسته‌ای، اما با قوانین بین‌‌المللی در زمینه شفافیت و نرفتن به سمت سلاح هسته‌ای مشکلی ندارد و حاضر است برای مدت کوتاهی در این زمینه گام‌هایی غیر از توقف غنی‌سازی بردارد و بهانه را از دست دشمنان و تبلیغات آنها بگیرد.

در این راستا و با اصرار و الحاح‌ فراوان دولت آمریکا و وعده‌های آنان، علاوه بر روال معمول گفتگوهای 5+1، رهبر معظم انقلاب با اصرار وزیر خارجه وقت دولت احمدی‌نژاد در سالهای 90 و 91 و 92، یعنی آقای علی اکبر صالحی، مجوز مذاکرات محدود و هدفمند دوجانبه با آمریکایی‌ها را هم صادر کردند. تاکید رهبر  معظم انقلاب بر مبنای چالش‌های اصلی ایران و طرف مقابل این بود که اولاً غنی‌سازی خط قرمز ماست و باید در ایران انجام شود؛ و ثانیاً  تحریم‌های طرف مقابل باید برداشته شود.

مباحث و مذاکرات و پیامهای رد و بدل شده بسیاری در این زمینه انجام شد که ذکر همه جزییات آن از حوصله این متن خارج است، امّا یک مسئله مهم آنکه نهایتاً قبل از شروع هرگونه اقدام خاص توسط دولت آقای روحانی و شخص آقای ظریف طرف آمریکایی دو مسئله را در بیانیه خود در مذاکرات محرمانه رسماً اعلام  کرد؛ اول اینکه برای نخستین بار تاکید کرد که از خط قرمز خود مبنی بر غنی‌سازی صفر توسط ایران عدول کرده و پذیرفته است که ایران باید غنی‌سازی داشته باشد. و ثانیاً اعلام کرد که در توافق نهایی با ایران همه تحریم‌های هسته‌ای «یک جانبه» و «چندجانبه» را برخواهد داشت. آنها همچنین مجبور شدند که اعلام کنند در طول توافق اولیه تا توافق نهایی که بعدها به توافق ژنو و برجام معروف شدند، هیچ تحریم بیشتری وضع نکنند(No more sanctions) و برخی از تحریم‌های پیشین را هم در این مدت به حالت تعلیق درآورند تا آنکه نهایتاً همه برچیده شوند.

غرض اینکه، بخشی از چارچوب اصلی آنچه ایران می‌خواست، یعنی اعلام پذیرش غنی‌سازی در ایران و همچنین برداشتن کامل تحریم‌های هسته‌ای به عنوان بخشی از توافق نهایی، پیش از آغاز اقدامات دولت آقای روحانی و شخص ظریف در مذاکرات هسته‌ای توسط دولت آمریکا اعلام شده بود؛ این موضوع مشخصاً در کتاب خاطرات آقای ظریف و دوستانش (راز سر به مهر) آمده است. در پیوست ششم جلد اول مجموعه‌ی 6 جلدی راز سر به مهر، بیانیه ویلیام برنز مسئول اصلی آمریکایی در مذاکرات محرمانه که در مسقط 3 ایراد شده، به این موارد رسماً اشاره شده است.


بخشی از سخنان برنز در مذاکرات محرمانه مسقط 3؛ او در سخنان خود اذعان می‌کند که توافق هسته‌ای حتماً واجد غنی‌سازی برای ایران خواهد بود و تحریم‌های یکجانبه و چندجانبه برداشته می‌شود

زیر بار رفتن آمریکا درباره مسئله مهمی مانند غنی‌سازی در ایران امر ساده‌ای نبود و ایران دست‌کم 8 سال برای آن جنگیده بود و فشارهایی را متحمل شده بود؛ شهید شهریاری و همکارانش با دستیابی به فناوری غنی‌سازی 20 درصد یکی از مهمترین نقش‌ها را در این زمینه ایفا کرده بودند و رهبر انقلاب با سیاستگذاری درست خود آمریکا را از مهمترین خط قرمزش به عقب رانده و اوباما را مجبور کرده بود در نامه‌ها و پیامهایش تاکید کند که تحریم‌ها را هم کامل برمی‌دارد؛ بنابراین آنچه برای دولت آقای روحانی و شخص جناب ظریف باقی می‌ماند محکم کردن همین مسئله، پیشروی درباره برخی حقوق دیگر کشور و دقت‌نظر در جزییات بود تا اولاً ایران از حق هسته‌ای خود در غنی‌سازی و تحقیق و توسعه و ... محروم نشود و ثانیاً تحریم‌ها هم به طور کامل برداشته نشود!

صفحه دوم بیانیه شفاهی برنز در مذاکرات محرمانه هسته‌ای (مسقط 3)

مع‌الاسف علیرغم تمام حماسه‌سرایی‌های بعضاً برخورنده‌ای که نویسنده کتاب خاطرات ظریف انجام داده و او را تا سطح رستم بالا برده، امّا آنچه در عمل اتفاق نیفتاد همین بود؛ یعنی عملاً تیم مذاکراتی ایران علیرغم زحماتش امّا در مباحثی مانند تحقیق و توسعه و شفافیت و ... تکالیف بیش از حد و نالازمی بر خود تحمیل کرد و از سوی دیگر در مسئله تحریم‌ها به نوعی رایزنی کرد و متن نوشت که عملاً هیچ تحریمی که در واقعیت لغو نشد هیچ، بلکه سنگین‌ترین تحریم‌های تاریخ بشریّت علیه یک ملت هم وضع شد؛ و نکته مهم در این میان آنکه آمریکا برای این بدعهدی هزینه خاصی هم نداد!

علت‌های مختلفی را می‌توان برای این بی‌دقتی‌ها و اشتباه راهبردی در تیم مذاکراتی دولت آقای روحانی فهرست کرد؛ امّا در این میان عدم واقع‌گرایی و نوعی مقهوریت ذهنی در مقابل طرف آمریکایی بخشی از اساسی‌ترین مولفه‌هاست؛ کسی که کتاب آقای ظریف و برخی دوستانش مانند عراقچی و تخت روانچی و صالحی را بخواند کاملاً این حس را متوجه می‌شود؛ امّا حتی اگر این احساس را هم حساب نکنیم، برخی متون و سندهای مندرج در همین کتاب آقای ظریف گواهی روشن بر این اختلال راهبردی در محاسبات ایشان است.

آقای ظریف در بخش پیوست‌های جلد یک همین کتاب راز سر به مهر، طرح هسته‌ای خود که پس از پیروزی آقای روحانی در انتخابات 92 نوشته و آن را به رئیس‌جمهور منتخب وقت ارائه کرده را هم آورده است؛ جالب اینکه او در بخشی از این طرح خود که به گام‌های لازم دو طرف (ایران و 5+1) برای رسیدن به توافق هسته‌ای نهایی اشاره دارد، آورده که ایران باید در مرحله سوم از مذاکرات و توافقات، قطعنامه‌های شورای امنیت را اجرا کند! منظور مرکزی از اجرای قطعنامه‌ها چیست؟ همان تعلیق غنی‌سازی در ایران، حداقل برای یک مدت معین! که البته همچنانکه به آن اشاره شد، پیشتر ایران این مسئله را تجربه و درک کرده بود که در صورت آغاز این بازی، طرف مقابل جز به توقف دائم غنی‌سازی رضایت نخواهد داد. یعنی روز از نو و روزی از نو!


طرح هسته‌ای که ظریف برای روحانی نوشته بود! او می‌گوید در مرحله سوم ایران قطعنامه‌ها را اجرا کند؛ هسته‌ مرکزی قطعنامه‌ها تعلیق غنی‌سازی در ایران است!

درواقع آقای ظریف در تابستان 92 طرحی نوشته و قصد داشت ایران را به سمت تامین خواسته‌ای از طرف آمریکایی ببرد که حدود دو سال پیش از آن آمریکایی‌ها جسته و گریخته در پیامهایشان به دست‌کشیدن از آن اذعان کرده‌ بودند و جان کری هم می‌گوید حتی از دولت بوش هم به این نتیجه رسیده بودند که نباید به آن چشم بدوزند! احتمالاً آقای ظریف و دوستانش احتجاج کنند که این صرفاً برای گام سوم بود و ما معتقد بودیم در گام‌های بعدی باید امکان غنی‌سازی در کشور فراهم شود؛ امّا مسئله همینجاست که طرف مقابل به واسطه‌ ایستادگی ایران این موضوع را از دستور کار خارج کرده بود، اما جناب ظریف تصورات دیگری داشت.

این اختلال راهبردی در محاسبات، این عدم واقع‌گرایی در مناسبات بین‌الملل، این مقهوریت ذهنی در برابر دشمن، و عدم درک درست از معادلات فی‌مابین کار را به جایی رساند که تیم آقای روحانی و ظریف نه تنها نتوانست همان دستاوردی که در سال 92 به آن دست پیدا شده بود را حفظ کند، بلکه با بدعملی عجیب در مذاکرات، بخش مهمی از آن را به قهقرا برد و بخشی از مشکلات امروز در مذاکرات را پایه گذاری کرد.