کمیل سوهانی، پژوهشگر اجتماعی: مارک فیشر نویسنده آلمانی در کتاب «رئالیسم کاپیتالیستی» فصلی دارد با این عنوان «هر آنچه جامد و سخت است در روابطعمومی ذوب میشود.» او در این فصل به این موضوع میپردازد که ساختارهای سرمایهداری متاخر بهعنوان سرمایهداری مصرفی بهگونهای است که در آن «بازنمایی» انجام یک کار از خود کار مهمتر است. او از نیروهایی تحتعنوان «ضدتولید» نام میبرد که از مسیر نوع خاصی از بروکراسی نوین نوعی از دیکتاتوری را در جامعه حاکم میکنند؛ نوعی از دیکتاتوری که در آن فضا برای کسانیکه بهمعنای واقعی، کار مفید و موثر انجام میدهند تنگ میشود. آنچه مارک فیشر آلمانی در سرمایهداری متاخر تشخیص داده و توصیف میکند نه یک اتفاق جدید در تاریخ که یک سنت دیرینه در همه دورانهاست. آنچنانکه حکیم ابوالقاسم فردوسی در توصیف دوران حکومت ضحاک ماردوش به مواردی اشاره میکند که با توصیفهای مارک فیشر نزدیکیهای بسیار دارد. فردوسی مهمترین مشخصه زمانه ضحاک یعنی از بینرفتن ساختارهای تولید ارزش از طریق کار و جایگزینی جادو بهعنوان عامل غیرعینی سامانبخش امور را اینگونه معرفی میکند؛ «هنر خوار شد جادویی ارجمند/ نهان راستی آشکارا گزند». جادو آن عامل غیرعینی است که در زمان ضحاک سامانبخش امور جامعه شده و هنر و کار و تلاش عینی به محاق میرود. این همان وضعیتی است که در سرمایهداری مصرفی رخ میدهد، در این جنس از سرمایهداری جابهجا کردن پول یا اصطلاحا پولبازی خلقارزش میکند. پول، پول میآفریند. در این نظام نهادهای تولیدی کمارزش شده و نهادهای مالی ارجمند میشوند. موسسات مالی و بانکها هر روز بیشتر شده و اقتصادهای غیرتولیدی مانند زمین و مسکن هر روز رونق بیشتری میگیرد. در چنین جامعهای کار واقعی کمارزش شده و جای خود را به نمایش میدهد. رونق نمایش و فعالیتهای نمایشگاهی اثر وضعی و ناگزیر یک جامعه غیرتولیدی است. چنین جامعهای یک جامعه نمایشگاهی است؛ جامعهای که در آن «هرآنچه جامد و سخت است در روابطعمومی ذوب میشود.» در چنین جامعهای عامل پیشرفت ارائه نمایش بهتر است. در چنین جامعهای معیارهای توسعه همگی وجهی از نمایش دارند. توسعه علم صرفا در تعداد مقالات دانسته میشود، توسعه فرهنگ در تعداد کتابهای چاپ شده، توسعه کار در تعداد مراکز نوآوری مجوز گرفته و توسعه عمران در تعداد سدهای ساخته شده و... در جامعهای با اقتصاد مصرفی، نمایش از بالاترین تا پایینترین سطوح جامعه را در برگرفته و سبک زندگیهای مردم نیز رنگوبویی از نمایش میگیرد. چنین جامعهای احتمال دارد همزمان هم رکورددار بیشترین عمل جراحی بینی در جهان شود، هم رکورددار بیشترین تعداد شاپینگمال در مترمربع شهر. تکیه بر «ترین»ها یکی از ارکان نمایش در چنین جامعهای است. اگر سرمایهداری مصرفی و اقتصاد وابسته به منابع در یک جامعه ایدئولوژیک به هم برسند ناگزیر نمایشهای موفقیتآمیز در این جامعه رنگوبویی از ایدئولوژی گرفته و اینجا درست نقطه تولد پدیده «مهرشاد سهیلی» است؛ مهرشاد سهیلی محصول پیوند ایدئولوژی و مصرف در یک جامعه نمایشگاهی است. پدیدهای که فهمیده است در چنین جامعهای هر آنچه جامد و سخت است را میتوان در روابطعمومی ذوب کرد. او میداند برای بالارفتن از پلههای پیشرفت در چنین جامعهای باید یکی از «ترین»ها را در ویترین نمایش خود داشته باشد. موقعیتش بهگونهای است که فقط میتواند در سن و سال یک «ترین» برای خودش شکار کند. او میداند عنوان «جوان»ترین فرمانده قرارگاه چقدر میتواند در یک فضای ایدئولوژیک برایش کار کند. او میداند در ویترین نمایشگاهیاش عکس مرجعتقلید چه جایگاهی دارد. میداند عکس دونفره با یک فرمانده بلندمرتبه نظامی یعنی چه! ارزش تیتر و خبر و رپورتاژ آگهی را میداند. خوب فهمیده است که کجا و چگونه برای اینها خرج کند تا برایش بازگشت حداکثری داشته باشد.
مهرشاد سهیلی در ادبیات مارک فیشر آلمانی فرمانده دیکتاتوری نمایش و نیروهای ضدتولید است. نوعی از دیکتاتوری که به قول فردوسی در آن «نهان راستی، آشکارا گزند» در این دیکتاتوری خشن کسی که بخواهد کار واقعی و مفید انجام دهد دیده نمیشود، پیشرفت نمیکند و زمین و مجال برایش فراهم نمیشود. در این دیکتاتوری بیرحم مجال تنها برای کسانی فراهم میشود که اصول نمایش را به خوبی بلد بوده و از هر فرصتی برای نمایش بهره ببرند.
مهرشاد سهیلی اگرچه فرمانده دیکتاتوری نمایش است، اما خبر خوب و امیدوارکننده اینکه چنین پدیدههایی از دید یک جامعه زنده، پویا و آگاه دور نمیمانند. اگر مهرشاد سهیلی امروز در زندان است، یعنی جامعه توانسته است علیه این دیکتاتوری قیام کند. وقتی این قیام همزمان میشود با کمتر شدن هر روزه سهم نفت در اقتصاد کشور، یعنی جوانههای امید برای عبور از یک جامعه نمایشگاهی درحال پیدا شدن هستند.