تاریخ : Sun 13 Feb 2022 - 02:00
کد خبر : 69482
سرویس خبری : ایده حکمرانی

منادی خردهای برابر

حدیث منتظری:

منادی خردهای برابر

عموم فلاسفه‌ بعد از دکارت تا عصر حاضر -سلبا یا ایجابا- تحت تاثیر فلسفه‌ وی واقع شده‌اند؛ بعضی مانند اسپینوزا، لایب نیتس و مالبرانش که تحت تاثیر عقل‌گرایی او بودند و به دکارتیان شهرت یافتند و برخی دیگر همچون هابز، گاساندی، لاک و سایر تجربه‌گرایان، از جهاتی در نقطه مقابل او قرار دارند.

حدیث منتظری، دانش‌آموخته فلسفه:  زمانه و زمینه‌های فکری دکارت نام «رنه دکارت»، معنای «فلسفه جدید» و متقابلا عنوان فلسفه جدید هم یاد دکارت را در ذهن مخاطبان تداعی و بازنمایی می‌کند. مورخان فلسفه او را پدر فلسفه‌ مدرن می‌دانند؛ چراکه اندیشه او مسیر فلسفه را از فلسفه‌ قدیم و قرون وسطی متمایز می‌کند و نقشی محوری در سیر تحول فکری غرب دارد. به عبارت دیگر، اصطلاح «فلسفه جدید» یعنی «فلسفه از دکارت به بعد.»

دکارت در لاهه از شهرهای کوچک فرانسه در سال 1596 متولد شد. طبع کنجکاو و محقق و علاقه‌ او به دانش از همان کودکی نمایان بود. پدرش او را «فیلسوفک» می‌خواند. او به علوم مختلف مانند ریاضی، هندسه، حقوق و طب پرداخت و چون به بیست‌سالگی رسید متوجه نقص تربیتی علمی خویش شد و به جهانگردی پرداخت. مدت 9 سال به سیر آفاق و انفس اشتغال و با دانشمندان ملاقات و گفت‌وگوی بسیار داشت.

تحقیقات علمی او بیشتر به تفکر و تجربه شخصی بود، نه به خواندن کتاب و چنانکه خود او گفته در کتاب جهان مطالعه می‌کرد. یکی از دوستان او حکایت کرده که روزی به دیدن او رفته بودم و خواهش کردم تا کتابخانه شخصی خود را به من بنماید. مرا به پشت عمارت برد، گوساله‌ای را دیدم پوست کنده و تشریح کرده و می‌گفت بهترین کتاب‌هایی که غالبا می‌خوانم از این نوع است.

عصر دکارت، عصر رواج شکاکیت بود و بسیاری از اندیشمندان و اهل فلسفه به شکاکیت فلسفی گرفتار شده بودند و اعتقاد داشتند که در هیچ موضوع و زمینه‌ای نمی‌توان به یقین کامل رسید. پیداست که شک نه‌تنها اعتقادات دینی را متزلزل می‌کند که حتی علوم تجربی را هم از اعتبار می‌اندازد؛ چراکه از یک سو، صدق گزاره‌های تجربی -‌فی‌نفسها- در معرض تزلزل قرار می‌گیرد و از سوی دیگر و به‌لحاظ معرفتی، هر علم تجربی، مبنایی فلسفی دارد و تزلزل مبنا موجب فرو‌ریختن بنا می‌شود. مهم‌ترین تلاشی که در این عصر برای نجات از شک‌گرایی و تجدید‌حیات فلسفه انجام گرفت از سوی دکارت بود. او که بخش عمده‌‌ زندگی پربار خود را در هلند گذرانده بود، در جست‌وجوی بنیادی مطلقا یقینی برای فلسفه بود که دامنه یقین مدنظر او از طبیعیات و علوم تجربی تا مابعدالطبیعه و الهیات گسترش می‌یابد: «بنیادی که بتواند وجود خدا، روش راستین علم و وجود جهان مادی را اثبات کند تا بتواند به این طریق الهیات را با علم جدید هماهنگ سازد.»

او به دیانت مسیحی معتقد بود و به گفته‌ خودش، وجود خداوند را همچون قضایای ریاضی بدیهی می‌دانست و از سوی دیگر دلبستگی شدیدی به ریاضیات و علوم تجربی داشت و برای بر‌انداختن شکاکیت و رهانیدن اعتقادات و علوم از چنگال شک به تاسیس فلسفه خود پرداخت. این فلسفه تدافعی، قصد دارد به تناسب دامنه نفوذ و هجوم شکاکیت، ابتدا از تحلیل ماهیت خود «شک» و اعتبارسنجی معرفتی آن آغاز کند تا در ادامه به یقین برسد.

عموم فلاسفه‌ بعد از دکارت تا عصر حاضر -سلبا یا ایجابا- تحت تاثیر فلسفه‌ وی واقع شده‌اند؛ بعضی مانند اسپینوزا، لایب نیتس و مالبرانش که تحت تاثیر عقل‌گرایی او بودند و به دکارتیان شهرت یافتند و برخی دیگر همچون هابز، گاساندی، لاک و سایر تجربه‌گرایان، از جهاتی در نقطه مقابل او قرار دارند.

  میان مردم عقل از هر چیز بهتر تقسیم شده است

رنه دکارت، فیلسوفی خردگرا (راسیونالیست) بود و عقل را ابزار اصلی تحصیل شناخت یقینی می‌دانست و اساس فلسفه‌‌ خود را بر پایه‌‌ کمی کردن شناخت و از سوی دیگر، اعتبار نظری شناخت حسی و تجربی را در معرض چون و چرا قرار داده بود.

او در رساله‌‌ مهم خود به نام «گفتار در روش درست راه بردن عقل» می‌گوید:

«من درباره خود هرگز گمان نبرده‌ام که ذهنم از هیچ جهت درست‌تر از اذهان عامه باشد، بلکه غالبا آرزومند شده‌ام که کاش مانند بعضی کسان فکرم تند یا خیالم واضح و روشن یا حافظه‌ام وسیع و حاضر می‌بود و جز این صفات چیزی نمی‌دانم که برای کمال ذهن به‌کار باشد؛ چه عقل را، چون حقیقت انسانیت و تنها مایه امتیاز انسان از حیوان است، در هر کس تمام می‌پندارم و در این بابت پیرو عقیده اجماعی حکما هستم که می‌گویند کمی و بیشی در اعراض است و در هر نوع از موجودات، صورت یا حقیقت افراد، بیش و کم ندارد.»

او در این رساله قصد دارد تا بنماید که عقل خویش را از چه «راه»ی به‌کار برده است. ظاهر دیدگاه او بسیار ساده است، معتقد است: «حقیقت، که به هیچ روی پوشیده در اسرار نیست، برای عقل معمولی بشر تنها اگر می‌توانست آن را درست به‌کار گیرد، به‌سادگی دست یافتنی بود.» او برای رسیدن به معرفت یقینی، این سوال را «از خود» می‌پرسد: «آیا اصل بنیادینی وجود دارد، که بتوان همه دانش‌ها و فلسفه را بر پایه آن قرار داد و نتوان در آن شک کرد؟» او شک خود را به همه جوانبش توسعه داد، تا جایی‌که در وجود جهان خارج نیز شک کرد و از خود پرسید: «از کجا معلوم که من در خواب نباشم؟»

او هم واقعیت ماده و هم واقعیت ذهن، یعنی هم طبیعت و هم عقل را در معرض شک قرار داد. این حالت را اغلب شک افراطی می‌نامند که نقطه نهایی شکاکیت است که در دکارت جنبه ابزاری و دستوری یافته است.

او همچنین، در پی شک روشمند (دستوری) خود به این نتیجه رسید، که می‌تواند درحقیقت هر چیزی شک کند، مگر این واقعیت که خود او شک می‌کند. و چون شک کردن گونه‌ای اندیشیدن است؛ پس واقعیت این است که او می‌اندیشد. بنابراین، یک اصل تردیدناپذیر وجود داشت و آن این بود که «شک می‌کنم، پس هستم» یا «می‌اندیشم، پس هستم».

دکارت در کتاب «گفتار در روش» قضیه کوگیتو (می‌اندیشم؛ پس هستم) را اولین اصل فلسفی و قضیه ایمن و مطمئن معرفی می‌کند و می‌نویسد: «همان دم برخوردم به اینکه در همان هنگام که من بنا را بر موهوم بودن همه چیز می‌گذارم، شخص خودم که این فکر را می‌کنم ناچار باید چیزی باشم و توجه کردم که این قضیه «می‌اندیشم، پس هستم» حقیقتی است چنان استوار و پا برجا که جمیع فرض‌های عجیب و غریب شکاکان هم نمی‌تواند آن را متزلزل کند، پس معتقد شدم که بی‌تأمل می‌توانم آن را در فلسفه‌ای که در‌پی آن هستم، اصل نخستین قرار دهم.»

دکارت پس از تصویر دقیق امکان شک در همه امور، اهمیت و نقش اساسی کشف نقطه استقرار برای مبنای معرفت‌شناسی خود را متذکر می‌شود. او با تشبیه فعالیت ذهنی خود به مدعای ارشمیدس درباره فرض وجود یک نقطه ثابت برای از جا کندن کره‌خاکی و انتقال آن به مکان دیگر، تنها خواستار یک نقطه ثابت و مطمئن برای معرفت بود.

لازم به ذکر است که روش دکارت متضمن دو اصل بنیادی نیز هست؛ نخست، اینکه منطق، وسیله کشف معلومات نیست، و دوم، اینکه هرکس باید خود به تحقیق درباره حقیقت بپردازد. تاریخ فلسفه به ما نشان داد که شیوه زندگی دکارت نیز خود گواه مراعات هر دو اصل بود؛ او در کار جهان، شخصا به تامل می‌پرداخت.

  منابع:
1- دکارت، رنه. تأملات در فلسفه اولی، ترجمه احمد احمدی، سمت، 1395.
2- همو. گفتار در روش راه بردن عقل، ترجمه محمدعلی فروغی، زوار، 1388.
3- فروغی، محمدعلی. سیر حکمت در اروپا، زوار، 1388.
4- کاتینگام، جان. دکارت، ترجمه سیدمصطفی شهرآئینی، نی، 1392.
5- کهون، لارنس. از مدرنیسم تا پست مدرنیسم، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، نی، 1390.
6- مگی، برایان. آشنایی با فلاسفه بزرگ غرب، ترجمه عزت‌الله فولادوند، خوارزمی، 1394.