تاریخ : Sun 16 Jan 2022 - 00:29
کد خبر : 67874
سرویس خبری : نقد روز

پهلوی‌ها دارایی‌های مردم ایران را به نام خود زده و فرار کردند

مرتضی میردار در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:

پهلوی‌ها دارایی‌های مردم ایران را به نام خود زده و فرار کردند

در جامعه‌ ایران تحت حاکمیت پهلوی دوم، شاهد این هستیم که امور کشور به‌طور کامل در دست خاندان پهلوی است. این خاندان وابسته به دربار، خود به چند طبقه تقسیم می‌شوند. یک طبقه از خاندان دربار، خاندان سلطنتی هستند. چیزی حدود 60 نفر هستند که درواقع هم جزء دربار هستند و هم به خاندان پهلوی وابستگی نَسَبی دارند.

به مناسبت فرارسیدن سالروز فرار محمدرضاشاه و فرح دیبا از ایران در دی‌ماه 57، به مرور روند کسب اموال و ثروت‌هایی پرداخته‌ایم که خاندان پهلوی، از زمان به قدرت رسیدن رضاخان تا آخرین روزهای پادشاهی محمدرضا بر آن تملک داشتند و روزبه‌روز بر گستردگی آن افزودند. به همین منظور، گفت‌وگویی با مرتضی میردار، معاون تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی داشته‌ایم. میردار در این گفت‌وگو، با اشاره به دسته‌بندی‌هایی که در خاندان پهلوی و نزدیکی به شاه وجود داشته است، به قدرت هرکدام از حلقه‌های نزدیک به محمدرضا پهلوی می‌پردازد و می‌گوید: «در جامعه‌ ایران تحت حاکمیت پهلوی دوم، شاهد این هستیم که امور کشور به‌طور کامل در دست خاندان پهلوی است. این خاندان وابسته به دربار، خود به چند طبقه تقسیم می‌شوند. یک طبقه از خاندان دربار، خاندان سلطنتی هستند. چیزی حدود 60 نفر هستند که درواقع هم جزء دربار هستند و هم به خاندان پهلوی وابستگی نَسَبی دارند. اینها، جزء خاندان سلطنتی محسوب می‌شوند. یک بخش دیگر از وابستگان، نزدیکان به دربار هم هستند که جنس و نوع ارتباط‌شان با حکومت پهلوی، از نوع رابطه سببی است. نقش‌ این دو طبقه در ساختار قدرت پهلوی متفاوت است اما نکته جالب‌توجه این است که وجه مشترک همه اینها، چه آنانی که جزء خاندان سلطنت هستند، چه آنانی که به نوعی رابطه سببی یا نسبی با آنان دارند، ثروت‌اندوزی‌ای است که در میان آنها وجود دارد. آنهایی که به نوعی ارتباطی با این خاندان داشته‌اند، در طول سال‌های حاکمیت آن خاندان اموالی از آنان به ارث بردند.» معاون تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی برای این گفته خود، مثال‌هایی می‌آورد: «بر فرض مثال شما کسی را به‌ نام سرلشکر مزین دارید که نماینده اختصاصی شاه در شمال کشور است. او در طول دوران مسئولیتش خدماتی به دربار در همان مناطق داشته است که به‌واسطه این خدماتش در دوران حکومت پهلوی دوم بود که بسیاری از مراتع و زمین‌های مناطق شمالی توسط دربار به‌عنوان پاداش به امرای ارتش هدیه شد.» مرتضی میردار ادامه می‌دهد: «مثلا برای اشاره به پاداش‌‌هایی که به امرای ارتش داده می‌شد، می‌توان آن‌دسته از زمین‌های شمال را عنوان کرد که آن اشخاص شاید اصلا به آن مناطق سر هم نمی‌زدند ولی به‌واسطه حضور دلالان وابسته، این زمین‌هایی که به‌عنوان پاداش خدمت به آنان هدیه داده شده بود، محل تجارت و کسب‌وکار وابستگان به خاندان سلطنتی می‌شد.» میردار، اشاره‌ای هم به خواهر محمدرضا پهلوی می‌کند و او را هم از اعضای فعال خاندان پهلوی در غارتگری و ثروت‌اندوزی برمی‌شمارد و می‌گوید: «یکی دیگر از اعضای خاندان سلطنتی که به این امور مشغول بود، اشرف پهلوی ا‌ست. او کسی است که از همان دوران پادشاهی پدرش، با شرکت‌های متعدد خارجی ارتباط برقرار می‌کرد و بر فرض مثال در دهه 40 در حوزه کسب سود از درآمدهای نفتی و در دهه 30، در زمینه حمل و قاچاق موادمخدر مشغول ثروت‌اندوزی بوده است. در دوره پهلوی به این‌صورت بوده که موادمخدر کشت می‌شده و حمل آن را نمی‌توان قاچاق محسوب کرد ولی در حوزه فروش، اشرف پهلوی با باندهای بین‌المللی در ارتباط بود که درنتیجه این ارتباطات، میلیون‌ها دلار برای خود ثروت‌اندوزی می‌کند، به‌طوری‌که می‌بینیم خانه‌اش در نیویورک را چند سال قبل به قیمت چندین میلیون دلار فروخت. کسی که نه شغلی داشته و نه درآمد ثابتی که بتواند چنین ثروتی جمع‌آوری کند اما همه‌ اینها، درنتیجه وابستگی او به قدرت و سلطنت شکل می‌گیرد. باندهای دلالی که همه‌اش مستقیما با رانتی که او و دیگر اعضای خاندان پهلوی داشته‌اند، ارتباط مستقیم دارد و درنتیجه آن، این ثروت به‌دست آمده است. در مثالی دیگر، شاپور علیرضا را داریم که برادر تنی محمدرضاشاه است. او در شمال کشور و در منطقه گنبدکاووس صاحب زمین‌هایی چندصد هزار هکتاری است که آنها را نخریده است و برادرش محمدرضا آنها را به او هدیه داده. او در آن زمین‌ها کشت‌و‌صنعت به ‌راه می‌اندازد و آنقدر درآمد از آن زمین‌ها کسب می‌کند که باند اختصاصی فرودگاه هم برای خود می‌سازد.»

این معاون تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب در ادامه با اشاره‌ به تعیین ولیعهد در دهه 30 معتقد است اشرف پهلوی برای غارتگری بیشتر، به‌شدت با شاه شدن علیرضا مخالف بود. او در این‌باره می‌گوید: «در دهه 30 که بحث جانشینی و تعیین ولیعهد پیش می‌آید، خانم تاج‌الملوک، همسر رضاشاه به‌دنبال این است که قدرت را به علیرضا انتقال دهند، اما از طرفی، اشرف پهلوی به‌شدت با شاه شدن علیرضا مخالف است تا اینکه وقتی ثریا زن شاه می‌شود، اشرف پهلوی به‌نوعی با کمک محمدرضا برنامه‌ای می‌چینند و علیرضا پهلوی را در سانحه‌ هوایی ساختگی حذف می‌کنند. هرکدام در بخشی از کشور مشغول غارتگری می‌شوند. مثلا دشت ناز ساری که برای خودش پرونده‌ای است. هرکدام از فرزندان رضاخان برای خود هلدینگ اقتصادی‌ای با کمک سرمایه‌داران داخلی و خارجی راه‌اندازی کردند و میلیون‌ها دلار برای خودشان ثروت‌اندوزی کردند. برای اینکه شاه خاندان سلطنت و کسانی که وابستگی مستقیم به دربار دارند را رها کرده بود و قدرت فعال اقتصادی دست‌شان بود تا یک‌موقع هوس قدرت سیاسی نکنند. آنها را رها کرده بود و هر کاری از دست‌شان برمی‌آمد، می‌کردند؛ چه در حوزه داخلی و چه در حوزه خارجی. در دهه 50 که قیمت نفت بالا می‌رود و برای شاه درآمدهای میلیونی به وجود می‌آورد، اینها وارد حوزه‌های ساخت‌وساز و نیز ساخت‌وساز در خارج از کشور، مثلا در انگلیس، سوئیس و آمریکا شوند و در آنجا سرمایه‌گذاری می‌کنند. این دوره و در این سرمایه‌گذاری‌هایی که اینها کردند، کشورهای دیگر همکاری نکردند و بعد از انقلاب از این جهت که انقلاب اسلامی، در تعارض با منافع‌شان بود، برای انتقال سرمایه‌های ایران همکاری نکردند و نزدیکان شاه این ثروت‌ها را به حساب‌های شخصی خود انتقال دادند و از ایران هم فرار کردند.» در ادامه این گفت‌وگو، میرداری برای تاکید بر فرار شاه با سرمایه‌های ایران به مثال‌هایی در دهه 50 اشاره می‌کند: «مثلا در دهه 50، بانک صادرات ایران در نیویورک، میلیون‌ها دلار برای توسعه سیاسی در کنار هنرمندان دنیا خرج می‌کند. دلیل این هزینه‌ها چیست؟ چون شاه از فلان بازیگر خوشش می‌آمد! وقتی خوشش می‌آمد افرادی لابی می‌کردند و آنها را به خدمت شاه می‌آوردند و شاه هم هزینه‌هایی می‌کرد تا در میان هنرمندان محبوب باشد. شمس پهلوی، دختر رضاخان که هم خودش هم فریدون جم، همسرش-گرچه اینها از هم جدا شدند- در ارتش کنار طوفانیان قرار می‌گیرند. اینها در حوزه خریدوفروش اسلحه پورسانت می‌گرفتند، تجهیزات نظامی مربوط به حوزه‌های دفاعی کشور خریده می‌شد و پورسانتش را اینها می‌گرفتند. یا خاتم، داماد رضاخان، شوهر فاطمه پهلوی باز او در نیروی هوایی بوده و چنین شرایطی داشته است. می‌خواهم بگویم کشور به نوعی در چنبره قدرت اینها بود. تازه اینها در لایه اول خاندان پهلوی بودند. در لایه دوم، ما وابستگان به اینها را شاهد هستیم. بر فرض مثال شفیق، پسر اشرف پهلوی. او وقتی در حوزه نیروی دریایی بود چنین شرایطی را شاهد بودیم. یعنی شما هرچه درباره نیروی دریایی پهلوی دوم نگاه کنید، قراردادهای مختلفی را می‌بینید که بسته شده و حتما پورسانت‌هایی از قبل قراردادها به اینها رسیده است. مثلا چند زیردریایی خریدند که پسر اشرف پهلوی پورسانت خود را برداشت. تاج‌الملوک، همسر رضاخان هم همین‌طور. اینها برای خودشان ثروت‌هایی جمع کردند، به‌طوری‌که وقتی رضاشاه دارد از کشور خارج می‌شود و وارد بندرعباس می‌شود تا وسایل‌شان را به داخل کشتی ببرد، بسیاری از خدمه این کشتی تعجب می‌کنند که چقدر اینها دارایی با خود می‌برند. خودشان هم در خاطرات‌شان از سفرهای خارجی‌شان می‌گویند. اینها کار که نکردند، درآمد که نداشتند، همه اینها شرکت‌هایی است که اینها در طول آن سال‌ها برای خود تاسیس کرده بودند، در داخل و خارج از کشور.» در ادامه میرداری در پاسخ به اینکه ممکن است برخی بگویند وضع مردم حتما بهتر بوده که اینقدر ثروت داشتیم، می‌گوید: «برخی مواقع آدم احساس می‌کند اینها گویا به‌طورکلی دنبال ثروت‌اندوزی بوده‌اند و کاری به امور مردم نداشته‌اند. ممکن است برخی بگویند وضع مردم حتما بهتر بوده. ولی باید توجه داشت که فقط وضعیت بخشی از جامعه مناسب بوده و فقر در کشور بسیار گسترش یافته بوده است. تهران نه اینکه کل شهر تهران، در برخی مناطق، ولی فقر در کشور گسترش پیدا کرده بود. با وجود این‌ همه ثروتی که ایران داشته است، این ثروت در دست افراد خاصی بوده و همین باعث شد اعتماد مردم نسبت به خاندان پهلوی از بین برود و به سمت براندازی حکومت پهلوی بروند. از طرف دیگر هم در کنار ‌انگیزه مردم برای براندازی حکومت پهلوی، یک رقیب و یک جایگزین قدرتمندی به نام انقلاب اسلامی با محوریت امام خمینی بود که جامعه را به سمت براندازی خاندان و حکومت پهلوی هدایت کرد.»

در پایان این گفت‌وگو مرتضی میردار با اشاره به منبع ثروت‌های ایران در آن زمان به عواید فروش نفت می‌پردازد. او در این‌باره می‌گوید: «در بحث فروش نفت، در دهه 50 قیمت نفت بالا رفت، ببینید به این معنا که در دوره دکتر اقبال، دوره‌ای که رئیس شرکت ملی نفت ایران بوده، چون معمولا وقتی در انگلیس بوده، نفت آنجا بوده است، آدم‌ها و شرکت‌های بزرگی نفت می‌خریدند؛ ابتدا آنهایی که نزدیک به حاکمیت بودند و در حوزه نفتی کار می‌کرده‌اند، باید اینها کارهایشان را انجام می‌دادند و بعد که معامله نفتی انجام می‌شد باید پورسانت این افراد وابسته به حکومت پهلوی پرداخت می‌شد و تازه بعد از پرداخت آن پورسانت، به حساب شرکت ملی نفت ایران به‌صورت دلار پرداخت می‌شد. برای این موارد گزارش‌های ساواک وجود دارد مبنی‌بر اینکه قرار بوده به افرادی نفت فروخته شود، این روند طی نشده و نفت به آنان تحویل داده نشده، یعنی پورسانت‌ها پرداخت شده بوده ولی نفت را تحویل نداده‌اند. چرا باید این‌طور باشد؟ شرکت‌هایی که نفت می‌خریده‌اند، از دست این افراد شکایت کرده‌اند که اینها از ما پورسانت گرفته‌اند اما نفت را به ما تحویل نداده‌اند. مثلا همین تجارت اسلحه. طوفانیان کارهایی که در دهه پنجم انجام داد مانند تجارت اسلحه، یا کارهایی از این‌دست کردند که باعث شد درآمد کشور زیاد شود و در همین راستا به سمت خرید سلاح‌های پیشرفته از آمریکایی‌ها، انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها رفتند. پیش‌خرید می‌کردند که سه یا چهار سال بعد به آنان اسلحه بدهند. اینها در این نقل‌وانتقالات سلاح هم، قبل از خریدوفروش اسلحه برای خود پورسانت‌هایی برداشتند. حتی بعد از انقلاب هم از آنان شکایت شد و توسط چندین جا محکوم شدند اما هیچ‌گاه حاضر نشدند این پول‌ها را برگردانند. بنابراین و با همه اینها در خاندان سلطنتی باید تاکید کرد بر اینکه آنها قدرت مطلق این دوران بوده‌اند و بعد از آن در حلقه دوم در کسانی که در دربار وابسته به شاه بوده‌اند، در نهادهایی که به نوعی با قدرت‌های مالی ارتباط داشته‌اند، بخشی از فساد در اینجاها اتفاق افتاده است. اینها بخشی از اتفاقاتی است که در آن دوران افتاده است و این خاندان از این مسیر ثروت‌اندوزی کرده‌اند. مثلا حتی بانک صادرات شعبه نیویورک را که می‌بینیم، ارقامی حدود 5 میلیون دلار یا 2 میلیون دلار یا اعدادی اینچنینی را انتقال دادند. 2 میلیون دلار در آن زمان خیلی میزان زیادی بوده. و همه این هزینه‌ها به حساب وابستگان دربار شاه پرداخت می‌شده است تا مثلا تبلیغی برای خاندان سلطنتی بشود. یا مجموعه موسساتی که اینها در نیویورک داشتند. خیلی از واسطه‌های آنان بعد از انقلاب رفتند و بسیاری از املاک و اسناد را به نفع خاندان پهلوی بردند و گفتند شخصی بوده است. درصورتی‌که بسیاری از این امتیازات به اعتبار حاکمیت آنان در ایران بوده و برای شخصی نبوده است. بااین‌حال همه این امتیازات را به حساب‌های شخصی‌شان منتقل کردند. محمدرضاشاه که 26 دی‌‌ماه از کشور فرار می‌کند، هرچه بود و می‌توانست، می‌برد. حتی آنها همه ثروت‌هایشان در ایران را به چیزهای ارزشمندی مثل طلا و دلار تبدیل کردند. کاخ سعدآباد و کاخ گلستان را که نمی‌توانسته‌اند با خود ببرند. همه را به دلار تبدیل کردند و قبلش هم در بانک صادرات نیویورک و هم در فرانسه تبدیل کردند و ثروت‌ها را این‌گونه از کشور خارج کردند.»