تاریخ : Sun 16 Jan 2022 - 01:12
کد خبر : 67869
سرویس خبری : نقد روز

وقتی شاملو و امام  هم‌نظر می‌شوند

وقتی شاملو و امام هم‌نظر می‌شوند

برخلاف روزهای اول اعتراض‌ها در سال 42، این‌بار دیگر تظاهرات‌ها محدود به یک قشر خاص نمی‌شد؛ در روزهای منتهی به بهمن 57، مارکسیست بی‌خدا پشت‌سر روحانی خداباور در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد و خواسته‌ای مشابه او داشت: براندازی رژیم پهلوی.

روزهای آخرش به نوزادی سرراهی شبیه بود که کسی او را نمی‌خواست. نه‌تنها او را نمی‌خواستند که همه برای رفتنش تلاش می‌کردند. همه اقشار جامعه روزهای بعد از او را آرمانشهری تصور می‌کردند که او در این چند سال سلطنتش، مانع رسیدن‌شان به آن مدینه فاضله شده بود.

برخلاف روزهای اول اعتراض‌ها در سال 42، این‌بار دیگر تظاهرات‌ها محدود به یک قشر خاص نمی‌شد؛ در روزهای منتهی به بهمن 57، مارکسیست بی‌خدا پشت‌سر روحانی خداباور در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد و خواسته‌ای مشابه او داشت: براندازی رژیم پهلوی. در صف زنان اوضاع از این هم عجیب‌تر بود. دختر موبازِ مینی‌ژوپ‌پوشیده دست در دست زنی با چادر و روبند مشکی سقوط رژیم پهلوی را فریاد می‌زدند. کارگرها دست به اعتصاب زده بودند، بازاری‌ها جای حجره به خیابان آمده بودند، دانشجویان، دانشگاه را به محل اعتراض تبدیل کرده بودند، طلبه‌های علوم دینی در حوزه‌ها مشغول فعالیت علیه شاه بودند. در این روزها، قلم نویسندگان و شاعران تیزتر شده بود. دیگر هیچ قشری از جامعه او را نمی‌خواست و این ثمره سال‌ها دیکتاتوری بلامنازع شاه بود.

سیاست‌های اصلاحات ارضی یا به قول شاه و طرفدارانش، انقلاب سفید، قرار بود تامین زندگی قشر کارگر و فرودست جامعه را آسان‌تر کند اما این سیاست‌ها روزبه‌روز تعداد فرودستان و فاصله آنها با سرمایه‌داران را افزایش داد. دانشجویان هنوز هم خاطرات تلخ ورود نظامی‌ها و ساواکی‌ها به دانشگاه را از یاد نبرده بودند و بسیاری از آنان در داغ هم‌کلاسی‌های کشته‌شده پیراهن مشکی به تن داشتند. نویسندگان سانسورهای سخیف را از یاد نبرده بودند؛ سانسور و حذف کلماتی مثل جنگل، ستاره، ظلمت، نور و... .

اوضاع در جریانات سیاسی هم به همین منوال بود؛ از توده‌ای تا احزاب اصلاح‌طلبی مانند نهضت آزادی، همه خواهان رفتن شاه بودند. علاوه‌بر این، کار به جایی رسیده بود که احزاب ملی‌گرایی چون جبهه ملی و حزب پان‌ایرانیست هم حاضر به همکاری با شاه نبود. حتی وقتی بختیار راضی به همکاری با شاه شد، جبهه ملی عضویت او در این حزب را باطل اعلام کرد. در راهپیمایی‌های روزهای آخر، تصاویر پرتره روی پلاکاردها نماد احزاب بودند. پلاکارد مصدق خبر از حضور میلیونی در راهپیمایی می‌داد. تصویر پرتره بیژن جزنی نمایندگی قشر کمونیست را به عهده داشت. تصویر قرمز محمد حنیف‌نژاد روی پلاکاردها هم ابتکار اعضای سازمان مجاهدین خلق بود. مذهبی‌ها هم تصاویر بزرگی از امام‌خمینی به همراه داشتند. فرقی در مشی و مرام احزاب نبود؛ لیبرال، سکولار، اسلامی، مائوییسم، لنینیسم و خلاصه همه «ایسم»های دیگر خواسته واحدی داشتند: خروج شاه از ایران و پایان رژیم سلطنتی. دیگر هیچ حزب و جریان سیاسی او را نمی‌خواست و این ثمره سال‌ها دیکتاتوری بلامنازع شاه بود.

طی سال‌های سلطنتش احزاب سیاسی مختلف را محدود کرده و رهبران این احزاب را زندانی یا تحت‌نظر قرار داده بود. در این سال‌ها، او حتی به احزابی که شعارشان اصلاح‌طلبی در چهارچوب قانون اساسی بود نیز اجازه فعالیت نمی‌داد و در اقدامی عجیب و غیرقانونی سران این احزاب را در دادگاه‌های نظامی محاکمه می‌کرد و به زندان می‌انداخت. در آخر هم با تاسیس حزب فرمایشی رستاخیز و ممنوعیت تمام احزاب دیگر، میخ آخر را بر تابوت آزادی احزاب کوبید.

اتحاد اقشار و احزاب سیاسی برای خروج شاه و براندازی رژیم پهلوی بالاخره نتیجه داد و در گام اول، 26 دی 1357 شاه برای همیشه ایران را ترک کرد. با پخش خبر فرار شاه، موج شادی مردم کشور را در برگرفت؛ آنتونی پارسونز سفیر وقت انگلیس در ایران، چنین می‌نویسد: «رادیو ایران ساعت دو بعد‌ازظهر، خبر عزیمت شاه را اعلام کرد. ناگهان تمام شهر از شادی و حس رهایی منفجر شد. اتومبیل‌ها با صدای بوق و چراغ‌های روشن حرکت می‌کردند؛ مردم فریادزنان و پایکوبان در خیابان‌ها بودند و سربازان را می‌بوسیدند. روزنامه‌ها در تیراژ بالا با تیتر «شاه رفت» توزیع می‌شدند و مجسمه‌های شاه و پدرش را از میادین شهر پایین کشیدند.»

به بیان ساده‌تر بازیگر اصلی انقلاب در سال 57 تنها مذهبیون و روحانیون نبودند؛ بلکه همه مردم ایران با هر دین و هر سلیقه‌ای، خواهان رفتن شاه از ایران و سقوط رژیم شاهنشاهی بودند که علت این امر را باید در سیاست‌های ضدمردمی شاه جست‌وجو کرد؛ سیاست‌هایی که سبب شده بود ضدمذهبی‌ترین افراد جامعه ایران درکنار مذهبی‌ها راهپیمایی کنند و شعار «مرگ بر شاه» و «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» سر دهند؛ سیاست‌هایی که بیانیه امام‌خمینی به مناسبت فرارشاه را شبیه شعر احمد شاملو درآورده بود؛ امام‌خمینی در پیام‌شان خبر از محاکمه شاه داده بودند و شاملو هم خطاب به شاه سرود: «باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد، که مادران سیاه‌پوش _ داغ‌داران زیباترین فرزندان آفتاب و باد _ هنوز از سجاده‌ها سر بر نگرفته‌اند!»