هروقت از کودتای اسفند 1299 و روی کارآمدن رضاخان در ایران صحبت به میان میآید، عدهای تلاش میکنند تا نقش انگلستان در این کودتا را کتمان کنند و رضاخان را بهعنوان فردی ناسیونالیست که دغدغه میهن خود را داشته است، نشان دهند که هیچ ارتباطی بین کودتای او و انگلستان وجود نداشته است. اما شاید برایتان جالب باشد که اگر کمی از سیاستهای استعماری انگلستان درقبال کشورهای منطقه از جمله ایران در آن دوران پرده برداریم، به این نکته میرسیم که نهتنها کارگردان اصلی این کودتا در ایران انگلستان بوده، بلکه این رخداد بهعنوان زمینهسازی جهت تشکیل دولت صهیونیستی اسرائیل در آینده و نیز حفظ منافع انگلستان در ایران و هند صورت گرفته است.
برای دقت در این امر لازم است اشاره شود که در انگلستان قبل از 1900 میلادی شاهد رشد فزاینده جریانی هستیم که اداره و کنترل آن در دست صهیونیستها بود و بعد از 1900 میلادی عملا بخشی از قدرت دربار را به تسخیر خود درآورد. در 1900 میلادی ادوارد هفتم به قدرت رسید که عملا وامدار یهودیان بود و در دوران ولایتعهدی، پول توجیبی و هزینه عیاشیها و ولخرجیهای او را یهودیان میدادند. لرد کرزن هم در خاطرات خود اذعان دارد که جریانی حرامزاده در حاکمیت انگلستان نفوذ کرده و هرروز قدرت بیشتری پیدا میکند. بنابراین در حاکمیت انگلستان دو جریان قدرت فعالیت داشتند؛ حاکمیت سنتی انگلستان معروف به لردهای امپریالیست و دیگری صهیونیستها. نقطه اشتراک هر دو این جریانات این بود که لازم است ایران بلعیده شده تا منافع متعدد انگلستان حفظ شود؛ اما هرکدام برنامه خاص خود را داشت. لردهای امپریالیست بهدنبال انعقاد قرارداد 1919 با ایران بودند تا از این طریق ایران را مستعمره خود کنند؛ درحالی که صهیونیستها موافق اجرای کودتای نظامی در ایران بودند تا عامل ایرانی خود را بر سرکار آورند که هم منافع آنها را تامین کند و هم هزینههای مالی و روانی و نیروی انسانی بر انگلستان تحمیل نشود.
با توجه به اینکه قرارداد 1919 در ایران موفق نشد و اداره امور ایران به حکومت هند بریتانیا که در دست جریان صهیونیستی بود سپرده شد، برنامه وقوع کودتا در ایران در دستورکار قرار گرفت و عوامل مختلف جاسوسی انگلستان از جمله اردشیر جی مأمور شدند تا عامل اصلی اجرای این واقعه در ایران را پیدا کنند. نتیجه تحقیقات از طرق مختلف به یکنفر میرسید، رضاخان؛ قزاقی که مدتی پیش در قزاقخانه علیه مافوق خود کودتا کرده بود.
سیدضیاءالدین طباطبایی که مهره سرشناس انگلیسیها در ایران بود بهعنوان عامل سیاسی و رضاخان بهعنوان عامل نظامی کودتا تعیین شدند، اما پس از حدود 100روز سیدضیاء برکنار شد و برای انجام ماموریت دیگری به خارج از کشور فرستاده شد. نتیجه این ماموریتها سالها بعد هنگامی که سیدضیاء با پولهای ارسالی رضاشاه زمینهای فلسطینیان مسلمان را میخرید و پنهانی به یهودیان منتقل میکرد تا زمینه تشکیل دولت اسرائیل فراهم شود، قابل مشاهده است. درباره علت برکناری سیدضیاء از نخستوزیری کابینه کودتا، مهمترین نکتهای که بهچشم میخورد این است که سیدضیاء علاوهبر اینکه به انگلوفیل بودن مشهور بود و انتخاب او بهعنوان نخستوزیر کافی بود تا چهره انگلیسی کودتا برملا شود، خود سیدضیاء نیز در موارد متعدد برای پیشبرد اهداف خود از انگلستان مایه میگذاشت و تهدید میکرد که مستظهر به پشتیبانی انگلستان است.
پس از قدرت گرفتن رضاخان در ایران با حمایت صهیونیستهای نفوذکرده در حاکمیت انگلستان، زمینه برای مهاجرت یهودیان ایرانی به فلسطین فراهم شد تا مقدمات تشکیل دولت غاصب اسرائیل فراهم شود. علاوهبر ایران، جریان صهیونیستی جهت انتقال یهودیان کشورهای منطقه به فلسطین نیز سیاستهای مختلفی را در پیش گرفتند که از جمله آن میتوان به تطمیع سلطان عبدالحمید، حاکم عثمانی اشاره کرد که چون پیشنهادهای صهیونیستها را نپذیرفت طی اقداماتی فروپاشی حکومت عثمانی در دستورکار قرار گرفت و از جمله نتایج آن، مهاجرت راحتتر یهودیان به سرزمین اشغالی بود. یکی از نکات جالبی که در این زمینه میتوان به آن اشاره کرد و بهعنوان یک پرسش در گوشه ذهن به آن توجه داشت این است که چرا یهودیان در دوران پهلوی، روز سوم اسفندماه را جشن و پایکوبی میکردند؟ کودتای سوم اسفند 1299 در ایران چه منافعی را برای صهیونیستها فراهم کرد که موجبات خرسندی آنها را فراهم آورده بود؟ سیدضیاء و رضاخان نهتنها بهعنوان مجریان اصلی کودتای انگلیسی 1299 در ایران و تسلط اجنبی بر این کشور باید پاسخگوی ملت ایران باشند، بلکه با اقداماتی که در راستای تشکیل دولت غاصب صهیونیستی در منطقه انجام دادند و موجبات اشغال سرزمین فلسطین را فراهم کردند باید به جهان اسلام از جمله مردم مسلمان فلسطین هم پاسخگو باشند.
منابع:
گفتوگوی نگارنده با دکتر حقانی
سیدضیاءالدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک، صفحه 26