تاریخ : Mon 03 Jan 2022 - 01:36
کد خبر : 67106
سرویس خبری : نقد روز

روایتی عجیب از تدفین یار دیرین

معصومه کاردوست، همسر شهید محمدعلی الله‌دادی

روایتی عجیب از تدفین یار دیرین

حاج‌قاسم از همان زمان جنگ یک روحیه عرفانی داشتند، فرد شاخصی بودند و با آن رافت و عطوفت خودشان، خصوصا نسبت به پدر و مادرهای شهدا. ایشان به‌میزانی با این خانواده‌ها مهربان بودند که خانواده شهدا حس می‌کردند حاج‌قاسم فرزند خودشان است.

زمانی که آقای الله‌دادی در سال93 به‌دست نیروهای رژیم‌صهیونیستی و از طریق موشک همراه با جمعی از نیروهای حزب‌الله لبنان و بالاخص شهید جهادمغنیه، فرزند شهید عمادمغنیه به شهادت رسیدند، چون پیکر این شهدا اربااربا شده بود، نتوانستند هویت آنان را شناسایی کنند. ایشان را از طریق خونی که از دخترمان گرفتند، توانستند شناسایی کنند. بعد از چند روز قرار بر این شد که شهید الله‌دادی را تشییع کنند. روز اول که پیکر شهید در تهران تشییع شد، سردار جعفری به‌عنوان سخنران در این مراسم سخنرانی کردند. بعد از آن، پیکر شهید را به معراج‌الشهدای کرمان آوردند. در معراج‌الشهدای کرمان، جمعی از همرزمان شهید با ایشان بودند و به وداع با ایشان پرداختند. روز بعد ایشان را به شهرستان سیرجان آوردند و پیکر را در سیرجان نیز تشییع کردند. در این تشییع، بیانیه‌ای قرائت شد که جناب سیدحسن نصرالله آن را فرستاده بودند. بعد از آنکه به‌سمت گلزار شهدا رفتیم، خود سردارسلیمانی در محل حاضر شدند و خود را به بالای قبر شهید رساندند و دربرابر مردم پاریز از آنها پرسیدند که آیا شما مردم، شهید الله‌دادی را می‌شناسید؟ همه گفتند بله. ایشان گفتند شهید الله‌دادی از نظر شما چگونه آدمی بود؟ همه گفتند خوب. بعد بلندگو را گرفتند و زیارت عاشورا خواندند. زیارت عاشورا را با آن صدای محزون‌شان خواندند و بعد، فرزندان شهید را صدا کردند که بیایید با پدرتان خداحافظی کنید. بعد از خداحافظی بچه‌ها، خود حاج‌قاسم کفش‌هایشان را درآوردند به داخل قبر رفتند. یک تربت امام‌حسین(ع) در دست داشتند که به داخل قبر پاشیدند. یک عبا هم از طرف سیدحسن نصرالله فرستاده شده بود که آن عبا را نیز کف قبر پهن کردند. پیکر را داخل قبر قرار دادند، بعد همان‌جا ایستادند و تلقین خواندند و خودشان شخصا سنگ‌های قبر را چیدند و نگذاشتند روی قبر شهید الله‌دادی با بیل خاک ریخته شود. خودشان با دست‌های مبارک‌شان خاک ریختند و دور این قبر را کامل پر کردند. زمانی که از قبر بالا آمدند، کمرشان را گرفتند و خیلی ناراحت بودند. مانند ارباب‌شان امام‌حسین(ع) که بالای سر عباس(ع) رسیدند و گفتند انکسر ظهری. و از پیکر دوست‌شان خداحافظی کردند.

حاج‌قاسم از همان زمان جنگ یک روحیه عرفانی داشتند، فرد شاخصی بودند و با آن رافت و عطوفت خودشان، خصوصا نسبت به پدر و مادرهای شهدا. ایشان به‌میزانی با این خانواده‌ها مهربان بودند که خانواده شهدا حس می‌کردند حاج‌قاسم فرزند خودشان است. رفتار شهیدسلیمانی را با خانواده شهید قاسم میرحسینی به‌یاد دارم. شهید میرحسینی، جانشین حاج‌قاسم در زمان دفاع مقدس بود و در همان زمان به شهادت رسید. حاج‌قاسم تا زابل می‌رفتند تا به مادر شهید سر بزنند. هم‌اسم هم بودند. برای مادر شهید مثل فرزند خودش بودند. با خانواده شهدا رفتاری داشتند که همه عاشق ایشان بودند. نه‌تنها خانواده شهدا و همرزمان ایشان، بلکه همه مردم عاشق ایشان شدند. آن روزی که سردار شهید شدند، به مهدیه سیرجان رفتم و دیدم یک غمی کل مهدیه را در بر گرفته است. دعا که شروع شد و بعد که نام حاج‌قاسم آمد، نزدیک بود سقف مهدیه از شدت عزاداری مردم پایین بریزد.