تاریخ : Sat 01 Jan 2022 - 01:53
کد خبر : 66972
سرویس خبری : ایده حکمرانی

علامه مصباح و سپهبد سلیمانی؛ دو روی یک سکه

مهدی حسین‌زاده‌یزدی:

علامه مصباح و سپهبد سلیمانی؛ دو روی یک سکه

سپهبد سلیمانی وقتی در قامت مصلحی اجتماعی قد علم می‌کند و همه جوانان این مملکت را فرزند خود و اسلام و انقلاب می‌خواند و هر تفکر تفرقه‌افکنی را در مخالفت با اسلام و نظام معرفی می‌کند، کاری جز اصلاح شکاف‌های اجتماعی انجام می‌دهد که کسان دیگری همواره در جامعه شعار آن را می‌دهند و ژست آن را می‌گیرند.

مهدی حسین‌زاده‌یزدی، عضو هیات‌علمی دانشگاه تهران: در این نکته تردیدی نیست که علامه مصباح و سپهبد سلیمانی دو شخصیت بسیار برجسته و درواقع کم‌نظیر در تاریخ ایران به حساب می‌آیند که در زمان حیات خود با فعالیت‌های مستمر و گوناگون در عرصه‌های مختلف درطول دهه‌های متمادی، آثار و دستاوردهای بسیاری را به ارمغان آوردند. جالب اینکه برکات این آثار و دستاوردهای عمر بابرکت این دو مرد الهی پس از عروج‌شان نیز همچنان ادامه دارد و با گذر زمان بهتر و بیشتر می‌توان ابعاد و گستره این دستاوردها را شناخت و بررسی کرد و آنها را پاس داشت. طبیعی است که ابعاد گوناگون شخصیت و دستاوردهای چنین مردان تاریخی و فراموش‌نشدنی و برجسته‌ای را باید بارها و سال‌ها به‌دقت و مبتنی‌بر اصول علمی و فکری مشخص و به‌دور از کلیشه‌ها و کلی‌گویی‌ها و تکرارگویی‌ها واکاوید تا به شناختی عمیق‌تر از ایشان دست یافت تا بتوان از آنها الگو گرفت و در حد توان راه آنها را ادامه داد. در این میان، نباید فراموش کرد که مهم‌ترین آثار این بزرگواران، شاگردانی است که از خود به یادگار گذاشته‌اند و منشأ خیرات و برکات فراوان شده‌اند. بر همین اساس در یکی‌، دو سال گذشته اندیشمندان و تحلیلگران بسیاری از وجوه گوناگون به تحلیل و بررسی این دو شخصیت کم‌نظیر پرداخته‌اند؛ ولی چنانکه گفتیم، همچنان حرف‌های ناب گفته‌نشده و ابعاد دیده‌نشده بسیاری در این زمینه وجود دارد و یکی از بهترین راه‌ها برای دیدن این نادیده‌ها و گفتن ناگفته‌ها بررسی موضوع از منظر چهارچوب نظری مشخصی است و ما در این نوشته می‌کوشیم تا حد توان به این هدف دست یابیم. ادعای اصلی ما در این نوشته این است که یکی از راه‌های دست‌یافتن به فهمی عمیق‌تر و دقیق‌تر از منش و اندیشه علامه مصباح و سپهبد سلیمانی فهم این‌ دو شخصیت برجسته در نسبت با یکدیگر و دریافتن ارتباط عمیق این دو منش و اندیشه با یکدیگر است. به این معنا که نباید پنداشت به‌دلیل اینکه علامه مصباح بیشتر عمر پربرکت خود را صرف تبیین معارف قرآن و مبانی اسلام و البته حکمت و فلسفه کردند و ده‌ها کتاب به رشته تحریر درآوردند و صدها شاگرد در این راه پروراندند و سپهبد سلیمانی عمری در میدان جنگ و جهاد با دشمنان اسلام و ایران سپری کردند، پس راه‌ متفاوتی را پشت‌سر گذاشته‌اند. از قضا با نگاهی کمی عمیق‌تر به راه پیموده این بزرگ‌مردان می‌توان ارتباط و نزدیکی این دو منش و اندیشه را به‌روشنی مشاهده کرد و دریافت. در اینجا به‌خوبی می‌توانیم از اندیشه شهید صدر و به‌طور مشخص بحث ایشان درباره روبنا و زیربنا کمک بگیریم و دقیق‌تر نظر خود را تبیین کنیم. یکی از ابزارهای اساسی در اندیشه شهید صدر که بسیار درخور توجه و بررسی است و اندیشمندان زیادی هم به آن پرداخته‌اند و ابعاد گوناگون آن را کاویده‌اند و همچنان هم جای بحث بسیاری دارد و ابزار بسیار گره‌گشایی برای فهم و تحلیل بسیاری از موضوعات و رویدادهای فکری، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و... به حساب می‌آید، بحث زیربنا و روبناست. مساله اصلی شهید صدر را می‌توان در این پرسش بنیادین و سرنوشت صورت‌بندی کرد: مکتب شایسته و مناسبی که انسان را در زندگی اجتماعی‌اش به سعادت برساند، چیست؟ در زمانه شهید صدر چهار مکتب اجتماعی وجود داشته است و به همین دلیل ایشان در بحث خود به این چهار مکتب اشاره می‌کنند: ۱.مکتب دموکراسی سرمایه‌داری؛ ۲.مکتب سوسیالیسم، ۳.مکتب کمونیسم و ۴.مکتب اسلام. در آن زمان، از این چهار مکتب، دو مکتب فقط وجود نظری داشتند: اسلام و کمونیسم؛ اما دو مکتب دیگر، تحقق عینی یافته و جهان را بین خود تقسیم کرده بودند: سرمایه‌داری و سوسیالیسم. دو نظام سرمایه‌داری و سوسیالیسم از خلال تحقق عینی‌شان بر تصور ذهنی بسیاری از انسان‌ها چیره شده بودند. شهید صدر مبتنی‌بر دلایلی روشن، هر دو مکتب را غربی می‌داند.  شهید صدر برای بررسی مکتب‌های اجتماعی موجود از روش تحلیلی روبنا و زیربنا استفاده می‌کند. در این روش، زیربنا و روبنا پیوستاری تکرارشونده است به این معنا که هر لایه یا سطح، روبنای لایه زیرین خود است. نکته‌های بسیار عمیق و درخور توجهی در این روش تحلیل شهید صدر نهفته است که باید در اینجا در حد فرصتی که دراختیار داریم، آنها را به‌دقت بررسی کنیم. نخست اینکه زیربنا دربردارنده مبانی‌ هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی و انسانی‌شناختی است و در یک کلام، مبانی نظری و معرفتی را شکل می‌دهد. اما روبنا ناظر به عمل و عملکرد است؛ البته خود روبنا نیز سطوح گوناگونی دارد که در ادامه به‌دقت آن را بررسی می‌کنیم. جالب اینکه براساس نظر شهید صدر در خود زیربنا هم به‌شکلی سطوحی از زیربنا و روبنا وجود دارد که در اینجا از شرح و بسط آن چشم می‌پوشیم. دوم اینکه بین زیربناها و روبناها نوعی رابطه علّی یا علت‌معلولی یا به‌تعبیر دقیق‌تر، دلیل و مدلولی برقرار است؛ یعنی هر روبنایی در هر سطحی برآمده از زیربنایی است یا مبتنی‌بر آن شکل می‌گیرد و اگر به هر شکلی تغییری در این زیربنا رخ دهد، روبنا نیز متناسب با تغییر زیربنا متحول می‌شود و جز این ممکن نیست.

تا به اینجا روشن شد که زیربنایی وجود دارد دربردارنده اندیشه‌های بنیادین و نگرش خاص و عقیده‌ای معین به هستی، زندگی، اجتماع، اقتصاد و... و روبنایی براساس این زیربنا شکل می‌گیرد. سومین نکته مهم در اینجا جایگاه مکتب در این زیربنا و مکتب روبناست. شهید صدر روبنا را به دو بخش اصلی و اساسی تقسیم می‌کند، یکی مکتب در مقام نظر و دیگری مکتب در مقام تحقق. مکتب دربردارنده «باید و نباید»هایی است برای اجرا و عمل و البته مبتنی‌بر زیربنا و چهارچوب‌های آن. بخش دوم و بسیار مهم و حیاتی که زندگی اجتماعی انسان را رقم می‌زند، جامه‌عمل پوشاندن به این مکتب است که می‌توان گفت نتیجه و دستاورد و حاصل همه زحماتی است که اندیشمندان در زیربنا و مکتب کشیده‌اند و اگر این مرحله سوم یا بخش دوم روبنا به‌درستی محقق نشود، این فرآیند ناقص می‌ماند و به عمل نمی‌نشیند.  البته در اینجا شهید صدر به نکته بسیار مهمی هم اشاره می‌کند و آن اینکه همه عناصر روبنا و زیربنا باید با هم هماهنگ و سازگار باشند در غیر این صورت، آن مکتب، کارآمدی لازم را به دست نمی‌آورد یا می‌توان گفت اگر این فرآیند به عملکرد مطلوب نینجامید، ممکن است یکی از علت‌های آن، همین ناهماهنگی بین اجزای گوناگون مکتب باشد. در نقطه مقابل، وقتی می‌بینیم مکتبی به عملکرد مناسبی انجامیده است، نشان می‌دهد اجزای آن در هماهنگی کافی قرار دارند.
براساس آنچه از روش زیربنا و روبنا و دو سطح روبنا گفتیم، می‌توانیم تا حدی بحث را پیش ببریم و فهم بهتری از عملکرد و جایگاه علامه مصباح و سپهبد سلیمانی به‌دست آوریم. علامه مصباح بیشتر عمر بابرکت خود را صرف تبیین اصول بنیادین اسلام و فلسفه آن کرد. آشکار است که پروژه فکری ایشان در وهله نخست تبیین زیربناست و این نکته را به‌راحتی و به‌روشنی می‌توانیم با نگاهی به آثار متعدد و گرانقدر ایشان مشاهده کنیم. در گام بعدی ایشان پا به عرصه تبیین و تشریح مکتب گذاشت و در آثار گوناگون بایدها و نبایدهای گوناگونی را برای حیات فردی و اجتماعی مسلمانان مبتنی‌بر پیش‌فرض‌های زیربنا بنیان نهاد. جالب اینکه در عملکرد هم با طراحی موسسه‌ای معظم و دوره‌های گوناگون تربیتی و تربیت شاگردان متعدد و البته طراز اول گام‌های بسیار بلندی در سطح تحقق نیز برداشت. وی به این میزان بسنده نکرد و با درانداختن طرح ولایت مبارزه فکری و اعتقادی را به کف میدان برد. البته این تمام ماجرا نبود. فهم مبارزات ایشان در دوران ستمشاهی و تالیف و انتشار مجله انتقام در راستای تحقق مکتب بهتر و بیشتر معنا می‌یابد.
سپهبد سلیمانی هم دقیقا و به‌روشنی در همین راه و روند و مسیر و مبتنی‌بر زیربنایی که علامه مصباح و دیگر علما و حکمای مسلمان تبیین کرده‌اند، همواره تلاش می‌کرد مکتب اسلام را با استفاده از آثار بزرگان دینی به‌دور از جهت‌گیری‌های سیاسی و شکاف‌های اجتماعی برای اقشار گوناگون مردم تبیین کرده و به اتحاد و انسجام اجتماعی جامعه بهتر و بیشتر کمک کند؛ البته اتحاد و انسجامی در راستای دست‌یافتن به جامعه مطلوب اسلامی. اما نقطه برجسته کارنامه کاری سپهبد سلیمانی در بخش تحقق مکتب شکل گرفت و نام ایشان را در تاریخ جاودانه ساخت. ایشان مبتنی‌بر مکتب اسلام و در امتداد ولایت که یکی از اصول اساسی مکتب اسلام به حساب می‌آید، همه عمر خود را در راه دفاع از خاک ایران، یعنی تنها پایگاه اسلام و تشیع در جهان امروز صرف کرد و در همین راه نیز به‌شکل ناجوانمردانه‌ای به شهادت رسید.
یکی دیگر از کلیدواژه‌ها یا مفاهیمی که می‌توان به‌کمک آن این بحث را روشن‌تر ساخت، اصلاح اجتماعی یا مصلح اجتماعی است که در آثار شهید مطهری توجه ویژه‌ای به آن شده‌ است. مصلح اجتماعی و ریشه آن مفهومی کاملا قرآنی است. خداوند در قرآن پیامبران خود را مصلح خطاب می‌کند: «قَالَ یَا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ ان کُنْتُ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ مَا أُرِیدُ ان أُخَالِفَکُمْ إِلَى مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ ان أُرِیدُ إِلاَّ الْإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ مَا تَوْفِیقِی إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ‌.» همچنین، قرآن دربرابر ادعای منافقان که خود را مصلح می‌خواندند، به‌شدت موضع می‌گیرد و ادعای دروغ آن‌ها را برملا می‌سازد: «وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُون‌ أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لاَ یَشْعُرُونَ‌.»

چنانکه شهید مطهری می‌گوید، دست‌کم بیش از هزار سال است که باوری نادرست بین مسلمانان دهان‌به‌دهان می‌چرخد که هر صدسال، احیاکننده‌ای برای اسلام سر برمی‌آورد. این اعتقاد مبتنی‌بر حدیثی است که اهل‌سنت از قول ابوهریره نقل می‌کنند و سند این حدیث هم هیچ اعتباری ندارد و از نظر تاریخی هم نمی‌توان چنین گفته‌ای را تایید کرد؛ ولی فراگیرشدن چنین باوری بین مسلمانان بیانگر این حقیقت است که دست‌کم درطول این یک‌قرن انتظار ظهور مصلحی برای احیای دین را دارند؛ بنابراین، اصلاح و مصلح و نهضت اصلاحی که در قرن اخیر برسر زبان‌ها افتاده است، به گوش مسلمانان سخنی آشناست. البته همه جنبش‌هایی که ادعای اصلاح‌طلبی داشتند، یکسان نبودند. برخی چنین ادعایی داشتند و در عمل هم به ادعای خود جامه‌عمل پوشاندند و در برخی دیگر، اصلاح، فقط دستاویزی برای فسادانگیزی بود و دسته سومی هم با هدف اصلاح قدم در کارزار مبارزه گذاشتند؛ ولی درطول نبرد از مسیر درست منحرف شدند که بررسی آنها از گستره این بحث خارج است.

اصلاح اجتماعی را اغلب اندیشمندان و دانشمندان به دو سطح فردی و اجتماعی تقسیم کرده‌اند؛ اما در اینجا و مبتنی‌بر چهارچوب نظری که برای تحلیل خود برگزیدیم، می‌توانیم دسته‌بندی دیگری از آن به‌دست دهیم و اصلاح اجتماعی را در دو سطح زیربنا و روبنا جای دهیم و موضوع را بررسی کنیم. براساس آیات قرآن، اصلاح اجتماعی یعنی کمک به اجرای احکام الهی در جامعه. طبیعی است این اجرا هم به تبیین مبانی هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی و انسانی‌شناختی نیاز دارد، هم به استخراج باید و نبایدهایی از این مبانی و پیش‌فرض‌های نظری و هم به تحقق این باید و نبایدها.  مگر آیت‌الله مصباح در تبیین معارف قرآن و مبانی اسلامی کاری جز اصلاح اجتماعی البته در سطح نظری آن کرد؟ به‌واقع مبارزه‌های نظری و فکری و فلسفی ایشان با جریان سکولاریسم و لیبرالیسم در دهه‌های 70 و 80 در کشور را در راهی جز اصلاح اجتماعی در ساحت فکر و نظر و البته زمینه‌سازی برای تحقق مکتب می‌توان جای داد و فهم کرد؟ آیا دوره‌های تربیتی فکری و اعتقادی که ایشان برای مبارزه با این جریان تدارک دید و از دل آن صدها جوان اندیشمند مسلمان و معتقد و محکم و پابه‌رکاب مبارزه در راه دین بیرون آمدند، جز اصلاح اجتماعی است؟

سپهبد سلیمانی وقتی در قامت مصلحی اجتماعی قد علم می‌کند و همه جوانان این مملکت را فرزند خود و اسلام و انقلاب می‌خواند و هر تفکر تفرقه‌افکنی را در مخالفت با اسلام و نظام معرفی می‌کند، کاری جز اصلاح شکاف‌های اجتماعی انجام می‌دهد که کسان دیگری همواره در جامعه شعار آن را می‌دهند و ژست آن را می‌گیرند. تازه، آنچه سپهبد سلیمانی به آن شهرت عالم‌گیر دارد، ایستادگی او در برابر فتنه‌انگیزی‌ها و دشمنی‌های نظامی دشمنان ایران و اسلام و تشیع است. او چطور با هوش سرشار خود بازی خطرناک دشمن در منطقه را از پیش خواند و بهترین واکنش را به آن نشان داد و توانست جامعه اسلامی را از خطری بنیان‌برافکن برهاند و با همین رویکرد درست و سیاست سنجیده بر اتحاد و انسجام و همدلی و امیدواری مردم ایران بیفزاید و امید به آینده را با وجود همه مشکلات ریز و درشت موجود در کشور زنده نگه دارد. آیا بیش از این می‌توان جامعه‌ای را از درون و بیرون اصلاح کرد و روبه‌جلو حرکت داد؟ آیا نامی جز مصلح اجتماعی به این دو بزرگ‌مرد می‌توان نسبت داد؟ آیا می‌توان این دو منش و اندیشه را جدای از هم دید و فهمید؟