ناصر ترابی، مدیر اندیشکده جهادی: اکنونکه در آغاز گام دوم انقلاب و سالهای ابتدایی دهه پنجم نظام جمهوری اسلامی هستیم و حدود دو دهه از عمر حرکتهای جهادی کشور میگذرد و این نهال نوپا که پس از ذبح جهاد سازندگی بارقههای امید را در دل دوستداران انقلاب و پیروان آرمانهای آن پدید آورد، اکنون تبدیل به شجرهطیبه تنومند و جریانی خودرو، خودجوش و پویا شده است، ولیکن این روند و صیرورت بیعیب و نقص و خبط و خطا هم نبود که از آن اجتنابی نیست و بروز این عیوب و معضلات هم طبیعی است و به بالندگی این جریان و افراد و نحلههای درون جریان قطعا کمک خواهد کرد و چه بهتر که در این مسیر پرفرازونشیب و پرمانع از تجربیات گذشته بیشترین استفاده و بهرهمندی را ببریم و با نگاه به آینده همراه آسیب و آفتشناسی گذشته اشتباهات، تهدیدها، خطاها و معضلات را به کمینه خود برسانیم و از فرصتها، ظرفیتها، نقاطقوت و توانمندیها بیشینه بهره را ببریم. بر این اساس و با در نظر گرفتن قابلیتها و فاعلیتها سعی میکنیم در سلسلهمقالاتی ضمن بررسی افعال و اقدامات ماضی، راهکار و راهحلهایی ارائه کنیم برای آتی تا شاید بتوانیم کسانی که دل در گروی اهداف والای انقلاب اسلامی را دارند و میدانند راه نجات و نسخه شفابخش مشکلات و بحرانهای نظام، همین تفکر و روحیه جهادی است را کمی خرسند کنیم.
در یک تقسیمبندی کلی بازیگران اصلی جریان جهادی را میتوان به دو بخش مردم و حاکمیت تقسیم کرد، البته این بازی یک بازیگردان دارد بهنام رهبری نظام که در زمان مناسب راهبری و مدیریت لازم را به نحواحسن اعمال میکنند و در این مقال نیاز و مجال نیست به این موضوع بپردازیم بلکه باید دو لایه دیگر را بیشتر و دقیق مورد مداقه و کنکاش قرار دهیم.
در لایه حاکمیت حرف و سخن درخصوص نحوه ورود و اقدامات انجامشده فراوان است و در بخشها و ساحتهای متفاوت میتوان آن را بررسی و تجزیهوتحلیل کرد که خود حاکمیت نیز دارای سطوح و سازمانهای متفاوتی است که واکاوی آن در برهههای مختلف، زمان و مکان دیگری میطلبد اما در اینجا هرجا از حاکمیت صحبت میکنیم درواقع ضمن نگاهی به کلیت بدنه حاکمیت در مجموعه نظام، توجه ویژهای خواهیم داشت به مجموعه سازمان بسیج سازندگی و درواقع در این راستا حرکتی از کل بهجز و برعکس داریم و رفتوآمدی دیالکتیکی خواهیم داشت بین این کلوجز و خردوکلان.
استعارهها با ما سخن میگویند
استعارهها و تشبیهها و تمثیلها درواقع مغز و گوهر وجودی یک تفکر و اندیشه است. مدتی است که صاحبنظران اندیشه سیاسی اهمیت آن را مورد توجه و تاکید قرار میدهند، مثلا اگر شما برای توجیه و تعریف جایگاه دولت از استعاره «چوپانوگله» استفاده کنید یک نوع بازخورد از اندیشه شما در ذهن مخاطب عام و خاص متبلور میشود و اگر از استعاره «مدرسه» یا «پادگان» استفاده کنید، برونداد آن نوعی دیگر است.
نمیدانم اولینبار چهکس یا چه کسانی از استعاره «نخ تسبیح» در مدیریت حرکتهای مردمی استفاده کردند آنان با این هدف و الگو که دانههای تسبیح (گروههای مردمی) که پراکنده و واگرا هستند نیاز به یک نخ تسبیح دارند تا آنان را در یک مجموعه و منظومه منظم و متشکل جمع و در یک راستا هدایت کند که این وظیفه نیز با حکومت و حاکمیت است. گذر از اینکه این استعاره ممکن است در بسیاری از امور صحیح و کاربردی باشد، باید توجه کرد که این استعاره در جریان جهادی (و بسیاری از امور دیگر) کاربرد ندارد و استفاده از آن باعث میشود ضمن استهلاک توانهای همافزا، سایش و اصطکاک گفتمانی در دو سطح افقی (نیروهای مردمی) و عمودی (سازمانها و دستگاههای حاکمیتی) داشته باشیم. بر این تمثیل چند ایراد اصلی وارد است.
یک: همسانپنداری دانهها؛ اشکال اصلی این تفکر این است که نیروهای مردمی (بخوانید گروههای جهادی) را مانند دانههای تسبیح یکشکل و یکاندازه میبیند و برای هرکدام کارکردی مشابه متصور میشود درصورتی که در واقعیت اینطور نیست بلکه هرکدام از این نیروهای مردمی کارکردها و کارویژههای خاص خود را دارند، شاید تشابه هدف یا رویکرد یا خطمشی و مدل فعالیت داشته باشند اما بسیاری از آنها چه در مبدأ چه در روش، منش و حتی بینش با یکدیگر متفاوت هستند و نمیتوان همه آنها را با یک عینک دید.
دو: بیخاصیتی دانهها؛ ازآنجاکه دانه تسبیح بهتنهایی هیچ کاربردی ندارد لذا نیازمند یک نخ تسبیح هستند تا بهعنوان محور فعالیت و هویتبخش به آنها هویت و معنا دهد تا بتوانند فعالیت کاربردی (آنهم کاربرد تکمحصولی) داشته باشند؛ اما در جهان واقعی اینطور نیست، این گروهها در مدل موزاییکی فعالیت میکنند و هرکدام بهتنهایی حاوی و حامل یک معنا و مفهوم و کارآمدی خاصی هستند و هویت خود را از نخ تسبیح نمیگیرند، چهبسا وقتی تاریخچه جریان جهادی را بررسی میکنیم، گروههای جهادی پیش از سازمانهای جهادی شکل گرفتند و این موضوع در دستوراتی که مقام معظم رهبری برای تشکیل و حمایت از گروههای جهادی فرمودهاند نیز متبلور و ساری و جاری است.
سه: تغییر ثقل جریان؛ در تاریخ انقلاب و شیعه شاهد و ناظر هستیم که هرگاه مردم حامی ولی و حکومت بودند پیروزیها و ظفرها شکلگرفته و همیشه امت عامل فتوحات و قدرتمندی حکومت بودهاند، از جنگ تا فتنهها و تحریمهای اقتصادی و... بر همین اساس است که امامین انقلاب همیشه بر ضرورت حضور مردم در عرصههای مختلف تاکید داشتهاند اما استعاره نخ تسبیح، سیاست و دکترینی را تولید و القا میکند که این مرکز ثقل را تغییر داده و با تصدیگری و خودمحوری، کانون و گرانیگاه جامعه و نظام از مردم بهسمت دولت و حاکمیت منتقل میشود و این دکترین میتواند مانند یک سم مهلک در میان و بلندمدت و بهصورت کاملا آرام و نرم، ضربات مهلکی را به بدنه انقلاب و پایههای قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران و مردم که صاحبان اصلی انقلاب هستند، بزند.
بدیل جایگزین
در مقام ارائه راهحل و راهکار باید استعارهای جایگزین برای استعاره قبل مطرح کرد (ارائه راهکار و راهبرد پیشنهادی و سعی در اجرای آن مرز بین نِقزدن و غُرزدن و حرکت جهادی است) بر این اساس کمی از استعاره «بالشتک جاسوزنی» اندرو هیوود (Andrew Heywood) در کتاب «سیاست» وام میگیرم. ضرورت همافزایی، همراستایی بردارهای پراکنده توانمند مردمی بر کسی پوشیده نیست اما بهنظر نگارنده، این نخ تسبیح نیست که میتواند این بردارهای کوتاه و بلند و غیر همراستا را در یک راستا قرار دهد بلکه کارویژه دولت و حاکمیت در کشور تغییر کرده و باید به اصل خود بازگردد و در جای خود قرار گیرد.
گروههای جهادی و نیروهای مردمی مانند دانه تسبیح یکشکل و با کارکرد مشابه نیستند بلکه این نیروها مانند سوزن میمانند، بعضی سوزن تهگرد هستند، بعضی سوزن چرخخیاطی، بعضی سوزن دوختودوز دستی، برخی برای لحافدوزی ساخته شدهاند و... هریک کاربرد ویژهای دارند و در جای خود مهم هستند. شما نمیتوانید از جوالدوز بهعنوان سوزن تهگرد استفاده کنید و برعکس در عین اینکه هر دو مفید و کارا هستند. این سوزنها نیاز به نیروی دیگری ندارند تا معنا و هویت پیدا کرده و بتوانند فعالیت کنند، هریک بهتنهایی در جای خود مهم هستند و چهبسا چرخخیاطی با تمام امکانات و پیچیدگیهای فنی و فناوری بالا بدون سوزن کوچک از کار میافتد و بیخاصیت میشود. در عین اینکه این سوزنها اصل و ذاتی یکشکل دارند اما الزاما ظاهر آنان دقیقا شبیه هم نیست اما اگر این سوزنها رها شوند و در محل مناسب خود قرار نگیرند و هدایت نشوند چهبسا آسیبرسان هم باشند، لذا لازم است محلی برای تجمیع آنها فراهم دید. این محل میتواند محل هدایت، آموزش، تنظیم و گسترش و تولید باشد.
بالشتک جاسوزنی باید جاذب نیروها و مبدل آنان باشد پس باید به بلوغ لازم برسد تا با برونسپاری و انعطافپذیری در یک میانداد غیرتصدیگر و فرآیند باز دروندادهای مختلف را تبدیل به بروندادهای مطلوب کند.
نهادها و سازمانهای مسئول باید از اقدام و عملیاتهایی که گروههای مردمی میتوانند بهصورت بالفعل انجام دهند جدا بپرهیزند و آنان را به مردم بسپارند و حتی در مواردی که در آینده این گروهها میتوانند از بالقوه به بالفعل تبدیل شوند حامی و پشتیبان آنان باشند و به این بلوغ و درک برسند که بهجای برادری و رقابت، پدری کنند و در ساحتهای والاتر، بزرگتر و مهمتر ورود کنند، اموری که کمتر به آنان پرداخته شده که ضروریتر نیز هستند مانند: سیاستگذاری، تسهیلگری، تنظیمکننده، شتابدهنده و حتی اَبَرشتابدهنده و در کل فعالیتهای کلان با نگاهی بلندنظرانه که شأن حاکمیت است، ماکرو بنگریم نه میکرو.
در پایان توجه مخاطبان بهویژه مسئولان را به این موضوع جلب میکنم که باید آینده را ساخت و زودتر از حوادث آنها را کنترل کرد مگرنه اسیر رخدادها خواهیم شد و چارهای نداریم که به تغییرات تن دهیم، تغییراتی که شاید مطابق میل ما نباشد.