دیروز جمعی به دیدار رهبر انقلاب رفته بودند که تا پای بذل جان خود، دنیایی را شرمنده خود کرده بودند. پرستارانی که باپایداری صبر زینبی را معنا کردند. یکیشان میگفت ما توقعی نداریم و هرچه کردیم وظیفه بود. یکی دیگر میگفت قریب به دو سال است که یک خواب راحت نداشته، صدای بوق مانیتورهای آی سی یو مدام توی گوشش است. آن یکی عکس همکار که نه رفیقش را در آغوش کشیده بود و میگفت هنوز کادوی ازدواج همکارش را نداده بود که خبر پرپر شدنش را دادند... چقدر جای رفقایشان را خالی میکردند. چقدر خاطره لابهلای پلکهایشان لغزید و صورتشان را نمناک کرد.
عکسها: محمد نسیمی