تاریخ : Sun 05 Dec 2021 - 02:45
کد خبر : 65022
سرویس خبری : ایده حکمرانی

مسئولیت در تفکر

نگاهی به ساحت‌های مختلف خرد در تعیین حدود مسئولیت متفکر

مسئولیت در تفکر

درباره خرد عملی، کاملا واضح است که متفکر چه نقش خطیری در ساخت یا انهدام یک جامعه از طریق تجویز مجموعه‌ای از ارزش‌ها و هنجارهای فردی و اجتماعی برعهده دارد و به نظر می‌رسد خیلی نیاز به اثبات نداشته باشد که بیشترین بار مسئولیت نیز از این لحاظ برعهده اندیشمندان حوزه خرد عملی است.

امیر فرشباف، کارشناس ارشد فلسفه: یکی از پرسش‌های مهم درباره تفکر، شناخت و آگاهی به‌طور کلی، پرسش از مسئولیت در تفکر است؛ بدین شرح که آیا متفکر نسبت به نتایج و پیامدهای تفکرش مسئول است؟ اگر آری، چرا؟ چگونه؟ و دامنه این مسئولیت تا کجا امتداد می‌یابد؟ و نیز این پرسش‌ها:

آیا متفکر باید تابع سلسله‌ای از پیش‌فرض‌های عملی باشد؟ اگر آری، آیا این التزام، منافی آزادی اندیشه نیست؟ به تعبیر دیگر آیا مسئولیت در تفکر به معنای محدودیت در تفکر نیست؟ ملاک تعیین مسئولیت و حدود آن چیست و توسط چه قوه‌ای تشخیص داده و ارزیابی می‌شود؟ آیا متفکر، صرفا در تجویزهای عملی و نظام‌سازی اخلاقی، اجتماعی و سیاسی مسئولیت دارد؟ یا به‌طور مطلق، در تمام شئون و اطوار اندیشیدن مسئول است؟

پیش‌فرض بنیادینی که در نهاد تمام این پرسش‌ها هست، همان مساله کهن «تقدم نظر بر عمل یا برعکس» است و به نظر می‌رسد تا پاسخ دقیق و تعیین‌کننده‌ای به این مساله داده نشود، پرسش‌های فوق هم صرفا با برخی پاسخ‌های شتاب‌زده و سطحی برای مدتی نادیده گرفته و فراموش می‌شوند؛ اما تبعات و نتایج آنها باقی خواهد ماند و مسئولیت آن تبعات را در تاریخ تفکر، متوجه ما هم خواهد کرد.

یکی دیگر از پیش‌فرض‌ها در تشخیص حقوق، وظایف و مسئولیت‌های متفکر، موضوع اختیار و اراده انسان است و واضح است که بحث ما هم درباره متفکرانی خواهد بود که افکار خود را با اراده و اختیار اظهار می‌کنند و دیگران را به شنیدن ندای تفکر خویش فرا می‌خوانند.

از کانت مقاله مشهوری به جا مانده است به نام «جهت‌یابی در تفکر چیست؟». این مقاله که در اواخر قرن هجدهم در روزنامه «برلینی» چاپ شده، دربردارنده موضع کانت نسبت به فضاسازی یاکوبی (متفکر یهودی و مدافع ایمان‌گرایی) است که در مناقشه با موسی مندلسون (فیلسوف یهودی و مدافع اسپینوزا و عقل‌گرایی) بر سر وحدت وجود در افکار اسپینوزا به هر صورت پای کانت را هم به این نزاع تاریخی باز می‌کند. این مقاله به‌خوبی فضای فکری قرن هجدهم را منعکس می‌کند. کانت در این مقاله-که از عنوان تا محتوای آن، از جهاتی شبیه رساله قواعد هدایت ذهن دکارت است- مدعی می‌شود که انسان از طریق جهت‌یابی در تفکر می‌تواند به آزادی تفکر برسد.

صرف‌نظر از روح سوبژکتیویستی این مقاله و نوع تفکر فیلسوفان پسادکارتی-که دیگر منتظر اشراق عقل فعال و رسیدن به عالم مثال یا اتحاد با روح‌القدس و در کل هیچ عامل برون‌ذاتی نبودند و صرفا فاعل شناسا را در تکمیل معرفت و حتی در تعیین و معنابخشی به هستی کافی می‌دانستند- باید مدنظر داشت که دوره تجدد، یکی از ادواری بود که در آن، زمینه‌های تفکر انتقادی و بحث از مسئولیت در تفکر فراهم شد. البته این بدین معنا نیست که تا قبل از دوره نوزایی فرهنگی غرب، باب بحث از مسئولیت در تفکر بسته بود و نیز به این معنا هم نیست که پس از تجدد به‌طور کامل مرزهای مسئولیت برای متفکران مشخص شده و هیچ نقص و خللی در این مورد وجود ندارد؛ بلکه معنای این حرف، این است که یکی از اتفاقات خوب دوره تجدد این بود که روند تخصصی شدن علوم و مرزبندی دقیق آنها و تعیین حدود شناسایی انسان با سرعت بیشتری نسبت به قبل پیش رفت و این تخصصی شدن، در تعیین مرزهای مسئولیت در تفکر موثر بوده است.

باز قابل ذکر است که همین تغییر نحوه تفکر و اصالت بخشیدن به فاعل شناسا به‌عنوان یگانه منبع کسب معرفت و نیروی مشروعیت‌بخش و تعین‌بخش به هستی و اندیشه، آسیب‌های عمیق و فراوانی را هم به‌دنبال داشته است که در اینجا در پی ریشه‌یابی و نقد این مساله نیستیم؛ بلکه ذکر این مقدمات، صرفا به‌منظور بازنمایی فضایی که قرار است در آن فکر کنیم، صورت گرفت. این مقدمه ذکر شد تا بدانیم نحوه اندیشیدن و نوع نگاه ما به هستی و به خودمان می‌تواند چه تاثیری در این بحث داشته باشد.

مفروض بنیادین دیگر این نوشتار، این است که متفکر در تمام صور تفکر مسئول است؛ امری که در ادامه و با تفکیک چند حوزه از یکدیگر و تحلیل مستقل آنها به‌مرور روشن‌تر خواهد شد.

مسئولیت، حقیقتی مختص انسان است و خردمندی و عقلانیت به‌علاوه اختیار و اراده دو پیش‌فرض در تعیین و تشخیص مسئولیت انسان هستند. بنابراین، مسئولیت در تفکر نیز مبتنی‌بر همین دو وجه خردمندی و اختیار انسان است.

از این جهت، برای درک واضح‌تر این بحث، مفهوم مسئولیت را ذیل هریک از شئون عقل بررسی خواهیم کرد. بررسی و بازخوانی تاریخ مفهوم خرد یکی از روش‌های مفید در تبیین بحث از مسئولیت در تفکر است که در این نوشتار نیز از همین روش استفاده شده است؛ چراکه بررسی تاریخ فلسفه از عصر پیش‌سقراطیان تا عصر حاضر، یکی از طرقی است که نشان‌دهنده تاریخ فراز و نشیب‌های عقل است.

١ خرد نظرورز و مسئولیت در تفکر

عقل محض، خرد ناب یا نظرورز، وجه اشرف نفس ناطقه انسانی است که کارکرد اصلی آن درک کلیات، تعیین‌تکلیف جهان‌بینی و تعیین نسبت انسان با مبدأ و معاد است. این خرد همچنین سنگ‌بنای تاسیس نظام‌های عملی را می‌نهد و از سوی دیگر، حافظ و مشروعیت‌بخش گزاره‌های علمی است که در ادامه و در بخش‌های مربوط به خرد علمی، به‌طور مستقل مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

هر متفکری که ذیل و تحت سیطره چنین وجهی از خرد، نظام‌سازی مفهومی و نظری می‌کند و جهات کلان حیات انسانی را به نحوی تعیین می‌کند، منطقا باید مسئول تفکر خویش و نتایجی باشد که از نحوه اندیشیدن این خرد حاصل می‌شود.

٢ خرد عملی

نظام تجویزی بشری-از اخلاق فردی تا احکام معطوف به جامعه و سیاست- محصول عقل عملی است. افلاطون، ارسطو، ابن مسکویه، خواجه نصیر، هابز، کانت و مارکس و... اندیشمندانی هستند که می‌توان از ایشان به‌عنوان استوانه‌های حکمت عملی یاد کرد. تاریخ حکمت عملی نیز موازی تاریخ حکمت نظری است؛ از آن زمان که بشر احکام کلی درباره هستی و «هست»ها صادر کرد، به «باید»ها نیز پرداخت؛ چه بایدهایی که انجام آنها مربوط به فضیلت و سعادت انسان به نحو فردی می‌شود و در فلسفه اخلاق مورد بحث قرار می‌گیرد، چه بایدهایی که مربوط به اداره جامعه و اشکال حکومت‌داری و مبانی حکمرانی و حیات جمعی انسان‌هاست و فلسفه سیاست و فلسفه الاجتماع متکفل بحث درباره آنهاست.

درباره خرد عملی، کاملا واضح است که متفکر چه نقش خطیری در ساخت یا انهدام یک جامعه از طریق تجویز مجموعه‌ای از ارزش‌ها و هنجارهای فردی و اجتماعی برعهده دارد و به نظر می‌رسد خیلی نیاز به اثبات نداشته باشد که بیشترین بار مسئولیت نیز از این لحاظ برعهده اندیشمندان حوزه خرد عملی است.

٣ خرد علمی

خرد علمی، محصول مشاهدات و آزمایش‌های تجربی انسان را در قالب گزاره‌های معرفتی صورتبندی می‌کند. خرد علمی از یک‌سو، با خرد نظرورز و از سوی دیگر، با خرد عملی ارتباط دارد و از این حیث، جایگاه قابل‌تأملی دارد؛ دانشمند همان‌طور که اشاره شد، با فلسفه نظری ارتباط دارد؛ چراکه از یک‌سو، لنگرگاه علوم و ستون‌های علم در زمین فلسفه مستقر شده است و از فلسفه مشروعیت می‌گیرد و از سوی دیگر، همواره دستاوردهای علمی نیز موردتوجه و استفاده فیلسوفان قرار گرفته است.

ارتباط دیگر دانشمند و خرد تجربی، با اهل سیاست و حکمت عملی است؛ بدین توضیح که اهل سیاست همواره برای تأمین منافع و اهداف ملی یا جناحی خود سعی داشتند از ابزار علم استفاده کنند و مصادیق تاریخی دور و نزدیک بی‌شماری می‌توان برای این موضوع برشمرد که ضرورتی هم ندارد، اما آنچه بیان آن در اینجا ضروری می‌نماید، مسئولیت دانشمند است که بداند دانشش در کجا و با چه اغراضی استفاده می‌شود؟ زیرا دانشمند متعهد، نمی‌تواند نسبت به مساله دانش و نسبت آن با قدرت و نتایج آن بی‌تفاوت باشد.

۴ خرد انتقادی و مسئولیت در تفکر

مسئولیت منتقد و خرد انتقادی در طول تاریخ اندیشه را حداقل می‌توان به دو صورت بیان کرد. یکی، نقادی کلاسیک که بذر آن را دکارت کاشت و جنبه معرفت‌شناختی دارد و کانت نمونه اعلای آن است، و دیگری، معنای متأخر نقد که وجه تخریبی آن بارزتر و گستره آن وسیع‌تر است و دیگر، نه‌تنها به معنای تعیین حدود شناسایی نیست؛ بلکه در نقطه مقابل آن قرار دارد و اصحاب مکتب فرانکفورت را می‌توان نمونه بارز این دسته دانست. به هیچ‌وجه نمی‌توان معنای متأخر خرد انتقادی را صرفا در همین مورد منحصر و محدود کرد و از نمونه‌های دیگر مانند پساساختارگرایان به‌خصوص در فلسفه زبان و معناشناسی در برابر ساختارگرایان چشم‌پوشی کرد؛ اما به هر ترتیب در این فضای محدود صرفا باید اشاره کرد و گذشت؛ چراکه مجال بحث تفصیلی مهیا نیست.

خرد انتقادی از یک‌سو، محصول مدرنیته است و از سوی دیگر، به نقطه مقابل آن تبدیل شده است و آن را به چالش می‌کشد.

منتقد می‌تواند جهت تفکر را تعیین کند یا تغییر دهد، نظامی را متوقف و مضمحل کند بدون اینکه وظیفه‌ای در اعلام جایگزین آن داشته باشد. بسط یدی که منتقد در این دوره داشته، بی‌نظیر است و در هیچ دوره‌ای وجود نداشته و از سوی دیگر، براساس این بسط ید و اتوریته، همان‌طور که گفته شد، در عرصه‌های مختلفی اعمال نظر می‌کند؛ از نقد ادبی و نقد فیلم گرفته تا نقادی متون فلسفی و نقد سیاسی و غیر آن. منطقا چنین اقتدار و اعتباری برای منتقد باید مسئولیت‌آفرین باشد. حال باید پرسید مسئولیت منتقد و دامنه آن را چه نیرویی معین می‌کند؟ فقط اجمالا می‌توان گفت که این خود خرد است که می‌تواند چنین نقشی را ایفا کند، البته اینجا با یک تناقض روبه‌رو می‌شویم؛ اگر خود خرد چنین نقشی دارد، کدام وجه یا شأن از خرد این وظیفه را برعهده دارد؟ اگر در پاسخ هرکدام از شعور نظری، عملی، علمی یا انتقادی خرد را مطرح کنیم، با محذور دور و اگر وجه جدید دیگری را اعلام کنیم با مشکل تسلسل مواجه می‌شویم. در اینجاست که به یکی از بن‌بست‌های فلسفی غرب مدرن می‌رسیم و آن بن‌بستی است که محصول اعتقاد به اصالت فاعل شناسا (سوبژکتیویسم) است؛ زیرا خرد برحسب این عقیده، خودبنیاد است و خودش به همه‌چیز ازجمله خودش تعین، معنا و جهت می‌بخشد.

مؤخره

مفهوم مسئولیت در تفکر، زمانی معنادار است که آزادی تفکر به نحو ماتقدم و به معنایی که گفته شد، تعریف شده باشد و باز پیش از آن، هویت و جایگاه انسان و خرد انسانی و نسبت آن با مبدأ و معاد تعیین شده باشد. وقتی چنین شد، برحسب چنین سبک تفکری، آزادانه‌تر و آگاهانه‌تر می‌توان درباره مسئولیت در تفکر فکر کرد و سخن گفت. قابل پذیرش است که محتوای این نوشتار تا اینجا بیش از آنکه بیانگر مفاد «مطلب ما» و متضمن بحث از چیستی مسئولیت در تفکر باشد-آن‌گونه که از عنوان آن برمی‌آید- بیانگر مفاد «هل بسیط» و بحث از هستی آن بود که باید در توضیح آن گفت از این موضوع نباید غافل بود که تا هستی چنین موضوعی بررسی و اثبات نشود، صحبت از چیستی آن به نحو پسینی، چندان موجه به نظر نمی‌رسد. ضرورت بحث از مسئولیت در تفکر در هر چهار ساحت خرد انسانی طرح شد تا ابتدا افقی در ذهن مخاطب گشوده شود تا در ادامه بتوان درباره چیستی آن با تفصیل بیشتری سخن گفت.

مسؤلیتی که از یک‌سو، مؤید اختیار و آگاهی متفکر است و از سوی دیگر، ذیل یک نظرگاه و افق جدیدتری طرح می‌شود و بحث درباره آن به‌کلی متفاوت با بحث‌های پیشین است. برحسب این نگاه، هم جایگاه خرد نظرورز و هم خرد عملی و انتقادی و تجربی، هم به‌لحاظ مفهومی و هم به‌لحاظ حقیقت عینی، بازسازی و احیا می‌شوند.  همان‌گونه که تفکیک شئون خرد در تنقیح این بحث، مؤثر واقع شد، در ادامه نیز تفکیک شئون مسئولیت می‌تواند به تکمیل پاسخ به پرسش از مسئولیت در تفکر منجر شود؛ مسئولیت تاریخی متفکر، مسئولیت اخلاقی متفکر، مسئولیت علمی متفکر، مسئولیت سیاسی متفکر و مسئولیت مذهبی و ملی متفکر، شئون و شقوقی هستند که در مباحث آتی مورد بررسی بیشتر و دقیق‌تر قرار خواهند گرفت.