فاطمه جباری: ژانر ابرقهرمانی را میتوان یکی از حاکمان قدرتمند سینمای جهان در این روزها دانست که از سالها پیش جریانش به راه افتاده و تابهحال طرفداران زیادی پیدا کرده است. شروع ماجرای فیلمهای ابرقهرمانی با فیلم سوپرمن به کارگردانی ریچارد دانر محصول ۱۹۷۸ آمریکا بود که براساس کمیکبوکها ساخته شد و تا آخرین اثر مارول، شانگچی، پیش آمد. سینمای ابرقهرمانی و فیلمهای ساختهشده در این حوزه همگی از آثار پرخرج و تکنیکمحور صنعت سرگرمی هستند. فیلمهایی با هزینههای سرسامآور که بخش اعظمی از جذابیت خود را مرهون داستان تکخطی سادهشان با محوریت غلبه بر ضعفهای فطری بشر هستند؛ ابرقهرمانانی که انسانهایی عادی و در بطن جامعه بودند اما بنابر اتفاقاتی نقاط ضعفشان به قدرت بدل شد. یکی از دلایل همهگیری و فروش مافوق تصور آثار ابرقهرمانی این است که دست روی یک درد مشترک میگذارند و به همان پر و بال میدهند. چارچوب ایدئولوژی اینقبیل آثار مبتنیبر ارزشهای طبقه فرودست جامعه است. اغلب این آثار مبارزه برای رسیدن به عدالت اجتماعی و سرکوب کاپیتالیسم و نظام سرمایهداری را در چارچوب قوانین همان نظام سرمایهداری نمایش میدهند. تلاشی نمادین برای گرفتن حق و حقوق مردم طبقه پایین و متوسط جامعه و نشان دادن همدلی و همراهی سیاستهای نظام ابرقهرمانی با قشر ضعیف و آسیبپذیر تحت تسلط سرمایهداران.
نمایش متظاهرانه تکنولوژی و بازی عوامپسندانه ایدئولوژیک
دو شاخص اصلی ابرقهرمانان و اسطورههای آمریکایی، استثناگرایی و مبارزه با قانونگریزی درعین قانونشکنی است. اینها دو شاخصه اصلی و مهم این ژانر در مدیوم سینماست. بسیاری از فیلمهای مطرح این حوزه، یک فرد مفلوک و دورافتاده از جامعه را نشان میدهند و او را بهعنوان یک استثنا از تمام انسانها معرفی میکنند که برگزیده شده و حالا برای نجات بشریت به پا خاسته است. این نوع گزینش موجب میشود مخاطبی که از نظر شخصیتی و درونی احساس ضعف میکند، با کاراکتر ابرقهرمان همزادپنداری کند و پذیرش لازم را از خود نشان دهد. همین پذیرش نسبت به قهرمان و روایت موجب میشود که نقش اصلی از طرف بیننده اجازه هرنوع قانونشکنی را داشته باشد. فضای سینمای ابرقهرمانی وارد فاز مجزایی از آثار نخستین شده و دیگر نجات جان یک شخص هدف نیست. اهداف بزرگ شده و حتی در رسیدن به این هدفها ممکن است در فضای داستانی تعداد کشتههای زیادی روی دست بماند اما این برای مخاطب تعریف دیگری پیدا میکند. قهرمانان بیشتر از اینکه طبق متر و معیار اخلاقیات و قانون عمومی سنجیده شوند، طبق تعریف خودشان از این دو پارامتر رفتار میکنند. تعاریفی که حتی تاییدیه مخاطب را هم میگیرند و به پشتوانه آن پیش میروند. با یک معادله سرانگشتی و نظر در آثار پرفروش سینماهای جهان میتوان بهراحتی و به تعدد، اسامی فیلمهای ابرقهرمانی را در صدر فهرست گیشهها دید. آثاری که با پیشرفت تکنولوژی بهمراتب شکیلتر و چشمنوازتر شدهاند تا بتوانند بخشی از مخاطبان خود را با ویترین کار جذب کنند. در کنار ظاهر پررنگ و لعاب و کاریزماتیک اینگونه آثار، محتوای سفارشی آنها هم جالبتوجه است. وقتی تماشاگران به موقعیتی در فیلم واکنشی هیجانی نشان میدهند یعنی به چگونگی پیشرفت پیرنگ آن توجه میکنند و میزان ارتباط این موقعیت با دغدغههای خودشان را موردتوجه قرار میدهند. فیلمها از طریق چارچوب ایدئولوژیکیشان نظامهایی از باورها و ارزشهایی پدید میآورند که ارزیابیهای ما از وقایع را هدایت میکنند. درواقع «ارزیابی فرد از موقعیت» و نه خود موقعیت است که موجب واکنش هیجانی او میشود.
هنوز سلطان گیشهها
سرمایهگذاران کمپانیهای بزرگ ازجمله دو کمپانی بزرگ مارول و دیسی، با توجه به حرفهشان با روندهای زمانه پیش میروند و هنگام تصمیمگیری برای سرمایهگذاری در پروژههای سینمایی، تغییرپذیری تاریخی معنا و مفهوم فیلم و لذت مخاطب را درنظر میگیرند. در بحث ساخت اینقبیل فیلمها ما با نقطهضعف ایدئولوژیک موجود در نظام سرمایهداری تولید فیلم سروکار داریم: استودیوها حتی میتوانند یک شورش ساده را به یک انقلاب عظیم بدل کنند، اگر در گیشه خریداری لازم را داشته باشند. حجم فروش هم بستگی مستقیم به خلق ابرقهرمانانی دارد که بیشترین شباهت را به مردم کف خیابان داشته باشند. چنین آثاری به جهت اینکه از جهت محتوای تخیلی مانند سایر ژانرها دست و پایشان بسته نیست، آنچنان اسیر و درگیر روایت نیستند. یک خط روایی سطحی هم میتواند کفاف ساخت یک اثر ابرقهرمانی پرخرج را بدهد و فروش خوبی را هم در گیشه کسب کند. این کمپانیها اطلاعات روایی را طوری متمرکز میکنند که واکنشهای هیجانی ما به شخصیتها و جهانبینیهایشان را تشدید کنند. سینمای ابرقهرمانی نمونه بارز حشو ایدئولوژیکی است، مملو از اطلاعاتی زائد که صرفا برای تقویت جایگاه ایدئولوژیک فیلم در آن گنجانده میشود. تجارت بهوسیله ساخت آثار پرهزینه و تکنیکال ابرقهرمانی بهحدی برای کمپانیها سود بههمراه دارد که پنج فیلم ابرقهرمانی کوین فایگی بهتنهایی توانستند نزدیک به 8 میلیارد دلار سود خالص را بههمراه داشته باشند. نزدیک به 2 میلیارد و 796 میلیون دلار از این درآمد تنها به انتقامجویان: پایان بازی تعلق دارد. این سود حتی درمورد اولین فیلم ابرقهرمانی تاریخ سینما هم صادق بوده است. ساخت فیلم سوپرمن ۵۵ میلیون دلار هزینه دربرداشت که در سال ساخت فیلم، بودجه هنگفتی برای یک اثر به حساب میآمد اما فروش فوقالعاده سوپرمن (بیش از ۳۰۰ میلیون دلار) راه را برای ساخت دنبالههای فیلم، هموار کرد.
2 ابرقهرمان این روزهای گیشهها
از جدیدترین آثار ابرقهرمانی میتوان به ونوم2 و شانگچی و افسانه دهحلقه، که هر دو محصول کمپانی مارول هستند، اشاره کرد. شانگچی یک فیلم ابرقهرمانی آمریکایی بر پایه شخصیت شانگ-چی از مارول کامیکس است که در سال ۲۰۲۱ منتشر شد. این فیلم بهعنوان آخرین و جدیدترین فیلم ابرقهرمانی توانسته 414.3 میلیون دلار در گیشه بفروشد که با توجه به همهگیری ویروس کرونا و ایجاد شدن مشکلاتی برای اکران فیلمها، مبلغ جالبتوجهی به حساب میآید. شانگچی از سری آثار ابرقهرمانی است که با تکیه بر فرهنگ و اسطورههای شرق توانسته تا حدی نبض ضعیفشده این ژانر را برگرداند. نظام قهرمانسازی غربی نوع خاصی از تجربههای روانشناختی قابل پیشبینی را به مخاطبانش ارائه میکند که در سطحی کلی شامل روان بودن پردازش، چالش شناختی، شدت و تنوع هیجانی است. بیننده بدون اینکه انتظار محتوای پیچیدهای داشته باشد، غرق این تجارت نوین میشود و تنها با تکیه بر عنصر روان بودن پردازش و تنوع هیجانی، نمره قابلقبولی به اثر میدهد. مردم اصولا برای سرگرم شدن و فرار از محدودیتها و قواعد، مسئولیتها و تکالیف و چیزهای دیگری که مطابق میلشان نیست، به سمت این فضا کشیده میشوند و کمپانیها هم بهخوبی این ضعفها را میشناسند. وضعیتی که مخاطب در آن از نظر روانشناختی احساس رضایت و خرسندی میکند، پایه و اساس تقاضا برای مصرف محصولات و خدمات سرگرمی است. اما حالا و با گذشت مدتی از ورود حرفهای کمپانیها به ژانر ابرقهرمانی ذائقه مخاطبان هم تغییر پیدا کرده است و آثار قوی و ضعیف این سبک را با توجه به معیارهای جدید مربوط به این جهان تازه تاسیسشده از یکدیگر تفکیک میکنند. ونوم2 با همین مکانیسم تفکیک در ردهبندی آثار ضعیف سینمای ابرقهرمانی قرار میگیرد. ماجرایی که شروع نشده، تمام میشود و حتی توانایی ندارد که در فضای روایت و بهصورت مجزا از قسمت اول خود عرضاندام کند. ونوم2 با عنوان «ونوم: بگذارید کارنیج بیاید»، یکی از جدیدترین آثار سینمای ابرقهرمانی است که براساس مارول کامیکس ساخته شده است. کارگردانی این فیلم برعهده اندی سرکیس بوده که رزومه سنگینی در فضای ابرقهرمانی و فانتزی دارد و ازجمله همکاریهایش در آثار ابرقهرمانی و فانتزی میتوان به ارباب حلقهها، جنگ ستارگان، پلنگ سیاه و... اشاره کرد. در این فیلم تام هاردی در نقش ونوم /ادی براک، در کنار میشل ویلیامز، نائومی هریس، رید اسکات، استیون گراهام و وودی هرلسون ایفای نقش میکنند. براک سعی دارد در مصاحبه با قاتل زنجیرهای، کلتوس کسدی (هرلسون)، که میزبان یک همزیست بیگانه مشابه ونوم به نام کارنیج میشود، زندگی کاری خود را در روزنامهنگاری دوباره احیا کند. ونوم2 با هزینهای معادل 110 میلیون دلار ساخته شد و تا به این لحظه با فروش 424 میلیون دلاری در گیشه مواجه شده است. اغلب فیلمهای ژانر ابرقهرمانی برمبنای ارزشهای لذتگرایانه ساخته میشوند و بداعت و پیچیدگی بخصوصی را وارد داستان نمیکنند. البته نمیتوان بهصورت مطلق درباره تمام آثار این ژانر چنین گفت؛ چراکه هم گرایش به یکدستی و وحدت و هم تمایل به بدعت و پیچیدگی هرچند محدود مشاهده شده است. اما ونوم2 حتی از منظر لذتگرایانه هم نتوانست انتظار مخاطبان را برآورده کند و از این منظر از ریزش بیننده جلوگیری به عمل آورد.
دشمنان باشکوه و خوشنام ژانر ابرقهرمانی
در کنار طرفداران دوآتشه سینمای ابرقهرمانی، همیشه مخالفانی هم بودهاند که به انتقادات سفت و سخت خود پایبند ماندهاند. سردمدار منتقدان این سبک سینما، مارتین اسکورسیزی است. او در مصاحبهای فیلمهای ابرقهرمانی کمپانی مارول را به «شهربازی» تشبیه کرده است که بعد از او جمع دیگری از کارگردانان هالیوود موسوم به مکتب نیویورکی مانند فرانسیس فورکاپولا نیز به حمایت از این دیدگاه پرداختند. این چرخه ادامه پیدا کرد تا به کن لوچ، فیلمساز چپگرای انگلیسی رسید و او هم مواضعی در همین راستا اتخاذ کرد. دو سه سال بعد از جملات کوبنده اسکورسیزی و حمایت شدنش توسط چند پیشکسوت سینمایی دیگر، اخیرا ریدلی اسکات، فیلمساز مشهور دیگری که همنسل اسکورسیزی بهحساب میآید هم چنین حرفهایی زده است. او گفت: «تقریبا همیشه، بهترین فیلمها توسط شخصیتها هدایت میشوند و اگر بخواهید بعد از این سراغ ابرقهرمانها میرویم، زیرا من آنها را در هم میکوبم. من آن را خرد خواهم کرد. آنها مثل شاخ و برگ، کسلکننده هستند. فیلمنامه آنها اصلا خوب نیست. فکر میکنم سه فیلم ابرقهرمانی با فیلمنامه عالی ساختهام. یکی «بیگانه» و یکی میتواند «گلادیاتور» باشد و یکی میتواند هریسون فورد باشد... آنها فیلمهای ابرقهرمانی هستند، بنابراین، چرا فیلمهای ابرقهرمانی داستانهای بهتری ندارند؟ متاسفم. آنها عمدتا با جلوههای ویژه زنده میمانند و مخاطب جذب میکنند و این برای همه کسانی که با جلوههای ویژه کار میکنند، خستهکننده میشود.» تعبیر اسکات از ابرقهرمانی ظاهرا با معنای متداول آن تفاوت دارد چون بهعنوان نمونه فیلمی مثل گلادیاتور بهواقع در فضایی دیگر روایت میشود.
درنهایت میتوان گفت آثار ساختهشده در قالب ژانر ابرقهرمانی، تماشاگران را تشویق میکنند تا ارزشهای تعیینشده توسط کمپانیها را ملاک ارزشمندی یک عمل و یک فکر قرار دهند و طبق همان معیار زندگی خود را پیش ببرند. این موضوع موجب میشود مخاطب نوجوان در قیاس آن چیزی که هست و آن چیزی که برای قهرمان بودن باید بشود، شکست بخورد و خلأ این کمالگرایی را در وجودش احساس کند.