تاریخ : Thu 18 Nov 2021 - 02:23
کد خبر : 63861
سرویس خبری : ایده حکمرانی

ادای حق جامعیت دین اسلام در برابر جریان تقلیل‌گرایان دینی

نسبت عقلانیت زیست مردمی اسلام با عقلانیت ابزاری و فردی غرب

ادای حق جامعیت دین اسلام در برابر جریان تقلیل‌گرایان دینی

درواقع، یکی از مشکلات جریان تحریف اسلام و مبارزه با جامعیت این دین آسمانی، عصمت کتاب مقدس مسلمانان و تکثر و تنوع تراث اسلامی است. به‌عبارت دیگر، تنوع گسترده این تراث دست جریان تحریف در ارائه یک نظام پیوسته و هماهنگ از تقلیل اسلام را بسته است.

سیدعلی لطیفی، پژوهشگر الهیات سیاسی:  ابتنای سکولاریسم بر جدایی عقل اجتماعی از دین فردی و تعیین مرزهای دین و عقل است. در این راستا دین فردی‌ حق کنشگری فعال و تصمیم‌گیر در عرصه اجتماعی نداشته و صرفا می‌تواند نقشی فعال در راستای جامعه‌پذیری و تحقق عقلانیت سکولار داشته باشد. درست است که سکولاریسم در غرب بر بستر دین فردی چون مسیحیت بنا شد اما در جوامع دیگر با بحران شمولیت و عمومیت مواجه شد و نتوانست نسخه واحد مدیریت اروپایی را بر سایر جوامع سیطره دهد. علت نیز در تعارض عقلانیت اروپایی با ادیان و سنن سایر مللی است که از قابلیت کنشگری فعال در عرصه تصمیم‌گیری برای مدیریت جوامع خود برخوردارند. ازاین‌رو، شاهد بحرانی به نام جدال سنت و تجدد در این جوامع غیراروپایی هستیم که در آن برخی نخبگان فکری به‌صورت آگاهانه یا بر اثر غفلت سعی در حذف یا نادیده‌انگاری سنن ملل غیراروپایی دارند که حرفی برای گفتن در عرصه مدیریت جوامع خود داشته و تجربه سترگی از سبک زندگی مطلوب به یادگار گذاشته‌اند.

اسلام نیز یکی و شاید بتوان گفت مهم‌ترین همین ادیان و سننی است که از قابلیت فوق‌العاده‌ برای مدیریت عرصه اجتماع برخوردار بوده و تجربه سترگ تمدنی عظیمی را در تاریخ خود زیسته است. تجربه‌ای که بخشی از آن سنگ‌بنای تمدنی مدرنیته را موجب شده و با راهزنی رندانه به نام اروپای غربی ثبت شده است. اما اکنون که در یک سده گذشته شاهد بیداری ملل اسلامی نسبت به ظرفیت فوق‌العاده اسلام هم در عرصه فردی و هم اجتماعی هستیم، همزمان از دیگر سو تلاش‌ برای تضعیف بعد اجتماعی دین و تقلیل آن به ساحت فردی و اخلاقی نیز قابل مشاهده است. این پروژه تضعیف، تقلیل و تحدید دین اسلام که با ابعاد سیاسی و امنیتی طراحی شده است، سعی داشته با رنگ و بوی فکری و نظری جای پای مناسبی در میان نخبگان باز کند تا از این طریق اراده آگاهانه جامعه نسبت به این قابلیت سست شود و مدیریت آینده بشریت را در راستای اهداف خود سمت‌وسو دهد. بنابراین برای بحث درخصوص جامعیت اسلام در این عرصه لازم است نسبت محتوای دین با عقلانیت معطوف به جامعه و زیست اجتماعی بشر مورد بررسی قرار گیرد تا با اثبات نسبت این نوع عقلانیت با دین، پایه‌های تقلیل‌گرایان دینی سست شود و با عینیت‌بخشی به مفاهیم دینی فضا برای وسعت اجتماعی این مفاهیم برجسته و عیان شود.

اگر در مقام مقایسه نسبت دین با عقلانیت معطوف به جامعه در اسلام و مسیحیت برآییم، می‌توانیم نقش این نسبت در سکولاریته شدن دین یا ضدیت با سکولاریسم را بهتر درک کنیم. کافی است یک‌بار عهد جدید را مورد بررسی قرار دهید. در این کتاب (تحریف‌شده)، آموزه‌های منتسب به مسیح به ستیز با عقلانیت معطوف به جامعه می‌پردازد و تلاش دارد در یک پیرایش بنیادین انسانی، به خلوص‌سازی درونی انسان بپردازد. در آن مواجهه دیگر ساحت کنشگری و رفتار اجتماعی چندان نقشی در رستگاری و سعادت اخروی نداشته و حریت صرفا امری درونی تعبیر می‌شود. چنین تعبیری موجب تعارض دو جهان دنیوی و اخروی شده و فرد مسیحی را با رنج و عذاب رستگاری و ضدیت با تمتعات دنیوی مواجه می‌سازد. گویی اینکه هرچقدر فرد مسیحی خود را از عقلانیت معاش دور سازد، به عقلانیت مسیح نزدیک شده و می‌تواند به مدل مطلوب کتاب مقدس نایل آید. چنین برداشتی که ریشه در عقلانیت نظری دارد، موجب سلطه‌پذیری فرد مسیحی و سکوت در برابر ظلم اربابان قدرت می‌شود. در مقابل در آموزه‌های اسلامی و قرآن نه‌تنها با چنین فضای دوئالیسمی مواجه نیستیم بلکه محتوای دین به بهره‌مندی غایت‌محورانه از امکانات دنیوی دعوت کرده و ضدیتی با عقل معاش ندارد. به‌عبارت دیگر، آموزه‌های مسیحیت نه‌تنها عقل‌گریزند بلکه در اساس با عقل‌ستیزی گسترده مانع از نقش دین در مدیریت صحنه اجتماعی است. برخلاف آن، با بررسی مفهوم عقل در قرآن، شاهد فراروی عقل از حوزه فردی به سمت اجتماعی است و اساسا هم‌وغم قرآن به سمت عقلانیت معطوف به جامعه و عبور از فردانیت مسلمانی است.

درواقع، یکی از مشکلات جریان تحریف اسلام و مبارزه با جامعیت این دین آسمانی، عصمت کتاب مقدس مسلمانان و تکثر و تنوع تراث اسلامی است. به‌عبارت دیگر، تنوع گسترده این تراث دست جریان تحریف در ارائه یک نظام پیوسته و هماهنگ از تقلیل اسلام را بسته است. این جریان فکری سعی وافری در دستکاری منطق تفسیر تراث اسلامی داشته؛ اما به‌دلیل عقبه تاریخی این تراث و حضور فیزیکی تفاسیر و منابع اولیه آن همچون لغت‌نامه‌ها، موسوعه روایات، تفاسیر و تاریخ اسلام دچار بحران شناختی و جدلی‌الطرفینی شده و در اغلب موارد متهم به سوگیری شده است. به‌ویژه اینکه به نظر می‌رسد تحولات فکری در غرب خود یکی از موانع اساسی در تحریف اسلام به شمار می‌رود.

درواقع، اشتراکات محتوای آموزه‌های اسلامی با برخی جنبه‌های عملی از عقلانیت غربی همچون عقلانیت سلطه‌گریز و عقلانیت عملی نشان از آن دارد که تراث اسلامی نه‌تنها دچار تعارضات کلی با این رویکردها نشده بلکه می‌تواند به وسعت و اصلاح آسیب‌های فکری این روند کمک و مساعدت کند. به‌عنوان مثال عرض می‌شود که امروزه از مباحث جدی در بحران مدیریت جهانی، آسیب‌های مخاطره‌آمیز فناوری‌ها و عقلانیت فن‌سالارانه است. عقلانیتی که با شعار رهایی از سلطه کلیسا و اقتدار بیرونی بر عقلانیت حکمرانی اروپایی مسلط شد اما با گذشت زمان و رخدادهای خونین چون جنگ‌جهانی، آسیب‌های مخاطره‌آمیز حذف غایت‌اندیشی در عقلانیت را به بشر گوشزد کرد. ازاین‌رو از اواخر قرن نوزدهم به این‌سو، سمت‌وسوی عقلانیت اروپایی به سمت عبور از عقلانیت فن‌سالارانه و توجه به عقلانیت عملی شده است تا بتواند سلطه فناوری را به سمت یک زندگی فضیلت‌محور هدایت کند. طبیعی است که در این نوع دگراندیشی، دین دیگر به‌مثابه سلطه تلقی نخواهد شد و برای توجه به مولفه‌های موثر دین در عرصه کنترل فناوری و ممانعت از هجوم افسارگسیخته آن بر انسان نقش بسزایی ایفا خواهد کرد. ازاین‌رو طی این سده‌ها شاهد آزادسازی و برجستگی دلالت‌های اجتماعی دین در عرصه جهانی و نقش مهم آن در بسیاری از جنبش‌های بین‌المللی هستیم.

حال سوال اساسی این‌که نگاه اسلام به عقل به‌خصوص عقلانیت معطوف به جامعه چیست؟ آیا در گریز و ستیز از این نوع عقلانیت است؟ یا اینکه دین اسلام قرائتی امیدوار از عقلانیت معطوف به جامعه ارائه می‌دهد که بشر باید برای نیل بدان سال‌ها تلخی و مرارت عقلانیت خودساخته را بپیماید تا بتواند به روزهای شیرین حکمرانی مطلوب دین نایل شود؟

تحلیل ماده‌شناختی مفهوم لغوی عقل نشان می‌دهد که در معنای این مفهوم به‌صورت التزامی، مفاهیم «بازدارندگی»، «انسجام» و «تسلیم جمعی» نهفته است. چه اینکه عاقل کف نفس کرده و هرکاری را انجام نمی‌دهد و این مقاومت کلی یک نوع یکسانی و تسلیم در برابر یک واقعیت ایجاد می‌کند. واژه عقل در ادبیات عرب، با منع و امساک نسبت دارد. راغب اصفهانی می‌نویسد: «اصل عقل یعنی امساک و تمسک». ابن‌اثیر در النهایه عقل را مأخوذ از فرآیند پرداخت دیه می‌داند و می‌گوید وقتی قاتل کسی را می‌کشت برای پرداخت دیه، شترها را جمع می‌کرد و با عقال می‌بست، یعنی دست و پای آن را می‌بست و مجموعه را تسلیم اولیای مقتول می‌کرد. به این مجموعه یعنی دیه تهیه‌شده، عقل اطلاق می‌شد.

بنابراین عقل در سنت اسلامی و عربی عمدتا معطوف به رفتار است. به‌عبارت دیگر، عقل در سنت اسلامی برخلاف سنت مسیحی، به عقل عملی مربوط است و در مضمون آن امساک و محدودیت مندرج است. بنا به برداشت برخی محققان عقل یعنی پایبندی اما نه هر پایبندی‌ای بلکه پایبندی به اصالت و اتصال به اصل خویش که با مفهوم دین در زبان لاتین بیشترین سنخیت را دارد. زیرا مفهوم religion یعنی دوباره متصل شدن، بازگشت دوباره به اصل. مفهوم عقل هم که به معنای عقال و بستن است، انسان را دوباره به اصل خود متصل می‌کند. با این برداشت اولا عقل ناظر به عمل است و ثانیا با عمل انسان را به اصل خود یعنی فطرت و مخمره وجودی وصل می‌کند و ثالثا به این‌همانی دین و عقل نایل می‌شود. نتیجه اینکه چنین عقلی که بیشترین نقش را در بعد اجتماعی انسان ایفا می‌کند در ظهور و بروز جامعیت دین بیشترین نقش را از خود به یادگار می‌گذارد. اینجاست که می‌توان بین حق، عقل، فطرت، مردم و دین به یک این‌همانی نایل ‌شویم. این‌همانی‌ای که بی‌توجهی بدان‌ها و از جاکندگی در آنها موجب ضلالت و انحراف سامان اجتماعی و بحران‌زایی در زندگی مردم می‌شود. به‌گونه‌ای که عبور از این منطق زیستی با بحران‌آفرینی در آن نسبت مستقیم برقرار کرده و راه گریزی جز بازگشت به این منطق حاکم بر ساحت آفرینش نیست. این دقیقا در تقابل با رویکرد کسانی است که سعی دارند اولا دین را محدود به ساحت فردی و عقل را در ساحت اجتماع قرار ‌دهند؛ ثانیا با این دوئالیسم و تقابل‌سازی دین با مردم، خسارت‌های جبران‌ناپذیری بر تاریخ زندگی مردم برجای ‌گذارند.
تتبع در قرآن‌کریم نیز حکایت از آن دارد که معنای عملی عقل و عطف توجه آن به جامعه صرفا براساس برداشت لغوی تکیه نداشته و خود قرآن نیز بدان التزام و تاکید دارد:

- ماده عقل در قرآن‌کریم در هیچ موردی با ساختار اسمی یا مصدری به‌کار نرفته و صرفا براساس ساختار فعلی بیان شده است: «تعقلون»، «عقلوه»، «یعقلون»، «یعقلها» و «نعقل». چنین تعبیر متکثری بیانگر این است که تعقل یک مفهوم فرآیندی است و در مسیر رسیدن به عقلانیت آرمانی قرار دارد. بنابراین عقلانیت قرآنی معطوف به حوزه عمل و پراکسیس است و همّ خود را مصروف کنش‌های انسانی کرده است.

- علاوه‌بر ساختار فعلی تعقل، استفاده از ضمایر جمع نیز حکایت از آن دارد که تعقل یک فرآیند جمعی و عقلانیت وصف جامعه است. به‌عبارت دیگر، عقلانیت قرآنی از ساحت فردی فراروی داشته و جهت نهایی خود را در قالب عقلانیت معطوف به سامان اجتماعی قرار داده است.

- با وجود اینکه مفهوم تعقل در قرآن‌کریم عمدتا به بعد عملی عقلانیت معطوف است و عقل عملی را توضیح می‌دهد اما این بدین‌معنا نیست که عقلانیت قرآنی، همانند عقلانیت سکولار با عقلانیت ابزاری انطباق دارد. در این سطح کنشگر نمی‌تواند به منافع آنی اکتفا کند بلکه چنان‌که بیشتر گفته شده باید به‌دنبال پاسخ جهانشمول و دربرگیرنده مفهوم سعادت باشد: «وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ.»: «و گویند اگر شنیده [و پذیرفته] بودیم یا تعقل کرده بودیم در [میان] دوزخیان نبودیم.» (سوره ملک آیه 10) این بدین‌معناست که عقل و سمع باید منتج به پرهیز از شقاوت اخروی و رسیدن به سعادت باشد. «وَسَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مِنْهُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ.»: «و آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است به سود شما رام کرد؛ همه از اوست. قطعا در این [امر] براى مردمى که مى‌اندیشند، نشانه‌هایى است.» (سوره جاثیه آیه 13) این آیه معطوف به تسلط انسان بر عالم هستی است و اینکه همه آسمان‌ها و زمین برای انسان است(لکم و جمیعا) با این ملاحظه که این سلطه باید در راستای خدامحوری باشد(منه) و نه سلطه بی‌حدوحصر، و اینجاست که عقلانیتی محور کنش و رفتار انسان است که موجب محدودیت و ممنوعیت استفاده غیرالهی از هستی خواهد شد (لقوم یتفکرون). نکته جالب‌توجه این‌که از واژه (لکم)، (جمیعا) و (قوم یتفکرون) می‌توان این‌گونه استنباط کرد که بهره‌گیری از ثروت طبیعی به‌صورت اشتراکی و با عقل جمعی است و این‌که این نعمت‌ها برای همگان است و مردم ذی‌حق در بهره‌مندی از آنند.

- در قرآن‌کریم واژه سمع بیشترین بسامد را با واژه تعقل دارد:
«وَقَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ.» (سوره بقره آیه 75)،
«وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لَا یَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ.» (سوره بقره آیه 171)،
«وَمِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ کَانُوا لَا یَعْقِلُونَ.» (سوره یونس آیه 42).

 به‌گونه‌ای که به دلایل مختلف می‌توان ادعا کرد که سمع فصل مقوم عقلانیت است. شنیدن یعنی گوش‌دادنی که به هدف پذیرش منطقی باشد. چنین ظرافت قرآنی حکایت از آن دارد که این عقلانیت برخلاف عقلانیت تئوریک و فناورانه نه‌تنها اشرافانه نیست بلکه تخصص‌گرایانه و منفعت‌محور نبوده و همه مردم را وجه خود ساخته است؛ چراکه سمع و گوش شنوا مهم‌ترین ملاک و وجه تمایز عقلانیت عملی از عقلانیت نظری و فناورانه است و مردم براساس این ابزار شناختی دست به مفاهمه اجتماعی می‌زنند. بنابراین، دین اسلام نه‌تنها در تقابل با زندگی و زیست جاری مردم نیست بلکه در یک جریان و فرآیند تاریخی درصدد حذف موانع مردمی شدن زیست همچون طواغیت و استکبار است تا مردم از طریق نسخه تقوا به خودآگاهی جمعی نایل شوند: «... وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللَّهِ أَتْقَاکُمْ...»: «و شما را ملّت‌ملّت و قبیله‌قبیله گرداندیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید. درحقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.» (سوره حجرات آیه 13) لذا فلسفه تنوع انسانی به‌عنوان جعل الهی تعارف و آگاهی و نیل به تقواست. تعارف یعنی بازشناسی همدیگر و تلاش برای فهم همدیگر که از طریق تحمل و گفت‌وگو حاصل می‌شود. خداوند در این آیه مشیت خود را نه بر وحدت جوامع بلکه بر تنوع و اختلاف جوامع تعریف کرده است. بنابراین یکسان‌سازی فرهنگی تلاش بیهوده و مبارزه با نوامیس الهی و طبیعی است و هدف از این تنوعات فرهنگی برقراری زمینه رقابت برای امور خیر است: «وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّه وَاحِدَه وَلَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ، إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَه رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّه وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ.» (سوره هود آیه 118 و 119)، «... لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَه وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَاللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّه وَاحِدَه وَلَکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ...» (سوره مائده آیه 48)

از منظر علامه طباطبایی، تنوع علی‌رغم مبدأ توحیدی و واحد، ذاتی عالم است و در این تنوع نشانه‌های بسیاری برای اهل تعقل وجود دارد؛ چراکه این تنوع با وجود مبدأ واحد، دلالت بر ربوبیت دارد نه اینکه صرفا بر وجود صانع دلالت داشته باشد و این تنوع به اذن و اراده رب وابسته است: «وَ فِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَ غَیْرُ صِنْوَانٍ یُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَ نفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ.» (سوره رعد آیه 4).

رهبر معظم انقلاب چندی پیش در دیدار میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى از ادای حق جامعیت اسلام سخن گفتند و تاکید کردند عرصه فعالیت دین تمام گستره زندگی بشر است. در صفحه اندیشه امروز روزنامه «فرهیختگان» ضمن مرور این بیانات رهبر انقلاب در یادداشتی، تبیینی بر این نگاه مقام‌معظم‌رهبری خواهیم داشت.

«درمورد مساله‌ ادای حقّ جامعیّت اسلام اصراری وجود داشته است و دارد ــ که عمدتا هم این اصرار از سوی قدرت‌های سیاسی مادی است ــ بر اینکه اسلام را در عمل فردی و عقیده‌ قلبی منحصر کنند؛ این تلاش از قدیم بوده است؛ حالا من نمی‌توانم یک تاریخ معینی را مشخص کنم که از این زمان شروع شده اما از حدود صد سال، صد و خرده‌ای [سال] پیش این تلاش در دنیای اسلام به طور برجسته مشاهده می‌شود. در دوره‌ تشکیل جمهوری اسلامی این تلاش مضاعف شده است؛ سعی هم می‌کنند که شکل سیاسی به این [کار] ندهند و شکل فکری بدهند؛ به تعبیر فرنگی تئوریزه کنند این را. به متفکرین و نویسندگان و فعالان فکری و مانند اینها ماموریت داده می‌شود تا درباره‌اش مطلب بنویسند و اثبات کنند که اسلام به مسائل اجتماعی، مسائل زندگی، مسائل اساسی بشریت کاری ندارد؛ اسلام یک عقیده‌ قلبی است، یک ارتباط شخصی است با خدا و عملیات فردی‌ای است که مترتب بر این ارتباط است؛ اسلام این است؛ اصرار دارند این را در ذهن‌های مخاطبین خودشان اثبات کنند.

از نظر این گرایشِ باطنا سیاسی و ظاهرا فکری، عرصه‌های مهم زندگی و مناسبات اجتماعی از دخالت اسلام باید خارج بشود؛ در مدیریت جامعه و تمدن‌سازی، اسلام درمورد تولید تمدن و ساخت تمدن بشری نقشی ندارد، وظیفه‌ای ندارد، امکانی ندارد؛ در مدیریت جامعه نقش ندارد، در تقسیم قدرت و ثروت در جامعه، اسلام نقشی ندارد؛ اقتصاد جامعه، مسائل گوناگون جامعه مربوط به اسلام نیست؛ یا مساله‌ جنگ، مساله‌ صلح، سیاست داخلی، سیاست خارجی، مسائل بین‌المللی. گاهی می‌شنوید گفته می‌شود که «دیپلماسی را ایدئولوژیک نکنید»، با ایدئولوژی مربوط [نکنید] یعنی اسلام در مساله‌ سیاست خارجی و مسائل بین‌المللی بایستی اظهارنظری نکند؛ در مساله‌ اشاعه‌ خیر، اقامه‌ عدل، مقابله‌ با شُرور، مقابله‌ با ظلم، جلوگیری از اَشرار عالم، در این زمینه‌ها، اسلام کاره‌ای نیست. در این عرصه‌های مهم زندگی بشری، اسلام نه مرجع فکری باشد، نه راهنمای عملی باشد؛ این اصراری است که دارند. حالا علت این اصرار چیست، منشأ آن چیست، از کجا شروع شده، اینها دیگر بحث‌های مربوط به صحبت امروز من نیست. آنچه من می‌خواهم عرض بکنم این است که اولا این حرکتِ درواقع ضداسلامی، عمدتا از سوی قدرت‌های سیاسی بزرگ دنیا است و آنها هستند که در این زمینه فعالند و تلاش می‌کنند و سعی هم می‌شود که از زبان صاحبان فکر بیان بشود.

خب متون اسلامی صریحا این را رد می‌کند و ما مسلمان‌ها به این مساله باید اهمیت بدهیم. اینکه عرض می‌کنم «ادای حق»، در درجه‌ اول این است: تلاش کنیم نظر اسلام را درباره‌ خودش که به کدام عرصه از عرصه‌های زندگی اهتمام می‌ورزد، در آنها نظر دارد، اقدام دارد، تبیین کنیم، ترویج کنیم، بیان کنیم؛ اول‌قدم این است، بعد هم سعی کنیم [این مطلب] تحقق پیدا کند.

آنچه اسلام مطرح می‌کند، این است که عرصه‌ فعالیت این دین، تمام گستره‌ زندگی بشر است؛ از اعماق قلب او تا مسائل اجتماعی، تا مسائل سیاسی، تا مسائل بین‌المللی، تا مسائلی که به مجموعه‌ بشریت ارتباط دارد. در قرآن، این معنا واضح است؛ یعنی اگر کسی این قضیه را انکار کند، قطعا به بیّنات قرآن توجه نکرده. در قرآن، یک جا می‌گوید: یـٰاَیُّهَاالَّذینَء امَنُوا اذکُرُوا اللهَ ذِکرًا کَثیرًا وَ سَبِّحوهُ بُکرَةً وَ اَصیـلًا،که مطلب یک مطلب قلبی و مربوط به دل انسان است، امّا یک جا هم می‌گوید: اَلَّذینَ ءامَنوا یُقاتِلونَ فی‌سَبیلِ اللهِ وَ الَّذینَ کَفَروا یُقاتِلونَ فی‌سَبیلِ الطّاغوتِ فَقاتِلوا اَولِیاءَ الشَّیط‌ـٰن؛این هم هست؛ یعنی از آن «اُذکُرُوا الله» تا «فَقاتِلوا اَولِیاءَ الشَّیط‌ـٰن»، همه‌ این عرصه‌ عظیم در حوزه‌ تصرف دین است.

یک جا خطاب به پیغمبر می‌فرماید که «قُمِ الَّیلَ اِلّا قَلیلًا، نِصفَه اَوِ انقُص مِنهُ قَلیـلًا، اَو زِد عَلَیهِ وَ رَتِّلِ القُرءانَ تَرتیلًا»، یک جا هم باز خطاب به پیغمبر می‌فرماید که «فَقاتِل فى سَبیلِ اللهِ لا تُکَـلَّفُ اِلّا نَفسَکَ وَ حَرِّضِ المُـؤمِنین‌»؛یعنی همه‌ این عرصه‌های عظیم زندگی: از بیداری نیمه‌ شب و تضرّع و توسّل و دعا و گریه و نماز تا مقاتله و حضور در میدان جنگ، که زندگی پیغمبر هم همین را نشان می‌دهد.

در احکام مالی، یک جا می‌فرماید: وَ یُؤثِرونَ عَلیٰ اَنفُسِهِم وَلَو کانَ بِهِم خَصاصَة،که یک امر شخصی [است]، و یک جای دیگر می‌فرماید: کَی لا یَکونَ دولَةً بَینَ‌الاَغنِیاءِ مِنکُم، [یعنی] تقسیم درست ثروت که مساله‌ صددرصد اجتماعی [است]؛ یا می‌فرماید که «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط»؛اصلا انبیا و اولیا و همه آمده‌اند برای اقامه‌ قسط، برای اقامه‌ عدل. یک جا می‌فرماید: وَلا تُؤتُوا السُّفَهـاءَ اَموالَکـُمُ الَّتی جَعَـلَ‌اللهُ لَکُـم قِیٰما، یک جا می‌فرماید: خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِم بِها؛ یعنی همه‌ گوشه و کنارهای مسائل مالی را به شکل آن فکر کلی و نظر کلی و هدایت کلی [بیان می‌کند؛] که البته اینها باید برنامه‌ریزی بشود در عمل؛ اما کلیات و جهت‌گیری، اینهایی است که بیان می‌کند. یعنی اسلام در همه‌ این مسائل دارای نظر است.

در مسائل امنیتی و مساله‌ امنیت داخلی جامعه: لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ؛ مساله‌ امنیت. یا «وَ اِذا جاءَهُم اَمرٌ مِنَ الاَمنِ اَوِ الخَوفِ اَذاعوا بِه؛ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ» تا آخر آیه؛ یعنی اسلام در همه‌ ابعاد مهم زندگی اجتماعی بشر حرف دارد. اینها که عرض کردیم نمونه‌های اندکی است از آنچه در قرآن کریم هست؛ صدها مورد از این قبیل در قرآن مشاهده می‌کنید.

کسی که اهل قرآن است و با قرآن و احکام قرآن آشناست، می‌فهمد که اسلامی که قرآن معرفی می‌کند، این است. اسلامی که قرآن معین می‌کند و معرفی می‌کند، اسلامی است که در تمام شئون زندگی دخالت دارد، رأی دارد، نظر دارد، مطالبه دارد. خب، این را بایستی دانست و در مقابل افرادی که در این زمینه تلاش می‌کنند تا این حقیقت روشن را انکار کنند، بایستی پاسخگویی کرد.

[از سویی هم] چون مسائل اجتماعی و وظایف مهم جامعه‌سازی و تمدن‌سازی در اسلام وجود دارد، لذا اسلام به مساله‌ حاکمیت هم اهتمام دارد. نمی‌توان فرض کرد که اسلام نظم اجتماعی را به یک شکلی مطالبه کند اما مساله‌ حاکمیت و ریاست دین و دنیا را در آنجا مشخص نکند. وقتی دین، نظام شد، نظامی که به فرد و جامعه ارتباط دارد و یک منظومه‌ای شد که درمورد همه مسائل فردی و اجتماعی نظر دارد، رأی دارد، مطالبه دارد، پس بنابراین لازم است که مشخص کند در رأس این جامعه چه کسی باشد، چه باشد و امام را معین کند. لذا [اگر] در قرآن ملاحظه کنید، حداقل در دو جا از پیامبران به عنوان امام نام آورده شده: یک جا «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ»،یک جا هم «وَجَعَلنا مِنهُم اَئِمَّةً یَهدونَ بِاَمرِنا لَمّـاصَبَروا»؛یعنی پیغمبر، امام است، امام جامعه است، رهبر جامعه است، فرمانده جامعه است؛ لذا امام صادق (علیه‌‌الصلاةوالسلام) در منیٰ بین جمعیّت ایستاد و فریاد زد: اَیُّهَاالنّاسُ! اِنّ رسولَ‌اللهِ کانَهُ وَالاِمام. برای اینکه بفهماند که حرکت دینیِ صحیحِ پیغمبر چیست، امام صادق در منیٰ در بین جمعیّت منیٰ فریاد زد: اِنّ رَسولَ‌اللهِ کانَهُ وَالاِمام. خب، این یک مطلب است. در سطح دنیای اسلام، روشنفکران دینی وظیفه دارند، علما وظیفه دارند، نویسندگان وظیفه دارند، محققین وظیفه دارند، اساتید دانشگاه وظیفه دارند این را تبیین کنند؛ این را باید بگویند، دشمن در این زمینه سرمایه‌گذاری می‌کند که عکس این را، نفی این را ترویج کند.»