زهرا قیاسی، دانشجوی دکتری تاریخ روابط بینالملل دانشگاه دولتی علوم انسانی روسیه: برای درک بهتر مواضع کنونی مسکو درمقابل گروه طالبان لازم است تاریخچه روابط روسیه و افغانستان، فرصتها و تهدیداتی را که افغانستان برای روسیه به وجود آورده است، درنظر گرفت. پیشینه روابط میان روسها و منطقهای که اکنون افغانستان نامیده میشود به قرن پانزدهم بازمیگردد. از نظر تاریخی قلمرو افغانستان همواره به نوعی در حوزه منافع روسیه بوده است. افغانستان نخستین کشوری بود که دولت نوپای شوروی را در ۱۹۱۹ به رسمیت شناخت، بعدتر نیز با روی کار آمدن حزب دموکرات خلق افغانستان بهعنوان جریان چپ وابسته به شوروی، شرایط برای افزایش همبستگی دو کشور فراهم شد. از زمان اتحاد جماهیر شوروی، سرویسهای ویژه روسی دارای پایگاههای اطلاعاتی قوی در خاک این کشور بوده و دسترسی خوبی به نقشههای دقیق توپوگرافی این منطقه داشتهاند.
با حمله اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان برای کمک به دولت وابسته به خود که اشغال این کشور در سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۹ را بهدنبال داشت، بهدلیل مبارزه گروههای مجاهد افغانستانی علیه نظامیان روسیه دو کشور بالاترین سطح تنشها را تجربه کردند که با توجه به کشته شدن بیش از یک میلیون نفر از مردم افغانستان و آواره شدن ۵ میلیون نفر، در فضای عمومی و سیاسی این کشور گرایشهای عمیق روسستیزانهای در میان مردم شکل گرفت که تاکنون ادامه دارد. هنوز گروهی از مردم افغانستان معتقدند اگر حمله اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان نبود، ایالاتمتحده به این کشور ورود نکرده و اقدام به حمایت از گروههای اسلامی جهت مبارزه با نظامیان شوروی نمیکرد و درنتیجه گروهی به نام طالبان هم به وجود نمیآمد.
با ظهور طالبان در افغانستان در میانه دهه 1990 و پیوستن القاعده به این گروه، مرزهای جنوبی روسیه و جمهوریهای استقلالیافته از شوروی مورد تهدید گروههای تروریستی و افراطگرا قرار گرفت. از طرف دیگر در همین سالها جداییطلبان مسلمان چچنی بهشدت امنیت داخلی روسیه را به خطر انداخته بودند، نکته مهم آنکه پس از مدتی آشکار شد شماری از گروههای چچنی در جبهه طالبان و برای این گروه میجنگیدند. به همین دلیل روسیه به رهبری ولادیمیر پوتین تصمیم گرفت پس از حملات ۱۱سپتامبر از ورود ایالاتمتحده به افغانستان حمایت کرده و در جنگ علیه تروریستها با این کشور همکاری کند. اما پس از ورود نیروهای نظامی آمریکا به افغانستان شمار تهدیدات این کشور برای روسیه رو به افزایش رفت و با گذشت زمان کرملین به این نتیجه رسید که هدف اصلی واشنگتن در افغانستان نه مقابله با تروریسم بلکه بهرهبرداری از فرصت ایجادشده برای اعمال فشار مستقیم و غیرمستقیم به کشورهای پساشوروی و فدراسیون روسیه بوده است.
اگر قبل از ورود واشنگتن به افغانستان، روسیه با خطر گروه تروریستی طالبان و سرایت افراطگرایی به آسیای مرکزی مواجه بود، بعد از ورود ایالاتمتحده با تهدیدات ناشی از حضور این کشور در حوزه نفوذ خود و افزایش انتقال موادمخدر به درون مرزهایش روبهرو شد؛ چراکه افغانستان بهعنوان بزرگترین تولیدکننده تریاک در جهان شناخته شده و روسیه بزرگترین بازار مصرف این کشور را تشکیل میدهد. طبق گفته نماینده دبیرکل سازمان ملل در سال ۲۰۱۷، با ورود آمریکا به افغانستان تولید موادمخدر در این کشور ۳۰برابر افزایش پیدا کرد که ۷۰درصد این مواد از طریق فرودگاههایی که تحتکنترل نیروهای آمریکایی هستند، خارج میشوند. عمدهترین قاچاق موادمخدر به روسیه با عبور از کشورهایی چون تاجیکستان، قرقیزستان، ازبکستان، قزاقستان و درنهایت روسیه صورت میگیرد.
در سال ۲۰۰۳ براساس تصمیم دادگاه عالی فدراسیون روسیه، طالبان در لیست گروههای تروریستی این کشور قرار گرفت. در طول دهه ۲۰۰۰ نیز روسها همچنان بین طالبان، القاعده و سایر گروههای افراطگرا تفاوتی قائل نمیشدند، اما در دهه ۲۰۱۰ دیدگاه مقامات کرملین تغییر پیدا کرد. این تغییر دیدگاه زمانی اهمیت خود را نشان داد که با خروج آمریکا از عراق در سال ۲۰۱۱ و آغاز بحران سوریه داعش بهسرعت گسترش پیدا کرده و موجب پیدایش تهدیدات جدید امنیتی برای روسیه شد. در همین راستا تماسهای مسکو و طالبان با میانجیگری تاجیکستان آغاز شد تا روسیه برای مقابله با داعش بتواند از نپیوستن طالبان به این گروه تروریستی اطمینان حاصل کند. لازم به ذکر است طبق آماری که در سال ۲۰۱۵ توسط معاوناول روسیه در امور فدرال تخمین زده شد ۲۴۰۰ نفر از اتباع روسیه و ۳ هزار نفر از اتباع آسیای مرکزی در کنار داعش مشغول جنگ بودند.
افزایش تماسها بین طالبان و مسکو با بروز تنشهای پیدرپی در روابط مسکو و واشنگتن همراه بود تا جایی که ژنرال نیکسون، فرماندهکل نیروهای خارجی در افغانستان اعلام کرد که روسیه مدعی مبارزه طالبان با داعش است ولی همزمان برقراری تماس و ارسال کمکهای خود به طالبان را هم در راستای مقابله با داعش میداند اما مشخص است که هدف روسیه تضعیف دولت افغانستان، ناتو و نیروهای ائتلاف بینالمللی است.
اما چرا روسیه تصمیم گرفت طی سالهای اخیر جانب طالبان را گرفته و تماسهای خود را آشکارا و پنهان با این گروه حفظ کند، از نظر کرملین تهدیدات برخاسته از افغانستان میتواند عمق راهبردی روسیه یعنی آسیای مرکزی را با چالشهای امنیتی گوناگونی مواجه کند و تنها برقراری ثبات نسبی و استقلال دولت آینده از غرب است که میتواند تامینکننده منافع حداکثری روسیه باشد. با توجه به آنکه ائتلاف تحت رهبری آمریکا هرگز نتوانست طالبان را شکست دهد، روسیه با ادعای این نکته که زمان، طالبان را میانهروتر کرده است و این گروه یک نیروی توانای سیاسی در افغانستان به شمار میرود، اقدام به مذاکرات جدی با طالبان کرد و پیشنهاد تشکیل یک دولت انتقالی ائتلافی شامل طالبان و نمایندگان سایر طیفها را ارائه داد.
قطعا روسیه در ازای این همراهی با طالبان منافع و خطوط قرمز خود را بهخوبی مشخص کرده است. کنترل گروههای افراطگرا توسط طالبان و تلاش برای جلوگیری از ورود آنها به آسیای مرکزی و همچنین مقابله با قاچاق موادمخدر ازجمله درخواستهای مهم کرملین عنوان شده است.
خروج آمریکا از افغانستان و خلأ قدرت شکلگرفته به روسیه این فرصت را میدهد که علاوهبر ایجاد جایگاه ژئوپلیتیکی در افغانستان، نفوذ سیاسی، اقتصادی و امنیتی خود را در منطقه هم افزایش دهد. اما آنچه مشخص است رسیدن به این اهداف برای روسها بهراحتی میسر نخواهد بود، زیرا وجود طیفهای مختلف در طالبان با گرایشهای متفاوت، همراهی با این گروه را در بلندمدت دشوار خواهد کرد. این طیفهای مختلف و سایر گروههای افراطی با هدف واحد مبارزه با ایالاتمتحده و تلاش برای خروج این کشور از افغانستان، متحد شده بودند، مشخص نیست که پس از تحقق این هدف اتحاد گذشته بر قوت خود باقی خواهد ماند یا دچار از همگسستگی و تبدیل به آشوبی جدید خواهد شد. روسها بهخوبی به یاد دارند که با خروج نیروهای شوروی از افغانستان بهدلیل عدم شکلگیری دولتی مقتدر، جنگ داخلی آغاز و شرایط افغانستان بیش از پیش آشفته شد. پس از خروج نیروهای آمریکایی از عراق نیز بیثباتی بیسابقهای در عراق شکل گرفت که درنهایت فضای مناسبی را برای فعال شدن هستههای داعش در این کشور به وجود آورد. بنابراین کرملین به این نکته واقف است که فعلا نمیتواند پیشبینی خوشبینانهای از شرایط پیش روی افغانستان داشته باشد و درحالحاضر بهترین گزینه رصد دقیق اقدامات طالبان و حفظ موقعیت مطلوب بهوجودآمده برای احیای قدرت و جایگاه خود در خاورمیانه است. طبق گفته مقامات این کشور مسکو فعلا تصمیم دارد پس از استقرار کامل طالبان بر عرصه قدرت، رویکردی تجاری را دنبال کرده و به انجام پروژههای زیربنایی که در زمان اتحاد جماهیر شوروی در این کشور آغاز کرده بود، بپردازد، گرچه اجرای چنین پروژههای عظیمی در افغانستان زمانی امکانپذیر خواهد بود که این کشور به ثبات نسبی دست پیدا کرده باشد.