بعضی تلخیها هر چقدر هم که از آن بگذرد، کم که هیچ، فراموش هم نمیشود. جنگ یکی از این قصههاست که پر است از اتفاقها و روایتهایی که انگار تا آخر دنیا میشود از آن گفت و شنید. نسرین ساداتیان هم در «نگاهبان» که توسط سوره مهر منتشر شده، سراغ بخشی از این روایتها رفته که شاید کمتر از آن گفته شده است. او در قالب 50 خاطره که بهصورت داستانکهای کوتاه نوشته شدهاند، خاطراتی را از زبان نگهدارندههای اسیران عراقی در ایران تعریف کرده است. میتوان گفت زاویه نگاه در این روایتها جزء مواردی است که این کتاب را تا حدی با همگروهیهایش متمایز میکند؛ چراکه اغلب قصههای جنگ از آنچه به ایرانیها در جبههها و پس از آن در اسارت گذشته، میگویند اما ساداتیان اینبار پای صحبت افرادی نشسته که خاطرات گاهی تکاندهندهای از رنج اسرای عراقی و همراهی نگاهبانان ایرانی با آنها دارند.
اغلب این قصهها با توصیف فضا و شرایطی که راوی آن را پشتسر گذاشته، شروع میشود و در ادامه با خاطراتی روبهرو میشویم که از زبان چهرههای مختلفی که این رویارویی را تجربه کردهاند، نقل میشود. در بین این افراد از پزشکیارهایی که طی اتفاقی با این اسرا مواجه شدهاند، وجود دارد تا ستوان، سرتیپ و حتی کارمند اردوگاه اسرای عراقی.
در «نگاهبان» تنوع آدمها باعث شده روایتها هم متنوع باشند. اما نکتهای که در اغلب این قصهها وجود دارد، پرداخت به بعد حسی ماجراست. مثل پزشکیاری که در مواجهه با یک بیمار عراقی مبتلا به سل از تشخیصی خبر میدهد که جان او را نجات داده و درنهایت بغض حاصل از قدردانی آن اسیر و اشکهای پزشکیار روایت را به آخر میرساند. همراهی اسرا با یکی از کارمندان اردوگاه که برادرش شهید همان جنگ شده بود هم قصه دیگری است که فضای پر از تاثر و همدردی را به مخاطب میرساند. اتفاقی که شاید کمی عجیب به نظر برسد اما مختصر و مفید گویای همراهی پرلطف کارمند اردوگاه و اسرای عراقی است، جریانی که روان و ساده روایت شده است.
این مختصر و مفید بودن درعین سادگی روایتها از ویژگیهای اصلی «نگاهبان» است. در کنار بحث همدلی و گفتن از رخدادهای پر از حس، روایت فضای سیاسی آن روزها از قول اسرای عراقی هم اتفاقی است که گاهی در حد تکجملههایی از زبان آنها مطرح شده است، مثل برداشتی که از جنگ و صدام در قصه «میهمان ناخوانده» عنوان شده است. البته میتوان گفت نقل این حرفها آنقدر نیست که کتاب را دچار شعارزدگی کند؛ چراکه درصورت تمرکز روی این بخش آنوقت شاهد روایتهایی میشدیم که با نگاه و چارچوب ذهنی معینی این خاطرات را مرور کردهاند. اینجا اما چنین اتفاقی را نمیبینیم، جریانی که نشان میدهد نویسنده هم حواسش به آن بوده و چندان وارد این حوزه نشده است تا درنهایت بتواند عین حس و حال روزهایی را برای خواننده تعریف کند که هرکدام ویژگی خود را دارند.
علاوهبر اینها انعکاس واقعیتهای دردناک این جنگ از یادآوری کشتن یک نوزاد با اسلحهای که به جای شیشه شیر در دهان او جاخوش کرد تا جراحیهای پر از دردی که بدون بیهوشی باید انجام میشد، واهمهای که در خانوادهها از شنیدن اخبار جنگ وجود داشت و نمونههایی از ایندست از مواردیاند که در طول این روایتها از آنها گفته شده است.
بهطورکلی میتوان گفت نویسنده نگاه این نگاهبانان را مثل پدری میداند که دلسوزانه با اسرا همراه میشود و گاهی هم مادری است که دلداری میدهد تا روزهای دوری از خانواده و زندگی در آن شرایط را کمی آسان کند. ساداتیان هم در یادداشت پشت جلد کتابش درباره نگاهی که در این روایتها لحاظ کرده، نوشته: «نگاهبانان روایت زندگی را آنگونه برایم گفتند که میخواهم صدایشان را به گوش همه برسانم. صدایم در گلویم باقی مانده است، ولی قلم در دست برایتان از زندگی در اسارت، مهربانی و ایثار در اردوگاههایی مینویسم که برچسبشان اردوگاه جنگی است.»