مهدیه دهقان، روزنامهنگار: روز گذشته ابوالحسن بنیصدر، نخستین رئیسجمهور جمهوری اسلامی ایران در 88سالگی درگذشت.
ابوالحسن بنیصدر فروردین 1312 در شهرستان کبودرآهنگ به دنیا آمد. پدر وی آیتالله سیدنصرالله بنیصدر از روحانیون سرشناس همدان و از چهرههای موجه میان فقهای شیعه از جمله امام خمینی(ره) بود. بنیصدر تحصیلات خود را تا مقطع متوسطه در شهر همدان گذراند و پس از قبولی در آزمون دانشگاه تهران تحصیلات خود را در رشته اقتصاد و حقوق اسلامی این دانشگاه ادامه داد. وی همزمان با آغاز دوران دانشجویی خود بهدلیل علاقه شخصیاش به دکتر محمد مصدق به عضویت جبهه ملی ایران درآمد و بعد از مدتی نماینده دانشجویان دانشکده حقوق دانشگاه تهران در کنگره جبهه ملی ایران در سال ۱۳۴۱ و مسئول سازمان دانشجویان جبهه ملی در دانشگاه تهران شد. فعالیتهای سیاسی بنیصدر در دوران دانشجویی باعث شد وی دو مرتبه توسط رژیم شاه دستگیر و روانه زندان شود.
بنیصدر در ادامه مسیر مبارزه خود بهدلیل گرایشهای سیاسی و همچنین خانواده مذهبی خود با قیام 15 خرداد 42 همراه شده و در جریان این قیام نیز زخمی و مجروح شد. وی پس از این مجروحیت در پاییز 42 با حمایت احسان نراقی، مشاور فرح پهلوی و از موسسان بنیاد فرهنگ ایران، به فرانسه مهاجرت کرد و تحصیلات خود را در دانشگاه سوربن، تا مقطع دکتری اقتصاد و سرمایهگذاری ادامه داد.
نخستین مواجهه مستقیم او با حضرت امام(ره) به سال 1350 بازمیگردد، در این سال با ارتحال آیتالله سیدنصرالله بنیصدر در نجف وی برای تشییع پیکر پدرش به این شهر سفر کرده و در جریان مراسم تشییع و خاکسپاری با امامخمینی(ره) روبهرو شد و بهتدریج در حلقه نزدیکان امام در نجف و سپس در نوفللوشاتوی پاریس درآمد.
در سالهای دهه 50 بنیصدر در فعالیتهای انقلابی علیه رژیم پهلوی برخلاف سایر نزدیکان امام(ره) نقش پررنگی نداشته و بیشتر در حاشیه نهضت اسلامی بوده است. در این سالها بنیصدر با اینکه ارتباط سیاسی خود را با امام در نجف و پاریس حفظ کرده بود، اما به لحاظ فکری تحتتاثیر مکاتب مختلف و گاهی متناقض ازجمله ناسیونالیسم نهضت آزادی، اسلامگرایی و اقتصاد اسلامی شهید صدر و پروتستانتیسم اسلامی دکتر شریعتی بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بنیصدر با حکم امام(ره) به عضویت شورای انقلاب درآمد و تا پایان عمر این شورا عضو آن ماند. وی در دولت موقت مهندس بازرگان نیز مدتی معاون وزیر اقتصاد شد، اما در تیر 58 بهدلیل حضور در انتخابات خبرگان قانون اساسی از این سمت استعفا کرد. در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی بنیصدر از سوی مردم تهران برگزیده شد و توانست به این مجلس راه پیدا کند. مدتی بعد از این اتفاق و پس از استعفای کامل دولت موقت بازرگان وی از سوی شورای انقلاب و با تایید امامخمینی(ره) بهعنوان وزیر اقتصاد و سرپرست وزارت امورخارجه برگزیده شد تا کمتر از یکسال پس از پیروزی انقلاب وی با حکم امامخمینی(ره) دوبار در منصبهای مختلف عهدهدار مسئولیت شود.
بنیصدر بهمن 58 در نخستین انتخابات ریاستجمهوری توانست با کسب 11 میلیون رای بهعنوان رئیسجمهور منتخب مردم برگزیده شود. دوران ریاستجمهوری 17ماهه وی که به عزل بنیصدر و رای به عدمکفایت او از سوی نمایندگان مجلس شورای اسلامی ختم شد جزء برهههای پرالتهاب تاریخ انقلاب است که بازخوانی آن عبرتهای زیادی را برای نسل جدید به همراه دارد که در ادامه گزارش به بازخوانی این دوران و شخصیت ابوالحسن بنیصدر با استناد به اسناد کشف شده در لانه جاسوسی آمریکا و خاطرات چهرههای سیاسی فعال در دهه 60 پرداختهایم.
از پاریس به پاریس
تسخیر سفارتخانه آمریکا در ۱۳ آبانماه ۱۳۵۸ توسط دانشجویان پیرو خط امام منجر به دستیابی به اسنادی موسوم به اسناد لانه جاسوسی شد که از بسیاری حقایق پنهان پرده برداشت.
نزدیک به چهلودو سال پیش، روز جمعه پنج بهمنماه ۱۳۵۸، مردم ایران به پای صندوقهای رأی رفتند تا اولین رئیسجمهور کشور را انتخاب کنند. برای مردم و رهبری انقلاب، اینکه «چه کسی» اولین رئیسجمهور ایران باشد، محل تأمل بسیار بود. در این روز ابوالحسن بنیصدر توانست با بهدست آوردن بیش از هفتادوپنج درصد آرای شرکتکنندگان در انتخابات، گوی سبقت را از دیگر نامزدها ربوده و نام خود را بهعنوان اولین رئیسجمهور نظام نوپای اسلامی، در تاریخ ایران ثبت کند. شاید در این روز هیچکس نمیدانست که این انتخاب، سرآغاز دورانی از تشنج و درگیری سیاسی و اجتماعی خواهد بود که مُهر دولت مستعجل را بر پیشانی دولت بنیصدر خواهد کوبید.
کمتر از 17 ماه پس از انتخاب مردم، نمایندگان مجلس شورای اسلامی در روز یکشنبه سیویکم خردادماه ۱۳۵۸، رای به «عدمکفایت سیاسی» بنیصدر دادند و ۳۷ روز پس از آن، روزنامهها، در روز چهارشنبه ۷ مردادماه نوشتند:
«بنیصدر با اخذ پناهندگی سیاسی به پاریس گریخت.»
اولین انتخابات ایران
اما سوال اینجاست که علت رای مجلس به «عدمکفایت سیاسی» بنیصدر چه بود؟ چرا وی پس از عزل از مقام ریاستجمهوری با چهرهای مبدل از کشور گریخت؟ آیا اسنادی برای عدمتایید صلاحیت وی پیش از انتخابات وجود نداشت؟
شاید وقتی دانشجویان پیرو خط امام تصمیم به اشغال سفارت آمریکا در تهران گرفتند، هیچگاه تصور نمیکردند که بازیابی اسناد رشتهشده در سفارت چقدر میتوانست در انتخاب اولین رئیسجمهور ایران موثر باشد. درمجموع ۱۰۶ نفر در اولین دوره انتخابات ریاستجمهوری ثبتنام کرده بودند. مطابق قانون تایید صلاحیت نهایی کاندیداهای اولین دوره انتخابات ریاستجمهوری بهعهده امامخمینی(ره) بود. اما ایشان در ۱۴ دیماه ۱۳۵۸ در پیامی با اشاره به کثرت کاندیداها و با توجه به ضرورت در تسریع در امور انتخابات، امر تایید صلاحیت نامزدها را به ملت واگذار کردند. پس از طرح پرسشی از امام درباره نامزدی کسانی که به قانون اساسی رای نداده بودند و پاسخ ایشان مبنیبر «عدمصلاحیت آن کسان» در روز ۳۰ دیماه، روزنامهها اعلام کردند که «مسعود رجوی از دور رقابتهای انتخاباتی کنار رفت.» همان کسی که بنیصدر قبل از پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری، بارها از او و تشکیلات وابسته به او بهعنوان «بیماران بداخلاقی» یاد کرده بود که «پیرو روشهای استالینی هستند.» اما از فردای انتخابات در تعارض با حزب جمهوری اسلامی و روحانیت وابسته و همراه آن، به باند رجوی پیوست.
درست در نخستین روزهای بهمنماه بهدلیل ظهور عارضه قلبی در امام و نگرانی اطرافیان و پزشکان، ایشان را از قم به بیمارستان قلب تهران منتقل و در روز پنجشنبه ۴ بهمنماه، امام طی سخنانی در بیمارستان، مردم را به شرکت فعال در انتخابات دعوت کردند. در قسمتی از آن سخنان فرمودند: «بهتر این است آنهایی که میدانند که [انتخاب] نمیشوند، آنها متصل شوند به بعضی آنهایی که میدانند میبرند، تا اینکه انشاءالله یک رای کافی تحقق پیدا بکند و ما سرشکسته نشویم...»
با بیان این سخنان از سوی امام و همچنین با اعلام موسویخوئینیها، نماینده امام در «کمیسیون نظارت بر تبلیغات ریاستجمهوری»، مبنیبر اینکه فقط ۱۰نفر حق استفاده از امکانات رادیو و تلویزیون را دارند، عملا باقی کاندیداهایی که انصراف نداده بودند، از دور رقابت برابر حذف شوند.
اسناد لانه جاسوسی
یک روز پیش از برگزاری انتخابات، اسنادی توسط دانشجویان پیرو خط امام که سفارت آمریکا را تسخیر کرده بودند، مبنیبر ارتباط دریادار سیداحمد مدنی با وابسته سفارت آمریکا فاش شد. اسناد درحالی از درخواست مدنی برای پشتیبانی آمریکاییها از کاندیداتوری وی پرده برمیداشت که وی در جمع کارکنان موسسه اطلاعات گفته بود: «آمریکا میخواهد ملت ما را از درون بشکند.»
همچنین دانشجویان اسناد دیگری درباره یکی دیگر از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری به دست آورده بودند. معصومه ابتکار که به علت سالها زندگی در آمریکا تسلط خوبی به زبان انگلیسی داشت و در کار بازیابی اسناد سفارت مشغول بود، در کتاب خاطرات خود به هفت سند اشاره میکند. وی درخصوص اولین سند نوشته: «یکی از این اسناد درباره فردی بود که سازمان سیا از او با عنوان «اس دی لور 1» نام میبرد. دیماه ۱۳۵۸، در گاوصندوق اتاق رئیس پایگاه سیا در تهران هفت سند درباره این فرد پیدا کردیم؛ نخستین سند به تاریخ ۲۷ جولای ۱۹۷۹ به گزارشهای ملاقاتهای فردی به نام «اس دی روتر» که بعدها معلوم شد (خسرو قشقایی) است، مربوط میشد. وی مقامات سیا را به تماس با شخص دیگری به نام
«اس دی لور 1» ترغیب میکرد. در این سند، شماره تلفن او و این نکته که اولین بار با وی در پاریس تماس گرفته شود، ذکر شده بود. با کنترل این شماره متوجه شدیم منزل جناب بنیصدر است که بهزودی به ریاستجمهوری ایران برگزیده میشد.»
درمجموع ۱۱ سند سری و فوقسری از اسناد رشته شده در لانه جاسوسی، مربوط به بنیصدر است. در تمامی این اسناد از بنیصدر با نام رمز «اس دی لور 1» یاد شده است. بنابر گفته دانشجویان اسناد اول تا هفتم حدود دیماه ۱۳۵۸ یعنی پیش از انتخابات ریاستجمهوری و چهارسند دیگر در اوایل اردیبهشت سال ۱۳۶۰ از میان اسناد رشتهشده بهدست آمده بود.
سند اول و دوم مربوط به دیدار بنیصدر و شخصی به نام «ورنون کاسین» با نام رمز «گای دبیلیو راترفورد» در پاریس و در دیماه ۱۳۵۷ یعنی یک ماه پیش از پیروزی انقلاب است. وی از ماموران باتجربه سیا بهشمار میرفت که از اواسط دهه ۱۹۵۰ در خاورمیانه مستقر شده بود. او در تلاش نافرجام سرنگونی نظام سیاسی سوریه در سال ۱۹۵۶ دست داشت و قبل از اینکه ماموریتهای بسیار مخفی خود را در منطقه آغاز کند، رئیس مراکز سیا در اردن بود.
در آن هنگام که راترفورد سعی در نزدیک شدن به بنیصدر داشت، ویعضو شورای انقلاب و از جمله اطرافیان امام در نوفللوشاتو بود. بنیصدر بهواسطه سالها زندگی در پاریس توانسته بود هنگام هجرت امام به آنجا خود را به حلقه دوستان ایشان نزدیک کند. سابقه حضور بنیصدر در پاریس به سالهای جوانی او بازمیگشت. او در آذر سال ۱۳۴۲ درحالیکه ۳۰ سال داشت همراه حسن حبیبی با بورسیه موسسه تحقیقات علوماجتماعی که احسان نراقی آن را اداره میکرد، پس از سفر به رژیمصهیونیستی، برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت. شهید عبدالحمید دیالمه بعدها و در جریان استیضاح بنیصدر فاش کرد که وی پیش از این نیز یکبار در سال ۱۳۳۹ از طریق موسسه نراقی به ژیمصهیونیستی سفر کرده بود: «در آنجا نه بهعنوان یک فرد عادی، بلکه بهعنوان یک نیروی رسمی از ایشان اسکورت میکنند و امکانات در اختیارشان میگذارند و بعد مجددا به ایران برمیگردند. اگر فرصت بود من برای شما این اسناد را میخواندم، میدیدید که حرکت یک حرکت عادی نیست. مجددا ۶ماه بعد از سال ۱۳۴۲ ایشان از طریق اسرائیل به فرانسه میرود.»
احسان نراقی از ایدئولوگهای رژیم پهلوی بود که همراه مهدی بهار و شاهپور راسخ موسسه تحقیقات علوم اجتماعی را بهمنظور جذب و تربیت دانشجویان با استعداد تاسیس کرده بود. شهید دیالمه در این باره گفته: «در همین اوان در موسسه تحقیقات علوم اجتماعی، ایشان [بنیصدر] کار میکرد، همراه با افرادی همچون احسان نراقی و شاهپور راسخ. موسسه تحقیقات اجتماعی را بسیاری ممکن است که نشناسند. موسسهای که آمریکاییها در ایران تشکیل دادند و در آنجا تحقیقات براساس بودجههای کلان صورت میگرفت، مثلا به فلان فرد ۵۰ هزار تومان میدادند که تحقیق کند قطر لوله آفتابه در ایل بختیاری چند میلیمتر است! و فقط بهعنوان ایجاد یک پایگاه سیاسی ایدئولوژیک در ایران از آن پایگاه استفاده میکردند. احسان نراقی را بهعنوان ایدئولوگ طراز اول ساواک همه آقایان میشناسند. فردی که کتابهایش در مورد جامعه، دانشگاه و دانشجو، همیشه سرفصل کتاب هایی بود که از طرف رژیم نوشته میشد. اسناد بهخوبی نشان میدهد که ترکیبی از احسان نراقی، مهدی بهار و شاهپور راسخ و دیگران دستاندرکار بودهاند تا در ایران بعد از ایجاد زمینههایی که آمریکا احساس کرد نمیتواند از شاه بهعنوان مهرهای که حافظ منافعش در ایران باشد، استفاده کند، دستاندرکار ایجاد یک دولت در ایران شدند تا بعد از ایجاد کودتای جمهوری، در ایران با رئیسجمهوری تعیینشده، افراد کابینه تعیینشده، حافظ منافع آمریکا در ایران باشند.»
نزدیکی بنیصدر به امام(ره) حتی برای نراقی هم مهم بود و جای تامل داشت. درست زمانی که راترفورد در پاریس قصد برقراری ارتباط با بنیصدر را دارد، در آن سو در تهران نراقی در دیدار با شاه برای رفع نگرانی وی تاکید میکند که اکنون دو تن از شاگردانش از زمره اطرافیان امام در پاریس هستند. (منظور بنیصدر و حبیبی است.) با توجه به شواهد مشخص میشود که راترفورد در اوایل شهریور به ایران آمده است و ۲۰ شهریور پرواز شماره ۶۰۱ لوفتهانزا به مقصد فرانکفورت را رزرو میکند.
اولین ملاقات وی با بنیصدر در خانه او در ۸ شهریور ۵۸ است که شرح آن در سند شماره ۸ آمده است. راترفورد در این ملاقات از تواناییهای امام سخن گفت: «بهنظر میرسد که اتخاذ تصمیمات مهم به خمینی واگذار میشود و بدون او امور از هم میپاشد.» او در ادامه گزارش خود از این دیدار نوشت: «او [بنیصدر] این مساله را واضح کرد که خمینی قادر نیست کشور را بهتنهایی اداره کند و باید به دیگران تکیه کند.» این پاسخ برای راترفورد چندان عجیب نیست؛ چراکه این نظر تا حدی مطابق آن چیز است که در پاریس گفت؛ «من به خمینی احتیاج دارم اما خمینی هم به من احتیاج دارد.» لحن این نظریه بهنحوی بود که انسان استنباط میکند این «ال 1» فکر میکند نسبت به آنچه از خمینی میتوان انتظار داشت، محدودیتهایی وجود دارد.
راترفورد در ادامه گزارش خود برای چگونگی همکاری با بنیصدر نکات مثبت و منفی از او ذکر میکند. او در بیان نکات مثبت نوشت: «اگرچه او به خمینی احترام میگذارد اما او را مصون از خطا نمیداند. او جاهطلبی سیاسی دارد... او احتمالا روزنامهاش را به این منظور ایجاد کرده که از آن بهعنوان پایگاه قدرتی جهت مقاصد سیاسی آیندهاش استفاده نماید.»
راترفورد در جمعبندی خود از دیدارهایش با بنیصدر نوشت: «با در نظر گرفتن مقامی که «ال 1» در رژیم جدید دارد (عضو شورای انقلاب، عضو مجلس خبرگان، سرپرست بانکهای ملی شده و ناشر) اینطور بهنظر میآید که فعالیت برای جلب همکاریاش باید ادامه یابد. یک فرد با امکاناتی که او از آن بهرهمنداست باید قادر باشد اطلاعات باارزشی در دورهای که در پیش است در اختیار گذارد.» حتی از این مهمتر راترفورد همچنان «ال 1» را بهعنوان فردی که آینده سیاسی درخشانی خواهد داشت بهحساب میآورد. شاید کلیدیترین دریافت او از بنیصدر را بتوان این جمله وی دانست: «بهنظر میرسد که «ال 1» که فردی جاهطلب و از لحاظ سیاسی زیرک است، نقش خود را محتاطانه با چشمداشت به روزی که خمینی از صحنه کنار رود، بازی میکند.»
در مقدمه اسناد لانه جاسوسی بنیصدر که بعدها پس از عزل بنیصدر از ریاستجمهوری توسط دانشجویان پیرو خط امام منتشر شد، آمده است:
«اینها مجموعه اسنادی بودند که تا آن زمان از آقای بنیصدر بهدستآمده بود. در آن موقع استدلال ما درباره آقای بنیصدر این بود که علیرغم اینکه سازمان سیا در وی طمع کرده است، ما از اینکه راترفورد به ایران آمده باشد و توانسته باشد نظر آقای بنیصدر را جلب کند، مطمئن نیستیم. از سوی دیگر در پرسشی که از تام آهرن، رئیس ایستگاه سیا در تهران آمده است و با آقای بنیصدر ملاقات کرده و وی را با حقوق ماهیانه 1000 دلار بهعنوان مشاور شرکت آمریکایی استخدام کرده است. لیکن از آنجا که آهرن از کاندیداتوری آقای بنیصدر برای ریاستجمهوری مطلع بود، ما در یک چنین امر حساسی نمیتوانستیم به گفتههای وی استناد کنیم، از طرف دیگر صحت گفتههای آهرن زمانی به ثبوت میرسید که اسنادی که توسط خود وی در لحظه اشغال لانه جاسوسی بهصورت رشتهشده درآمده بود، به همت برادران و خواهران ما درست میشد، لذا ما ناچار باید منتظر میماندیم که همینطور که بهتدریج این اسناد درست میشدند، اسناد مربوط به ملاقات آقای بنیصدر و راترفورد بهدست آید. هرچند که در همان زمان نیز این فکر بود که اسناد به همینصورت، بدون کموکاست به اطلاع امام برسد که در آن زمان حجتالاسلام آقای موسویخوئینیها به لحاظ فقدان دلایل کافی این امر را صلاح نداشتند.»
پنهانکاری موسویخوئینیها
موسویخوئینیها در آن مقطع، از معتمدان تسخیرکنندگان لانه جاسوسی بهشمار میآمد؛ تا جایی که دانشجویان پیش از اشغال لانه جاسوسی تنها او را در جریان امر قرار داده بودند و دانشجویان به گمان اینکه موسویخوئینیها اشغال سفارت را به اطلاع امام رسانده است، به این امر مبادرت ورزیده بودند. طبیعتا با توجه به شواهد موجود او باید در جریان این اسناد قرارگرفته باشد. سوال این است که چرا موسویخوئینیها که به خود اجازه داد بهجز 10 نفر سایر کاندیداها را از حق استفاده از امکانات رادیو و تلویزیون محروم کند، این اسناد را نادیده گرفت؟ چرا باوجود چنین اسناد محرزی تجدیدنظری در صلاحیت بنیصدر صورت نگرفت؟
آیا این همه قرائن نمیتوانست خوئینیها را به تامل بیشتر در مورد بنیصدر وادارد؟ خوئینیها خوب میدانست پست ریاست جمهوری چیزی نیست که بتوان بهسادگی از کنار آن گذشت و به سبب همین تکلیف بود که یک روز پیش از انتخابات اسناد همکاری تیمسار مدنی با سفارت آمریکا منتشر شد؛ پس چگونه شد که این اسناد را نادیده گرفت و حتی اجازه نداد به اطلاع حضرت امام برسد؟! آیا این کار موسویخوئینیها تنها یک اشتباه بود؟
بههرحال با عدم انتشار این اسناد بنیصدر توانست با کسب 11 میلیون رای اولین رئیسجمهور جمهوری اسلامی شود اما دیرزمانی نگذشت که همگان به عمق انحراف وی پی بردند. اگرچه در آخرین روز خرداد سال 1360 آخرین صفحه زندگی سیاسی بنیصدر پس از 16 ماه ریاستجمهوری رقم خورد و مجلس با رای به عدمکفایت سیاسی وی او را از ریاست جمهوری عزل کرد و به گفته هاشمیرفسنجانی، بنیصدر برای همیشه «از قاموس جمهوری اسلامی حذف شد» اما تاوان این اشتباه پایان نیافت. با عزل بنیصدر سازمان مجاهدین خلق به ترور مردم و مسئولان رو آورد. در ششمتیر آیتالله خامنهای ترور شد. فردای آن روز در دفتر حزب جمهوری اسلامی بمبگذاری شد و آیتالله بهشتی به همراه 72 تن از وزرا و نمایندگان مجلس به شهادت رسید تا بنیصدر و مجاهدین خلق انتقام سختی از نمایندگان موافق طرح «عدمکفایت سیاسی» رئیسجمهور بگیرند. بنیصدر نیز راهی جز فرار انتخاب نکرد و پس از چندین روز اختفا همراه مسعود رجوی در ششم مرداد سال 60 توسط سرهنگ خلبان معزی ـ خلبان شاه ـ با هواپیمای بوئینگ 707 از کشور فرار و به فرانسه پناهنده شد و به این ترتیب فردی که در 12 بهمن 57 با هواپیمای امام(ره) از فرانسه بازگشته بود تا اولین رئیسجمهور ایران شود، دوباره به فرانسه بازگشت تا انقلاب نوپای ایران تاوان این اشتباه خود را در اندکزمانی بهسختی دهد.