برای نسل قبل، فعالیتهای سینمایی دنیای آزادتری نسبت به امروز داشت ولی الان شما هر قدمی که بخواهید بردارید، باید 100 آشنا داشته باشید و برایتان پارتیبازی کنند یا اینکه سرمایهگذاری داشته باشید. اصلا نمیتوان امروز را با گذشته مقایسه کرد؛ فاصله آنقدر عجیب است که به بیان نمیآید. آن زمان هم موانع و مشکلاتی وجود داشت اما در اثر تجربه کسی که کار میکرد، میتوانست فیلمهای خوبی بسازد، هرچند احتمالا در آن زمان به دنیای سینمایی که صنعتی بود، راه پیدا نمیکرد ولی اثری که بهجا میگذاشت، مهم بود.
هنوز از «طبیعت بیجان» سهراب شهیدثالث و از «یک اتفاق ساده» او صحبت میشود، هرچند خود آنها در سینمای نسل قبلی جایی نداشتند، حتی سینماگران آن نسل چون بیشتر به اقتصاد فکر میکردند، با آنها مخالفت هم میکردند. میخواستند میدان را طوری طراحی کنند که اجازه ورود به آنان داده نشود. بعد از انقلاب دورهای آن دوستان مثل عیاری، نادری و... توانستند وارد سینما شوند و خود را کاملا آنطور که هستند به دنیای سینما بقبولانند، نه اینکه دنیای سینمای تجاری به خواست خودش آنها را بپذیرد. من فکر میکنم ما هنوز بهدنبال افرادی همچون آنها میگردیم. آنها سینماگرانی هستند که در نسل جدید بهندرت میبینیم؛ جرقههایی میبینیم ولی آتش نه. سینمای ما از یکدهه به بعد متفاوت شد و بهجایی رسیدیم که خیلی از افراد ممکن است توانمندیهای خاصی داشته باشند، اما برای اینکه قدم جلو بگذارند، نه شهامت درونی دارند و نه کسی برای آنها سرمایه میگذارد و بهنوعی خودسانسور میشوند. البته اینطور نیست که بین جوانهای این نسل آدمهای بااستعداد وجود نداشته باشد اما راهها به هزار طریق بر این افراد بسته شده و جایی که از تفاوتهای اساسی بین وضع امروز و دیروز سینمای ایران صحبت میکنیم، همینجاست.
من جزء نسل قبلی این سینما هستم و اگر به چیزی مثل پدیده شبح کارگردان بربخورم، اجازه آن را نخواهم داد اما از آنجا که عضو صنف تهیهکنندهها هم هستم و در جامعه صنفی تهیهکنندگان بهعنوان بازرس فعالیت دارم، همیشه این برخورد را دیدهام که مطرح میشود اجازه ندهید کسی که نمیتواند فیلم بسازد این کار را انجام دهد. اینها اما همه یک نوع برخورد صنفی در آن مجموعه است، نه چیزی بیشتر. بقیه اعضا هم واکنش نشان میدهند اما وقتی شخص دیگری خارج از این فضا میخواهد سرمایهگذاری کند، مثلا یک برجساز یا دکتر یا نهادی بهخصوص، کسی نمیتواند جلوگیری کند. آنها میگویند پول ماست و خط و خطوط را هم بلد هستند، یعنی میگویند من فلان آدم را دارم که موانع را برمیدارد، با خیال راحت کار کنید. بههرحال چنین مواردی وجود دارد.
فیلمنامهای را نوشته بودم و به کسی دادم تا بسازد. بعد از مدتی به من پیغام داد که من این را چطور بسازم؟ من باید سرصحنه چه کار کنم؟ گفتم پس شما چطور میخواهید فیلم بسازید؟! گفت سرمایهای گرفتهام و علاقه دارم ولی دلم میخواهد شما کمک کنید. خیلی بد است که این را بگویم ولی من فیلمنامه را برایش صحنه به صحنه، سکانس به سکانس نوشتم و باز هم کارگردان حتی معضل این را داشت که دوربین را کجا بگذارد. بعد به فیلمبردار گفتم شما کمکش کنید، چون او کاری را شروع کرده که از پس آن برنمیآید. او همان یک کار را ساخت و تمام شد. به هیچجایی هم نرسید؛ نه جایی توانست فیلم را نمایش بدهد و نه پیشرفتی داشت ولی سرمایهای را از کسی که دوست داشت سرمایهگذاری کند، گرفت و آورد تا این فیلم به نامش تمام شود.
از روی تجربه میگویم خیلیها با من تماس میگیرند که ما فیلماولی هستیم و میخواهیم فیلم بسازیم، شما بهعنوان تهیهکننده کمک کنید. من معمولا میگویم 10 سال است تهیهکنندگی نمیکنم و نمیتوانم این کار را انجام دهم، بنابراین شخص دیگری را معرفی میکنم که با او کار کنید. او را از هر نظر قبول دارم که فیلم شما را چطور اقتصادی بسازد ولی یک نمونه کار برای من ارسال کنید. آن را نشان میدهند و من واقعا نمیتوانم بپذیرم و میگویم نمیخواهم این خیانت را نه به کسی بکنم که برای شما سرمایهگذاری میکند و نه به نازنینمردی که میخواهم شما را به او معرفی کنم. یکی از اینها با سرمایهگذارش به دفتر ما آمد و من به سرمایهگذار که برجساز بود گفتم شما میخواهید به این فرد کمک کنید؟ گفت بله، چون علاقه زیادی به فیلمسازی دارد. گفتم نکنید! او خیلی تعجب کرد. گفتم سرمایه خود را در همان برجسازی بگذارید. من میدانستم او میخواهد به چه دلیلی وارد سینما شود، میخواست با بازیگران آشنا شود، پس از این طریق وارد شد.
درکنار اینها امروز یک معضل بزرگ ما کارگاههایی است که برای بازیگری و کارگردانی باز میشوند. این تاول است؛ تاولی که به این هنر چسبیده و به حدی چرکین شده که انگار ما در گنداب عظیمی افتادهایم و هیچکاری نمیتوانیم انجام دهیم. بههرحال من فکر میکنم آنهایی که در سینما مسئول اجرایی یا دستاندرکار میشوند باید فکری اساسی کنند. کلاسهایی که باز شده، اکثرا گولزنک است. نمیخواهم از جایی اسم ببرم ولی بدون شک اینها فقط مجوز گرفتهاند و افرادی را میآورند و تستی میگیرند و عکسی میگذارند تا زمانی که کسی بازیگر بخواهد، آلبومها را جلویش بگذارند. از تجربه خودم بگویم در فیلم «کاناپه» از کسانی که در کلاسهای بازیگری حضور داشتند، چندین و چند آلبوم فرستادند و البته یک مورد را هم عیاری انتخاب نکرد. این یک بحث قدیمی است که همه میخواهند بازیگر و وارد سینما شوند و فکر میکنند دنیای سینما آنها را بدون تجربه درون خودش میبرد. با این تصور حال آدم بد میشود و همه فکر میکنند استعداد بازیگری و کارگردانی دارند.
بهطورکلی مشکل ما این است که الان همهچیز دادوستد شده است. این پایه غلط است و هرچه بالاتر بروید سیاهتر و کثیفتر میشود. این معضل باید برداشته شود. اگر بهعنوان کسی که میخواهید فیلم بسازید، بگویید من آزاد هستم، طبیعتا سرمایهای میگذارید، بازیگر را انتخاب میکنید و فیلم را میسازید و بعد نمایش میدهید. آن وقت بالاخره در چارچوب فعلی و قانون کنونی، مقرراتی وجود دارد که باید رعایت شود. یک زمان فیلم واقعا هیچ مشکل نمایشی ندارد، از نظر معیارهای جامعه و معیارهای هنری و بهطورکلی از هر نظر قابلنمایش است. اگر نبود، در یک سینمای آزاد و سالم، هیچ سینماداری حاضر نیست آن را نمایش دهد، چون در گذشته اینطور بود که فیلم خارجی هم میآمد و فیلم ایرانی هم بود و سینمادار نگاه و انتخاب میکرد. آنها اگر به آثاری برمیخوردند که بدون مهارت کافی کارگردانشان ساخته شده بود و کس دیگری برایشان فیلم را ساخته بود، میگفتند این بهدرد سینمای ما نمیخورد و برای نمایش انتخابش نمیکردند. در آن دوره حتی فیلمهای فارسی را میگفتند که فلان فیلم بهدرد این منطقه میخورد یا نمیخورد. تا این معضلات فعلی برطرف نشود و سینمای ما مثل یک ساختمان پایهاش درست نشود، هرکسی سودای فیلمسازی و بازیگری دارد، اگر سرمایه یا سرمایهگذار داشت، بیاینکه مهم باشد استعداد و مهارت هم دارد یا نه، میتواند فیلم بسازد و افراد دیگر اگر سرمایه نداشته باشند، استعداد و مهارت هم بهدردشان نخواهد خورد. بحث استعدادهایی که قرار است وارد سینما شوند، بالاترین اهمیت را دارد. برای برطرف شدن معضلاتی مثل پدیده شبح کارگردان، وقتی ساختار را درست کنیم، خودبهخود آفاتی که از آن بیرون میآید هم از بین میرود. فکر کنید نهالی دارید که ابتدا نیاز به نگهداری دارد و حفاظی برای آن قرار میدهید. بعد وقتی رشد کرد، درختی میشود که نیازی به حفاظ ندارد و آن را برمیدارید و درخت تناور میشود. حالا به حد کافی خود را نشان میدهد و هرکسی از میوه و سایه آن استفاده میکند. مسئولانی که بالادست هستند، باید فکر کنند که این نهالهایی که کاشته میشوند چه نتیجهای دارند؟ آیا به درخت تناور میرسیم یا به یک جایی میرسیم که آفت زده است.