محسن تاجیک، روزنامهنگار: در چندسال اخیر صحبتهای زیادی درباره نحوه مدیریت صداوسیما و محافظهکاریهای آن صورت میگیرد و صاحبنظران میگویند تلویزیون گاردش بسته است. عینیترین نمونه آن را هم مناظرات انتخابات ریاستجمهوری اخیر و شیوه برگزاری آن میدانند. آنها که صداوسیمای اول انقلاب را دیدهاند مناظرات اخیر را با مناظرات ایدئولوژیک سال 60 در تلویزیون مقایسه میکنند. مناظرههایی که چهرههایی مانند شهید بهشتی، مرحوم علامه مصباحیزدی و عبدالکریم سروش به مقابله با ایدئولوگهای چپ و مارکسیستها میرفتند. قصد داریم در شماره امروز حافظه یکی از آن مناظرات ایدئولوژیک در سال 60 را که در صداوسیمای جمهوری اسلامی با حضور شهید بهشتی و برخی چهرههای چپگرا و مارکسیست مانند نورالدین کیانوری، دبیر اول کمیته مرکزی حزب توده برگزار شد، بررسی کنیم. بهانه آن هم میتواند سالگرد اعترافات تلویزیونی کیانوری باشد. کیانوری، دبیرکل حزب توده که از زمستان سال 61 بازداشت شده بود، نهایتا بعد از چندماه لب به خیانتها و جاسوسیهای خود برای شوروی در ایران کرد. اولین جلسه اعترافات کیانوری 12 مهرماه 62 از صداوسیما پخش شد. او در اعترافات خود رسما به جاسوسی این حزب از ایران برای شوروی در حدفاصل سالهای1320 تا زمان دستگیری اعتراف میکند. او اذعان دارد که ایدئولوژیهای بیگانه، او و همحزبیهایش را به یک گمراهی تاریخی کشانده و این ایدئولوژیها فینفسه خیانت به منافع مردم ایران بود. ارائه اطلاعات محرمانه نظامی و سیاسی ایران به شوروی، ایجاد شبکه مخفی در میان افسران ارتش و مالکیت مخفیانه سلاح و... ازجمله اعترافات تلویزیونی کیانوری بود. بازخوانی آن مناظرات ایدئولوژیک که بر محور آزادی صورت گرفت و بحثها و ادعاهایی که کیانوری در رابطه با آزادی در جوامع کمونیستی و جمهوری اسلامی دارد و پاسخهای شهید بهشتی به او باتوجه به سرنوشتی که کیانوری و حزب توده پیدا کردند و خیانتشان به ایران و جاسوسیشان برای شوروی برملا شد، خالی از لطف نیست. ماجرا از آن قرار است که بهار سال 60 صداوسیما از تمامی سازمانها و گروههای سیاسی داخل کشور برای برگزاری مناظره پیرامون موضوع «آزادی» دعوت میکند، اما نهایتا چهار حزب برای ضبط برنامه مناظره نماینده معرفی میکنند؛ حزب جمهوری اسلامی (شهید بهشتی)، حزب توده (نورالدین کیانوری)، جنبش مسلمانان مبارز (حبیبالله پیمان) و سازمان فداییان خلق (مهدی فتاپور). این درحالی بود که بسیاری از گروهها و سازمانها مانند جبهه ملی، سازمان مجاهدین خلق، نهضت آزادی، جاما و... که در رسانههای مکتوب خود از عدم آزادی و دراختیار نداشتن تریبون برای اراده دیدگاههای خود مینالیدند، در این مناظرات شرکت نکردند. این مناظره چهارنفره با عنوان «آزادی، هرجومرج و زورمداری» و در چندنوبت ضبط و به صورت غیرمستقیم از تلویزیون پخش شد. بازخوانی تمام دیدگاهها و تفکرات چهار نماینده شرکتکننده در این سلسلهمناظرات در این صفحه و در یک شماره حافظه نمیگنجد، اما سعی میکنیم گزیده و خلاصهای از گفتوگوهای انجامشده میان شهید بهشتی و نورالدین کیانوری پیرامون آزادی را بهعنوان نمایندگان حزب جمهوری اسلامی (نماینده تفکرات دینی و اسلامی) و حزب توده (نماینده تفکرات الحادی و بیخدایی) بازخوانی کنیم.
حدود آزادی در نظام اسلامی
جلسه اول این مناظره ایدئولوژیک به طرح مباحث زیربنایی و مبنایی که عموما جنبه انتزاعی و غیرملموس برای عموم مردم داشت، گذشت؛ جلسهای که در خلال آن خود مناظرهکنندگان در عین ضرورت طرح آن مباحث سعی داشتند زودتر از آن عبور کنند و به مسائل ملموس و عینی برسند. درمجموع اظهارات کیانوری در جلسه اول حول محور تضاد طبقاتی میچرخید و تمامی پدیدهها ازجمله آزادی را تابعی از آن قلمداد میکرد و معتقد به جبر تاریخی بود، اما درمقابل شهید بهشتی انسان را مقید به جبر تاریخی و اجتماعی نمیدانست و انقلاب اسلامی را مصداقی برای رد آن میدانست. بهعبارت دیگر، کیانوری معتقد به تبعیت جبری انسان از جبر موجود در جامعه یا همان تضاد طبقاتی بود، اما شهید بهشتی اعتقاد داشت با تقید انسان به خدا و توجه به این نکته که انسان خود را اسیر و برده قوانین زمینی نکند، بهمعنای حقیقی به آزادی دست پیدا کرده است.
در شروع جلسه دوم مجری مناظره سعی میکند با طرح پرسشی بهدنبال یافتن مختصات آزادی در اسلام و مارکسیست و مصداق آن در این دو ایدئولوژی باشد. شهید بهشتی در پاسخ به این پرسش مجری با اشاره به اصالت فرد و اصالت جامعه، نقش این دو را متقابل نسبتبه یکدیگر معرفی میکند، اما اعتقاد دارد مبدا آن فرد است نه جامعه. او در ادامه میگوید شعار «هر فردی خود را بسازد، جامعه ساخته میشود» نیمهاسلامی است و شعار «هر فردی خود را بسازد و در ساختن محیط نیز نقش خود را ایفا کند تا جامعه ساخته شود» تماماسلامی است. شهید بهشتی با چنین مقدمهای به اینجا میرسد که آزادی افراد در زندگی اجتماعی محدود میشود و میگوید: «در نظام اسلامی آزادیهای اجتماعی حدودی دارد و محدودیتهایی پیدا میکند. محدودیتهای قانونی که در نظام اسلامی بهوجود میآیند، دو ریشه دارند؛ ۱. آزادی یک فرد تا آنجا اعمال شود که به آزادی دیگران ضربه نزند. این قید در آنارشیسم وجود ندارد، ولی در آزادی اسلامی وجود دارد. این قید حتی در آزادی لیبرالیستی هم وجود دارد. لیبرالها هم همین را میگویند. آنان میگویند ما معتقدیم آزادی فرد در یک جامعه لیبرال باید تا حدی باشد که به آزادی دیگران لطمه نزند. البته میگویند ولی عمل نمیکنند، 2. آزادیهایی که محیط را فاسد میکند و زمینهها را برای رشد فساد در جامعه آماده میکند، این آزادیها هم در نظام اسلامی گرفته میشود. یعنی به انسانها اجازه داده نمیشود مطابق میل و هواوهوس خودشان و هرجور دلشان میخواهد زندگی کنند. مثلا بیایند در خیابان، یک ترانه بسیار چندشآور فاسدکنندهای را که انسانها را بهسوی ابتذال تحریک میکند بخوانند و بگویند آقا، ما این ترانه را در خیابان میگذاریم، میخواهیم گوش کنیم. بزنیم و برقصیم، آزادی است! نه، اینجا در نظام اجتماعی اسلامی گفته میشود که در اعمال آزادی مشخص خود تا اینجا نمیتوانید پیش بروید. اینجا برایتان مرز معین میکنند، چرا؟ برای اینکه این نوع آزادی زمینه اجتماعی را برای آسانتر شدن نفوذ فساد در انسانهای دیگر و به بیراهه کشاندن آنها آماده میسازد و اسلام و نظام اسلامی باید در هدایت اجتماعی و در اداره جامعه مواظب این انحراف باشد.»
چالش آزادی در نظامهای کمونیستی
شهید بهشتی پس از ترسیم حدود آزادیهای اجتماعی در نظام اسلامی از طرفهای دیگر مناظره که طرفدار ایدههای مارکسیستی بودند، سوالاتی درباره حدود آزادیها در این نظامها میپرسد: «آیا در یک نظام مارکسیستی، که آقایان درصدد بهوجود آوردن آن [در ایران] هستید، به افراد آن جامعه چقدر آزادی میدهید؟ آیا در یک جامعه مارکسیستی مذهب آزاد است؟ تبلیغ مذهب آزاد است؟ تبلیغ افکار ضدمارکسیستی، مثلا سرمایهداری آزاد است؟ تشکیل احزاب ضدمارکسیستی آزاد است؟ تا چه اندازه شما در جامعه مارکسیستی به آزادی معتقدید؟ چون وقتی اینجا مینشینید و صحبت میکنید، اولین مسأله مهم این است که هر فردی بهراستی و صادقانه طبق آن مبانی فکریاش حرف بزند، باید ببینیم واقعا آن نظام اجتماعی که او دارد آن را تبلیغ میکند، اگر روی کار بیاید تا چه اندازه این آزادیهایی که از آنها صحبت میشود، تحقق پیدا میکند.»
پس از این پرسش شهید بهشتی از دیگر طرفهای مناظره، کیانوری مدعی میشود که در جوامع سوسیالیستی تبلیغ مذهب آزاد است، درمقابل شهید بهشتی با استناد به قانون اساسی اتحاد جماهیر شوروی و نظام کمونیستی چین این ادعای کیانوری را زیر سوال میبرد، اما کیانوری در جواب، شهید بهشتی را متهم به بازی با کلمات و الفاظ میکند و میگوید آنچه شهید بهشتی گفته تفسیر قانون اساسی چین و شوروی است. در ادامه شهید بهشتی نیز یک پیشنهاد به کیانوری و طرفداران نظام مارکسیستی در ایران میدهد. برای دقت نظر بیشتر و روایت کامل ادلههای شهید بهشتی و کیانوری، در این قسمت عین دیالوگها و اظهارات دوطرف بحث را میآوریم:
کیانوری: ما مارکسیستها معتقد هستیم آزادترین جوامعی که ممکن است بهوجود بیاید جامعه سوسیالیستی است، که براساس حاکمیت خلق بهوجود میآید، ولی اول باید مفهوم آزادی را روشن کنیم. آزادی برای کی؟ آزادی برای چی؟ آزادی در چه شرایطی؟ آقای بهشتی دو تا حکم دادند درباره محدودیتهای آزادی در جمهوری اسلامی. سوسیالیستها و مارکسیستها این دو محدودیت را بهمعنی کامل قبول دارند، ولی در اینجا فقط در تعریف این آزادی سوال دارم: به آزادی دیگران صدمه میزند یعنی چه؟ امروز ما در جامعه اسلامی میگوییم که آزادی تبلیغ برای سلطنت و عمل برای آن محکوم و محدود است، برای اینکه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران میگوید سلطنت محکوم است و کسانی که برای بازگرداندن سلطنت فعالیت سیاسی میکنند، قانونا موردتعقیب قرار میگیرند و مجازات میشوند، تا حد اعدام. برای جامعه سوسیالیستی هم مناسبات سرمایهداری مثل سلطنت [در جمهوری اسلامی] است. آن [جامعه سرمایهداری] یک جامعه عقبافتاده است، یک جامعه کهنه است، یک جامعه سرنگونشده است. تلاش برای بازگرداندن مناسبات سرمایهداری همانقدر در یک جامعه سوسیالیستی محکوم است که تلاش برای بازگرداندن سلطنت در جمهوری اسلامی ایران. استبداد سلطنتی در همان موضعی قرار میگیرد که حاکمیت سرمایه. بدینترتیب مساله به این بحث برمیگردد که ما در چه شرایطی و در چه جامعهای مسأله آزادی و محدودیت را بیان میکنیم. سوال مشخص دیگر اینکه آیا آزادی برای دیگراندیشان در جامعه سوسیالیستی پذیرفته میشود؟ بهنظر ما برای همه کسانی که در چارچوب قانون اساسی آن کشورها فعالیت بکنند، آزادی دیگراندیشی کاملا مراعات میشود.
بهشتی: آقای کیانوری گفتند در انقلاب اسلامی، آزادی برای سلطنتطلبان مردود است؛ چرا مردود است؟! ما یک سوال میکنیم، میگوییم، طبق مبانی شما، یعنی طبق آن مبانی که خود شما و دیگر مارکسیستها به آن معتقدید، آیا در جامعه اسلامی فقط باید برای سلطنتطلبها آزادی نباشد، یا برای کسانی هم که تبلیغ مارکسیست میکنند نباید آزادی باشد؟ این سوال من است.
کیانوری: عین همان که ما گفتیم. برای آن یکی ما موافق هستیم.
بهشتی: یعنی چه؟
کیانوری: تبلیغ مذهب در جامعه سوسیالیستی آزاد است.
بهشتی: اجازه بدهید! این قانون اساسی شوروی است، متعلق به سال ۱۹۷۷؛ یعنی چهارسال پیش. بنده آن را اینجا میخوانم؛ ببینید که در این قانون مارکسیستهای جناح شما چنین چیزی نیست. ماده ۵۲، از قانون اساسی شوروی، که آخرین قانون اساسی است، متعلق به سال ۱۹۷۷. «برای شهروندان اتحاد شوروی، آزادی وجدان...» یعنی حق پیروی از هر مذهب یا پیروی نکردن از هیچ مذهب، «حق انجام مراسم و فرایض مذهبی یا تبلیغ آتهئیستی... »، یعنی تبلیغ کفر و ضدخدایی «تضمین است». خوب دقت کنید.
کیانوری: ....
بهشتی: اجازه بدهید، اجازه بدهید! وقتی نوبت به تبلیغ میرسد، میگوید تبلیغ آتهئیستی آزاد است.
کیانوری: ...
بهشتی: آقا اجازه بدهید! قرار ما این است که در اینجا راست بگوییم. ما میگوییم طبق این قانون اساسی [قانون اساسی شوروی] آزادی اندیشه، یعنی اینکه انسان در درونش آزاد بیندیشد، در شوروی تأمین است. آزادی عقیده درونی هم تأمین است. آزادی فرایض هم تأمین است. اما آزادی تبلیغ فقط برای آتهئیستها آزاد است.
کیانوری: اجازه بدهید توضیح بدهیم.
بهشتی: و اما در قانون اساسی چین. در قانون اساسی چین مسأله از اینهم روشنتر است.
کیانوری: چین که مذهب ندارند. واقعا در چین مذهب نیست.
بهشتی: ببینید، اصل 64 از قانون اساسی چین: «شهروندان از آزادی داشتن مذهب و نداشتن مذهب و تبلیغ بیخدایی برخوردارند.» حالا به عقیده من چینیها از روسها صریحترند، برای اینکه آنها دیگر آتهئیستی را نیاوردهاند تا فارسیزبانها خوب بفهمند! مستقیما گفتهاند «بیخدایی». اگر آنها [شوروی] هم میگفتند «بیخدایی» خیلی راحتتر بودند. ولی هردوی آنها ضدآزادی تبلیغ خداپرستی هستند، چون هردو میگویند تبلیغ بیخدایی آزاد است. شما شنوندهها و بینندهها از این عبارت چه میفهمید؟ یعنی مردم آنها [شوروی و چین] اجازه تبلیغ خدا را [در جوامعشان] هم حق دارند؟ خب، اگر تبلیغ خدا را هم حق داشتند، چرا فقط گفت «تبلیغ بیخدایی»؟ اگر تبلیغ خدا را هم حق داشتند، چرا فقط گفت «تبلیغ آتهئیستی» آزاد است؟ این قید معنی روشنی دارد و هر خواننده و شنوندهای آن را میفهمد.
کیانوری: واقعیت این است که در جامعه سوسیالیستی نه هیچ کس را بهعنوان تبلیغ مذهب تعقیب میکنند و نه مجازاتی در قانون مجازات عمومی برای تبلیغ مذهب هست. به هیچ وجه! ما اینجا خیلی صریح نمونهاش را به شما نشان میدهیم، در 5 کشور سوسیالیستی، احزاب مذهبی در ائتلاف دولتی قرار گرفتهاند. آنها فراکسیون مذهبی خودشان را در مجلس آن کشورها دارند. قانون اساسی جمهوری دموکراتیک آلمان هست؛ قانون اساسی چکواسلواکی هست؛ همینطور در مجارستان، در بلغارستان و در لهستان. این واقعیتی است؛ من نمیخواهم این کلمه را استعمال بکنم که بگویم شما با یک کلمه «بازی» میکنید؛ ولی وقتی که در آن قانون از تبلیغ اسم میبرد، یعنی هم تبلیغ دینداری و هم تبلیغ بیدینی.
بهشتی: یعنی در شوروی تشکیل حزب جمهوری اسلامی آزاد است؟ این پرسش را جواب بدهید.
کیانوری: در شوروی یک حزب هست؛ کشورهای سوسیالیستی دیگر چند حزبی هستند. ببینید، تاریخ پیدایش سوسیالیسم و تاریخ تکامل سوسیالیسم فقط 63 سال از عمرش میگذرد. جامعه اسلامی 100سال از عمرش میگذرد. جامعه مسیحی 2 هزار سال از عمرش میگذرد. جامعه سوسیالیستی تازه 63 ساله شده یعنی هنوز یک نسل انسانی و یک سن انسانی از آن نگذشته است؛ در جریان تکامل است. شرایط پیدایش جامعه سوسیالیستی هم شرایط فوقالعاده بغرنجی است. جامعه سوسیالیستی در یک دنیای دشمن و خصم و کینهورزی که همه مشغول خرابکاری بودهاند، توانسته به وجود بیاید. جامعه سوسیالیستی هنوز از شرایط زمان جنگ خارج نشده؛ یعنی هنوز باید دائما با تمام نیروی خودش، در مقابل دسایسی که تمام سرمایهداری جهان همواره علیه او میکند، دفاع کنند. به این ترتیب جامعههای سوسیالیستی به یکدیگر شبیه نیستند. این عدم شباهت به مقتضای تکامل جامعه است؛ تقاضای خود جامعه است؛ اشکال جامعه است. باید دید در این تکامل چه میشود. در 4، 5 کشور سوسیالیستی که در اروپای شرقی به وجود آمده احزاب مذهبی جزء ائتلاف دولتی هستند.
بهشتی: آیا تکامل این کشورها از شوروی بیشتر است؟
کیانوری: اینها شرایطش... .
بهشتی: نه؛ شما میگویید تکامل.
کیانوری: همین؛ ما میگوییم شرایطش، شرایط دیگری بوده است. در آنجا هم شرایط دیگری بوده.
بهشتی: اگر بگویید اضطرار داشتهاند، منطقیتر است.
کیانوری: در خود اتحاد شوروی تبلیغ مذهب از این بالاتر که سفیر ایران برود در مسجد نماز بخواند و مسلمین به دنبال او بروند و او اسلام را در آنجا توضیح بدهد و در رادیو درباره اسلام صحبت کند! خوب این تبلیغ برای مذهب اسلام است.
بهشتی: پس لطفا این قانون اساسی را شرح بدهید.
کیانوری: این اصل قانون اساسی به این مفهوم چیزی را که تایید میکند فقط این است که آتهئیستها هم حق دارند تبلیغ بکنند.
بهشتی: هم؟!
کیانوری: بله؛ تبلیغ را برای آنها [مذهبیها] نفی نکرده است. شما از قانون اساسی شوروی سوال بکنید؛ از مجلس شوروی. این اصل را شما برای آنها در شوروی بفرستید تا آن را تفسیر بکنند.
بهشتی: این پیشنهاد خوبی است. یعنی ما یک سوال کتبی میکنیم و میفرستیم؛ ببینیم آنها چه میگویند؟
کیانوری: مسالهای که در آنجا [شوروی] هست این است که افکار، عقاید و وجدان فکری انسان آزاد باشد.
بهشتی: اینکه معلوم است!
کیانوری: او آزاد است، کسی هم نمیتواند با او کاری بکند. در وجدان اشخاص هم نمیشود دست برد. کسی آزاد است که فرائضش را هم بهجا بیاورد؛ آزاد است که سازمان خودش را داشته باشد؛ مسجد دارد، وابستگان به مسجد هستند. سازمان مرکزی مذهبیون در دو یا سه مرکز مهم وجود دارد. مرکز قزاقستان هست؛ مرکز تاشکند هست؛ مرکز آذربایجان در باکو هست. یعنی این سازمان اجتماعی در آنجاست. فقط این نیست که افراد به تنهایی در خانههایشان حق داشته باشند نماز بخوانند. سازمان مذهبی وجود دارد.
بهشتی: یعنی آنها میتوانند نظام اسلامی هم در شوروی به وجود بیاورند؟
کیانوری: نمیتوانند، چون اکثریت ندارند.
بهشتی: حالا اگر خواستند برای این کار تلاش کنند چهطور؟ اجازه دارند؟
کیانوری: این را از من چرا میپرسید! از مردم شوروی بپرسید!
بهشتی: اجازه ندارند.
کیانوری: قانون اساسی شوروی منع نمیکند. قانون اساسی شوروی فقط برگشت کاپیتالیسم را نفی میکند. سرمایهداری دیگر به اتحاد شوروی بازنمیگردد. جامعه سوسیالیستی است. مقررات جامعه سوسیالیستی را هم برقرار میکند.
بهشتی: میشود با شما یک قراری گذاشت؟
کیانوری: اینکه با هم برویم به اتحاد شوروی و واقعیت را ببینیم؟
بهشتی: نه؛ یک پیشنهاد به دولت شوروی میکنم. میگویم شما بهعنوان نخستین جامعه سوسیالیستی مارکسیستی، اگر اجازه میدهید که حزب جمهوری اسلامی در شوروی شعبه دایر کند، ما هم اجازه میدهیم که در ایران حزب توده یا حزب فلانک، یا هر مارکسیستی، اقلیت، پیکار... ما میگوییم در این مورد با هم متقابل عمل میکنیم. اگر در جامعه شوروی اجازه میدهند که حزب جمهوری اسلامی رسما نماینده بفرستد تا برای مردم مسلمان شوروی تبلیغ کند و مواضع حزب ما را در آنجا شرح دهد... مثلا یک حزب کوچک 100 نفری به نام جمهوری اسلامی قزاقستان، یا تاجیکستان درست بکنیم. آنوقت اگر آنها موافقت کردند، میگوییم بسیار خب؛ معلوم میشود مارکسیسم با این آزادی موافق است؛ پس متقابلا ما هم میتوانیم فکر کنیم که در ایران یک حزب مارکسیستی که در پی تبلیغ و برقراری نظام مارکسیستی است، آزاد باشد. ولی اگر دیدیم نه؛ آنها گفتند اصول مارکسیست چنین اجازهای را نمیدهد، پس اقلا مارکسیستهای ایران هم صادقانه بگویند بابا، ما هم اگر اینجا بودیم اجازه نمیدادیم. اگر این صداقت باشد، واقعا مسائل حل میشود. آیا مارکسیستها در ایران، طبق مبانی ایدئولوژیک خودشان که ناچارند بدان ملتزم باشند، آیا میتوانند از نظام جمهوری اسلامی مطالبه کنند که تاسیس حزب مارکسیستی در ایران و تبلیغ مارکسیست در ایران آزاد باشد؟ این را مطرح میکنیم. اگر ما به این نتیجه رسیدیم که صرفنظر از اینکه مبانی جمهوری اسلامی چه میگوید، مارکسیستها نباید طلبکاری کنند؛ یعنی اگر هم نظام جمهوری اسلامی ایران آمد گفت آزاد نیست، بیایند بگویند خیلی خب، ما هم همینطور فکر میکردیم، اگر ما هم بودیم آزاد نمیگذاشتیم.
آزادی تبلیغ عقیده و آزادی احزاب در نگاه شهید بهشتی
پس از رفت و برگشتهایی که شهید بهشتی و کیانوری درباره آزادی تبلیغ دین و مذهب و همچنین آزادی احزاب در نظامهای مارکسیستی داشتند، شهید بهشتی در بخشی از وقت خود همین مقولهها را در نظام اسلامی به صورت کامل و مبسوط تشریح میکند. شهید بهشتی درباره آزادی عقیده در نظام اسلامی اظهار داشت: «آزادی عقیده امری است طبیعی. اعتقاد و باور اصولا قابل تحمیل نیست. یعنی ما معتقدیم هیچ وقت نمیشود اعتقاد و ایمان و باور را به کسی تحمیل کرد، یا دین را به کسی تحمیل کرد. با زور و اکراه یا تطمیع نمیتوان عقیدهای را به دیگری منتقل ساخت یا از او سلب کرد. فقط بحث، استدلال، تجزیه و تحلیل و اغنا و نظایر اینهاست که میتواند وسیله ایجاد یک عقیده یا سلب یک عقیده باشد.» ایشان در ادامه درباره تبلیغ یک عقیده در نظام اسلامی با اتکا به مبانی دینی میگوید: «نشر یکطرفه عقاید و افکار ضداسلامی در جامعه اسلامی ممنوع است و از انتشار کتب ضلال و نشریات گمراهکننده جلوگیری میشود، مگر آنکه با نشریاتی دیگر همراه باشد که به خواننده در تجزیه و تحلیل رسای اینگونه عقاید و افکار ضداسلامی کمک کند. این موضع جمهوری اسلامی است. آن چیزی هم که در قانون اساسی گفته است که حدود اینها را قانون معین میکند، از دیدگاه ما قانون طبق موازین اسلامی تنظیم میشود. این راجعبه متون کتبی. بحثها و سخنرانیها نیز چنین است. الان اینجا چون بحثها دوطرفه است، آقایان بحثهای الحادی و مارکسیستی ضداسلامی دارند، ما بحثهای اسلامی داریم. طرفین در اینجا بحث میکنیم. این کیفیت را ما آزاد و مجاز میدانیم و به هر مقدار که بخواهند میشود بحث کرد. جامعه اسلامی نه همچون جامعههای دربسته اردوگاه مارکسیسم است، که انسانها را در پشت دیوارهای آهنین نگه دارند و نه همچون جامعههای لیبرال غربی است که بازار مکاره عرضه بیضابطه آرا و افکار باشد، بلکه در این زمینه هم به راستی نه شرقی است و نه غربی... همین جا گزیده آثار لنین به زبان آلمانی است که در آن میگوید، باید آزادیها را گرفت. لنین در جایی دیگر میگوید که دولت در جامعه سوسیالیستی برای سرکوبی مخالفان است. حتی برای دیگران و برای کارهای دیگر هم نیست. نقش دولت فقط سرکوبی مخالفان است.» شهید بهشتی در ادامه اشارهای به اظهارات کیانوری میکند که گفته بود: «قدیم دیوار آهنین را برای شوروی میگفتند، حالا برای ایران!» و با یادآوری دیوار برلین و هدفی که نظام سوسیالیستی آلمان شرقی از بنای این دیوار داشت، میگوید: «میدانید که دیوار برلین برای این نبوده که از برلین غربی به برلین شرقی نروند، بلکه برای این بود که مردم از آلمان شرقی به آلمان غربی مهاجرت نکنند.» شهید بهشتی همچنین نشر مطالب توهینآمیز به مقدسات در نظام اسلامی را ممنوع میداند و معتقد است هر جا ایمان هست، عشق و علاقه و حساسیت نیز هست و جریحهدار کردن این عشقها و علاقههای مقدس آزاد نیست. دبیرکل وقت حزب جمهوری اسلامی درگیریهای آن روزهای کشور(دو سه سال ابتدایی پیروزی انقلاب) که عموما بین نیروهای چپگرا و مذهبیها صورت میگرفت را نتیجه توهین گروههای چپ به مقدسات اسلامی میداند و میگوید: «بسیاری از درگیریهایی که الان، بر خلاف توصیههای موکد ما، برخلاف مراقبتهای موکد ما، برخلاف توصیههای موکد جمهوری اسلامی، برخلاف درسهایی که در حوزهها داده میشود، به وجود میآید، به خاطر این است که گروههای دیگر به مقدسات اسلام و به مقدسات انقلاب اسلامی توهین میکنند و افراد را تحریک میکنند. آنوقت به اینها میگویند شما بیرگ باشید. تحریک نشوید! ما توهین میکنیم، شما بیرگ باشید! آزادی است! قرآن آنقدر روی مساله رابطه عشق و ایمان با احساس و حساسیت تکیه دارد که به مسلمانها میگوید، به خدایان و بتهای کفار فحش و دشنام ندهید، این اخلاق اسلام است. در عین حالی که الان از مارکسیسم قویا انتقاد میکنیم، ولی میبینید در برخورد با این آقایان ادب اسلامی را رعایت میکنیم. این وظیفه ماست. حتی وقتی که از چهرههای مارکسیست اسم میبریم ادب را رعایت میکنیم. این وظیفه ماست. این اخلاق ماست. این تربیت اسلامی ماست.» همچنین شهید بهشتی نشر دروغ و تهمت و افترا و شایعه را گناه و ممنوع و درخور کیفر میداند و معتقد است باید طبق ضوابط قانونی از آن جلوگیری شود: «میگویند ما را آزاد بگذارید برای دروغپراکنی! خوب، اینکه نمیشود! آزاد بگذارید برای تهمت زدن! اینکه نمیشود! آزاد بگذارید برای شایعهسازی! نه؛ این آزادیها در جمهوری اسلامی نیست و قانون باید جلویش را بگیرد.» آخرین مبحثی که شهید بهشتی در باب مساله آزادی توضیح میدهد، موضوع آزادی احزاب در نظام اسلامی است. ایشان بهعنوان نماینده حزب جمهوری اسلامی اعلام میکند که بیان نقطهنظرهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی یک حزب با رعایت کامل اصول و احکام اسلام هیچگونه محدودیتی ندارد و ادامه میدهد: «احزاب و جمعیتهایی که ملتزم به احکام و مقررات اسلام باشند میتوانند به نسبت عادلانه از امکانات عمومی و مردمی، نظیر رادیو و تلویزیون، استفاده کنند. رادیو و تلویزیون هم نباید در انحصار یک گروه باشد. همه گروههای اسلامی باید بتوانند از این وسیله استفاده بکنند. آنها میتوانند برنامههای مستقل داشته باشند. برنامه آنها لازم نیست که مشترک باشد. گروههای اسلامی میتوانند برنامههای مستقل هم داشته باشند؛ برنامههای مستقل یا مشترک هم برای بیان آرا و افکار خود داشته باشند.»