تاریخ : Tue 21 Sep 2021 - 01:52
کد خبر : 60527
سرویس خبری : ایده حکمرانی

جدال فردیت در کربلا

نقدی بر سخنرانی اخیر مقصود فراستخواه در دانشگاه شریف

جدال فردیت در کربلا

مکتب و آیین قدسی عاشورا حقیقتا انسان و جامعه بحران‌زده امروز را می‌تواند نجات دهد. برخی از اندیشه‌گران تجددخواه که به این معنا التفاتی پیدا کرده‌اند، کوشیده‌اند برای عبور انسان معاصر از بحران‌های بی‌شماری که مختص به عالم مدرن است، از فرهنگ عاشورایی کمک بگیرند.

داود مهدوی‌زادگان، دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی: هیچ واقعه تاریخیِ دردناک و حماسی به‌مانند واقعه کربلا بر مردم ایران و دیگر نقاط عالم ازجهت شور و شعور و برانگیزانندگی، تاثیرگذار نبوده و نیست. مردم ایران از این واقعه جانسوز در زندگی فردی و اجتماعی‌شان الهام می‌گیرند. به همین خاطر، طبیعی است که برخی نگاه‌های این جهانی سکولار بخواهند از این واقعه معنوی و قدسی برای برون‌رفت انسان مدرن از بحران‌های کلان خود بهره‌برداری کنند. البته معارف و ارزش‌های الهی برای همین عبور دادن‌ها و نجات جامعه انسانی از بحران است. فرقی هم نمی‌کند که آن جامعه بشری از چه سنخی باشد. لکن شرط بهره‌گیری از معرفت قدسی آن است که ابزاری تلقی نشود و معطوف به اهداف نامقدس به‌کار بسته نشود. شاخصه تعیین‌کننده ابزاری نشدن معرفت قدسی آن است که اولا در محتوای آن تحریف و قلب معنایی اتفاق نیفتد و ثانیا بعد عبور از بحران به محاق نرود و گویی معرفت قدسی در عبور از بحران، نقش داشته است.

قرآن کریم به این هر دو شاخص رهایی مومنانه انسان از بحران اشاره کرده است. برخی به قصد رسیدن به اهداف و منافع نامشروع، بعد از آنکه کلام خدا را فهم می‌کنند، دست به تحریف آن می‌زنند. آنان از این کارشان هم آگاهند. قرآن کریم خطاب به مومنین می‌فرماید به ایمان آوردن این گروه که آگاهانه کلام خدا را تحریف می‌کنند، طمع و دل نبندید. آنان ایمان نمی‌آورند: «أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَقَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ»(البقره: 75). اما گروهی هم هستند که به‌وقت سختی و گرفتاری در بحران، خدا را یاد می‌کنند، بلکه توبه هم می‌کنند، ولی بعد عبور از بحران، تنها عده کمی بر عهد خود باقی می‌مانند: «واذا مس الناس ضر دعوا ربهم منیبین الیه ثم اذا اذاقهم منه رحمة اذا فریق منهم بربهم یشرکون»؛ هنگامی که رنج و زیانی به مردم برسد، پروردگار خود را می‌خوانند و توبه‌کنان به‌سوی او بازمی‌گردند، اما همین که رحمتی از خودش به آنان بچشاند، به‌ناگاه گروهی از آنان نسبت‌به پروردگارشان مشرک می‌شوند. (روم: 33). در آیه دیگر به گرفتاری انسان در دریا مثال زده شده که چگونه از روی اخلاص، خدا را یاد می‌کنند، ولی وقتی پا به خشکی می‌گذارند، گذشته را فراموش می‌کنند: «واذا غشیهم موج کالظلل دعوا الله مخلصین له‌الدین فلما نجاهم الی البر فمنهم مقتصد وما یجحد بآیاتنا الا کل ختار کفور»؛ و هنگامی که (در سفر دریا) موجی همچون ابرها آنان را بپوشاند (و بالا رود و بالای سرشان قرار گیرد)، خدا را با اخلاص می‌خوانند، اما وقتی آنها را به خشکی رساند و نجات داد، بعضی راه اعتدال را پیش می‌گیرند (و به ایمان خود وفادار می‌مانند، درحالی‌که بعضی دیگر فراموش کرده راه کفر پیش می‌گیرند)؛ ولی آیات ما را هیچ‌کس جز پیمان‌شکنان ناسپاس انکار نمی‌کنند! (لقمان: 32). بنابراین تحریف و به‌محاق رفتن، دو تهدید بزرگ برای ناکامی از بهره‌گیری راه رهایی دینی است. اگر انسان و جامعه بحران‌زده، خود را از این دو تهدید در امان بدارد، آنگاه است که می‌تواند به کمک دین وحیانی از بحران عبور دهد. در غیر این‌صورت، بحران عمیق‌تر خواهد شد.

مکتب و آیین قدسی عاشورا حقیقتا انسان و جامعه بحران‌زده امروز را می‌تواند نجات دهد. برخی از اندیشه‌گران تجددخواه که به این معنا التفاتی پیدا کرده‌اند، کوشیده‌اند برای عبور انسان معاصر از بحران‌های بی‌شماری که مختص به عالم مدرن است، از فرهنگ عاشورایی کمک بگیرند. لکن در این میان، برخی دیگرشان، شاید با همین انگیزه و قصد، خواسته‌اند از راه اباعبدالله‌الحسین(ع) بهره بگیرند، ولی از شرحی که در این‌باره می‌دهند، کاملا پیداست که هم خود مسیر را اشتباه طی می‌کنند و هم به دیگران آدرس غلط می‌دهند. درنتیجه می‌توان پیش‌بینی کرد که اینان گرفتار آن دو آسیب معرفتی نسبت‌به فرهنگ عاشورایی شده یا خواهند شد؛ یعنی چالش تحریف و فراموشی فرج بعد از شدت. در این گفتار، برای نمونه به سخنرانی دکتر مقصود فراستخواه با عنوان «دین، ایمان و مساله رهایی» که در دهه اول محرم امسال (1400) در مسجد دانشگاه شریف برگزار شده است، خواهیم پرداخت.

بنابر گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) از این سخنرانی، دکتر فراستخواه بر این باور است که «انسان مدرن در تقلای آزادی بوده و هست و موفقیت‌هایی هم به‌دست آورده، اما همین موفقیت‌ها که می‌توانست به بسط تمدن کمک کند به سبب کژتابی‌هایش عملا سر از نگون‌بختی‌های تازه‌ای برآورده است.» (ایبنا: 20/5/1400). او بین دو مفهوم آزادی با آزادگی و رهایی تفکیک ایجاد می‌کند و آزادی را کافی نمی‌داند، بلکه باید آزادی به رهایی منجر شود. اما سلوک رهایی به بنیان‌های معنوی ارتباط دارد و یک نمونه آن، سلوک معنوی حسین بن علی است: «سلوک معطوف به رهایی مبتنی‌بر تکیه‌گاه‌های نیرومند وجودی و بنیان‌های عمیق معنوی است و از دل آن، چیزی فراتر از آزادی برای انسان حاصل می‌شود و آن شرف آزادگی و فضیلت اخلاقی است. یک تیپ ایده‌آل برای این عظمت روحی، حسین بن‌علی(ع) است. سیاق اصلی بحث من از دین به ایمان و از ایمان به رهایی است.» فراستخواه این سلوک معطوف به رهایی را به فردیت گره زده و معتقد است تنها تکیه‌گاه باقیمانده فردیت انسانی است و حسین(ع)، احیاگر فردیت اصیل انسانی است. به‌عبارتی، آنچه می‌تواند انسان مدرن را از این کژتابی‌ها و بدبختی‌ها برهاند، فقط فردیت است. لکن گویی فردیت در کما است و باید احیا شود و آن احیاگر فردیت، امام‌حسین(ع) است. درواقع، فراستخواه بهره‌ای که می‌خواهد از فرهنگ عاشورایی و سلوک معنوی امام‌حسین(ع) ببرد، احیای فردیت است. حسین(ع) تیپ ایده‌آل احیای فردیت است.

 اما فراستخواه، کژتابی‌های پیش‌آمده را از فرجام بد هفت کوشش انسان مدرن برای آزادی، بازخوانی کرده است: «اول کوشش برای آگاهی؛ یعنی می‌اندیشم پس هستم. این یک بیداری فلسفی بود که بشر داشت. انسان جدید می‌خواست از سنت‌های متمرکز آزاد شود. کوشش دوم برای قوی شدن ازطریق علم و تکنیک بود. کوشش سوم برای آزادی رای، کوشش چهارم برای آزادی زمین و مالکیت شخصی و کوشش پنجم برای آزادی از سرمایه‌داری بود وقتی که بی‌رحم شده بود. کوشش ششم برای آزادی و برابری شهروندان بود. قطعا دموکراسی‌خواهی بسیار برایتان آشناست. نهایتا کوشش هویت‌خواهی و بازخیز دینی بود.»

گفتار فراستخواه حاوی چند نکته مثبت است؛ اول آنکه میان آزادی و آزادگی تمایز آشکاری قائل شده است. آزادی لزوما به‌معنای رهایی نیست. ممکن است انسان خود را از امری آزاد احساس کند، ولی همچنان در بند امری بزرگ‌تر باشد. مضافا اینکه حس آزاد بودن فی‌نفسه فضیلت نیست. زیرا ‌ای‌بسا انسان با چنین حسی هزار خطا و عمل مجرمانه مرتکب شود. حس آزادی انسان را به ترک خطا و گناه مقید نمی‌کند، بلکه زمینه روان‌شناختی ارتکاب اعمال خلاف عرف و قانون را در او پدید می‌آورد. این حس، قدرت مهار وسوسه گناه در انسان را ندارد. آنچه می‌تواند انسان را مقید به اعمال شایست و ترک اعمال ناشایست کند، حس آزادگی است. برای همین است که امام‌حسین(ع) سپاه عمر بن سعد را به آزادگی ارجاع می‌داد و نه به آزاد بودن‌شان: «اِن لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعادَ کونوا احراراً فی دنیاکم»؛ ‌ای پیروان آل‌ابوسفیان، اگر دین ندارید و از معاد نمی‌ترسید، پس در دنیایتان آزاده باشید. (بحارالانوار، ج 45، ص 49/ نجمی محمدصادق، 1364، سخنان حسین‌بن علی از مدینه تا کربلا، 320)

 دوم آنکه سلوک آزادگی و رهایی را امر معنوی دانسته است و این سخن درستی است. چون آزادگی فضیلت اخلاقی و عنصر معنوی است، برخلاف آزادی که فضیلت نیست. اگر آزادی فضیلت بود، مانع ارتکاب انسان آزاد از اعمال گناه‌آلود و مجرمانه می‌شد. به همین خاطر است که آزادی را می‌توان به بد و خوب تقسیم کرد، چون آزادی در ذات خود ازجهت اخلاقی خنثی است. آزادی، وقتی پایبند به فضیلت شد و به آزادگی تبدیل شد، آنگاه است که فضیلت پیدا می‌کند. فراستخواه متوجه این نکته شده است که آزادی برای سعادت انسان مدرن کافی نیست، بلکه باید فضیلت‌مدار شود. سلوک رهایی در همین فضیلت‌مداری است.

 سوم آنکه انسان مدرن برای سلوک معنوی رهایی به تیپ ایده‌آل نیاز دارد تا سرمشق او باشد. فراستخواه عالی‌ترین تیپ ایده‌آل را در امام‌حسین(ع) دانسته و تردیدی در درستی این سخن نیست و در اینجا نیازی به باز کردن این حقیقت که امام‌حسین(ع) الگوی اعلی و اشرف آزادگی و معنویت و ایثار و فضیلت‌مداری است، دیده نمی‌شود.

نکته چهارمی که فراستخواه به‌درستی متوجه آن شده، مساله نیاز انسان مدرن برای عبور از بحران‌ها و کژتابی‌های نگون‌بختش به معنویت و امر قدسی و مهم‌تر از آن نیازش به تیپ ایده‌آل قدسی چون امام‌حسین(ع) است. دنیای مدرن بحران‌زده به سلوک معنوی رهایی نیاز دارد. الگوی امام‌حسین(ع) است که می‌تواند فردیت انسان مدرن را احیا کند و به آن جان تازه‌ای بدهد. حتما فراستخواه با این سخن موافق است که آنچه انسان و دنیای مادی را احیا می‌کند و بدان جان می‌بخشد، معنویت و امر قدسی است. امر قدسی، روح جهان مادی است. دنیای مادی بدون معنا، جسمی بیش نیست. پس اگر انسان که خود را برتر از عالم مادیت و جسمانیت می‌داند، به معنویت و امر قدسی نیاز دارد تا در این جهان خاکی به جنب‌وجوش درآید و جان بگیرد.

باوجود چند نکته درست در گفتار دکتر فراستخواه، نقد‌های جدی بر آن وارد است. اینکه ایشان بر این باور است که «تنها تکیه‌گاه باقیمانده فردیت انسانی است و حسین(ع)؛ احیاگر فردیت اصیل انسانی است»، جدا از متناقض بودن آن، الگو بودن امام‌حسین را در جایگاه فرعی نشانده است. این چه تکیه‌گاهی است که به احیای آن توسط الگوهای قدسی نیاز است. چگونه امری که خود به احیا شدن از ناحیه دیگری احتیاج دارد، می‌تواند تنها تکیه‌گاه انسان مدرن باشد. وقتی فردیت انسان مدرن درحال احتضار قرار گرفته است، چگونه می‌توان به آن تکیه کرد و به کمک آن از بحران‌های بی‌شمار دنیای مدرن عبور کرد؟ این تناقض جدی‌ای است که در سخن فراستخواه دیده می‌شود. علاوه‌بر آن، پیداست که ایشان به‌رغم آنکه می‌خواهد برای آزادگی و سلوک معنوی رهایی، جایگاه والایی برتر از جایگاه آزادی قائل شود؛ با وصف این، از دادن چنین جایگاهی بدان استنکاف می‌کند و در جای فرعی می‌نشاند. چون به‌رغم اینکه الگوی امام‌حسین(ع) را احیاگر فردیت انسان مدرن می‌داند، فردیت را تنها تکیه‌گاه انسان مدرن می‌شمارد. فراستخواه اصالت سلوک رهایی امام‌حسین(ع) را در همین اندازه می‌داند که تنها تکیه‌گاه انسان مدرن را حیات مجدد بخشیده است و بس. اما اینکه بخواهیم به‌خاطر این احیاگری، او را درصدر مجلس بنشانیم، قابل‌قبول نیست. فراستخواه حتی حاضر نیست سلوک معنوی رهایی را درکنار فردیت انسان مدرن بنشاند.

اصرار فراستخواه بر متفرد بودن جایگاه فردیت در اندیشه انسان مدرن، دلالت ضمنی بر نگاه ایدئولوژیک وی به این مساله دارد. می‌دانیم که فردیت، اصل و اساس مدرنیته است. چنانکه وی کوشش‌های تمدن‌ساز انسان مدرن در چند سده اخیر را برپایه اصل آزادی می‌داند که تجلی عینی فردیت در اندیشه مدرن است، لذا فراستخواه حاضر نیست جایگاه فردیت را با هیچ امر دیگری معاوضه کند، حتی اگر آن امر، احیاگر فردیت باشد. البته این اصرار وی می‌تواند مبنای معرفتی هم داشته باشد. از آنجاکه ذات مدرنیته بر فردیت استوار است، طبیعی است که نفی یا انتزاع اصالت از آن منجربه نفی مدرنیته می‌شود. بنابراین پذیرفتنی نیست که ذات انسان مدرن با امر دیگری جابه‌جا شود. اگر این جابه‌جایی پذیرفته شود، دیگر چه جای بحث از انسان مدرن باقی می‌ماند. در این‌صورت، فراستخواه باید بتواند بر تهافت‌های موجود در سخنش فائق آید. لکن نقد اصلی ما بر سخن فراستخواه، بیان تهافت‌های موجود در گفتار وی نیست، بلکه ایراد اساسی معطوف به تلاش وی در سازگار نشان دادن سلوک معنوی و رهایی‌بخش امام‌حسین(ع) با اصل فردیت انسان مدرن است.

سلوک معنوی امام‌حسین(ع) رهایی از فردیت و نفسانیت و پناه آوردن به وجودی هستی‌بخش و فراانسانی است. این سلوک، سیر از جوهر من به‌سوی ذات باری‌تعالی است. وجه معنوی سلوک حسینی در همین رهایی از زندان فردیت و قرار گرفتن در جوار معبود حقیقی است. غوطه‌وری در فردیت، هر قدر هم گسترده باشد، معنوی نیست. از فردیت انسان، زلال معنویت و رهایی‌بخشی نمی‌جوشد. فراستخواه در تیپ‌شناسی شخصیت امام‌حسین(ع) چنین گفته است: «اباعبدالله‌الحسین(ع) دارای یک تکیه‌گاه وجودی و سرشار از معنای محتشم است. به‌تعبیر جدید اگر بخواهیم بگوییم، اباعبدالله‌الحسین(ع) مالامال و سرشار از دید تجربه وجودی (اگزیستانسیل) است، یک صورت‌بندی الهیاتی از جهان و درک مذهبی عمیق در او وجود دارد، معنویت او صورت‌بندی الهیاتی و مذهبی به سیاق فرهنگ سامی، خدای ابراهیمی و آیین حنفی دارد که در اسلام، قرآن و تعالیم و نیایش‌های جد و پدرش این فرهنگ را مزه‌مزه و تجربه کرده و با آن‌ها زیسته است.» (ر.ک: وبلاگ مقصود فراستخواه) وی عمق و دامنه والایی امام‌حسین(ع) را در دعای عرفه آن حضرت مشاهده کرده است و می‌گوید: «در این دعا می‌بینیم که اباعبدالله‌الحسین(ع) چه نگاه والایی دارد؛ او به یک قدرت لایزال متکی است که سرچشمه فراوانی بیکران و ارزش‌های متعالی وجودی است و همکاری با این مبدأ خیر و کمال کردگاری در او برانگیخته شده است. یعنی حسین(ع) می‌خواهد در اعتلای این عالم با خداوند همکاری کند و با شرارت مقابله کند.» (همان)

تمام سخن در این است که فردیت ممکن نیست به اباعبدالله‌الحسین(ع) که «دارای یک تکیه‌گاه وجودی و سرشار از معنای محتشم است»، روی آورد و به او تکیه کند. چون اساسا روآوری به تکیه‌گاه وجودی امام‌حسین(ع) مستلزم دوری از فردیت است. مهم‌ترین دلیل سنت‌ستیزی و سنت‌گریزی انسان مدرن در همین نفی فردیت است. چگونه ممکن است انسان مدرن که تمنای مرگ خدا را دارد، برای احیای خود به سلوک معنوی امام‌حسین(ع) رو بیاورد و از آن الهامات وجودی بگیرد. سلوک معنوی مستند به وحی به فراستخواه می‌گوید که در کشف آن هفت مورد از کژتابی‌ها، آدرس غلط ندهید و فرافکنی نکنید. همه آن کژتابی‌ها ریشه در اصل فردیت دارد و راه رهایی از آنها دست شستن از اصل فردیت است. بر این اساس است که می‌گوییم فراستخواه در بیان حقیقت مکتب عاشورا دچار وارونه‌گویی شده است. سلوک معنوی امام‌حسین(ع) احیاگر اصل فردیت نیست. نمی‌توان چنین باوری را به آن حضرت نسبت داد. اتفاقا فردیت در کربلا حضور پررنگی داشت؛ لکن نه درکنار امام‌حسین بلکه دربرابر آن حضرت ایستاده بود.