تاریخ : Thu 16 Sep 2021 - 01:07
کد خبر : 60303
سرویس خبری : اندیشه

توسعه ایران باید اشتغال‌محور و معطوف به حاشیه‌نشینان باشد

گفت‌و‌گوی «فرهیختگان» با فرهاد گوهردانی(بخش سوم)

توسعه ایران باید اشتغال‌محور و معطوف به حاشیه‌نشینان باشد

مشکل جوامع توسعه نیافته‌ای چون افغانستان و عراق این است که مدیران آنها تحصیلکرده‌های خارج و مدرن هستند که نفع شخصی برای آنها غالب است. بنایراین کل سیستم براساس توفیق نفع شخصی می‌چرخد و حتی کسانی که در دولت مشغول به کار هستند ابتدا به ساکن به دنبال نفع شخصی خود می‌روند چون در بحث تولید کالای عمومی و حتی خصوصی(و نظارت و چگونگی تولید و توزیع) مساله رانت مطرح است، با اخلاق مدرنی که می‌گوید شما به دنیا آمده‌اید تا لذت خود و منافع خود را حداکثر کنید.

بحران این است که حاشیه‌ها را رها کرده و به کلانشهرها چسبیده‌ایم

محمدحسین نظری، روزنامه‌نگار: در سال‌های اخیر با عمیق‌تر ‌شدن مشکلات معیشتی، اقتصاد به جدی‌ترین چالش در ایران تبدیل شده و از هر سو مهم‌ترین‌شان حکمرانی تلقی می‌شود. اگرچه این اتفاق‌نظر در میان آحاد مردم و متخصصان و مسئولان است که اقتصاد ایران از «بی‌سامانی» رنج می‌برد، اما بر سرمنشأ این بی‌سامانی اختلافات جدی است. در جدل‌های نظری، عمدتا بحث در این رابطه را به اقتصاد سیاسی می‌برند، به‌طورکلی کسانی معتقدند چالش‌های اقتصادی ناشی از سیاست‌های دست راستی است و در نقطه مقابل، کسانی هم وضع امروز را ناشی از دولت‌زدگی اقتصاد ایران می‌دانند. گروه سومی هم هستند که اقتصاد ایران را تلفیقی از این دو می‌انگارند و معتقدند هرگونه تبعیت تام و تمام از یک نظریه منسجم دور از واقعیت و خالی از دلالت‌های قابل‌استناد است. متن پیش‌رو قسمت سوم گفت‌وگویی است با دکتر فرهاد گوهردانی، مدرس و پژوهشگر اقتصاد سیاسی توسعه در دانشگاه‌های یورک و یورک سنت‌جان انگلستان در رابطه با آسیب‌شناسی اقتصاد ایران در سال‌های پس از پیروزی انقلاب.

در بخش قبل اشاره کردید که برای عبور از وضع موجود و عبور از برخی بحران‌ها ازجمله بحران مشروعیت، یک اجماع ملی غیرصوری لازم است. به‌نظر شما آیا در جمهوری اسلامی ایران دولت می‌تواند متولی چنین اجماعی باشد؟

اجماع ساختنی نیست، پدیدار شدنی است. همواره آخرین حلقه تصمیم دولت است، آخرین حلقه تصمیم آیت‌الله خامنه‌ای است، مثلا در تصمیم تعطیل شدن نماز جمعه‌ها به خاطر کرونا ببینید، تصمیم آخر با دولت است اما اجماع بر سر این تصمیم مبتنی‌بر میراثی تاریخی و سرمایه‌ای اجتماعی است. طب و پزشکی در فرهنگ ما نفوذ دارد و از سابقه عمیق تاریخی برخوردار است. مردم عادی هم با این سوابق کمابیش آشنا هستند. این پیش‌زمینه باعث شد حداقل در مراحل اولیه، با مقاومت‌های اندکی دربرابر رعایت پروتکل‌ها و برخی تعطیلی‌ها روبه‌رو شوید. اگر تاریخ پزشکی را بخوانید نخبگان روحانی و اسلام‌گرایان با پزشکی هم سو شدند و آن را طرد نکردند و به اینجا منتهی شد که همیشه در امور سلامت حرف اول را پزشک می‌زند. بنابراین یک سرمایه اجتماعی و تاریخی وجود داشت و با اتکا بر آن سرمایه اجتماعی و به‌دلیل شرایط بین‌المللی روی حکمی که آیت‌الله خامنه‌ای دادند، اجماع شکل گرفت. اجماع امری تاریخی است که ما می‌توانیم بسترهای آن را با اجتناب از رویکرد حذفی فراهم کنیم. ظرافت کار این است که باید از خصومت ورزیدن با یکدیگر و خشونت با هم و نفی هم‌ دست بکشیم و با هم برخورد حذفی نکنیم و فکر نکنیم که ایرانی‌ها با گرایش‌ها مختلف دشمن هم‌ هستند، مثلا امروز به کسانی که منتقد برجام هستند کاسبان تحریم گفته می‌شود. درحالی‌که باید نگاه کنیم ببینیم حرف حساب اینها و دردشان چیست یا برعکس کسانی که برجام را تایید می‌کنند محکوم به غربزدگی می‌شوند.

لازم است در جایگاه دفاع از نگاه‌های رقیب قرار بگیریم. اساسا ما به دو نوع هرمنوتیک نیاز داریم؛ هرمنوتیک فهم و هرمنوتیک ظن. یکی از آنها فهم دلایل دیگری است و فهم رقیب است و دیگری مستلزم اندیشیدن در باب علل و عوامل پدیده‌ها و نتایج ناخواسته کنش و واکنش‌ها. حتی درمورد اسرائیل نیز ما به چنین فهمی نیاز داریم. ما حتی درباره اینکه چرا آمریکایی‌ها از اسرائیل حمایت بی‌قیدوشرطی دارند فهم همه‌جانبه و عمیقی مبتنی بر این دو نوع هرمنوتیک نداریم یا ریشه‌های غربگرایی در ایران را فارغ از لعن و نفرین‌ها نمی‌شناسیم.

اگر تقی‌زاده را حذف کنید، غربگرایی در ایران از بین نمی‌رود یا در مساله واکسن باید با موافقان و مخالفان گفت‌وگو کنیم و بعد برآیند را در چهار سطح قیمت‌ها، حکمران‌ها، نهادها و ذهن تحلیل کنیم و ببینیم در ایران چه راه‌حلی پایدار و اجماعی است، مثلا درمورد سردار سلیمانی دیدیم که جامعه و حتی ایرانیان مقیم خارج و نویسنده کلیدر و آقای سروش و دیگرانی او را تایید و ستایش کردند یا آقای ظریف در سطح دنیا به‌عنوان سیاستمداری برجسته مظهر چهره‌ای بشاش، خردگرا و دیپلماتیک از ایران است که مثلث بن‌سلمان و نتانیاهو و پمپئو از او به‌شدت متنفر بودند. اما دیدیم که بین همین دو بزرگوار نیز در بحث محور مقاومت اختلافات گسترده‌ای وجود داشت یا در بحث رابطه با آمریکا بین رهبری و آقای رفسنجانی.

این مطلب در سال‌های اخیر القا شده که ضعف در معیشت مردم ناشی از تقابل با غرب و سیاست‌های منطقه‌ای ایران است. شما ربط و نسبت میان این دو را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

ما با انقلاب اسلامی به استقلال سیاسی و با جنگ ایران و عراق با وقفه‌ای 20ساله به استقلال نظامی رسیدیم. با جنگ اقتصادی سه‌سال‌ونیم گذشته و با تحریم‌هایی که همیشه وجود داشت و امروز تشدید شده است در آستانه رسیدن به استقلال اقتصادی به‌معنای دقیق آن یعنی درون‌زایی و برون‌گرایی هستیم که درنتیجه آن لامحاله از شدت وابستگی و اعتیاد به فروش نفت و انواع خام فروشی‌های دیگر کاسته شده و خواهد شد. متاسفانه به‌دلیل بینابینی بودن و تاخیری بودن و نتیجتا هابزی شدن تاریخ و جامعه ما و مستقل از جهت‌گیری‌ها و نوع حاکمان، راه‌حل ساده و مسیر خطی و بی‌دردسری برای نیل به توسعه وجود ندارد. توسعه همچون هفت شهر عشق و هفت‌خوان رستم است که باید با درد و رنج، و خطا و اشتباه، و گناه و صواب طی شود تا خردجمعی اجماعی شکل گیرد و جامعه به بلوغ و ثبات نهادی و حاکمیتی برسد. این مسیر اجتناب‌ناپذیر عبور از خامی به پختگی در هر عرصه‌ای از حیات است.

به‌نظر من یکی از نتایج ناخواسته فشارها و تحریم‌ها این بود که هوشیاری و توقع در سیستم ایجادشده است تا ما این وابستگی را قطع کنیم. امروز شاید با وجود آقای رئیسی این باور وجود داشته باشد اما بحث این است که درون لایه‌های بروکراتیک و غیربروکراتیک درون و بیرون سیستم این نگاه حاکم نباشد، یعنی شاید این سیاست‌ها روی کاغذ نوشته شوند اما در واقعیت و در لایه‌های مختلف مدیریتی مقاومت‌های گسترده‌ای نسبت به این موضوع پیدا شود.

من به یاد دارم وقتی ترامپ از برجام خارج شد در مصاحبه‌ای گفتم که ما باید به دوران جنگ برگردیم و جیره‌بندی و کوپنی شدن کالاهای اساسی صورت بگیرد. دیدم کسانی مثل آقای نبوی از اصلاح‌طلبان و آقای توکلی از اصولگرایان نیز به آقای روحانی این توصیه را کردند و اشتباه بزرگی که آقای روحانی-که اشتباهی مصیبت‌بار بود- مرتکب شد عدم سروسامان دادن به کوپنی کردن کالاهای اساسی و تضمین دسترسی آن برای عموم مردم بود و تنها به تولید و توزیع به‌وفور کالاها در مغازه‌ها و سوپرمارکت‌ها توجه شد اما تضمین نشد که مردم عادی به این اقلام دسترسی داشته باشند و مشکل معیشتی در این سطح دامنگیر کشور نشود. بنابراین مشکلات معیشتی مردم الزاما به نوع سیاست خارجی ایران در منطقه ربط ندارد، بلکه اشکالاتی عمده در سیستم تولید و توزیع کالاها در شرایط جنگ اقتصادی وجود دارد.

آقای روحانی می‌خواست یک تجربه تازه (و متفاوت از کوپنی کردن دوران جنگ ایران و عراق) ارائه بدهد که آن تجربه پرداختن دلار 4200 به واردکنندگان بود که آفات زیادی داشت. علاوه‌بر تشدید فساد و رانتخواری و وابسته‌تر کردن کشور به واردات با ارزان کردن مصنوعی آن، بزرگ‌ترین مصیبت این سیاست آن بود که کشور را در مارپیچ تورمی انداخت و رقابت بین دستمزدها و قیمت‌ها را به‌وجود آورد. در چنین وضعی آنهایی که دستمزدهای ثابت دارند زیر فشار قرار می‌گیرند و در خرید کالاهای اساسی دچار مشکلات جدی می‌شوند که تبعات آن در کف خیابان به‌صورت شورش‌ها و قیام‌های نان و خشونت‌های داخلی و ضربه به اعتماد داخلی و از بین رفتن اعتبار و مشروعیت بین‌المللی ایران است که بازخورد آن به‌صورت طمع خارجیان برای تغییر رژیم ایران بود که به‌نوبه خود روی ثبات سیاسی و توسعه اقتصادی تاثیر منفی می گذارد و یک چرخه باطل خلق می‌کند، پس درکنار دیپلماسی و میدان کف خیابان هم از اهمیت بسزایی برخوردار است. این اشتباه تاریخی آقای روحانی است که البته من ایشان را شماتت نمی‌کنم و می‌فهمم که چرا این کار را کرد، ولی نتیجه خسارت‌بار بود. بهتر آن بود که سوبسیدها را به مصرف‌کننده نهایی منتقل می‌کردند تا آنها وارد مارپیچ تورمی نشوند و با قیمت‌های ثابت و با تدابیری جدید و سبک جدید کوپنی کردن عمل می‌کردند. به‌نظر من پنج تا10 سال آینده نیز برای رسیدن به وضعیتی باثبات باید سعی شود تا کالاهای اساسی با قیمت‌های ثابت به‌دست مصرف‌کننده نهایی برسد.

به‌نظر شما نهاد دولت چقدر در اقتصاد ایران موثر است؟ با توجه به روی کار آمدن دولت جدید نیاز فوری و ضروری اقتصاد ایران چیست، به‌نحوی که تامین آن بسترساز توسعه اقتصادی نیز باشد، یعنی با التفات به افقی بلند، اقدامات فوری در اقتصاد ایران چه باید باشد؟

ما به یک وضع پساجنگی رسیده‌ایم، یعنی نوعی ناامیدی در میان مردم هست که جامعه را خسته و فرسوده کرده اما یکی از مزایای وضع امروز این است که حتی براندازان و دشمنان خارجی هم به بن‌بست رسیده‌اند. با توجه به اینکه دوره سه‌ساله تحریم‌ها و فشارهای حداکثری تمام‌شده و همه حمایت‌های بین‌المللی از تحریم‌ها موجب سقوط جمهوری اسلامی ایران نشده و براندازان در چارچوب مثلث نتانیاهو، پمپئو و بن‌سلمان عمل کردند و موفق نشدند، اعتبارشان مخدوش شده و معلوم شد که یک‌بار دیگر درک و ارزیابی آنها از ظرفیت‌های حاکمیت و مردم ایران اشتباه بود. از طرفی فشارهای خارجی و بحران مدیریت داخلی ما را به این سمت سوق داده است که راهی جز رسیدن به استقلال اقتصادی و درون‌زایی و برون‌گرایی نداریم. این پیامدی ناخواسته و مبارک ولی بسیار شکننده است.

اما در باب اولویت‌های دولت جدید باید دقت کرد که در سیستم‌های پیچیده اقتصادی- اجتماعی گاهی حتی مشکلات کوچک می‌تواند نتایج ناخواسته و اثرات مخرب بسیار به بار آورد و ازجمله باعث سقوط کل سیستم شود. در سیستم‌های پیچیده منطق «چو عضوی به‌درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار» حاکم است، بنابراین تمام قوای دولت و نخبگان درون و بیرون نظام باید درجهت زمینه‌سازی برای تامین و گسترش هفت حوزه سرمایه فیزیکی، سرمایه مالی، سرمایه انسانی، سرمایه تکنولوژیک، سرمایه اجتماعی، سرمایه طبیعی و سرمایه معنوی بسیج شود تا پنج بحران (بحران معیشت، بحران رشد، بحران توسعه، بحران هویت و بحران مشروعیت) حل‌وفصل شود. درکنار این نکته مهم، توصیه من به آقای رئیسی این است که ابتدا کالاهای اساسی را از مارپیچ تورمی خارج کند. وقتی می‌گوییم ما در جنگ اقتصادی هستیم باید به شیوه جنگی عمل کنیم. در وضعیت جنگی و در تحریم‌ها نمی‌توان از سیستم قیمت‌ها و بازار برای رساندن کالاهای اساسی به عموم مردم استفاده کرد و در همه جای دنیا از سیستم‌های غیر قیمتی همچون کوپنی کردن استفاده می‌کنند. ما در زمان جنگ تجربه نسبتا موفقی داشتیم و کالاهای اساسی به میزان نیاز به مردم رسید و نیازهای اولیه آنها تامین شد، بنابراین بحث اساسی و قدم اول همین است تا چرخشی صورت گیرد و سوبسیدها به مصرف‌کننده نهایی داده شود. مطلب دوم و بسیار مهم آمایش سرزمینی است. توسعه ایران باید اشتغال‌محور و معطوف به حاشیه‌نشینان و فراموش‌شدگان باشد که آقای رئیسی هم به این نکته مهم اشاره کرده است. این مساله برای ثبات ایران بسیار مهم است. اگر تمام شرکت‌های چندملیتی خارجی را وارد کشور کنید تا در ایران سرمایه‌گذاری کنند، چون تولیدات آنها غالبا سرمایه‌بر است و کاربر نیست آنها نهایتا اشتغال گسترده و پایدار ایجاد نمی‌کنند و وابستگی علمی-تکنولوژیک هم (که ضامن پویابی بازار است) به‌قوت خود باقی می‌ماند، بلکه تقویت می‌شود. به‌علاوه نوعی رشد ضداشتغال ایجاد می‌کند که از طریق تشدید نابرابری اقتصادی، ثبات سیاسی و توسعه درون‌زا را به مخاطره می‌اندازد. برخی صاحبنظران هستند که بر امکان صادرات نفت تا سال 2050 تاکید دارند و می‌خواهند از منابع آن برای حل بحران معیشت و بحران رشد بهره ببرند. در برآوردهای مختلف گفته می‌شود که نفت همچنان در بازار انرژی جهانی جایگاه خود را حفظ می‌کند، بنابراین لازم است که ما از صادرات نفت (درکنار سایر معادن و هاب منطقه‌ای شدن در بندر چابهار و ... و گردشگری) به‌عنوان منبعی برای نیل به توسعه استفاده کنیم. این امر شاید در کوتاه‌مدت لازم باشد اما کافی نیست؛ چراکه ایران را بدل به یک جامعه توسعه‌یافته به‌معنای واقعی کلمه نمی‌کند و نوعی توسعه اقماری ایجاد می‌کند که با خروج این شرکت‌ها به دلایل سیاسی یا اقتصادی یا وقوع بحران اقتصادی جهانی کویری لم‌یزرع از خود به‌جای می‌گذارند. راه‌حل این امر طراحی و پیاده کردن یک استراتژی چندلایه است که بحران معیشت و رشد را در درون بحران بزرگ‌تر توسعه حل کند و این سه را در درون بحران عظیم‌تر مشروعیت و از ظرفیت بازار و شرکت‌های چندملیتی هم در این جهت به‌طور هوشمندانه و گزینشی بهره برد.

پس باید آمایش سرزمینی داشت و اشتغالزایی را از استان‌ها و مناطق محروم شروع کرد. بحران در جامعه ما از این رو است که حاشیه را رها کرده و به کلانشهرها چسبیده‌ایم. در این باب باید از نخبگان محلی و ملی با هر گرایشی استفاده کنیم و از مشاوره آنها بهره ببریم و سعی کنیم تا حمایت همه آنها جلب شود. همچنین باید از مقوله‌ای که ایسترلی به آن استبداد متخصصان اطلاق می‌کند پرهیز کنیم و بیشتر گوش باشیم تا دهان. این امر با مفهوم بنیادی «دانش ضمنی» (tacit knowledge) هایک و هایدگر هم سازگار است. باید سیاست ورزی و سیاست‌سازی پشت پرده و در اتاق‌های دربسته را رها کنیم و به سراغ اجماع ملی برویم. باید سعی کنیم که یک بازسازی تاریخی صورت گیرد و از جنگ همه علیه همه فاصله بگیریم.

علاوه‌بر سروسامان دادن به مساله کالاهای اساسی و تمرکز بر حاشیه در مقابل متن، همچنین تقویت شرکت‌های دانش‌بنیان بسیار مهم است که می‌تواند تولیدات داخلی جامعه ما را در بلندمدت از مزیت نسبی ایستا به مزیت نسبی پویا برساند. شرکت‌های دانش‌بنیان می‌توانند توسعه را محقق کنند و باید در این جهت سرمایه‌گذاری شود. جهت‌گیری منابع هم باید به سمت تولیدهای دانش‌بنیان در صنعت و خدمات و کشاورزی باشد. ولی نگرانی من در همین جا این است که چون ما با شکست دولت(government failure) و رانت جویی‌های گسترده مواجهیم، این مساله ممکن است بهانه تازه‌ای برای دور جدیدی از فساد و رانت‌خواری ایجاد کند. در مساله اینکه منتظر هدایت شدن منابع مالی از بانک‌ها به شرکت‌های دانش‌بنیان باشیم این ممکن است به منبع رانتی جدیدی تبدیل شود و عده‌ای ببینند که در اینجا می‌توانند به منابع بانکی دسترسی داشته باشند و خودشان را به صورت شرکت‌های دانش‌بنیان مطرح کنند و از طریق تبانی با برخی مدیران و کارکنان بانک‌ها از منابع بانکی استفاده کنند. رسانه‌ها باید در این امر فعال باشند و سایت‌های شفافیت وجود داشته باشد و جامعه بداند که چه کسی روی چه پروژه‌ای وام گرفته و رسانه‌های اجتماعی بتوانند دسترسی داشته باشند. باید همچنین پای نظارت مردمی به میان بیاید، چون در نظارت دولتی یا حتی رسانه‌ای ناظران نهایتا افرادی هستند که اگر با آنها تبانی شود و لغزشی باشد، کسی نیست که بر ناظران نظارت کند.

به نظر می‌رسد یکی از عواملی که موجب می‌شود نظارت‌ها قاطع نباشد و شفافیت حاکم نشود این است که خود مسئولان یا اطرافیان آنها به مسائل مالی و اقتصادی آلوده هستند.

نکته‌ای که به آن اشاره کردید کاملا مهم و اساسی است، ولی مفصلا وارد آن نمی‌شوم. اما اجمالا می‌گویم که این بحث از بحران‌های اساسی جامعه ماست که نمی‌تواند مدیرانی همچون آقای ظریف و آقای سلیمانی، مدیرانی که اخلاق خدمت دارند، تولید کند.

مشکل جوامع توسعه نیافته‌ای چون افغانستان و عراق هم این است که مدیران آنها تحصیلکرده‌های خارج و مدرن هستند که نفع شخصی برای آنها غالب است. بنایراین کل سیستم براساس توفیق نفع شخصی می‌چرخد و حتی کسانی که در دولت مشغول به کار هستند ابتدا به ساکن به دنبال نفع شخصی خود می‌روند چون در بحث تولید کالای عمومی و حتی خصوصی(و نظارت و چگونگی تولید و توزیع) مساله رانت مطرح است، با اخلاق مدرنی که می‌گوید شما به دنیا آمده‌اید تا لذت خود و منافع خود را حداکثر کنید، همه به دنبال این هستند که خانه‌ای ویلایی در شمال و لندن داشته باشند. درحالی که ساده‌زیستی نیاز تمام سیستم‌ها و نیاز تمام جوامع است. از این جهت که تولید کالاهای عمومی برمبنای اخلاق خدمت به خلق، نوعدوستی(altruism) و وطن‌دوستی امکان‌پذیر است وگرنه تولید خدمات عمومی محلی برای رانت‌خواری و فساد و غارت منابع عمومی قرار می‌گیرد. این بحثی عمیق و گسترده در اقتصاد سیاسی و فلسفه علم اقتصاد و فلسفه اخلاق است که در این مقال نمی‌گنجد.

این مشکل درجمهوری اسلامی نیز به‌شدت وجود دارد و بسیاری از مدیران اخلاق ساده‌زیستی ندارند. با اینکه در سطوح بالای مدیریتی نظام اخلاق ساده‌زیستی وجود دارد، اما این به سیستم القا نشده و نیاز به آسیب‌شناسی در مدیریت سیستم دارد که چرا این ساده‌زیستی در درون سیستم نهادینه نمی‌شود اما در عمل باید از مدیران دولتی این تعهد قانونی و اخلاقی گرفته شود تا کسانی که به دنبال منافع خود هستند وارد بازار و بخش خصوصی شوند و منافع خود را از آن طریق حداکثر کنند ولی برای ورود به بخش دولتی به اخلاق خدمت نیاز است. این امر نشان‌دهنده نقش حیاتی سرمایه معنوی و اخلاق در فرآیند توسعه در جوامع درحال توسعه و تاخیری است. وجه پارادوکسیکال تولید رفاه و ثروت و توسعه این است که نیازمند به پارسایی در بخش عمومی است.

ما در بحران کرونا در بحث ساخت واکسن کرونا وارد شدیم اما برخی اشکال می‌گیرند که رفتن ایران به سمت تولید واکسن با نظریه مزیت نسبی سازگار نیست و ما باید به سمت وارد کردن واکسن می‌رفتیم. به نظر شما این اشکال وارد است؟

مساله کرونا هم یکی از ساحت‌هایی است که آشفتگی فکری، برادرکشی و هابزی بودن جامعه ایران خود را به عینه نشان داده است. بعد از اجماع اولیه بین نخبگان و مردم در باب روش‌های کنترل کرونا و با توجه به مساله ناشناخته بودن کرونا و جهانی بودن آن و مساله تحریم‌ها، دیدیم که در باب تهیه واکسن نه به تولید داخلی امید و اعتماد اجماعی وجود دارد و نه اعتمادی اجماعی به چین یا روسیه و نه به آمریکا و بریتانیا و سازمان‌های جهانی. و همه طرف‌های درگیر هم دائما درحال آتو گرفتن از یکدیگر و سرزنش و تخطئه کردن یکدیگر هستند. خلاصه نه به غرب اعتمادی هست و نه به شرق و نه به خود. نتیجه زیگزاگ زدن دائمی بین اینهاست که با خسارات جانی و مالی گسترده همراه بوده است. یعنی شما می‌توانید تمام ماجرای200 ساله تاریخ ایران را به‌طور فشرده در ماجرای کرونا و واکسن ببینید. آنچه رخ داد برآیند و جمع جبری توانمندی و ظرفیت‌های نخبگان و جامعه مدنی و مردم ما بود و هست. از کوزه همان برون تراود که در اوست.

درخصوص تولید داخلی واکسن اگر براساس تحلیل هزینه فایده ارزیابی کنید ویلیامسون می‌گوید پدیده رشد اقتصادی یا توسعه اقتصادی و اساسا هر پدیده اقتصادی را باید در چهار سطح مطالعه کرد. سطح قیمت‌ها، حکمرانی، نهادها و سطح ذهن. بحث اساسی این است که در حوزه تولید خودرو، تجهیزات پزشکی و لوازم خانگی و در حوزه تسلیحات دفاعی و در تمامی حوزه‌هایی که ارزش افزوده بالایی دارند و با علم و تکنولوژی و نهادینه کردن آن روبه‌رو هستند اگر تحلیل هزینه و فایده کنید و فقط به قیمت‌ها نگاه کنید نمی‌صرفد که ایران خود این تجهیزات و تسلیحات را تولید کند. باید مثل عربستان به ائتلاف استراتژیک با آمریکا وارد شود و نفت و سایر منابع و... را بفروشد و برود و آنها را وارد کند؛ یعنی منطق اقتصادی محض ندارد. ولی چون جوامع و افراد در درون چارچوب دولت- ملت‌ها زیست می‌کنند و دسترسی به بازار جهانی از کانال نهاد دولت‌های ملی صورت می‌گیرد و بعدا هم حکمرانی خرد و کلان و مبانی نهادی و چارچوب‌های ذهنی و نظام ترجیحات آن به‌عنوان واسطه وجود دارد نمی‌توان تنها به منطق هزینه- فایده و اصل مزیت نسبی ایستا تکیه کرد. باید از مزیت نسبی ایستا به مزیت نسبی پویا حرکت کرد و ظرفیت‌های درونزای علمی- تکنولوژیک و دانش‌بنیان را(همچون جوامع تاخیری‌ چون آلمان، ژاپن و کره‌جنوبی) خلق کرد و آن را در خدمت تولید در کشاورزی، صنعت و خدمات قرار داد و از ظرفیت‌های بازار جهانی و همکاری‌های دوجانبه و چندجانبه هم در این جهت به‌طور هوشمندانه بهره برد. یعنی ملی و محلی بودن را با جهانی شدن ترکیب هوشمندانه و درونزا کرد.

اگر ما ایالت‌های یک کشور بزرگ از اقتصاد جهانی بودیم که یک سیاست و دولت جهانی بر آن حاکم بود، می‌توانستیم از منطق هزینه- فایده تبعیت کنیم چون در آن صورت مانعی به اسم دولت- ملت‌ها و دولت‌های ملی وجود نداشت. اما در عمل بحث دولت- ملت‌ها و دولت‌های ملی مطرح است و دولت‌های ملی ابتدا مردم خود و سپس متحدان خود را در اولویت قرار می‌دهند و به همین دلیل است که بعد از تجربه کرونا و وقوع اختلال و بحران در زنجیره بهنگام عرضه جهانی کالاها و خدمات بهداشتی و اثرات گسترده آن بر سلامت و اقتصاد کشورها، اقتصاددانانی چون استگلیتز و... به این نتیجه رسیده‌اند که اصل تاب‌آوری‌(resilience)، باید به دو اصل کارآمدی و نابرابری(یا عدالت) در اقتصاد اضافه شود. به دلیل اضطراری بودن امر پرکردن شکاف توسعه، در جوامع تاخیری و درحال توسعه اهمیت اصل تاب‌آوری مضاعف می‌شود.

در مساله کرونا دیدیم که مرزهای ملی اهمیت و محوریت خود را نشان دادند و دیدیم که در وضعیت‌های بحرانی چیزی به‌عنوان اقتصاد جهانی چندان مطرح نیست. ارتباط ما با سایر کشورها همواره از طریق فیلتر مرزهای ملی صورت می‌گیرد و این مرزها در انتقال کالا و خدمات مانع و درگیری ایجاد می‌کند. جوامع غربی این مساله را به عینه دیدند که وقتی بحرانی جهانی در می‌گیرد اولویت شهروندان ملی هستند و ما مفهومی به نام شهروند جهانی نداریم و اولویت کشور‌های غربی هم نجات شهروندان خودشان است. بنابراین مشکل اساسی نگاه بازارمحور عدم توجه به دولت- ملت‌ها و دولت‌های ملی و فقدان رویکرد اقتصاد سیاسی است. به نظر می‌آید که به دلیل همین اصل تاب‌آوری و علی‌رغم همه کاستی‌ها و افت و خیز‌ها و شکست‌های مقطعی حتما باید روی تولید داخلی واکسن و ظرفیت‌سازی برای واکسن‌های آینده تاکید ورزید و در کنار آن به‌طور هوشمندانه از ظرفیت‌های جهانی هم در اسرع وقت بهره برد. واکسن‌سازی همچون موشک‌سازی و خودروسازی و لوازم خانگی باید به‌شدت و حدت پیگیری شود وگرنه به یک نوع توسعه اقماری بسنده خواهیم کرد که پایدار نخواهد بود چون با هویت تاریخی ایران به‌عنوان یکی از چهار حوزه برجسته تمدنی تاریخ ناسازگار خواهد بود.