میلاد جلیلزاده، روزنامهنگار: حوزه هنری یکی از نهادهای انقلابی ایران است که در آن میتوان بخش قابل توجهی از جلوههای فرهنگی و هنری برآمده از نظام جدید را دید. در طراحی و گرافیک، داستاننویسی، شعر، موسیقی و بسیاری از شاخههای هنری دیگر، حوزه هنری توانست پایهگذار مکتب جدیدی در عرصه هنر باشد که با جهانبینی انقلابی همخوانی داشت، اما در سینما وضع فرق میکرد؛ سینمای ایران را در دهه شصت یک جریان موسوم به چپ اسلامی که بعدها به لیبرالیسم گردش کردند و نامشان جبهه اصلاحات شد، معماری کرد و حوزه هنری عموما نقش اپوزیسیون دولتها را داشت. حوزه البته صرفا اپوزیسیون جریان چپ و سپس لیبرال نبود و حتی بالاترین تنش را با دولت دوم احمدینژاد پیدا کرد. ولی با وجود تمام اینها این زاویههایی که با دولتها پیدا میشد، بیشتر ساختاری بودند نه محتوایی. بعضی از شخصیتهای ثابت و مارکدار حوزه هنری در بخش سینمایی، مثل محسن مخملباف و محمد نوریزاد، نماد تندروی در دو سوی ماجرا شدند و با گردشهای ناگهانی و عجیبشان عبرت ساختند. کسی هم که این افراد در دوره مسئولیت او معرفی شدند و به اوج رسیدند، یعنی محمدعلی زم، تقریبا از بعضی جهات به خود آنها شباهت داشت. اما این گردشهای ناگهانی از یک سو و تنشهای حوزه با سازمان سینمایی در اوایل دهه ۹۰ در سوی دیگر، تنها چیزهایی نیستند که بشود با آنها سابقه ۴۰ساله این نهاد سینمایی با ۱۱۲ تولید بلند داستانی را قضاوت کرد. آنچه در ادامه میخوانید تلاشی است برای بهدست آوردن درکی دقیقتر از سابقه ۴۰ سال حوزه هنری در عرصه فیلمسازی. تلاشی که قبلا هم در روزنامه «فرهیختگان» صورت پذیرفته بود و حالا برگ دیگری به آن اضافه میشود. در ادامه به دوگانه فارابی و حوزه هنری بهعنوان نمادی از دوگانگی حوزه با دولتها پرداخته شده و بخش دیگری هم به نسبت کلی فیلمسازان با حوزه میپردازد. آلبوم عکس کارگردانهایی که در حوزه کار کردهاند را هم بررسی کردهایم که بخش مفصلی را تشکیل میدهد و در قسمت جداگانهای به شرح مبسوطی از آنچه مدیران سینمایی حوزه طی این سالها انجام دادهاند، پرداخته شده است.
اپوزیسیون همیشگی دولتها؛ درباره دوگانه حوزه هنری و معاونت یا سازمان سینمایی
حوزه هنری از سال ۶۰ وارد چرخه فیلمسازی ایران شد و نامش از آن زمان همواره بهعنوان رقیب اصلی بنیاد سینمایی فارابی و بهطور کل بخش دولتی سینما مطرح بوده است. این درحالی است که تولیدات حوزه بهندرت از دو، سه فیلم در سال تجاوز میکند و به سه، چهار مورد میرسد و سهم حوزه هنری از کل تولیدات سینمای ایران تنها دوبار از یک درصد، اندکی تجاوز کرده است. با اینحال حوزه هنری تا مدتها توانست روی ۹۹ درصد باقیمانده سینمای ایران تاثیر چشمگیری بگذارد و خیلی بیشتر از نیمدرصد یا یک درصد به چشم بیاید. دلیل این برجسته بودن، به جایگاه اپوزیک حوزه هنری درمقابل دولت برمیگشت و بهعبارتی به اینکه حوزه هنری نشاندهنده آدرس آلترناتیو وضع موجود بود. سینما در کشور ایران پس از انقلاب کاملا تحت تاثیر دولتها بوده است. دولتها معمولا نقش نهادهای حاکمیتی دیگر در اداره کشور را برجستهنمایی میکنند و این عمدتا یک راهکار برای فرار از پاسخگویی راجعبه وعدههای محققنشده یا کاستیها است، اما لااقل درمورد سینما میشود با قاطعیت گفت دولت نیروی مقتدر و قاطع میدان است. نهادهای دیگر عموما اگر هم نقشی داشته باشند، نقش سلبی است نه ایجابی. یعنی نهایتا میتوانند برای نمایش بعضی فیلمها مشکل ایجاد کنند ولی خودشان قادر نیستند در عرصه تولید، با دولت که سیاستگذار اصلی بودجه است، رقابتی داشته باشند. شاید برای همین است که هرگاه هر نهادی درمقابل دولت قرار میگیرد و فیلم میسازد، کارش بیشتر از حد معمول به چشم میآید. جایگاه کلاسیک بخش سینمایی حوزه هنری هم اپوزیسیون بودن برای دولتهای مستقر است. حوزه هنری از دهه ۶۰ به اینسو این نقش را پذیرفت و این جایگاه را انتخاب کرد و حتی در دولت دوم احمدینژاد هم که براساس کلیشههای سیاسی، بهنظر میرسید این دوگانه کمرنگ یا محو شود، اتفاقا تقابلها به اوج رسیدند. اگر به عقب برگردیم و ماجرا را از همان دهه60 پیگیری کنیم، موارد متعددی از این دوگانگی به چشم میخورند. علیاصغر شادروان، کارگردان فیلم ماندگار «تیرباران» که درباره شهید علی اندرزگو بود، چندی پیش در مصاحبهای به «فرهیختگان» گفت: «خاطرم هست آن سالی که فیلم «تیرباران» در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، یکی از مسئولان بنیادسینمایی فارابی به من گفت فیلم شما کاندیدای بهترین کارگردانی و فیلمنامه بود، اما چون بنیاد با حوزه هنری و محمدعلی زم اختلاف داشت، این جایزه را به شما ندادند. جالب اینجاست بنیاد فارابی 20 سال بعد همین جایزه یعنی بهترین کارگردانی را برای «تیرباران» تحت عنوان 30سال انقلاب به من داد که همان آقای مسئول به من گفت بالاخره حق به حقدار رسید. آن زمان بهخاطر اختلافات آن جایزه را به شما ندادند و الان به شما رسید.»
موارد متعددی از این دوگانگی بین حوزه هنری و معاونت یا سازمان سینمایی در ۴۰ سال اخیر دیده شده است که یکی از پرتنشترین فرازهای آن اتفاقا در دولت دوم احمدینژاد رخ داد. اهالی خانه سینما که جواد شمقدری شمشیر را برایشان از رو بسته بود، به حوزه هنری رفتند و به بهانه وجود موارد غیراخلاقی و مثلثهای عشقی و امثال این موارد در فیلمها، آثاری که وزارت ارشاد بهشان مجوز داده بود را از پرده پایین کشیدند. از آنسو سازمان سینمایی هم جایی که قرار بود «یه حبه قند» بهعنوان یکی از تولیدات حوزه در مراسم اسکار حاضر شود، توهین آمریکاییها به پیامبر اسلام را بهانه قرار داد تا اساسا ارسال فیلم به مراسم اسکار را لغو کند. این کشمکشها در سالهای پس از ۱۳۹۲ که دولتهای حسن روحانی روی کار آمدند، از نفس افتاد و تکوتای سابق را از دست داد. حوزه هنری در بدترین سالهای سینمای ایران نتوانست صدای مخالف و جریان آلترناتیو سینما باشد و بار این مسئولیت را یک سازمان تازهتاسیس دیگر به نام اوج بر دوش کشید که البته در تمام حوزهها فیلم نمیساخت و کارویژه تعریفشدهاش موضوعات مربوط به انقلاب و جنگ بود.
آخرین تلاشهای حوزه هنری در این زمینه ساخت اثری مثل «دیدن این فیلم جرم است» بود؛ فیلمی با لحنی بسیار تند که سوای موضعگیری آنارشیستیاش، بهلحاظ کیفیت فنی قوی نبود و البته ازلحاظ مضمونی هم فقط بخش محدودی از وابستگان فکری و عاطفی به یک جریان سیاسی بخصوص را جذب میکرد و درعوض، دربرابر آن، برای بخش دیگری از جامعه گارد ایجاد میشد. البته فیلم خوشساخت «مصلحت نظام» در سال پس از آن را هم نمیشود درنظر نگرفت که امید است یک استثنا نبوده باشد. حالا اصلا راحت نیست که موقعیت بخش فیلمسازی حوزه هنری در دولت جدید را حدس بزنیم و پیشبینی کنیم که دربرابر وزیر ارشاد جدید و رئیس سازمان سینمایی او چه موضعی خواهد داشت، اما قویترین احتمال که در ذهن خیلیها وجود دارد و اتفاقا کسی دوست ندارد محقق شود، این است که انفعال حوزه هنری در بخش فیلمسازی همچنان ادامه پیدا کند و بیشتر از قبل شود؛ بیسروصدا به سالنداری و فعالیت در حوزه پخش پرداختن و تولید سالی یکی، دو فیلم برای خالی نبودن عریضه، بیاینکه این فیلمها لااقل ریگی به مرداب مرده سینما بیندازند.
حوزه هنری؛ یک مکتب فیلمسازی یا پناهگاهی برای راندهشدگان
حوزه هنری در این سالها محل رشد و سکوی پرتاب خیلی از افراد بوده است، اما تقریبا اکثر این افراد، این مکان را بهعنوان ابزاری برای رشد خود یا پناهگاهی دربرابر دولتیها در یک برهه زمانی بخصوص درنظر گرفتهاند. در دهه ۶۰ شورای تایید فیلمنامه در حوزه هنری که تصویب میکرد چه فیلمهایی باید بودجه ساخت بگیرند، از افرادی مثل محمدرضا تختکشیان، محسن مخملباف، محمدرضا هنرمند و سیدضیا هاشمی تشکیل شده بود، اما سالها بعد و در اوج بحران و کشمکش میان حوزه هنری و سازمان سینمایی، ضیا هاشمی طرف دولت ایستاد و بهعنوان رئیس شورای صنفی نمایش از حوزه هنری شکایت کرد، محسن مخملباف در خارج از کشور بود و به اپوزیسیون نظام تبدیل شده بود، محمدرضا هنرمند پس از آنکه چندسال با حوزه هنری کار نکرد، دیگر به تلویزیون رفته بود و داشت از دروازه بازنشستگی خودخواستهاش عبور میکرد، محمدرضا تختکشیان که با خروج از حوزه هنری بختش بهعنوان تهیهکننده باز شده بود، سرگرم کارهای متنوع و کاملا بهم نامربوطی بود از قبیل فیلم «خوابم میاد» به کارگردانی رضا عطاران و سریال «کلاهپهلوی» که یک پروژه سیاسی-تاریخی در تلویزیون بود.
کسانی مثل مجید مجیدی که حتی کارمند حوزه بودند، سالهای سال میشد که با دلخوری از آنجا بیرون آمده بودند و خاطره قهر رسول ملاقلیپور یا خروج بیسروصدای حاتمیکیا از حوزه هم در گوشه ذهن ناظران بود، اما افراد جدیدی مثل رضا میرکریمی در حوزه مشغول فعالیت بودند. باتوجه به همین موارد است که بهسختی میتوان حوزه هنری را مثل بعضی از کمپانیهای صاحب سبک دنیا، یک مکتب هنری دانست؛ چیزی مثل دیزنی یا کمپانیهای خاصی که در هنگکنگ به ساخت فیلمهای رزمی، در ژاپن به ساخت انیمه یا در هند به ساخت نوع خاصی از فیلمهای عاشقانه یا اکشن مشغولند.
در سبد محصولات حوزه هنری همهجور فیلمی دیده میشود و همهجور کارگردانی با آن کار کردهاند. این را شاید از یک جهت بشود حسن کار حوزه بهحساب آورد و شاید ازجهت دیگری بتواند محملی برای نقد آن باشد. حوزه هنری در بخش سینماییاش یک مکتب سینمایی را راهاندازی نکرده و اگر انتهای تیتراژ فیلمها را نبینیم یا به شناسنامهشان سری نزنیم، نتوانیم با تماشای اول تا آخرشان به اینکه در کجا تولید شدهاند پی ببریم، حال آنکه محصولات دیزنی یا کمپانیهای رزمی هنگکنگ یا آنها که در ژاپن انیمه و در هند اکشن و عشقی میسازند، با یک نگاه معلوم میکنند که در کجا تولید شدهاند. شاید در داخل ایران هم بتوان بهعنوان نهادی که در مقام آلترناتیو دولت فیلم میساخت، سازمان سینمایی اوج را دارای چنین خصوصیتی دانست؛ اما حوزه هنری چنین نبود. کیفیت محصولات حوزه هنری و حتی مضمون آنها به اینکه در هر دوره بخصوص، چه کسانی در این مجموعه فعالیت میکردهاند، بستگی داشته است. چیزی که در هر دوره، این افراد را دور هم جمع میکرد، عموما ناامیدیشان از دولت و صداوسیما و ارگانهای دیگر حمایتی یا حتی بخش خصوصی بوده است و اینکه کارشان را میتوانستند در حوزه هنری تولید کنند؛ همین و فقط همین! سوای از مدیران حوزه، بهلحاظ ترکیب کسانی که در این نهاد فعالیت سینمایی میکردند، اگر بخواهیم تاریخچه سینمایی حوزه هنری را باتوجه به کارگردانهایی که در آن کار کردهاند، تقسیمبندی کنیم، خواهیم دید چنین چیزی بهراحتی ممکن نیست، چون در تمام دروههای زمانی، تنوع چشمگیری از آثار به چشم میخورد. با اینکه حوزه هنری در سینما معمولا جایگاه اپوزیسیون دولتها را داشته، به این دلیل که یک مکتب هنری و فکری در بخش سینمایی آن وجود نداشت، اگر به مجموعه افرادی که در این نهاد کار کردهاند و آثاری که در آنجا ساختهاند نگاهی بیندازیم و با باقی آثار سینمای ایران در هر دوره مقایسه کنیم، سبک و مسیر متفاوتی نسبتبه کلیت ساختار سینمای ایران مشاهده نخواهد شد. بهعبارتی حوزه هنری اگرچه در اکثر ادوار آلترناتیو دولت بوده، اما آثارش از جنس همان تولیداتی بوده است که دولتها در پیشخوان قرار میدادند. بهعنوان مثال اگر «یه حبه قند» از رضامیرکریمی و «درباره الی» از اصغر فرهادی که اولی از تولیدات حوزه هنری و دومی از تولیدات دولت احمدینژاد است را با هم مقایسه کنیم، تفاوت چندانی میان آنها به چشم نمیخورد. در دورههای دیگر هم همین وضعیت وجود دارد، ازطرفی مخملباف جنجالیترین فیلمهای سیاسیاش را در حوزه هنری میساخت و از طرف دیگر ملاقلیپور و حاتمیکیا در این نهاد فیلمهای جنگی میساختند و این فیلمها با کلیت سینمای آنها تفاوت خاصی نداشت و بخشی دیگر، فیلمها به «آدم برفی»، «خواهران غریب»، «مرد عوضی» «شوکران» و «دختری با کفشهای کتانی» میرسید که نمیتوان آنها را با خطهای کوتاه به هم وصل کرد و یک صورت فلکی بهدست آورد. بهعبارتی حوزه هنری چیز چندانی به این افراد یا فیلمهایشان اضافه نمیکرد و آمدن آنها به اینجا برای فیلم ساختن، صرفا بهدلیل امکانی بود که در میانه گسلهای مدیریتی برایشان فراهم شده است و شاید تنها جنبه هویتبخش فعالیتهای سینمایی حوزه، خارج از بخش تولید فیلم و در نشریه سوره به سردبیری مرتضی آوینی جلوه کند؛ جایی که او دربرابر ماهنامه فیلم بهعنوان بازوی تئوریک و تبلیغاتی بنیاد فارابی و بهعبارتی دربرابر جریانی که آقایان بهشتی و انوار معماری میکردند، یک جریان آلترناتیو به وجود آورد که این البته با شهادت او رنگوبوی سابقش را از دست داد.
آلبومی از متنوعترین فیلمسازان سینمای ایران
هرکس که به شکل تاریخی فعالیتهای سینمایی حوزه هنری را بررسی کند به اولین اسمی که برخواهد خورد، محسن مخملباف است. حضور پررنگ مخملباف در حوزه هنری باعث شد به مرور زمان خیلیها با این نهاد سینمایی به مشکلاتی بربخورند و حتی از آنجا کوچ کنند؛ اما از طرفی مخملباف دهه شصت که فیلمسازی بسیار پررنگ و جنجالی بود، بهخاطر فعالیتهایش در حوزه هنری باعث دیده شدن این نهاد هم شده بود.
محمد بهشتی در فارابی میخواست یک سینمای روشنفکری شبهعرفانی را باب کند که نمونه خارجی آن آندره تارکوفسکی بود و نسخه ایرانیاش در کانون پرورش، عباس کیارستمی میشد اما قطب مقابل کیارستمی عموما مخملباف تعریف شده بود که در حوزه فعالیت میکرد و رئیس شورای تصویب فیلمنامه آن هم بود و بهعبارتی تعیین میکرد که کدام کارها بودجه بگیرند. شاید بشود کیارستمی را نماد فعالیتهایی که دولت چپ اسلامی را در دهه ۶۰ معماری کرد دانست، اما مخملباف به اشتباه نماد حوزه هنری در دهه ۶۰ قرار گرفته بود؛ چون وقتی او از این نهاد رفت، این سبک و این حال و هوا توسط فیلمسازان دیگر ادامه پیدا نکرد و حتی خود مخملباف هم در خارج از حوزه هنری سبک و حال و هوایش را تغییر داد. نماد ماندگاری در سبک و سیاق انقلابی فیلمسازی، کسی بود که اتفاقا اولین فیلم حوزه هنری را ساخت اما در ادامه محو شد! حوزه هنری در سال ۱۳۶۰ کارش را با فیلم «توجیه» به کارگردانی منوچهر حقانیپرست شروع کرد؛ فیلمساز گمنامی که سال ۶۴ فیلم «مدرک جرم» و سال ۶۶ فیلم «جنگلبان» را با موضوعاتی انقلابی ساخت که اتفاقا هردو خارج از چرخه حوزه هنری تولید شدند اما تا سال ۸۹ که دار فانی را وداع گفت، دیگر فیلمی از او دیده نشد.
نفر دومی که در حوزه هنری بسیار فعال بود را میتوان محمدرضا هنرمند دانست؛ کسی که همراهی فراوانی با مخملباف داشت و این امر راهش را برای فعالیت در حوزه هموار میکرد. در سال ۶۰ حوزه هنری دو فیلم ساخت؛ «مرگ دیگری» به کارگردانی محمدرضا هنرمند که فیلمنامهاش را محسن مخملباف نوشته بود و «توبه نصوح» که بالاخره اولین کارگردانی مخملباف به حساب میآمد. حوزه هنری سال۶۲ هم تنها دو فیلم ساخت که هر دو را محسن مخملباف، هم نوشته بود و هم کارگردانی کرد.
در سال ۶۳ هم کاری از محمدرضا هنرمند در حوزه دیده شد و او در سال ۶۴ هم فیلم «زنگها» را ساخت که همچنان نویسندهاش محسن مخملباف بود. در این سال که مخملباف هم فیلم بسیار مشهور «بایکوت» را ساخت، بالاخره دو فیلمساز مهم دیگر در حوزه هنری ظهور کردند؛ یکی علیاصغر شادروان بود که پس از یکی، دوسال دوندگی برای ساختن فیلمنامه ماندگار «تیرباران» در نهادهای دولتی، به حوزه هنری پناه آورد و دیگری رسول ملاقلیپور که «بلمی به سوی ساحل» را ساخت. در سال ۶۵ شهریار بحرانی «گذرگاه» را برای حوزه هنری ساخت و سال ۶۶ هم با همان چهرههای تکراری گذشت و در سال ۶۷ فیلمسازانی در آنجا کار کردند که چندان کارشان به چشم نیامد؛ اما سال ۶۸ محمد نوریزاد که در زندگی سیاسی هم سرنوشتی شبیه محسن مخملباف پیدا کرد و از سابقون حوزه هنری محسوب میشد، فیلم «نخلستان تشنه» را ساخت.
حاتمیکیا پس از «هویت» و «دیدهبان» به حوزه آمد و «مهاجر» را در آنجا ساخت، محمد کاسبی «شنا در زمستان» را در حوزه هنری کارگردانی کرد که یکی از آثار ماندگار ایرانی شد و معمایی درباره اینکه چرا کاسبی کارگردانی را رها کرد به جا گذاشت. کریم زرگر و احمدرضا گرشاسبی فیلمی را به نام «اُ منفی» کارگردانی کردند که نویسندهاش ابوالفضل جلیلی بود و «آفتاب و عشق» جواد شمقدری هم همان سال در حوزه هنری ساخته شد و جواد شمقدری کسی بود که سه دهه بعد در مقام رئیس سازمان سینمایی، بزرگترین چالش تمام دورانها را میان دولت و حوزه هنری تجربه کرد.
اینجا کمکم مخملباف داشت با حوزه هنری زاویه پیدا میکرد. او از حوزه هنری بیرون رفت و «عروسی خوبان» را ساخت که شروعی برای گردش فکری در ساختار ذهنیاش به حساب میآمد و چون از حوزه خارج شده بود، توانست اولین جایزهاش را از جشنواره فجر بگیرد؛ اما حاتمیکیا که به قول خیلیها دردانه بهشتی، رئیس بنیاد فارابی بود، اتفاقا به حوزه آمد و در پاسخ به مخملباف «وصل نیکان» را ساخت. در همان سال ۷۰، مجید مجیدی که کارمند حوزه هنری بود و در فیلمهای زیادی که در حوزه ساخته شده بودند بازی داشت، اولین فیلمش را با نام «بدوک» کارگردانی کرد؛ فیلمی که با حواشی زیادی دستوپنجه نرم کرد اما باعث معرفی کارگردانی به سینمای ایران شد که در هیبت یکی از نامآوران عرصه جهانی درآمد. غیر از مجیدی و دلخوریهایی که با حوزه هنری پیدا کرد ابراهیم حاتمیکیا هم نهایتا تا خاکستر سبز در سال ۷۲ با حوزه دوام آورد و شهریار بحرانی هم با «حمله به اچ3» که سومین کارش در حوزه هنری بود فعالیت در آنجا را به پایان رساند.
در سال ۷۳ که «حمله به اچ۳» ساخته شد کارهای متفاوت و متنوعی مثل به «خاطر هانیه» و «آدمبرفی» هم در حوزه هنری ساخته شدند و سال بعد نوبت به «خواهران غریب» از کیومرث پوراحمد بود؛ یکی از پرورشیافتگان کانون پرورش. «بهخاطر هانیه» هم کاری از پوراحمد بود اما «آدمبرفی» اوج اختلافات دولت و حوزه هنری را نشان میداد؛ فیلمی با حواشی فراوان و توقیفی حاشیهساز که بعدها عاملان آن را هم به اعتراف درمورد اشتباه بودنش واداشت.
هرچه به میانه دهه ۷۰ نزدیکتر میشویم فیلمهای متنوع حوزه که یکیدرمیان به مشکل مجوز هم برمیخورند، بیشتر دیده میشوند. «معجزه خنده» از یدالله صمدی و «مرد عوضی» از محمدرضا هنرمند و «ساحره» از داوود میرباقری، فیلمهای حوزه به ترتیب در سالهای ۷۵ و ۷۶ هستند و در سال ۷۷ فیلمهای مهمی مثل «هیوا» از رسول ملاقلیپور، «شوکران» از بهروز افخمی، «دختری با کفشهای کتانی» از رسول صدرعاملی که نویسندهاش پیمان قاسمخانی بود، «باشگاه سری» از جمال شورجه که سازنده اکشنهای جنگی مد روز بهحساب میآمد و «شیدا» از کمال تبریزی ساخته شدند.
در سال ۷۸ احمدرضا درویش «متولد ماه مهر» و در سال ۷۹ داوود میرباقری «مسافر ری» و فریدون جیرانی «آب و آتش» را در حوزه ساختند تا اینکه در سال ۱۳۸۲ رسول ملاقلیپور «مزرعه پدری» را در آنجا ساخت و حواشی و موارد توقیفی حوزه را به سینمای دفاع مقدس هم که ایشان. در همان سال «خداحافظ رفیق» از بهزاد بهزادپور تولید شد که قضاوتهای متفاوتی را برانگیخت اما یک فیلم دیگر «تارا و تب توتفرنگی» از سعید سهیلی است که نشان میدهد سبک فعالیتهای حوزه، تنوع خود را بیرون ریخته است. در سال ۸۳ چهره جدیدی در حوزه هنری ظهور کرد؛ سیدرضا میرکریمی با فیلم «خیلی دور خیلی نزدیک» که یکی از بهترین آثار او هم به حساب میآمد. همان سال مجیدی به حوزه برگشت و «بید مجنون» را ساخت.
سال ۸۴ بهرام توکلی با «پابرهنه در بهشت» به حوزه هنری آمد و سال ۸۶ فیلمهایی مثل «به همین سادگی» از میرکریمی و «پرچمهای قلعه کاوه» از محمد نوریزاد در حوزه ساخته شدند. کمکم به روزهایی نزدیک میشویم که چهرههای جدید و قابلتوجه در حوزه هنری کمتعدادتر میشوند. میرکریمی همچنان با حوزه هنری کار میکند و در سال ۸۸ فیلم مهم «یه حبه قند» را میسازد. به تهیهکنندگی و با حمایت او فیلمسازان جدیدی مثل محمدهادی نائیجی و دانش اقباشاوی وارد عرصه میشوند. بعضی از استثناها مثل قاسم جعفری هم در ابتدای دهه ۹۰ با حوزه هنری کار میکنند و تنها اتفاق خاصی که طی این سالها در حوزه رخ میدهد، مشارکت حوزه هنری در ساخت سری اول «ماجرای نیمروز» در سال ۱۳۹۵ و سپس تولید «دیدن این فیلم جرم است» در سال ۱۳۹۸ است. در جشنواره فجر سیونهم فیلم «مصلحت نظام» از حوزه هنری و به کارگردانی یک چهره جدید به نام حسین دارابی رونمایی شد که به لحاظ کیفی اثر قابلتوجهی بود. در این سالها فیلمسازان دیگری هم با حوزه هنری کار کردند؛ مثل محمدعلی باشهآهنگر یا محمدمهدی عسگرپور یا مازیار میری که در سال ۹۱ با «حوض نقاشی» نماد حوزه هنری در جشنواره فجری بود که اوج اختلافات را بین دولت و حوزه تجربه میکرد؛ اما چنانکه میبینیم، به سختی میشود یک یا حتی چند نفر را بهخصوص در دورههای متاخر، نمادی از سبک و سیاق و جهتگیریهای کلی حوزه هنری دانست.
در همین رابطه مطلب زیر را بخوانید: