رضا غلامی، پژوهشگر و مدرس فلسفه سیاسی و مطالعات فرهنگی: ابتدا لازم میدانم ضمن عرض تسلیت بهمناسبت درگذشت محقق محترم جناب استاد محمدرضا حکیمی، به روح ایشان و همه کسانی که با معارف قدسی اهل بیت عصمت و طهارت(ع) مأنوس بوده و هستند و درجهت تجمیع و نشر آن قدم مهمی برداشتهاند، درود بفرستم. من با مرحوم حکیمی هیچ مسأله شخصی ندارم و آنچه در این متن مختصر به عرض میرسانم، همه از سر تعهد به آزاداندیشی و نقد سازنده و کمک به اعتلای اسلام عزیز است و مطمئن هستم روح ایشان از این مباحث نامسرور نخواهد شد.
ماجرا از توئیتی شروع شد که چند روز پیش منتشر کردم. متن توئیت دقیقا این بود: «حرف زدن از عدالت و حدیث نوشتن و حدیث خواندن در این باب، کمترین کاری است که میتوان برای عدالت انجام داد، مهم این است که از خانه خود بیرون بیاییم و ضمن تعامل با نخبگان، یک سازوکار عقلانی برای تحقق تعالیم دینی در باب عدالت ارائه کنیم و سپس در اجرا به سهم خود مشارکت داشته باشیم.» مخاطب من در این توئیت یک طیف بود که البته بهطور طبیعی مرحوم حکیمی نیز در آن قرار داشت اما عدهای فورا با برگرداندن ضمیر به مرحوم حکیمی و بهرهبرداری از فضای احساسی نسبت به درگذشت ایشان، شروع به هجمه به بنده کردند و تا توانستند از توهین، فحاشی و تهمتزنی علیه اینجانب دریغ نکردند. البته من در گذشته تجربه روشنگری زیاد داشتهام و برایم دور از انتظار نیست که در مقابل حرفهای روشنگرانه صفکشی شود؛ اما نکتهای در این صفآرایی برایم جالب بود و آن اینکه گذشته از دوستان و طرفداران محترم ایشان که شاید بهدلیل جو عاطفی موجود، به توئیت بنده فورا عکسالعمل منفی نشان دادند، بخش مهمی از هجمهکنندهها را انجمن حجتیهایها، اخباریها، احمدینژادیها، آخوندهای سکولار و عدالتخواهان قلابی، لیبرالها تشکیل داده بودند و حتی کار بهجایی رسید که منافقین آلبانینشین هم در این صفآرایی حضور پیدا کردند و تا توانستند با بقیه درجهت فحاشی و اتهامزنی به حقیر، همافزایی کردند که البته اینها برای من شیرین و افتخارآمیز است.
قبل از شروع نقد خود، لازم میدانم سه نکته را جهت تنویر افکارعمومی عرض کنم: اولا، من یک روحانی انقلابیِ روشنفکر و البته فقیر و بیادعا هستم و تا الان به اقدامات ناچیزی که برای گسترش و تعمیق گفتمان انقلاب اسلامی کردهام، مباهات میکنم لذا نه مانند برخی، از انقلابی بودن خود پشیمان هستم و نه به این راحتیها صحنه را ترک میکنم هرچند نسبت به بعضی مسائل نظام نقد نیز دارم و البته تا الان از بیان این نقدها دریغ نکردهام. ثانیا، بنده در بیان واقعیت هیچ ترسی ندارم و بهعنوان یک طلبه حوزه و دانشآموخته دانشگاه، هر کجا و درباره هرکس که لازم باشد با رعایت اصول اخلاقی روشنگری کرده و هزینههای سنگین آن را نیز پرداخت میکنم. ثالثا، موسسهای که بنده مدیر و خادم آن هستم با وجود خروجیهای بزرگ و اثربخش، خصوصی است نه دولتی و برای انجام کارهای پژوهشیای که تا الان انجام داده تنها از بودجههای ناچیز کمکی استفاده کرده که مطمئنا جمع آن از یکبیستم کارهای عادی موسسات پژوهشی روشنفکران لیبرال یا انجمن حجتیهایها و غیره کمتر بوده است بهطوری که تا الان بارها بهخاطر فقدان بودجه حداقلی، تصمیم به تعطیل کردن مجموعه داشتهام ولی به اصرار همکاران صدیقم به هر مشقتی که شده کار را ادامه دادهام لذا بحمدالله برچسبهای متداول عدالتخواهان قلابی به این موسسه و بنده نمیچسبد.
و اما نقد بنده به مرحوم استاد حکیمی :
۱ با اینکه مرحوم حکیمی جزء عناصر فکری فعال در جریان شکلگیری و پیروزی انقلاب بودند، و با تالیفات جذابشان موفق شدند به شماری از نیازهای فکری-دینی جوانان پرشور دهه 60 پاسخ بدهند، اما ایشان تقریبا با شروع دهه 70 عزلتگرایی و انزوا را انتخاب کرده و خود را خانهنشین کردند که این خانهنشینی تا آخر عمرشان ادامه داشت. بنابراین، عمده کنشهای فکری و تالیفات ایشان مربوط به پیش از انقلاب و دهه 60 است و بهدلیل مختصات آثار مرحوم استاد، شماری از آنها را بوی کهنگی فراگرفته و به آثاری تاریخی بدل ساخته است.
۲ خانهنشینی و حتی قطع ارتباط با برخی دوستان انقلابی میتواند دلایل متعددی داشته باشد؛ مشکلات شخصی یا شاکله شخصیتی که کاری به آن نداریم؛ اما شواهد زیادی ازجمله فتواهای ایشان در مجالس محدود درباره نظام، نشان میدهد که خانهنشینی طولانی مرحوم حکیمی بیشتر ناشی از نوع تفکری بود که بهطور طبیعی ایشان را به بنبست میرساند؛ بنبستی که باب هرگونه کنشگری فعال را بست و ایشان را به یکی از کمکارترین اندیشهورزان دهه 70 به بعد تبدیل کرد.
۳ برخلاف دروغی که امروز بر سر زبان فرصتطلبان افتاده است، طی سه دهه اخیر، صداوسیما (و حتی سایر رسانههای رسمی) در نظام، هیچگاه بنای به سانسور یا بستن دوربینهای خود روی مرحوم حکیمی نداشتند و این شخص آقای حکیمی بود که با نوعی قهر با رسانه ملی، این رسانه را دائما از نزدیک شدن به خود محروم میکرد. فراموش نمیکنم که در زمان برپایی مراسم کنگره نکوداشت مرحوم علامه محمدتقی جعفری(ره) در سال 76 که بنده توفیق دبیری آن را داشتم، بارها مرحوم حکیمی درصدد تحمیل سبک زندگی خود به مرحوم استاد جعفری و به انزوا کشاندن ایشان بود اما استاد بهرغم رفاقت قدیمی با مرحوم حکیمی و علاقه وافر به او، تن به خواستههای ایشان نداد.
۴ بدون تردید، تالیف مجموعه الحیاه توسط ایشان و برادران محترمشان یکی از کارهای ارجمندی است که بنده نیز توفیق بهرهبرداری از آن را داشته و دارم. با این حال باید توجه داشت که اولا، الحیاه از سرسفره مرحوم کلینی(ره) و محدثان بزرگ دیگر بهره گرفته و اساسا قابل مقایسه با منابع درجه یک حدیثی شیعه و تلاشهای مجاهدانه و حوصلهسوز برخی از محدثان عظیمالشأن درجهت حفظ و انتقال منابع حدیثی به شیعیان نیست؛ ثانیا، الحیاه مجموعهای است طبقهبندیشده از احادیث با ترجمهها و شرحهای بعضا ذوقی که هیچ نشانی از وجود تفکری عمیق، جامع و منسجم پشت آن وجود ندارد و حتی برخلاف هدفی که برای آن ترسیم شده بود، نمیتواند تصویری جامع و همآهنگ از فکر و فرهنگ اسلامی را برای مواجهه با شرایطی که انقلاب در آن ظهور کرده به مخاطب ارائه کند و حتی در مواردی مخاطب را نسبت به نظام فکری اسلام دچار گیجی و سردرگمی میکند.
۵ از مرحوم حکیمی که پیش از انقلاب اشتهار به عدالتگرایی داشت انتظار میرفت بهویژه پس از پایان مجموعه الحیاه، عزمشان را جزم کنند و با تبدیل مباحث پراکنده و فاقد نظم علمی و حتی در مواردی داستانسرایی در حوزه عدالت، مبادرت به نظریهپردازی در زمینه عدالت کرده و جمهوری اسلامی را از یک تکیهگاه نظری قوی بهرهمند کنند لکن ایشان یا در خود چنین توانی را نمیدیدند یا اساسا انگیزهای برای انجام یک کار علمی روشمند نداشتند لذا مباحث ایشان در باب عدالت در طول سالهای متمادی، هیچگاه نتوانسته حتی در حد یک تز دکتری درجه یک مفید به حال سیستم فکری نظام جمهوری اسلامی باشد یا نظر نسلهای جدید متفکران حوزه و دانشگاه را به خود جلب کند.
۶ یکی از مسائلی که نمیتوان نادیده گرفت، در معرض نقد نبودن مرحوم استاد حکیمی است؛ ایشان بهدلیل دعبشان که ثمره آن خانهنشینی و قطع ارتباط با بسیاری از علما و اساتید حوزه و دانشگاه بود، هیچگاه تن به نقد جانانه آثارشان ندادند و فرصت آن را از بین بردند و کسی نیز از ترس معدود هوادارن متعصبشان جرأت نقادی صحیح ایشان را پیدا نکرد و همین امر موجب شد خیلی از ضعفها و اشکالات فکری مرحوم حکیمی، هم از خودشان، و هم از دنبالکنندههای افکار ایشان مخفی بماند و تصوری بیعیب و نقص از آثارشان (حتی برای خود آن مرحوم) ایجاد شود.
۷ مرحوم حکیمی مشهور به عدالتگرایی بودند اما از دهه 70 به بعد حاضر نشدند بهجز حدیث خواندن در مجالس عمدتا محدود و انطباق بعضا درست و بعضا نادرست این احادیث با وضع جامعه، کوچکترین قدمی را برای شکلدهی به الگوی پیادهسازی عدالت در جمهوری اسلامی بردارند و هنر خود را صرف غر زدن و یأسپراکنی میان کسانی کردند که به ایشان و امثال ایشان برای ایجاد سازوکارهای علمی برای تحقق عدالت امید زیادی بسته بودند. البته تصریح میکنم که حدیث نوشتن و حدیث خواندن کار ارزشمند و لازمی است و توفیق آن نصیب هر کسی نمیشود اما کسی که مدعی عدالتگرایی است آن را مقدمه راه پرفراز و نشیب خود در جهت تحقق تعالیم قدسی اسلام میداند و نه غایت راه خود. ازسوی دیگر، بعضی تصور میکنند که تدوین الگوی پیادهسازی تعالیم اسلامی در باب عدالت یک کار اجرایی است این درحالی است که هرکسی که با الفبای فعالیتهای حوزوی و آکادمیک آشنایی داشته باشد میداند که کشف و ترسیم الگوی پیادهسازی عدالت (مبتنیبر نظریه عدالت) یکی از خطیرترین کارهایی است که جز از عهده علمای عدالتپژوه برنمیآید. درواقع، مرحوم حکیمی نه نظریهای در باب عدالت داشتند و نه الگویی برای پیادهسازی نظریه خود ارائه دادند.
۸ آنچه خیلی مهم است، سبک ایشان در عدالتگرایی بود که بنده درباره آن حرف جدی دارم. خانهنشینی و قطع رابطه با خیلی از دوستان منتقد اما مشفق و نداشتن نگاهی جامع و دقیق از شرایط نظام و کشور موجب شد مرحوم حکیمی با دست گذاشتن روی نقاطی که در مواردی، اصل آن به کذب به ایشان گزارش میشد، کل نظام را متهم به بیعدالتی کرده و جمهوری اسلامی را با اتهامات ثابت نشده؛ محکوم جلوه دهند. همین بود که معدود کسانی اطراف مرحوم حکیمی را تا پایان عمر گرفتند که برخی از مهمترین آنها را عناصر زاویهدار جدی با انقلاب و رهبری تشکیل داده بودند و اگر هوشمندی یا روحیه محافظهکارانه مرحوم حکیمی نبود، از ایشان حداکثر استفاده ابزاری را بر علیه نظام میکردند.
۹ همه میدانیم که نشستن در خانه و از عدالت سخن گفتن و دیگران را متهم کردن به عدالتنافهمی و بیعدالتی، کار چندان سختی نیست بلکه مهم، قیام برای عدالت اعم از قیام علمی و عملی است. اسلام، هم ارائه طریق دارد و هم ایصال به مطلوب، و این دو از یکدیگر جدا نیستند و طبیعی است که از یک عالم و متفکر، در درجه اول قیام علمی توقع میرود اما کسی که خود را عدالتگرا میداند نباید از مشارکت عملی در اجرای عدالت (در حد بضاعت خود) ابایی داشته باشد. حداقل خاصیت این مشارکت اولا، محک خود در عدالتطلبی در امور اجتماعی؛ ثانیا، آشنایی با ظرافت، پیچیدگیها و موانع اجرای عدالت و کسب واقعبینی کافی در این عرصه و ثالثا، عینیتبخشی به عدالتطلبیای است که یک فرد سالها از آن صحبت کرده و مدعی آن است. مرحوم حکیمی نهتنها قیام علمی برای بسط و تعمیق اندیشه عدالت نکرد بلکه خانهنشینی را بر هرگونه مشارکت (حتی مشارکت حداقلی) در اجرای عدالت ترجیح داد و نشان داد که نشانه چندانی از یک مصلح اجتماعی مانند دوستان قدیمی خود از قبیل استاد شهیدمطهری، مرحوم علامه محمدتقی جعفری و غیره ندارد.
۱۰ مسأله دیگر که برای بنده خیلی مهم است، بحث مکتب تفکیک است که ازجمله مباحث کممایه و توخالیِ علمی طی دهههای گذشته محسوب میشود. از نظر من، مکتب تفکیک، تطهیر جریان اخباریگری است که بهطور طبیعی دفاع از میوههای تلخ آن، درطول تاریخ برای کمتر کسی ممکن بود و نیازمند قرائتی تازه داشت که مرحوم حکیمی و دوستانشان این مسئولیت را برعهده گرفتند. اگر به کتاب مکتب تفکیک و سایر اظهارنظرهای مرحوم استاد حکیمی در باب تفکیک منصفانه توجه بفرمایید تصدیق خواهید کرد که مکتب تفکیک ایشان نه توانایی دفاع علمی از خود را دارد و نه میتواند در عمل، گرهی از کار جامعه اسلامی بگشاید؛ بلکه با کمرنگکردن حضور فلسفه و بهطور کل علوم عقلی در اتمسفر فکر دینی، جامعه اسلامی را بهسمت استنباطات سطحی و در مواردی موهن از سنت رهنمون میکند که آخر خط آن زوال تدریجی شیعه، سپس خداحافظی با نهضت امام(ره) و پذیرش سکولاریسم و درنهایت همآغوشی با اسلام آمریکایی است.
۱۱ هرچند مرحوم استاد حکیمی با طرح مکتب تفکیک و سپس تلاش دوستانشان برای رواج این مکتب بهخصوص در حوزه مشهد و قم، قصد فراگیر کردن تفکر تفکیکی در حوزه را داشتند اما الحمدلله از طرفی بهخاطر فقدان ظرفیتهای مکتب تفکیک برای دفاع علمی از خود، و ازسوی دیگر با تلاش فیلسوفان و حکیمان متشرع در حوزه، راه رواج این مکتب در حوزه بهشدت ناهموار شد تا جایی که امروز بهجز اقلیتی در قم و مشهد کسی دنبالهروی این مکتب سستاندیش نیست. این درحالی است که بعضی از طرفداران این مکتب تاکنون با استفاده از رسانههای قدرتمند درجهت اظهار وجود در حوزه تلاشهای زیادی را به خرج داده و میدهند اما طنین صدای خرد شدن استخوانهای این مکتب در مواجهه با جریان پرخروش نهضت امامخمینی(ره) که متأثر از سنت فلسفی و عرفانی اصیل بود همچنان در گوش بسیاری وجود دارد.
۱۲ هرچند من قصد اغراق درباره آثار سوء مکتب تفکیک ندارم لکن معتقدم که طرد کردن فلسفه که گوهر آن همان طرد کردن علوم عقلی است، در شرایطی مطرح شد که انقلاب اسلامی بیش از هر چیز برای پاسخگویی به نیازهای بهروز و متراکم، آن هم در سطح نظامسازی و نیز رقابت با غرب در حوزههای پیچیده فکری به پیوند دین و عقل نیاز داشت و ضدیت با فلسفه چنانچه در عمل با موفقیت روبهرو میشد کار انقلاب اسلامی را در همان سالهای ابتدایی ساخته بود. امروز هم بسیاری از نقایص فکری و عملی ما به همین بها ندادن به علوم عقلی (اعم از عقل برهانی و عقل ابزاری) برمیگردد.
۱۳ نباید فراموش کرد با اینکه مرحوم حکیمی از سر هوشمندی یا روحیه احتیاطگری، از علنی کردن بخشی از افکار خود در حوزههای اجتماعی پرهیز کرد و فرصتطلبان را برای استفاده ابزاری از خویش محروم ساخت اما نوع علاقهمندیها به افکار ایشان در سالهای گذشته عمدتا مربوط به طیفی بوده که یا بهدلیل عدم برداشتی صحیح، جامع و مسنجم از تفکر اسلامی یا افتادن در باتلاق غربزدگی یا سد شدن راه منفعتجوییهای خود در نظام جمهوری اسلامی، از تفکرات -و بهویژه سلوک عملی ایشان- پلی برای رسیدن به خداحافظی با نهضت اصیل امام(ره) و تن دادن به سکولاریسم ساختهاند و این خود باید نشانه بارزی از ثمره جهتگیری کلان فکری و کنش اجتماعی مرحوم حکیمی تلقی شود.
در پایان امیدوارم دوستان عزیز بهویژه علاقهمندان به استاد حکیمی بهجای عکسالعملهای عاطفی به عرایض حقیر، فرصت نقد آثار و کنشهای اجتماعی آن فقید سعید را قدر بدانند و با احترام به اصل آزاداندیشی و نقد، باب نقد ایشان را نبندند تا انشاءالله از ناحیه این نقدها به رشد و بالندگی تفکر اسلامی کمک شود.
والسلام علیکم و رحمهالله
توضیح گروه اندیشه
پیشتر در این صفحه به دفعات اندیشه و کار مرحوم استاد محمدرضا حکیمی را به بحث گذاشتهایم و هم طرح بحث موافقان ایشان و نیز مباحث منتقدان را منعکس کردهایم و خصوصا در مصاحبات، چه با موافقان و چه منتقدان، نظر مستقل و منتقدانه را کنار نگذاشتهایم تا از این بابت انشاءالله از شائبه و اتهام تقدیس یا تخریب آن استاد مرحوم برکنار باشیم.
انتشار مطلب اخیر حجتالاسلام رضا غلامی در این صفحه نیز در همان راستاست و چه با تمام عبارات آن موافق باشیم و چه نه، پاسخ به بعضی فقرات آن میتواند به روشنتر شدن فکر مرحوم علامه حکیمی یاری رساند و البته تمامیت این مطلب موضع نویسنده آن است و پاسخ به آن نیز برعهده قبول ایشان.
حسب وظیفه، این صفحه چشم در راه پاسخهای سایر اهل فکر به مندرجاتش خواهد بود تا از رهگذار گفتوگوها پیرامون افکار و متفکران، خورشید قول صواب درخشیدن گیرد. بمنه و کرمه.