سهیل سیدجمالی، روزنامهنگار: تقریبا نزدیک به یک هفته از اشغال کامل افغانستان به دست نیروهای طالبان میگذرد. یک هفته جنجالی همانند فیلمهای علمی - تخیلی که مردم به فرودگاهها هجوم میبرند تا برای نجات جان خود و خانوادههایشان سوار هواپیماهای نظامی شوند. هنوز برای تحلیل دقیق، جامع و روشن درمورد وضعیت افغانستان و آینده این کشور خیلی زود است. اما چیزی که درحال حاضر مشخص شده، این موضوع است که کشورهای قدرتمند جهان و منطقهای همگی بهدنبال بهرهبرداری بیشتر از وضعیت کنونی این کشور هستند و سیاستمداران میکوشند تا ارزیابی دقیقی از حداقل 6 ماه آینده اوضاع داخلی این کشور به دست بیاورند تا بتوانند تصمیمسازیهای دقیقی برای نوع روابط خود با این کشور در آینده داشته باشند. ولی چیزی که درحال حاضر برای بسیاری روشن شده، آن است که طالبان گروه حاکم در این کشور خواهد بود و باید مناسبات سیاسی، اقتصادی و استراتژیکی را براساس این دیدگاه تنظیم و برنامهریزی کرد. از صحبتهای سیاستمداران این امر کاملا مشهود است. برای مثال رئیسجمهور روسیه ولادیمیر پوتین روز جمعه در سخنرانی خود در کرملین اعلام کرد ما با واقعیتی به نام طالبان روبهرو هستیم و باید این حقیقت را بپذیریم که دولت قبلی کاملا سقوط کرده و افغانستان با حاکمیت طالبان مسیر جدید این کشور است. با توجه به شرایط فعلی افغانستان باید هر کشوری به دور از جنجالهای رسانهای بهدنبال منافع و دغدغههای خاص خود باشد.
پاکستان
وضعیت پاکستان در قضیه افغانستان بیشتر از هر کشور دیگری مشخص است. پاکستان از همان زمانهای دور ارتباطی خاص با طالبان، القاعده و نیروهای مذهبی تندرو در منطقه و داخل کشور افغانستان داشته است. مخصوصا اینکه اسامه بنلادن سرکرده معروف گروه القاعده سالها در این کشور مخفی بوده است و نیروهای آمریکایی طی یک عملیات ضربتی شبانه وارد خاک این کشور شده و او را به قتل رساندند. پاکستان به دلیل وجود جمعیت بالایی از مسلمانان تندرو و رادیکال که حتی در مواردی تندروتر از افراطگرایان عربستانی هستند، همواره با حضور نیروهای آمریکایی و غربی در افغانستان مشکل داشته است و دستگاههای اطلاعاتی آمریکا مانند سازمان «سیا» در گزارشهای خود همیشه به این مهم اشاره داشتهاند که ارتش پاکستان و سازمان امنیت و اطلاعات مرکزی نظامی این کشور «آیاِسآی» از زمان حمله ائتلاف جهانی به رهبری غرب به افغانستان در سال 2001 میلادی تا امروز همواره به فرماندهان القاعده و طالبان کمکهای لجستیکی و حمایتهای مالی و اطلاعاتی ارائه میداده است. حتی در زمان کشتهشدن اسامه بنلادن در خاک پاکستان، به مدت چند روز مردم در شهرهای این کشور دست به تظاهرات زده و پرچم ایالاتمتحده را به آتش کشیدند. در هفته گذشته نیز عمرانخان، نخستوزیر پاکستان با صراحت از سقوط کابل توسط نیروهای طالبان ابراز خوشحالی و خرسندی کرده و اعلام کرد افغانستان از بردگی و بندگی نیروهای خارجی و بیگانه آزاد شد و تصرف پایتخت توسط شبهنظامیان طالبان را نیز امری مبارک قلمداد کرد. اما این علاقه پاکستان به حضور طالبان در مسند قدرت در افغانستان به غیر از مسائل اعتقادی و ایدئولوژیکی میتواند دلایل منطقی و منفعتطلبانه نیز داشته باشد.
اول: اگر در افغانستان حکومت دموکراتیک و سکولار بر سرکار باشد، مسلما نوع زندگی و فرهنگ این کشور آهستهآهسته به دهههای 60 و 70 میلادی بازخواهد گشت و زنان و دختران به آزادیهای اجتماعی میرسند و ساختارهای سنتی و جنسیتزدگی در این کشور مسلما دستخوش تغییرات میشود. این تغییرات میتواند برای سیستم سنتی حاکمه مردسالارانه پاکستان یک دغدغه و هراس بزرگ به شمار رود. زنان پاکستان نیز با نگاه به سیستم زندگی زنان و دختران در کشور همسایه خود قاعدتا خواهان تغییرات و اصلاحات اجتماعی و حقوق برابر و وضع قوانین مبارزه با خشونت علیه دختران در این کشور خواهند شد. یعنی وجود نوعی الگوی منفی و بیبندوباری از دید مذهبیون و سیاستمداران افراطی در پاکستان برای فرهنگ زنان این کشور در همسایگی خود.
دوم: سازمان اطلاعات مرکزی پاکستان «آیاسآی» بهصورت سالانه درآمدهای کلانی از طریق اسلحه و حتی کنترل ترانزیت موادمخدر دارد. طالبان براساس تجربه از روشهای قاچاق مواد مخدر و اسلحه به امرارمعاش میپردازند، درنتیجه حضور چنین عنصر قدرتمندی در سیستم حاکمه افغانستان میتواند مجددا مسیرهای منفعتطلبانه را برای این سازمان اطلاعاتی در پاکستان میسر و هموار سازد.
سوم: پاکستان بهصورت تاریخی روابط حسنه با همسایگان خود نداشته و همیشه با تمام کشورهای اطراف حداقل در قرن بیستم در نوعی رقابت و کشمکش بوده است. اسلامآباد همچنان با دهلینو بر سر کشمیر درگیر است، این کشور با ایران نیز بر سر حضور و فعالیت نیروهای سنی تندرو در استانهای شرقی ایران مانند سیستانوبلوچستان درحال بحث و جدل است و همواره ایران از این کشور به دلیل حمایت و پشتیبانی از تروریستهای سنی در مرزهای شرقی و جنوبشرقی خود، ناراضی و ناخرسند بوده است. با توجه به این موارد عدمثبات در افغانستان میتواند فضایی مناسب برای حضور پررنگتر پاکستان در منطقه ایجاد کند و حتی در مواردی مانند احداث راههای ترانزیتی از شرق آسیا به غرب و کنترل منابع آب شیرین، پاکستان خواهد توانست دست بالاتر را داشته باشد. بر این اساس ضعف در دولتهای قانونمند در همسایگی پاکستان به نفوذ بیشتر این کشور کمک خواهد کرد.
ایران
در یک هفته گذشته اولین کشوری که بیشترین میزان پناهجویان را در مرزهای خود تجربه کرد، ایران بود. بیثباتی در افغانستان و سیل عظیم پناهندگان افغانستانی میتواند به معنای واقعی یک مشکل امنیتی و سیاسی برای تهران باشد. همچنین ایران اولین و بزرگترین کشوری است که از حضور طالبان و القاعده در سالهای قبل از 2001 میلادی، به دلیل ناامنی در خراسان و سیستان، قاچاق موادمخدر، ورود غیرقانونی اسلحه و مسلح شدن اشرار در مرزها و استانهای شرقی کشور صدمه دیده است. در دهه 90 میلادی در زمانی که طالبان و القاعده بر افغانستان حکومت میکردند، بزرگترین منبع درآمد آنها تولید و فروش موادمخدر بود. مقصد اول 90 درصد از این تولیدات مواد مخدر کشور ایران بوده است. این مواد وارد مرزهای ایران میشد و میزانی از آن برای فروش و مصرف در داخل شهرهای ایران توسط قاچاقچیان توزیع میشد و بخش عمده دیگری از آن برای صادرات به اروپا به سمت غرب ایران، کشور ترکیه صادر میشد. اگر گروه طالبان مجددا بخواهند از همان طریق برای تشکیلات خود و کشور افغانستان تولید سرمایه کنند، مسلما ایران با بحرانهای دهه 90 میلادی مجدد دست به گریبان خواهد شد. درضمن مشکل ایران صرفا با ورود مواد مخدر به داخل مرزهایش نیست. طالبان یک گروه رادیکال مذهبی سنی با ریشههای سلفی است که این امر ممکن است در آینده برای کشورهایی با جمعیتهای زیاد از شیعیان و حتی اهل تسنن میانهرو مشکلساز شود. پس با به دست گرفتن کنترل تمام مناطق افغانستان توسط این گروه و خوابیدن دود حاصل از خاکستر این روزهای این کشور، میتواند فرصتی برای گسترش تفکرات فرقهای این گروه و دامن زدن به ناآرامیهای قومی قبیلهای در استانهای شرقی ایران فراهم شود. همچنین ایران خواهان یک سیستم سیاسی در افغانستان است که متشکل از تمامی جریانات و احزاب در این کشور باشد و یک سیستم تمامیتخواه صرفا به دست یک گروه نظامی سیاسی مانند طالبان برای ایران مطلوب نیست.
چین
در ابتدای هفته گذشته، زمانی که خبرها از پیشروی نیروهای طالبان به سمت کابل به گوش میرسید، وزارت خارجه چین اعلام کرد این کشور هیچ قصدی برای تخلیه سفارت خود در کابل ندارد. در طول این یک هفته چین همواره اعلام کرد از گذار مسالمتآمیز در افغانستان حمایت میکند و خواهان ادامه ثبات در این کشور است. روزهای پنجشنبه 28 مرداد و جمعه 29 مرداد مقامات چینی اعلام کردند نمایندگان خود را برای مذاکره و دیدار با طالبان آماده خواهند کرد. این دیدار در راستای پروژه جاده ابریشم چین خواهد بود. حال این سوال پیش خواهد آمد که حضور طالبان در مسند قدرت کشور افغانستان چه عواقبی برای چین خواهد داشت.
در سالهای اخیر افغانستان یک کشور مهم و کلیدی در پازل استراتژیکی چینیها ترسیم شده است. اگر به نقشه منطقه توجه شود، اهمیت افغانستان را بهخوبی درک خواهیم کرد. چین بیش از یک دهه است که بهدنبال ایجاد و احیای پروژه بزرگ جهانی به نام احیای جاده ابریشم است. این پروژه از 6 خط اصلی ترانزیتی تشکیل شده است. در گذشته چین از طریق کشتیرانی و حملونقل دریایی، عمده محصولات خود را به چهارگوشه جهان صادر میکرد. اما با توجه به آهنگ سرعت رشد اقتصادی چین و پررنگتر شدن نقش این کشور بهعنوان بزرگترین صادرکننده تولیدات صنعتی در جهان، تنها آبراههای دریایی پاسخگوی حجم مبادلات این کشور با سایر نقاط جهان نمیتواند باشد. با توجه به اینکه قاره آسیا و اروپا توسط مرزهای زمینی بسیار زیادی به یکدیگر متصل شدهاند، چین برای دستیابی به بازار مصرفی کشورهای اروپایی سرمایهگذاریهای هنگفتی روی احداث مسیرهای ترانزیت زمینی انجام داده است. به همین منظور چین در پنجسال گذشته دست به یک حرکت عمرانی بلندپروازانه زده و خط راهآهنی از شرقیترین بنادر خود مانند شهر «هایمن در ایالت جیانگسوی» به شهرستان بلخ در 20 کیلومتری مزار شریف، احداث کرد. این خط راهآهن یکی از پروژههای زیرساختی در تکمیل ایده اصلی احیای جاده ابریشم چین بود. این خط راهآهن در اولین سفر خود بیش از دوهزار تن کالای ساخت چین به ارزش 20میلیون دلار را در افغانستان توزیع کرد. همچنین چینیها برنامهریزی کرده بودند که بتوانند میزان حجم صادرات خود توسط مسیرهای ساختهشده در افغانستان را به بیش از 50میلیون تن و به ارزشی بالغ بر 3.1میلیارد دلار برسانند. این مسیرهای ترانزیتی از چین مستقیما با هزینه گمرک به مراتب کمتری نسبت به پاکستان، میتواند محصولات چینی را به ایران، خاورمیانه و هدف اصلی ترکیه و اروپا برساند. همچنین افغانستان به دلیل مسیر مستقیم و مرزهای طولانی نسبت به کشورهایی مانند ترکمنستان با ایران، گزینه مطلوبی برای مسیرهای بازرگانی محسوب میشود. چین اگر بخواهد از کشورهای دیگر کالاهای خود را به ایران و خاورمیانه برساند باید از چندین کشور ازجمله تاجیکستان، قرقیزستان، ازبکستان و ترکمنستان استفاده کند که میتواند هم مسیر طولانیتری داشته باشد که این یعنی هزینه ساختوساز بیشتر برای چین و هم به دلیل وجود چندین کشور هزینه گمرکات افزایش مییابد. با توجه به تمام دلایل ذکرشده افغانستان یک گزینه فوقالعاده برای چینیها محسوب میشود.
برنامه آمریکاییها برای کنترل چین توسط طالبان
با توجه به تمام موارد عنوان شده این ایده تقویت میشود که شاید ایالاتمتحده آمریکا برای به وجود آوردن دردسر برای این خطوط بازرگانی با طالبان در پشتپرده به نتیجه رسیده باشد. البته ممکن است، ایجاد مشکل برای مسائل بازرگانی بر سر راه پروژه جاده ابریشم چینیها تنها نیت آمریکاییها نباشد. با توجه به مسلمانان سرکوبشده «اقلیت اویغور» در چین، تقویت یک حکومت سنیمذهب و رادیکال در مرزهای این کشور میتواند نکته تاملبرانگیزی باشد. اویغورها یک جمعیت مسلمان عمدتا سنیمذهب هستند که در شمال غربی چین در ایالت «ترکستان شرقی» زندگی میکنند و سالهاست تحتکنترل شدید حزب کمونیست چین هستند. حضور یک گروه شبهنظامی مانند طالبان در مرزهای غربی چین با توجه به جمعیت اویغورها میتواند نوعی برنامهریزی غرب برای سازماندهی اویغورها بهمنظور ایجاد ناآرامی در داخل مرزهای مناطق سینکیانگ چین باشد. با توجه به حساسیتهای ذکرشده، چینیها در روزهای گذشته سعی کردهاند نوعی ملاحظهجویی و مماشات را با گروه طالبان در صحبتها و اعلامیههای خود درمورد شرایط این روزهای افغانستان لحاظ کنند. پکن نمیخواهد از همین ابتدا طالبان را تحریک کند. آینده افغانستان با توجه به حاکمیت طالبان میتواند مستقیما روی پروژه جاده ابریشم چین و امنیت در سرزمینهایی با جمعیت اویغورها، تاثیرگذار باشد.
روسیه
روسیه از گذشته با حضور پایگاههای نیروهای ناتو و مخصوصا ایالاتمتحده در آسیای میانه مشکل داشته است. کشورهایی مانند قزاقستان، ازبکستان، قرقیزستان، تاجیکستان و حتی ترکمنستان از اهداف مهم و استراتژیکی ایالاتمتحده محسوب میشوند. آمریکاییها با ساخت پایگاههای نظامی در این کشورها میتوانند حلقه را بر گردن و راه تنفس روسها را تنگتر کنند. از سال 2001 با حضور مستقیم نیروهای ناتو در افغانستان، روسیه نوعی نگاه عشق و نفرت به این تحولات و حضور داشته است. از یکسو نگرانی از حضور دائمی غرب در افغانستان و تبدیل این کشور به حیاطخلوتی برای نیروهای ناتو برای روسها یک کابوس بوده است و از سوی دیگر خروج نظامیان ناتو از افغانستان و مبدل شدن این کشور به پایگاهی امن برای شبهنظامیان تندرو مانند طالبان و گروههای تروریستی مانند القاعده و داعش، خطری بزرگ برای منافع مسکو در آسیای میانه محسوب میشود. روسیه خاطرات خوبی از درگیری با نیروهای جهادی و اجداد طالبان و القاعده در افغانستان در دهه 80 میلادی ندارد. این گروهها بودند که اتحاد جماهیر شوروی سابق را مجبور کردند از این کشور خارج شود و درنهایت شکست در افغانستان یکی از مهمترین مولفههای سقوط و فروپاشی شوروی سابق محسوب میشود. در روسیه جمعیتهای مسلمان و عمدتا سنیمذهب مانند چچنها زندگی میکنند که میانه خوبی با دولت روسیه در مسکو ندارند. حتی در سالهای گذشته چچنیها بارها دست به اقدامات تروریستی در شهرها و مراکز دولتی این کشور زدهاند. در مرزهای شرقی و جنوبی روسیه نیز اقوام مسلمان زیادی ساکن هستند که تحت بیمهری و بیتوجهی دولت روسیه و مسیحیان این کشور قرار داشتهاند. حضور مجدد یک حکومت سنیمذهب و سفت و سخت که خواهان حاکمیت یافتن شریعت حتی شدیدتر از حکومت سعودیها، در افغانستان هستند میتواند برای کشورهای مسلمان و تاجیکتبار هممرز با روسیه خطرساز باشد. لازم به ذکر است چچنیها نیز در گذشته با رهبران القاعده و داعش ارتباطات فرهنگی و ایدئولوژیکی خاصی برقرار کرده بودند و بازگشت القاعده و داعش به افغانستان تحتکنترل و حمایت طالبان میتواند روسیه را مضطرب سازد.
درحال حاضر هیچکس به درستی نمیداند آینده سیاسی در افغانستان به کدام سمتوسو خواهد رفت. اما با توجه به سابقه تاریخی از حضور طالبان در این کشور از دهه 80 میلادی و تمام فرازوفرودهای 40 سال گذشته تا امروز میتوان به این نتیجه رسید که این احتمال وجود دارد غرب به یک قمار سیاسیِ خطرناک بر سر افغانستان با طالبان دست زده باشد. یعنی ایالاتمتحده میخواهد با توسل به همین قمار سیاسی در جنگی بزرگتر با قدرتهای آسیایی مانند چین، روسیه و حتی ایران، به پیروزی دست یابد.